شریعتی و میراث روشنفکری متعهد

قرائت‌های متفاوتی از او وجود دارد و هر گروهی تلاشش برای مصادره به مطلوب کردن او بی‌حد و حصر است؛ شریعتی همچون مرحوم آیت‌الله طالقانی، جلال آل‌احمد، شهید چمران و بسیاری دیگر بیش از آنکه مورد کنکاش علمی آرا و افکارش قرار گیرد، به‌واسطه...

به گزارش خبرگزاری تسنیم، قرائت‌های متفاوتی از او وجود دارد و هر گروهی تلاشش برای مصادره به مطلوب کردن او بی‌حد و حصر است؛ شریعتی همچون مرحوم آیت‌الله طالقانی، جلال آل‌احمد، شهید چمران و بسیاری دیگر بیش از آنکه مورد کنکاش علمی آرا و افکارش قرار گیرد، به‌واسطه نگاه نوستالژیکی که درباره‌اش وجود دارد، قاب عکس اتاق برخی از افراد و جریان‌ها می‌شود. جریان‌هایی که گاهی آنقدر چپ می‌شوند که تمام سیاست را در دولتی کردن همه چیز می‌دانند و یک زمان آنقدر لیبرال که فرهنگ را مستغرق شدن در آمریکا تفسیر می‌کنند و بی‌تعهدی را برای جماعت روشنفکر نسخه می‌پیچند، حال آنکه شریعتی با هر دوی این نگاه‌ها متفاوت و شاید متضاد است. قطعا شریعتی از منظر مقبولیت اجتماعی در جریان روشنفکری یک پدیده بی‌تکرار است، چه در روشنفکری دینی و چه غیردینی؛ لذا شریعتی را بیش از آنکه قاب گرفت بر دیوار اتاق، باید خواند!
اول وجه تمایز شریعتی را با دیگر روشنفکران، یا شبه‌روشنفکران یا روشنفکرنمایان باید در «اندیشه معطوف به عمل و تغییر» وی دید. برای شریعتی «معرفت بما هو معرفت» بلاموضوع است، بلکه اندیشه‌ای مورد توجه او است که در عمل موجد تغییر وضعیت موجود شود، لذا شریعتی ارادتش به امام از میان همه روحانیان بیشتر است، چرا که اندیشه امام معطوف به عمل و تغییر وضع موجود است و معرفت ایستا و ساکن در نظرگاه امام مقبول نیست. در ایستگاه دوم البته شریعتی معتقد است: «روشنفکر جامعه اسلامی- از نظر دینی و ایمانی هر اعتقادی داشته باشد- قطعاً و جبراً لازم است که اسلام‌شناس باشد. آنوقت بعد از شناخت اسلام است که متوجه می‌شود چه فاجعه بزرگی رخ داده و چگونه روشنفکران دیگر همه وقت و استعداد و نبوغ خودشان و مردم را با «بد آغاز کردن» تباه کرده‌اند و با بد فهمیدن و عوضی گرفتن‌ها و ارتباطات نامعقول و نامنطقی موجب فاجعه‌های بزرگ شده‌اند».(1)
اگرچه اصلاح‌طلبان ذوب در «دموکراسی بی‌سر و غیرمتعهد» یا در نگاهی خوشبینانه «سوسیال ـ دموکراسی حاد»، شریعتی را توتالیتر می‌خوانند، احسان شریعتی فرزند دکتر شریعتی در همین‌باره می‌گوید: امروز عده‌ای از اصلاح‌طلبان، انتقادی که به دکتر وارد می‌کنند این است که اندیشه‌های او ظرفیت خوانش توتالیتر را دارد، در حالی که اتفاقاً این نوع خوانش را خود اینها باب کردند و در اندیشه‌های‌شان خوانش‌های توتالیتری وجود دارد. اصلاح‌طلبان این قرائت را داشتند که شریعتی ناقد دموکراسی لیبرال بوده و خواهان نوعی دموکراسی هدایت شده و متعهد است و لذا سوء‌استفاده‌‌ای که التقاطی‌ها و لیبرال‌ها و امثالهم می‌خواهند از شریعتی بکنند، غلط است و شریعتی در واقع همخوان با گرایش عام انقلاب است که به سوی نوعی رهبری عقیدتی و نظام هدایتی حرکت می‌کند. بعدها که خود همین اصلاح‌طلب‌ها لیبرال شدند و می‌خواستند با نظام، تسویه‌حساب کنند، به شکل نمادین با شریعتی تسویه‌حساب کردند.(2)
غربگرایانی که دیگر نمی‌خواهند در برابر استکبار ایستادگی کنند تلاش می‌کنند شریعتی تنها یک نوستالژی باشد تا مبادا خوانش توتالیتر (شما بخوانید انقلابی!) از شریعتی صورت گیرد، حال آنکه اندیشه معطوف به عمل و تغییر در شریعتی به ناگزیر وی را در برابر هر چیزی قرار می‌دهد که یا نسبت به واقعیت‌های زندگی انسان‌ها و دردها و غم‌های محسوس آنها بی‌تفاوت است یا خود را از مسؤولیت تغییر این وضعیت‌ها معاف کرده است. شریعتی در پازل «جامعه‌شناسی اعتراض» نمی‌تواند در برابر ظلم و مستکبر ساکت و بی‌تفاوت باشد و تمام تلاشش «تغییر وضع موجود» به سمت وضع مطلوب، با فریاد عدالتخواهانه و در برابر استکبار است و به همین خاطر است که در نظرگاه شریعتی ابوذر در مقایسه با بسیاری دیگر از افراد ارج و قرب پیدا می‌کند.
