چمران؛ بزرگ‌مرد علم و جهاد

چمران؛ بزرگ‌مرد علم و جهاد

در سحرگاه ۳۱ خردادماه سال ۱۳۶۰، ایرج رستمی فرمانده منطقه دهلاویه به شهادت رسید و شهید دکتر چمران به شدت از این حادثه افسرده و ناراحت بود. غمی مرموز همه رزمندگان ستاد جنگ‌های نامنظم، به ویژه رزمندگان و دوستان رستمی را فرا گرفته بود.

به گزارش گروه رسانه‌های خبرگزاری تسنیم،دکتر چمران شب قبل در آخرین جلسه مشورتی ستاد، یارانش را با وصایای بی‏‌سابقه‏‌ای نصیحت کرده بود و خدا می‏‌داند که در پس چهره ساکت و آرام ملکوتی او چه غوغا و چه شور و هیجانی از شوق رهایی، رستن از غم و رنج‏‌ها، شنیدن دروغ و تهمت‏‌ها و دم‏ برنیاوردن‏‌ها و از شوق شهادت برپا بود.

در سحرگاه 31 خردادماه سال 1360، ایرج رستمی فرمانده منطقه دهلاویه به شهادت رسید و شهید دکتر چمران به شدت از این حادثه افسرده و ناراحت بود. غمی مرموز همه رزمندگان ستاد جنگ‌های نامنظم، به ویژه رزمندگان و دوستان رستمی را فرا گرفته بود.

دسته‏‌ای از دوستان صمیمی او می‏‌گریستند و گروهی دیگر مبهوت فقط به هم می‏‌نگریستند. از در و دیوار، ‌از جبهه و شهر، بوی نسیم شهادت می‏‌وزید و گویی همه منتظر حادثه‏‌ای بزرگ و زلزله‏‌ای وحشتناک بودند.

شهیدچمران یکی دیگر از فرماندهانش را احضار کرد و خود او را به جبهه برد تا در دهلاویه به جای رستمی معرفی کند و در لحظه حرکت وی، یکی از رزمندگان با سادگی و زیبایی گفت: «همانند روز عاشورا که یکایک یاران حسین(ع) به شهادت رسیدند، عباس علمدار او (رستمی) هم به شهادت رسید و اینک خود او همانند ظهر عاشورای حسین(ع) آماده حرکت به جبهه است.»

همه‌ اطرافیانش هنگام خروج از ستاد با  چمران وداع می‏‌کردند و با نگاه‏‌های اندوه‏بار تا آنجا که چشم می‏‌دید و گوش می‎‏شنید، او و همراهانش را دنبال می‏کردند.

دکتر چمران، شب قبل در آخرین جلسه مشورتی ستاد، یارانش را با وصایای بی‏‌سابقه‏‌ای نصیحت کرده بود و خدا می‏‌داند که در پس چهره ساکت و آرام ملکوتی او چه غوغا و چه شور و هیجانی از شوق رهایی، رستن از غم و رنج‏ها، شنیدن دروغ و تهمت‏‌ها و دم‏ برنیاوردن‏‌ها و از شوق شهادت برپا بود. چه بسیار یاران باوفای او به شهادت رسیده بودند و اینک او خود به قربانگاه می‏‌رفت.

سال‏‌ها یاران و تربیت‏‌شدگان عزیزش در مقابل چشمانش و در کنارش شهید شدند و او آنها را بر دوش گرفت و خود در اشتیاق شهادت سوخت، ولی خدای بزرگ او را در این آزمایش‏‌های سخت محک می‌‏زد و می‏‌آزمود، او را هرچه بیشتر می‏‌گداخت و روحش را صیقل می‏‌داد تا قربانی عالی‌تری از خاکیان را به ملائک معرفی کند و بگوید:«انی اعلم مالاتعلمون. من چیزهایی می‏‌دانم که شما نمی‏‌دانید.»

