درد در پیکرِ بنیآدم و «جوج زدنِ» دگر عضوها در شمال
بیشک «عضو»هایی از بنیآدم و البته از هنرمندان به درد آمدهاند؛ اما آیا دگر عضوها هم بیقرارشان شدهاند یا در «شمال مشغول جوج زدن هستند».
خبرگزاری تسنیم – یاسر شیخی یگانه
بنی آدم اعضای یک پیکرند / که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار / دگر عضوها را نماند قرار
به بیتِ دوم دقت کنید. این شعر رو شاید هر ایرانی چندصد بار شنیده باشد، اما واقعا در جامعه امروز ما چقدر به این حرفِ سعدی عمل میشود؟ و چقدر این بیت سرلوحهی کارِ ما قرار دارد؟ یعنی اگر عضوی به درد آورد روزگار، آیا دگر عضوها بیقرار میشوند و به کمکش میشتابند یا این که بیخیالش میشوند و «میرن شمال جوج بزنن».
بیایید سری بزنیم به اوضاع برخی از هنرمندان موسیقی نواحی که این روزها در گوشه و کنار کشور روزگار میگذرانند و البته نگاهی هم بیاندازیم به کارهای مسئولان برای بهبود اوضاع این هنرمندان؛
ابراهیم شریفزاده از استادان عرصه آوازِ خراسان است. این استاد آواز سال گذشته به علت بیماری قلبی و اُفت سطح هوشیاری به بیمارستان منتقل شد اما خوشبختانه به خیر گذشت.
بهاره شریفزاده درباره حالِ پدرش میگوید: «حال خوبی نداره. چند روز پیش فشار خونش افتاده بود که بردیمش بیمارستان و خداروشکر خوب شد. نامهای به فرزاد طالبی(مدیر کل دفتر موسیقی) نوشتیم و درخواست افزایش حقوق برای پدر داشتیم که هنوز هیچ کاری نشده. الان حدود 150 هزار تومان مستمری از وزارت ارشاد میگیره که این رقم خیلی کمه و ما میخوایم بیشتر بشه تا شاید بتونیم یه پرستار برای نگهداریش بگیریم. از موسسه هنرمندان پیشکسوت هم هیچ کس سراغی از پدر نگرفته. سال گذشته در مرداد ماه بود که خودم نامه و مدارکِ لازم برای عضویت پدرم در موسسه هنرمندان پیشکسوت رو به عظیمی(مدیر موسسه هنرمندان پیشکسوت) دادم ولی هنوز خبری نشده».
دخترِ ابراهیم شریفزاده درباره اوضاع روحی پدرش میگوید: «بابا از نظر روحی خیلی ضعیف شده و به خدا دیگه خیلی اذیت میکنه. متاسفانه یه عده هم میخوان خونهاش رو به قیمت خیلی ارزون بخرن و بهش پیشنهاد خرید خونهش رو دادن. پدرم هم به دلیل مشکلات مالی میخواد خونه رو بفروشه. واقعا دیگه نمیدونم چکار کنم».
پروین بهمنی در احیای موسیقی قشقایی نقش بسیاری داشته و بسیاری، بقای موسیقی قشقایی را مدیون تلاشهای او میدانند. این لالایی خوانِ قشقایی چندی است که از بیماری سرطان رنج میبرد.
دامون ششبلوکی فرزند پروین بهمنی درباره حالِ مادرش میگوید: « خدا رو شکر مسئله بیماری مربوط به سرطان پس از چکاوهای فراوان و انجام مراحل درمانی فعلا رفع شده است. اما به علت نقاهت و دردهای استخوانی همچنان اذیت میشود. سال گذشته ما حدود 60 میلیون تومان خرجِ مراحل درمانی مادرم کردیم و کماکان هیچ حمایتی نه از صندوق هنر و نه از هیچ جای دیگری از ما صورت نگرفته است. جالب این که در روزگاری که بیمهی تکمیلی مادرم در ایران انجام نمیشود؛ همین امسال بود که فستیوالی در ترکیه به نام مادرم(پروین بهمنی» شد. در ایران هنوز پرونده پیشکسوتی ایشان قطعی نشده و مادرم هنوز نتوانسته عضو موسسه هنرمندان پیشکسوت شود؛ پرونده ایشان خیلی سال است که تشکیل شده اما هنوز این پرونده در نوبت است و هیچ اتفاقی نیافتاده است.