تفاوت شریعتی با روشنفکرنمایانی که در حلقه‌های خود پوپر را نشخوار می‌کردند و بی‌مسؤولیتی را نسخه می‌گرفتند در تعهد و مسؤولیت نسبت به جامعه و زمانه خود بود. به تعبیر دکتر شریعتی: «کار روشنفکر فهمیدن این 2 مساله است. او با دیدی که پیدا می‌کند، به ما می‌گوید که چه باید کرد. روشنفکر نه فیلسوف است، نه دانشمند، نه نویسنده و هنرمند. روشنفکر، متعصب خودآگاهی‌ است که روح زمان و نیاز جامعه‌اش را حس می‌کند و بینش و جهت‌یابی و رهبری فکری را داراست».(3)
شریعتی با همین توان به علم پوزیتیویستی که مدعای بی‌طرفی دارد می‌تازد و قرن بیستم را قرن انحطاط بزرگ می‌داند: «هوشیارانه و رندانه، قدرت‌های زرپرست و زورپرست، اندیشه‌های علمی و نبوغ‌های علمی را هم وادار کرده‌اند که بدین طرز تفکر و نظریه‌ای که برای آن قدرت‌ها مفید است و منافع آنها را تأمین می‌کند، تمکین کنند که «عالم و علم باید بی‌طرف باشد». این بزرگ‌ترین فاجعه قرن بیستم است». شریعتی علم بی‌طرفی را که تنها رسالت خود را بیان «چه هست» و «واقعیت خارجی» می‌داند، مزدور و ابزار و برده زر و زور به حساب می‌آورد. شریعتی علم در این وضعیت را در خدمت سرمایه‌داری تحلیل می‌کند و از ازدواج علم با پول سخن می‌گوید که در این ازدواج، صاحبخانه، پول و نفقه‌خور، علم است.(4) در این نگاه عالمی که تنها در برابر «هست»‌ها بگوید و نسخه‌ای برای تغییر آنها نداشته باشد بی‌ارزش است، چنانکه در نظرگاه خود فیلسوفانی را که تنها به شناخت واقعیت خارجی اکتفا می‌کردند، با تندترین عبارت‌ها همچون «فلاسفه چهره‌های پفیوز تاریخند»(5) نواخته بود. شریعتی این جامعه‌شناسی استعماری که تلاشش اثبات هست‌های جهانی و به تعبیری بی‌تفاوتی نسبت به ظلم مستکبران است، از بمب اتم بدتر می‌داند و می‌گوید: «از بمب اتم بدتر، جامعه‌شناسی است. بمب اتم ملت‌ها و بخشی از انسان‌ها را نابود می‌کند و جامعه‌شناس استعماری، جامعه را. این جامعه‌شناسی و روانشناسی‌ است که استعمار را این‌همه نیرومند کرد».(6)
اینها مرز کسانی است که اپورتونیستی به سمت شریعتی می‌آمدند و در دهه‌ای به واسطه مقبولیت اجتماعی شریعتی تلاش داشتند خود را زیر لوای او مخفی کنند و در دهه‌ای دیگر در تضاد با اندیشه متعهدانه شریعتی در کوس بی‌تفاوتی دمیده بودند. کسانی که در نگاه شریعتی هیچگاه رهبری نهضت‌های انقلابی و ضداستعماری را هم بر عهده نداشته‌اند. چه آنکه در نگاه او رهبران اغلب جنبش‎های