شهید مدافع‌ حرمی که‌ دستان روغنی پدرش را با افتخار می‌بوسید

شهید مدافع‌ حرمی که‌ دستان روغنی پدرش را با افتخار می‌بوسید

پدرش که از سرکار برمی‌گشت، تمام قد جلوی او می‌ایستاد و دستش را می‌بوسید. به قدیر می‌گفتم دستان پدرت روغنی است اما او می‌گفت من به این دستها افتخار می‌کنم. کار خلاف قانون نمی‌کرد و می‌گفت «نمی‌توانم جواب حضرت زهرا(س) را بدهم».

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران تسنیم «پویا» نمایندگان جامعه قرآنی کشور در چهاردهمین دیدار خود طی سال جاری, در راستای تجلیل از خانواده‌های معظم شهدای قرآنی و آشنایی با زندگینامه و سبک زندگی آنها به دیدار خانواده شهید مدافع حرم «قدیر سرلک» رفتند.

پاسدار شهید «قدیر سرلک» متولد 13 شهریور سال 63 از شهدای مدافع حرم حضرت زینب(س) است که به صورت داوطلبانه به سوریه رفت و در 13 آبان سال 94 در نبرد با تروریست‌های‌ تکفیری داعش در تل اذان در حومه حلب  به فیض شهادت نائل شد.

 

در این دیدار مادر شهید قدیر سرلک گفت:  به قدیر در خانه کربلایی می‌گفتیم و فردی بسیار شوخ‌طبع و خاکی بود. در 30 سالی که در این محل زندگی می‌کنیم بسیاری از همسایه‌ها قدیر را نمی‌شناختند. زمانی‌که پدرش از سرکار به منزل می‌آمد تمام قد جلوی پدرش می‌ایستاد و دست پدرش را می‌بوسید. به قدیر می‌گفتم دستان پدرت روغنی است اما او می‌گفت من به این دستها افتخار می‌کنم. قدیر زمانی که جذب سپاه شد 18 ماه دوره آموزشی را در تبریز گذراند و جعبه 30 جزء نوارهای‌قرآنی تلاوت استاد پرهیزکار و نوار تواشیح را با خود به همراه داشت و بسیار قرآن می‌خواند.

زمانی که در تبریز بود دلم برایش خیلی تنگ می‌شد و برایش نامه می‌نوشتم. آن قدر به قدیر وابسته بودم که زمانی‌ که از تبریز به سمت تهران حرکت می‌کرد ناخودگاه متوجه می‌شدم و آن شب تا صبح نمی‌خوابیدم. دانشجوی کارشناسی ارشد جغرافیای سیاسی دانشگاه آزاد بود و روزهایی که کلاس داشت به همان اندازه بیشتر در سرکار بود و می‌گفت باید بیشتر سرکار باشم تا حق‌الناس به گردنم نباشد و همیشه از خدا طلب شهادت می‌کرد.بعضی وقتها ساعت 12 شب به او زنگ می زدم اما هنوز سرکار کار بود. قبل از اینکه برای بار دوم به سوریه برود آپاندیسش را عمل کرد و پس از بهبودی به سوریه رفت اما برای اینکه من نگران نشوم نگفت که سوریه می‌رود.

دفعه آخر، اضطراب و دلتنگی بسیاری داشتم. در تماسهایی به با هم داشتیم به قدیر می‌گفتم «کربلایی کی می‌آیی؟» قدیر هم می‌گفت «مادر 10 هفته که گذشت می‌آیم» من هم در مفاتیحی که در سجاده‌ام بود هر روز و هفته را خط می زدم. 9 هفته و 4 روز از رفتن قدیر گذشته بود و به‌گفته خود قدیر سه روز دیگر قرار بود بیاید که خبر شهادتش را برایمان آوردند و پس از سه روز پیکر قدیر بازگشت و قدیر به حرف خود که 10 هفته دیگر می‌آیم عمل کرد. الان نیز در این فکر هستم که قدیر هنوز در مأموریت است. 

در ادامه، پدر شهید سرلک گفت: قدیر از لحاظ امانتداری حرف نداشت و به بیت المال بسیار حساس بود. در محل کار هم‌پای سربازان کار می‌کرد و آن حالت فرماندهی که دستور بدهد و خودش کار نکند وجود نداشت. همه فن حریف بود و آهنگری, سیم کشی  و جوشکاری و کارهای فنی را بلد بود و در کارهای فرهنگی سرآمد بود. همه فعالیتهایش برای رضای خدا بود و خدا مزد کارهایش را به او داد.