حسین ولی نژاد از بخشیهای شمال خراسان است. او درباره اوضاع این روزهایش میگوید: «چند وقت پیش دچار بیماری قلب شدم و 3 تا از رگهای قلبم بسته شده بود که در نهایت مجبور به عمل باز شدم. هیچ کدام از مسئولان هم سراغی از من نگرفتند. دریغ از این که اداره ارشاد تماسی بگیرد. فقط معاون امور هنری ارشاد خراسان شمالی آمد و یه کارت 100 هزار تومانی به من داد. خواستم کارت را بازگردانم که دوستان نگذاشتند. من از سال 1367 در ارشاد خراسان مشغول بوده ام و مقام های بسیاری برای شیروان آورده ام. اما مسئولان ارشاد استان بعد از سه ماه از انجام عمل قلبم اومده بودن که به من سر بزنند. خیلی بیمهری به ما کردند. در حال حاضر نشانِ درجه 2 هنری را از وزارت فرهنگ گرفتهام. بیمه را برایم درست کردند اما راستش را بخواهید نتوانستم حقبیمه ماهیانه را پرداخت کنم. هزینه این عملِ باز را هم خودم پرداخت کردم. البته با این حال کارِ هنر را رها نکردهام و همچنان مشغولم. گاهی هم به شاگردانم درس میدهم. جالب این که درخواست دریافتِ مجوز آموزشگاه موسیقی کردهام که هنوز هیچ پاسخی ندادهآند».
محمد رضا اسحاقی از هنرمندان موسیقی نواحی در مازندران است. اسحاقی میگوید: «فعلا که مشغولیم. مسئولان که از موسیقی حمایت نمیکنند. هفته گذشته مدیر کل ارشاد خونه ما بود و قولهایی به من داد که گمان نمیکنم عملی شود. با این که سنم بالای 60 سال است اما عضو موسسه هنرمندان پیشکسوت نیستم. درجه هنری را هم نرفتم بگیرم. حمایت که نمیشویم برای چه بروم و بگیرم. به چه درد من میخورد. من 71 روایت بلدم و آخرین راوی موسیقی مازندران هستم، موسیقیای که داشت از بین میرفت. از مسئولان هم انتظاری ندارم چون کاری نمیکنند. گذشت آن زمان. زمانی امیدوار بودیم که بیمه درمانی شویم که همان را هم دریغ کردند. شاگردانی هم هستند و میآیند و میروند».
اینان تنها تعدادی از هنرمندان عرصه موسیقی نواحی بودند. البته که اگر بخواهیم حالِ هنرمندان پیشکسوتِ تمام رشتهها در نقاط مختلف ایران را بپرسیم با دردها و اندوههای بسیاری روبهرو میشویم. در همین عرصه موسیقی و در همین سال گذشته هنرمندانی چون پورعطایی، عسگری و سمندری در حالی چشم از جهان فروبستند که رسیدگی به آنان در بدترین شرایط ممکن بود. در حال حاضر هم هنرمندانی که در قید حیات هستند، جملگی با مشکلات مالی و معیشتی روبهرو هستند.
حال بیایید برگردیم به همان بیتِ معروفِ سعدی:
چو عضوی به درد آورد روزگار / دگر عضوها را نماند قرار
صحبتهای هنرمندانی که در بالا حرفهایشان آمد، نشان میدهد که بیشک «عضو»هایی از بنیآدم و البته از هنرمندان به درد آمدهاند؛ اما آیا دگر عضوها هم بیقرارشان شدهاند یا در «شمال مشغول جوج زدن هستند». «جوج زدن» همان واژهای است که مهران مدیری در برنامه «دورهمی» بر رویش تاکید بسیاری داشت و البته دارد و شامل کسانی میشود که سهشنبههای هر هفته به شمال میروند و درآنجا فارغ از همهی دنیا برای خودشان جوجهکباب میخورند.
شاید مهمترین متولیِ رسیدگی به اوضاع هنرمندانِ پیشکسوت «موسسه هنرمندان پیشکسوت» است. این موسسه در سالهای گذشته فعالیتها و تمرکزش را به هنرمندان تهرانی معطوف کرده و گاهی هنرمندانِ پیشکسوت تهرانی را برای جشن تولدی گِرد هم میآورد و همین مراسمها را در بوق و کَرنا میکند که ما این کردیم و آن کردیم و چنین و چنان.