مترقی و جوشان در دنیا، جنبش‎های ضداستعماری و آزادی‎بخش، روشنفکران انقلابی و غیرآکادمیک بودند. و البته باید هم اینگونه باشد، به‎دلیل اینکه تقریبا هیچکدام از رهبران انقلاب‎های بزرگ در آفریقا، آمریکای لاتین و آسیا، تحصیلکرده‎های رسمی دانشگاهی نبودند، زیرا روشنفکرانی که مورد نظرند و می‎توانند توده‎ها را برآشوبند و مسیر تاریخ را تغییر دهند، وارثان «گالیله»، «کوپرنیک» و «ارسطو» نیستند، بلکه کسانی بوده‎اند که به‎دنبال الگوهای پیامبران و رهبران بزرگ تاریخ‎ساز و مردمی بوده‎اند(7) و در طرف مقابل شریعتی انگشت اتهام را اتفاقا به سوی جماعت تحصیلکرده و فرنگ رفته می‌برد و می‌گوید: «این یک مساله ذوقی نیست که بگویید من آخوند دوست دارم، من آخوند دوست ندارم، این یک مساله عینی و تاریخی است؛ باید سند نشان دهید و مدرک. تا آنجا که من می‌دانم، زیر تمام قراردادهای استعماری را کسانی که امضا گذاشته‌اند، همگی از میان ما تحصیلکرده‌های دکتر، مهندس و لیسانسیه بوده‌اند و همین ما از فرنگ برگشته‌ها. یک آخوند، یک از نجف برگشته، اگر امضایش بود، من هم مثل شما اعلام می‌کنم که آخوند دوست ندارم! اما از آن طرف، پیشاپیش هر نهضت ضداستعماری و هر جنبش انقلابی و مترقی، چهره یک یا چند آخوند را در این یک قرن می‌بینم. از سیدجمال بگیر و میرزاحسن شیرازی و بشمار تا مشروطه و...»(8)
شریعتی می‌فهمد که یک سوی این میدان تقلید و بی‌فکری و وادادگی ایستاده ‌است و می‌گوید روشنفکری ما باید بفهمد که روح غالب بر فرهنگش اسلام است(9)و خودش قبل از هرکس این را فهمیده، اگرچه به‌اصطلاح روشنفکر امروزی، این را نمی‌فهمد و گمان دارد افق ما همان دموکراسی و حقوق‌بشر و جامعه‌ مدنی ا‌ست.
جریان فرصت‌طلبی که تلاش دارد شریعتی را تنها در قاب عکس نگه دارد و با آن عکس یادگاری بگیرد، شریعتی را بعد از یک فرآیند پاستوریزه کردن به جامعه عرضه می‌کند، حال آنکه شریعتی بدون روتوش حتی در مساله «حقوق‌بشر» نیز با آنها اختلاف نظر جدی دارد، آنهایی که امروز غرب را آمال خود می‌دانند و در برابر اقدامات ضد‌بشری غرب سکوت می‌کنند معمولا این جمله‌های شریعتی را که «اگر به حقوق‌بشر(غربی) قائل باشیم به رکود و حتی قهقرا و انحراف می‌افتیم»(10) سانسور می‌کنند. اینجا نیز شریعتی از منظر اندیشه معطوف به عمل یک روشنفکر متعهد باید نگریسته شود که منشور حقوق‌بشری که افراد را به «سازش با همه چیز» دعوت می‌کند، قهقرا و انحراف است.
