سربازی فداکار در جبهه جنگ معلمی آموزنده در محراب

تابستان سال ۱۳۶۰، تابستانی پر حادثه بود و آن سال به‌نوعی دشوارترین سالی بود که نظام تازه پای جمهوری اسلامی ایران پشت سر گذاشت، زیرا بیش از ۱۰۰ نفر از کادرهای مسئول درجه اول نظام توسط ضد انقلاب به شهادت رسیدند!

به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم ، تابستان سال 1360، تابستانی پر حادثه بود و آن سال به‌نوعی دشوارترین سالی بود که نظام تازه پای جمهوری اسلامی ایران پشت سر گذاشت، زیرا بیش از 100 نفر از کادرهای مسئول درجه اول نظام توسط ضد انقلاب به شهادت رسیدند! پس از عزل ابوالحسن بنی‌صدر در آخرین روز خرداد سال 1360، طرح ترور امریکایی‌ها به نام «فونیکس» توسط عوامل داخلی آنها در ایران به اجرا گذاشته شد.

بنی‌صدر پس از عزل به منافقین پیوست و همراه با مسعود رجوی از کشور گریخت و به فرانسه پناهنده شد. در پی فرار او ترورها، جنگ‌ها و آشوب‌های خیابانی توسط گروه‌های محارب، به‌ویژه منافقین همچنان پیگیری می‌شد و سراسر کشور به تلاطم در آمد. سلسله ترورهای تابستان سال 1360، با ترور آیت‌الله سید‌علی خامنه‌ای امام جمعه تهران آغاز شد و با انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی، دفتر نخست‌وزیری و ترور بیش از 3 هزار نفر از شهروندان عادی ادامه یافت.

روزواقعه
در روز ششم تیر ماه سال 1360، در حالی که فقط شش روز از شهادت دکتر مصطفی چمران گذشته بود، پروژه حذف یکی از رهبران اصلی جریان خط امام به دستور امریکا کلید خورد. یکی از شخصیت‌هایی که سهم زیادی در تداوم خط امام داشت و از ستون‌های اصلی نظام به شمار می‌رفت. آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای امام جمعه تهران، هر هفته در مسجد ابوذر درجنوب شهر سخنرانی می‌کردند و به پرسش‌های جوانان پاسخ می‌دادند. آن روز هم ایشان از جبهه برگشته و به ملاقات امام رفته بودند و همراه با شهید عباس بابایی عازم مسجد ابوذر شدند. آن دو نیم ساعت زودتر از وقت معمول به مسجد رسیدند و گفت‌وگوی خود را در مسجد ادامه دادند. نماز ظهر که خوانده شد، حضرت آقا پشت تریبون قرار گرفتند و گفتند:‌«شایعات زیادی پخش شده است که قصد دارم به آنها پاسخ بدهم!»

در این زمان ضبط‌صوتی دست به دست گشت تا نهایتاً به دست جوانی با قد متوسط، موهای فرفری، ته ریش و کت چهارخانه رسید. او ضبط را گرفت و روی تریبون گذاشت و آن را روشن کرد و رفت. هنوز زمان زیادی نگذشته بود که بلندگو سوت کشید. آقا گفتند بلندگو را تنظیم کنید و از پشت تریبون کمی عقب رفتند و به صحبت ادامه دادند و کمی بعد انفجار بزرگی روی داد و ایشان به طرف چپ جایگاه افتادند. ضبط صوت دو تکه شد و در جداره داخلی آن نوشته شده بود: «عیدی گروه فرقان به جمهوری اسلامی!»

لحظات پس از واقعه
اولین محافظ آقا رسید و سعی کرد ایشان را به تنهایی بیرون ببرد. به‌زودی بقیه محافظ‌ها هم رسیدند و سعی کردند هر چه سریع‌تر ایشان را به درمانگاه یا بیمارستانی برسانند. ابتدا ایشان را به درمانگاهی در خیابان قزوین بردند. پرستاری در حالی که کپسول اکسیژن به دست داشت، فریاد زد:‌«باید ایشان را سریع به بیمارستان برسانید.» پرستار آمد و در تمام طول راه ماسک اکسیژن را روی صورت آقا نگه داشت و به یکی از محافظ‌ها گفت: هر چه سریع‌تر به طرف نزدیک‌ترین بیمارستان، یعنی بیمارستان بهارلو، سر پل جوادیه برود. محافظ‌ها با بیسیم وضعیت را اعلام کردند و گفتند: فوراً دکتر فیاض‌بخش، دکتر منافی و دکتر زرگر را به بیمارستان بهارلو بفرستند!