 

همسر شهید سرلک نیز در ادامه بیان داشت : قدیر زمانی که  به خواستگاری من آمد آن قدر شغلش برایش مهم بود که در صحبتهایش به من گفت شغل من همسر اول من است و من نیز این موضوع را قبول کردم. در این 6 سال که با هم زندگی می‌کردیم صبح زود به سرکار می‌رفت و تا نیمه‌شب مشغول کار بود و وقتی برای حفظ قرآن کریم نداشت ولی بسیار تاکید داشت که در زندگی‌مان رنگ‌و‌بوی خدا حس شود. از این رو هر شب یک سوره را انتخاب می‌کردیم و معانی و تفسیر آن سوره را مطالعه می‌کردیم و تا 2 جزء تفسیر  را مطالعه کرده بود.

عده‌ای فکر می‌کردند قدیر دارای چهره‌ای خشن است اما بسیار شوخ‌طبع و فرد بسیار شادی بود. اهل ریا و خودنمایی نبود و رضای خدا برایش بسیار مهم بود. زمانی کمی که شبها در کنار هم بودیم واقعا با ازش بود و سعی می‌کرد جای خالی‌اش را در زمان نبودش در خانه پر کند. همیشه حرفهای شهید کاظمی سرلوحه کارش بود و می‌گفت «شهدا نباید فقط در حد یک قاب عکس در خانه باشند و باید به حرف و سیره شهدا عمل کرد» هر زمانی که شهیدی را می‌آوردند در مراسم تشییع آن شهید شرکت می‌کردیم. زمانی که شهدای غواص را آوردند با اینکه قدیر عمل کرده بود و بخیه داشت اما با همان حال در مراسم تشییع شهدا حاضر شد.در حد توان خود و در چهارچوب قانون هر کاری را که از دستش برمی‌آمد برای دیگران انجام می‌داد و اگر آشنا یا فامیل درخواست خارج از چهارچوب قانونی از قدیر می‌کردند قدیر می‌گفت: این درخواست شما باعث می‌شود شرمنده حضرت زهرا(س) شوم. 

قدیر دوبار به سوریه رفت و بار دوم  63 روز مأموریتش طول کشید. زمانی‌که به سوریه می‌رفت, گفت: من را حلال کن چون احساس می‌کنم دیگر برگشتی ندارم و من هم او را حلال کردم و راهی‌اش کردم. قدیر مخلصانه کار کرد و حضرت زهرا(س) مزد کارش را داد و خستگی کارش با شهادت از تنش بیرون رفت.

در خاتمه، خواهر شهید سرلک گفت: قدیر از نظر شخصیتی فوق‌العاده فعال  و پویا بود و مانند نامش واقعا توانا و انواع تخصصهای گوناگون را فرا گرفته بود و از هر نظر علم به روزی داشت و عضو گروه تواشیح بود. در فعالیتهای عام‌المنفعه حضوری پررنگ داشت. قدیر از 13 سالگی غسل شهادت می‌کرد که در 31 سالگی مورد قبول خدا واقع شد.

زمانی که وارد سپاه شد برای گذراندن دوره‌های آموزشی به تبریز رفت و در آنجا در وقتهای آزادش حفظ جزء 30 را آغاز کرد و در نیمه دوم دوره آمورشی‌اش, جزء 26 قرآن را حفظ کرده بود . بسیار مؤدب و مهربان بود و بر روی حجاب و امر به معروف و نهی از منکر تأکید داشت و بر روی این موضوع بسیار سفت و محکم ایستاده بود و برای انجام کار با اقوام و دیگر افراد به یک شکل برخورد می‌کرد و «نمی‌توانم جواب حضرت زهرا(س) را بدهم» تکه کلامش بود. مداح بود و اولین نفر در هیأت حضور و تأکید زیادی داشت که بعد از قرائت زیارت عاشورا حتما قرآن تلاوت شود و بر روی آموزش بچه‌ها زمان می‌گذاشت و می‌گفت اولین دین بر گردن ما پرورش بچه‌های محل است.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
میهن
طبیعت
triboon
گوشتیران