شریعتی با این تاخت و تازی که نسبت به بی‌تفاوتی جامعه‌شناسی و بی‌تعهدی جریان روشنفکری دارد در واقع حیثیت روشنفکری خودباخته را در بوته نقادی می‌کشاند و امثال سروش را که پایین بودن فهم مردم را علت مطرح نبودن دموکراسی و حقوق بشر در شعارهای انقلابی می‌دانند مورد تاخت و تاز قرار می‌دهد. سروش در گفت‌وگو با اقبال مدعی می‌شود: «غنای ذهنی و مفهومی و فرهنگی ما از چیزهایی چون دموکراسی و آزادی و حقوق بشر و امثال اینها در ابتدای انقلاب کافی نبوده و همین اجازه نمی‌داد که از آن ابتدا مطالبه دموکراسی در صدر مطالبات قرار بگیرد».(11)
شریعتی البته تنها به مبارزه برای تغییر بسنده نمی‌کرد و این تنها محل چالشش با امثال تقی‌زاده و فرزندان معنوی‌اش در حلقه‌های کیان، مشارکت و مجاهدین و... نبود. او در نوع دموکراسی هم اختلاف دارد. مرحوم شریعتی دموکراسی مطلق و بی‌هدف را نمی‌خواست و حرف از دموکراسی متعهد(12) می‌زد و می‌گفت: فلسفه‌ سیاسی و شکل رژیم [در امت] نه «دموکراسی رأس‌ها» و «لیبرالیسم بی‌هدف بی‌مسؤولیت» [...] بلکه مبتنی است بر «اصالت رهبری». رهبری متعهد انقلابی.(13) اختلافی که با نوادگان داخلی پوپر و تئوریسین‌های اصلاحات بسیار عمیق است، کسانی که برخلاف شریعتی «تئوری ولایت فقیه را عین استبداد دینی می‌دانند که با آن اصولا نمی‌توان نظم دموکراتیک به وجود آورد».(14)
چالش دکتر شریعتی و جریان پوپری دهه 80 تنها در بعد مواجهه با غرب و تمدن غرب نیست، بلکه در مساله چگونگی ساخت جامعه هم هست. جریان ارتجاع پوپری شریعتی را احتمالا عنصری غیرپاستوریزه و آلوده می‌داند چون هدفی متعهدانه دارد و تلاش و جهاد می‌کند، آرمانی دارد و جامعه‌ آرمانی شریعتی، «جامعه‌ای «برادر»وار است که در آن می‌شود آزاد زیست و از شر اختلاف و جنگ تمام‌نشدنی بین انسان‌ها در امان بود. اگرچه دکتر می‌داند که چنین زمانه‌ای فرامی‌رسد و سرنوشت جبری تاریخ، پیروزی عدالت و قسط و حقیقت خواهد بود».(15) اما برای زمان غیبت هم باید کاری کرد و «باید به فکری که جنبه‌ عملی دارد تکیه‌ فکری بکنیم».(16) باید «به خویشتن اصیل و انسانی و احیای ارزش‌های فرهنگی و فکری سازنده و مترقی و آگاهی‌بخش خود بازگردیم.»(17) دکتر معتقد است «در زمان غیبت امام معصوم حکومت‌هایی که شیعه می‌تواند بپذیرد حکومت‌هایی هستند که به نیابت از امام شیعی و براساس همان ضوابط و همان راه و همان هدف بر مردم حکومت می‌کنند».(18)
اما جریان واداده و غربگرا معتقد است «جامعه‌ مسلمان می‌تواند هر حکومت بی‌ربط با دین را بپذیرد و می‌گویند: اینکه ملتی متشکل از مسلمانان باشد[...] بدین معنا نیست که نظام سیاسی آنها حتماً ‌باید یک «نظام سیاسی دینی» باشد».(19)
اختلاف شریعتی با این جماعت فرصت‌طلب و غیراصولی که عمق فکری‌شان تنها در بلغور کردن پوپر و چند غربی دیگر است، بیش از اینهایی است که گفته شد اما آنچه به عنوان جان کلام می‌توان گفت همان «اندیشه معطوف به عمل» و «روشنفکری متعهدانه»ای است که در شریعتی هست و در آنها نیست. دردناک آن است که این جریان نه‌تنها خود تلاشی به کسب تعهد نمی‌کند، بلکه با تفاسیر معلول و ناقص از شریعتی تلاش دارد او را نیز بی‌تعهد و غیراستکبارستیز جلوه دهد.
........................................................................................
پی‌نوشت
1- مجموعه آثار علی شریعتی، جلد 20، ص287
2- مصاحبه با مجله یادآور، شماره 6 و7 و 8  (ویژه‌نامه فرقان)
3- مجموعه آثار علی شریعتی، ج4، ص31
4- علی شریعتی، نیازهای انسان امروز؛ بخش 2
5- علی شریعتی، انسان و اسلام، ص 181
6- مجموعه آثار علی شریعتی، ج29، ص397
7- حسن رحیم‌پورازغدی/ طرحی برای فردا
8- مجموعه آثار علی شریعتی، ج 22/ 322ـ 320
9- همان، ج20، ص285
10- همان، ج 35، دفتراول، ص235
11- سروش/ گفت‌وگو با اقبال
12- مجموعه آثار علی شریعتی، ج  26، ص476
13- همان، ج16، ص72
14- سروش/ حذف اختیارات ولی فقیه با رفراندوم
15- مجموعه آثار علی شریعتی، ج16، ص62
16- همان، ج17، صص166
17- همان، ج5، ص113
18- همان، ج9، ص213
19- شبستری/ مصاحبه با قرائت

انتهای پیام/