آیت‌الله خامنه‌ای را به بیمارستان بهارلو رساندند. دکتر محجوبی تازه از اتاق عمل بیرون آمده بود و با دیدن وضعیت آقا دستور داد سریع اتاق عمل را آماده کنند. سمت راست بدن ایشان پر از ترکش‌ها و قطعات ضبط صوت بود! قسمتی از سینه سوخته بود و استخوان‌های کتف و سینه دیده می‌شدند. دست راست هم ورم کرده و از کار افتاده بود. به آقا خون تزریق کردند، اما نبض ایشان دو سه بار متوقف شد! خونریزی بند نمی‌آمد. دکتر منافی که عازم بیمارستان بهارلو بود، به دکتر سهراب شیبانی جراح عروق و دکتر ایرج فاضل زنگ زده بود که خودشان را برسانند. دکتر بهشتی هم دکتر زرگر را خبر کرده بود.

عمل تا آخر شب ادامه پیدا کرد، اما دیگر نمی‌شد درمان را در بیمارستان بهارلو ادامه داد و ایشان را با هلیکوپتر به بیمارستان قلب شهید رجایی منتقل کردند. تا به بیمارستان شهید رجایی برسند، دو باره نبض متوقف شد و آقا چند بار تا مرز شهادت رفتند و برگشتند. خونریزی زیاد و غیر قابل کنترل بود و بیمار تب و لرز شدیدی داشت. در ریه هم ضایعه کوچکی دیده می‌شد. زخم‌ها متعدد و زیاد بودند و درد شدید بود و از مسکن‌ها کاری برنمی‌آمد. شکستگی دست راست در حال ترمیم بود، اما دست حرکت نداشت. ساعت دو بعد از ظهر رادیو پیام امام را پخش کرد. یکی از پزشکان رادیو را کنار گوش آقا گذاشت. با شنیدن سخنان امیدبخش امام گویی روح تازه‌ای در کالبد آقا دمید.

بی‌خبری از فاجعه 7 تیر!
حال ایشان بهتر شده بود، اما هنوز از قضیه هفت تیر خبر نداشتند. از آوردن رادیو، روزنامه و تلویزیون برای ایشان خودداری می‌شد. پزشکان می‌گفتند امواج رادیویی دستگاه‌های درمانی را مختل می‌کنند. خیلی‌ها برای عیادت آقا آمدند، اما از شهید آیت‌الله بهشتی خبری نبود. آقا شک کرده بودند که باید اتفاقی افتاده باشد، ولی کسی حرفی به ایشان نمی‌زد. اولین کسی که در بیمارستان بهارلو به دیدن ایشان آمد، محمد منتظری بود، ولی حالا هیچ خبری از او نبود. آقا از هر کسی که می‌آمد سؤال می‌کردند چه خبر شده است، اما پاسخ قانع‌کننده‌ای نمی‌شنیدند. بالاخره دکتر میلانی‌نیا عزم خود را جزم کرد و ماجرا را برای ایشان توضیح داد.

بعداً معلوم شد سوء قصدکننده جواد قدیری نام داشت. حضرت آقا مدت 42 روز تحت درمان بودند. استخوان ترقوه شکسته و چند رگ و عصب دست راست ایشان قطع شده بود. هر چه هم پزشکان تلاش کردند متأسفانه این دست سلامتی خود را بازنیافت و آقا در قامت جانباز انقلاب اسلامی برای آینده نظام ذخیره شدند.