البته که همهی ما از جشن تولد گرفتن برای هنرمندان پیشکسوت و توجه به آنان خوشحال میشویم اما چرا فقط برای هنرمندانِ پایتخت نشین باید چنین باشد. مگر هنرمندانی که در شهرستانها هستند دل ندارند؟ در سالهای گذشته دلِ بسیاری از هنرمندانِ پیشکسوت که در گوشه و کنار ایران زندگی میکنند از بیتوجهی همین مسئولان به درد آمده است. این هنرمندانِ شهرستانی در تنهاییهای خود باید بنشینند و غصه بخورند. آنان چیز زیادی نمیخواهند؛ شاید یک جشن تولد ساده با یک کیکِ ساده برای مدتها شارژ روحیشان کند.
البته این روزها «موسسه هنرمندان پیشکسوت» پا را فراتر از جشنتولد گذاشته و برخی از اعضایش را به گردشهای شمال هم میبرد. آنها چهار روز تعدادی از هنرمندان پیشکسوت را به گردش در رامسر بردند که البته این کار در جای خودش قابل تقدیر است و به حتم موجب بهتر شدنِ روحیه هنرمندانِ پیشکسوت میشود. اما آیا این موسسه گزارشی از اوضاع دیگر پیشکسوتانِ عرصه هنر به اندک مهمانانِ گردشِ شمالش داده است؛ که اگر اینگونه بود شاید بسیاری از هنرمندانی که به همراه موسسه هنرمندان پیشکسوت به شمال رفتند، هرگز این سفر را نمیرفتند.
دوری هنرمندانِ ارزشمندِ شهرستانی از پایتخت و مظلومیتشان باعث شده که مسئولان فرهنگی و هنری کشور چشم خود را بر آنان ببندند و اندک تمرکزشان را بر هنرمندانِ ساکنِ تهران بگذارند؛ بالاخره هر چه باشد هر کاری که برای هنرمندانِ ساکن تهران بکنند بیشتر به چشم میآید و رزومهی کارشان را پربارتر میکند. در عین حال رفتن به نزدِ هنرمندانِ پیشکسوتِ شهرستانها هیچ بُرد تبلیغاتی برای مسئولان ندارد.
مسئولان موسسه هنرمندان پیشکسوت درست مانند اغلبِ مسئولان فرهنگی و هنریِ کشور سادهترین تصمیم را گرفتهاند؛ آنان برخی از هنرمندان تهرانی را تحت پوشش خود گرفتهاند و به آنان رسیدگی میکنند (که البته همین هم جای شُکرش باقی است) هر کسی هم که به آنان انتقاد کند، هنرمندان را جلو میاندازند که مصاحبه کنند و پاسخ انتقادها را بدهند. مثلا در آخرین انتقادی که به آنان شده بود یکی از هنرمندان را جلو انداخته بودند که شما مصاحبه کن و بگو که برخیها چشمِ دیدنِ خوشحالی و جشن گرفتنِ ما را ندارند.
در نمایشگاه مطبوعاتِ دو سال پیش بود که مدیران موسسه هنرمندان پیشکسوت لشگری از هنرمندان را به همراه خود به نمایشگاه آورده بودند و به آنان سفارش کرده بودند که وارد هیچ غرفهای نشوند مگر با اجازهی مدیر موسسه؛ گویی هنرمندانی که عمری برای هنر این مملکت تلاش کرده بودند هیچ اختیاری از خود نداشتند و اکنون در قالب لشگری برای مدیران موسسه درآمده بودند تا تمام اعتبارشان را به کار گیرند تا شاید مدیران این موسسه به مدیریتِ خود ادامه دهند.
به نظر میرسد تمام این جشنها و مراسمها و گردشها تنها «شکلکار» است وگرنه به همین هنرمندانِ ساکن تهران هم آنگونه که شایسته است رسیدگی نمیشود.
جالب این که مسئولان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی از جمله وزیر ارشاد و معاون هنریاش چشم خود را به تمام کمکاریهای موسسه هنرمندان پیشکسوت و البته «صندوق هنر» بستهاند و گویی اوضاع هنرمندانِ پیشکسوتِ ایران برایشان کمترین اهمیت را هم ندارد.
به کسی چه مربوط که هنرمندی در فلان شهرستانِ دورافتاده پاسدارِ فرهنگ و هنر این مملکت است و دارد از فقر مینالد؛ ما با هنرمندانِ تهرانی میرویم شمال و جوج میزنیم. آخرش هم ژست میگیریم در مقابل رسانهها که ببینید برای این هنرمندان چهها میکنیم. هر کسی هم که انتقادی داشت هنرمندان را طرف حسابش میکنیم.
نتیجه این که اگر عضوی از پیکرِ بنیآدم به درد آمد لزوما دگر عضوها بیقرار نمیشوند و حتی ممکن است در شمال به جوج زدن هم مشغول شوند.
انتهای پیام/