هفتمین قاب ماه عسل، امید ۲۵۰۰ خانواده برای بچهدارشدن
هفتمین قاب از برنامه ماه عسل داستان پزشکی بود که امید ۲۵۰۰ خانواده برای تجربه حس پدر و مادر شدن بود.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران تسنیم«پویا»؛ هفتمین قسمت از ماه عسل سال 95 امروز طبق روزهای گذشته با دعای فرج و تیتراژ رؤیایی از شبکه سوم سیما پخش شد.
در اول این قسمت از ماه عسل ویدیویی از پشتصحنه داستان ششمین قاب ماه عسل و داستان عمو سبحان عاشق به نمایش در آمد که نویسنده سه جلد کتاب بود.
درب ماه عسل باز میشود و احسان علیخانی بهروی صحنه ماهگونه میآید: سلام به ماه عسل امروز خوش آمدید، داستان امروز ماه عسل راجع به دکتری است که به هیچکس ناامیدی نمیدهد، توضیحات بیشتری نمیدهم و از ایشان میخواهم که به صحنه ماه عسل پای بگذارند.
دکتر صارمی وارد صحنه ماهگونه ماه عسل میشود، علیخانی خوشامدگویی میکند و از دکتر میخواهد که خود را معرفی کند.
دکتر شروع به معرفی خود میکند: سلام، من دکتر صارمی هستم، جراح و متخصص زنان و زایمان و در سال 1326 در شهر درگز استان خراسان به دنیا آمدم. پدربزرگ بنده در زمان قاجار حاکم درگز بوده است.
وی داستان را شروع میکند: پدرم علاقه بسیاری به درس خواندن ما داشت. من برای رشته فنی کنکور دادم و قبول شدم، پیش پدرم آمدم، او گفت که "من فکر میکردم تو دکتر میشوی" حرفهای پدر را اطاعت کردم و به دانشگاه خصوصی آن زمان که دانشگاه ملی نام داشت رفتم، عده بسیاری به من میگفتند که "تو با پول پدر و پدربزرگت درس میخوانی"، تصمیم گرفتم که در کنکور دانشگاه دولتی شرکت کنم، در آن زمان کلاس کنکور وجود نداشت. بسیار درس خواندم که در نهایت در دانشگاه تهران قبول شدم.
دکتر داستان ادامه میدهد: مدرک پزشکی عمومی خود را که دریافت کردم در بیمارستان شیر و خورشید قدیم و هلال احمر فعلی یک سال کار کردم، 9 هزار تومان برایم حقوق تعیین کرده بودند که من 4 هزار و 500 تومان از آن را بازمیگرداندم تا هزینه کسانی کنند که پول درمان ندارند.
بعد از آن یک سال به روستای خودمان برگشتم، شبی مردی هراسان بهسمت منزل من آمد و به من گفت که همسرش زایمان کرده است اما جفت آن خارج نشده است و ماما هم هر کاری میکند، کاری از دستش برنمیآید، شتابان به منزل آن مرد رفتم و زنش را نجات دادم، آن خانم خونریزی شدید داشت، اگر 30 دقیقه دیرتر رسیده بودم فوت کرده بود. آقای علیخانی خونریزی خیلی سریع جان خانمها را میگیرد.
دکتر داستان از انگیزهاش میگوید: در آن زمان بود که فهمیدم که این رشتهای است که من باید در آن تخصص بگیرم. من از استادم دکتر قریب یادگرفتم که اگر عاشق کارم نباشم باید آن را کنار بگذارم، همیشه هم این موضوع را به شاگردانم گفتهام. زمانی که من برای ادامه تحصیل خود به اتریش رفته بودم، یک زوج ایرانی را آنجا دیدم که بهخاطر نازایی آمده بودند. آن زمان بود که متوجه شدم نازایی از سرطان در ایران بدتر است.
علیخانی: آقای دکتر، شما هیچ خانوادهای را تا به حال ناامید نکردهاید و نگفتهاید که "شما بچهدار نمیشوید"، این از کجا میآید؟
دکتر پاسخی حکیمانه میدهد: آقای علیخانی، مگر من خدا هستم که با قطعیت بگویم که خانوادهای صاحب فرزند نمیشود، در حال حاضر با پیشرفت علم میتوانم بگویم که هیچ خانوادهای نیست که صاحب فرزند نشود.
علیخانی: دکتر، شما در زیر میکروسکوپ چه میبینید؟
دکتر: من وقتی برای اولین بار یک تخمک را در زیر میکروسکوپ مشاهده کردم، دیدم که چقدر شبیه چرخش کره زمین میماند. من قدرت خدا را در زیر میکروسکوپ با چشمانم دیدم.
علیخانی: دکتر، تا به حال چند کودک را بهوسیله «آیویاف» به دنیا آوردهای؟
دکتر: حدود 2 هزار و 500 کودک را با عنایت خدا به دنیا آوردهام.
در پایان این داستان احسان علیخانی از خانوادهای دعوت کرد وارد صحنه ماه عسل شوند که در سال 72 دکتر صارمی بهروش «آیویاف» کودکشان را به دنیا آورده بود. دکتر وقتی این صحنه را دید گفت که "خدا را شاکرم که توانستم گرهای از زندگی چند خانواده باز کنم".
ماهتون عسل
انتهای پیام/*