پیام تاریخی امام
 امام که مستمراً توسط مرحوم سید‌احمد آقا از حال ایشان جویا می‌شدند، در پیامی بسیار مهم و مؤثر به زبونی دشمن که چون از منطق بی‌بهره است، به ترورهای کور دست می‌زند اشاره کردند و ایشان را از استوانه‌های محکم انقلاب و مایه امید برای آینده نظام دانستند و از مردم خواستند هوشیاری خود را در تقابل با دشمن غدار و وحشی حفظ کنند و لحظه‌ای برای حفظ انقلاب و دستاوردهای ارزشمند آن از پای ننشینند:

بسم‌الله‌‌الرحمن‌الرحیم
جناب حجت‌‌الاسلام آقای حاج سید‌علی خامنه‌‌ای ـ دامت افاضاته
خداوند متعال را شکر که دشمنان اسلام را از گروه‌ها و اشخاص احمق قرار داده است و خداوند را شکر که از ابتدای انقلاب شکوهمند اسلامی هر نقشه که کشیدند و هر توطئه که چیدند و هر سخنرانی که کردند ملت فداکار را منسجم‌‌تر و پیوندها را مستحکم‌تر نمود و مصداق «لازال یؤیدُ هذا الدین بالرجل الفاجر»تحقق پیدا کرد. اینان هر جا سخن گفتند خود را رسواتر کردند و هر چه مقاله نوشتند ملت را بیدارتر نمودند و هر چه شخصیت‌ها را ترور نمودند قدرت مقاومت را در صفوف فشرده ملت بالاتر بردند. اکنون دشمنان انقلاب با سوءقصد به شما که از سلاله رسول اکرم و خاندان حسین بن علی هستید و جرمی جز خدمت به اسلام و کشور اسلامی ندارید و سربازی فداکار در جبهه جنگ و معلمی آموزنده در محراب و خطیبی توانا در جمعه و جماعات و راهنمایی دلسوز در صحنه انقلاب می‌‌باشید، میزان تفکر سیاسی خود و طرفداری از خلق و مخالفت با ستمگران را به ثبت رساندند.

اینان با سوءقصد به شما عواطف میلیون‌ها انسان متعهد را در سراسر کشور بلکه جهان جریحه‌‌دار نمودند. اینان آنقدر از بینش سیاسی بی‌‌نصیبند که بی‌‌درنگ پس از سخنان شما در مجلس و جمعه و پیشگاه ملت به این جنایات دست زدند و به کسی سوءقصد کردند که آوای دعوت او به صلاح و سداد در گوش مسلمین جهان طنین‌‌انداز است. اینان در این عمل غیرانسانی به جای برانگیختن و رعب، عزم میلیون‌ها مسلمان را مصمم‌‌تر و صفوف آنان را فشرده‌‌تر نمودند. آیا با این اعمال وحشیانه و جرائم ناشیانه وقت آن نرسیده است که جوانان عزیز فریب خورده از دام خیانت اینان رها شوند و پدران و مادران، جوانان عزیز خود را فدای امیال جنایتکاران نکنند و آنان را از شرکت در جنایات آنان برحذر دارند؟ آیا نمی‌دانند که دست‌‌زدن به این جنایات، جوانان آنان را به تباهی کشیده و جان آنان به دنبال خودخواهی مشتی تبهکار از دست می‌رود؟ما در پیشگاه خداوند متعال و ولی بر حق او حضرت بقیه‌‌الله‌ ـ ارواحنا فداه ـ افتخار می‌کنیم به سربازانی در جبهه و در پشت جبهه که شب‌ها را در محراب عبادت و روزها را در مجاهدت در راه حق تعالی به سر می‌‌برند.

من به شما خامنه‌‌ای عزیز، تبریک می‌گویم که در جبهه‌های نبرد با لباس سربازی و در پشت جبهه با لباس روحانی به این ملت مظلوم خدمت نموده و از خداوند تعالی سلامت شما را برای ادامه خدمت به اسلام و مسلمین خواستارم.

والسلام علیکم و رحمه‌‌الله‌ و برکاته
روح‌‌الله‌ الموسوی الخمینی

آغاز مجدد فعالیت
 حضرت آقا به‌رغم توصیه‌های مکرر پزشکان مبنی بر استراحت بیشتر بار دیگر خود را به تریبون امامت جمعه تهران و شورای عالی دفاع رساندند تا در نبود بزرگانی که در فاجعه هفت تیر از دست رفته بودند، نقش مدیریت و مقوم ارزش‌های اسلامی را به عهده بگیرند.

دشمن تلاش کرد با از بین بردن عده‌ای از سران انقلاب حرکت شتابان انقلاب را متوقف سازد، غافل از اینکه خون شهید ضامن بقای انقلاب است و دشمن «عِرض خود می‌برد و زحمت ما می‌دارد.

منبع: روزنامه جوان

انتهای پیام/