به طرف سوسنگرد به راه افتاد و در بین راه مرحوم آیت‏‌الله اشراقی و شهید تیمسار فلاحی را ملاقات کرد. برای آخرین‏ بار یکدیگر را بوسیدند و باز هم به حرکت ادامه داد تا به قربانگاه رسید. همه رزمندگان را در کانالی پشت دهلاویه جمع کرد، شهادت فرمانده‏شان، ایرج رستمی را به آنها تبریک و تسلیت گفت و با صدایی محزون و گرفته از غم فقدان رستمی، ولی نگاهی عمیق و پرنور و چهره‏ای نورانی و دلی مالامال از عشق به شهادت و شوق دیدار پروردگار، گفت: «خدا رستمی را دوست داشت و برد و اگر ما را هم دوست داشته باشد، می‏برد.» خداوند ثابت کرد که او را دوست می‏‌دارد و چه زود او را به سوی خود فراخواند.

سخنش تمام شد، با همه رزمندگان خداحافظی و دیده‌‏بوسی کرد. به همه سنگرها سرکشی کرد و در خط مقدم، در نزدیک‏ترین نقطه به دشمن، پشت خاکریزی ایستاد و به رزمندگان تأکید کرد که از این نقطه که او هست، دیگر کسی جلوتر نرود، چون دشمن به خوبی با چشم غیرمسلح دیده می‏‌شد و مطمئناً دشمن هم آنها را دیده بود.

آتش خمپاره که از اولین ساعات بامداد شروع شده بود و علاوه بر رستمی قربانی‌‏های دیگری نیز گرفته بود، باریدن گرفت و دکتر چمران دستور داد رزمندگان به سرعت از کنارش متفرق شوند و از هم فاصله بگیرند. یارانش از او فاصله گرفتند و هر یک در گودالی مات و مبهوت در انتظار حادثه‏‌ای جانکاه بودند که خمپاره‏‌ها در اطراف او به زمین خورد و با اصابت یکی از خمپاره‏‌های صدامیان، یکی از نمونه‌‏های کامل انسانی، یکی از عارفان سالک راه حق و حقیقت و یکی از یاران باوفای امام‏ خمینی(ره) از دیار ما رخت بربست و به ملکوت اعلی پیوست.

ترکش خمپاره دشمن به پشت سر دکتر چمران اصابت کرد و ترکش‏‌های دیگر صورت و سینه دو یارش را که در کنارش ایستاده بودند، شکافت و فریاد و شیون رزمندگان و دوستان و برادران باوفایش به آسمان برخاست. او را به سرعت به آمبولانس رساندند. خون از سرش جاری بود و چهره ملکوتی و متبسم و در عین‏ حال متین و محکم و موقر آغشته به خاک و خونش، با آنکه عمیقاً سخن‌‏ها داشت، ولی ظاهراً دیگر با کسی سخن نگفت و به کسی نگاه نکرد. شاید در آن اوقات، همانطوری که خود آرزو کرده بود، حسین(ع) بر بالینش بود و او از عشق دیدار حسین(ع) و رستن از این دنیای پر از درد و پیوستن به روح، به زیبایی، به ملکوت اعلی و به دیار مصفای شهیدان، فرصت نگاهی و سخنی با ما خاکیان را نداشت.

در بیمارستان سوسنگرد که بعداً به نام شهید دکترچمران نامیده شد، کمک‏‌های اولیه انجام شد و آمبولانس به طرف اهواز شتافت، ولی افسوس که فقط جسم بی‏‌جانش به اهواز رسید و روح او سبکبال و با کفنی خونین که لباس رزم او بود، به دیار ملکوتیان و به نزد خدای خویش پرواز کرد.

منبع:ایسنا

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار رسانه ها
اخبار روز رسانه ها
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
خانه خودرو شمال
میهن
طبیعت
پاکسان
گوشتیران
رایتل
triboon