جمهوریخواهان پرداخت پول به ایران را باج می‌دانند/ این اولین بار نیست که آمریکا به کشوری باج می‌دهد

توجه کنید که در ماجرای اخیر، پرداختی که به ایران انجام شد، پول خود ایران بوده است؛ همچنین اگر آمریکا این پول را پرداخت نکرده بود، احتمالاً ناچار می‌شد طی تصمیم دادگاه بین‌المللی، مبلغی بسیار بیشتر را به عنوان جریمه به ایران بپردازد.

به گزارش گروه بین‌الملل خبرگزاری تسنیم، نشریه پولیتیکو در مقاله‌ای به قلم لارنس کورب و مایکل واکنروتر، به بررسی ماجرای پرداخت «باج 400 میلیون دلاری» آمریکا به ایران برای آزادسازی چند جاسوس آمریکایی پرداخت.

در این مطلب نوشته شده است: هنگامی که افشا شد دولت اوباما کمی قبل از آزاد شدن سه نفر از زندانیان آمریکایی در ماه ژانویه سال گذشته، 400 میلیون دلار به دولت ایران پرداخت کرده است، منتقدان به شدت اعتراض کردند. این ماجرا برای بسیاری از جمهوری خواهان، نشانگر چیزی جز «پرداخت باج» نیست - که دولت آمریکا معتقد است این کار را به دلایل سیاسی انجام نمی‌دهد - و این اقدام پتانسیل آن را دارد که خطر تکرار شدن را به همراه داشته باشد.

واقعیت این است که آنچه باراک اوباما انجام داد، بیشتر شبیه یک رویه عملیاتی استاندارد برای رؤسای جمهور است که اغلب باید وارد «فضاهای خاکستری» دیپلماسی با قدرت‌های متخاصم شوند. این را باید هنر توافقات جانبی در نظر گرفت. در طول تاریخ، رؤسای جمهور همیشه معاهداتی را بی‌سروصدا منعقد کرده‌اند تا از آن طریق، اهداف بزرگ‌تری را دنبال کنند که اغلب بسیار محرمانه انجام شده و گاهی حتی قوانین دیپلماتیک خود کشور را نقض کرده است.

در مورد مسئله پرداخت پول به ایران و اینکه آیا باج بوده است یا خیر، متفاوت‌ جلوه‌ دادن ماجرا توسط دولت، کمکی به حل مسئله نکرد. مقامات دولت ابتدا زمان‌بندی پرداخت این مبلغ را به عنوان بخشی از تلاش‌ها برای حل‌وفصل مناقشه دیرینه در خصوص برآورده نشدن خرید تسلیحات که درست قبل از انقلاب ایران صورت گرفته بود، معرفی کردند، مناقشه‌ای که اگر حل‌وفصل نمی‌شد، پتانسیل آن را داشت که میلیاردها دلار برای ایالات متحده هزینه به بار آورد. اما هفته گذشته، وزارت امور خارجه اذعان کرد: «آمریکا پرداخت 400 میلیون دلار در ماه ژانویه را چندین ساعت به تعویق انداخت تا «بیشترین اهرم را حفظ کند» و اطمینان حاصل نماید که سه زندانی آمریکایی همان روز آزاد می‌شوند.»

استدلال منتقدان، استدلال آشنایی است که به طور ضمنی به تحقیر عناصر پیچیده سیاست‌های بین‌المللی، که توافق هسته‌ای ایران بی‌شک بخشی از آن است، می‌پردازد. ریشه این نوع از تندروی‌های آمریکایی در چیزی است که «فدریک لاوگال» و «کنث آسگود» به درستی آن را «شبح مونیخ» توصیف می‌کنند و اشاره به زمانی دارد که «نویل چمبرلین» در یک اقدام دیپلماتیک «معامله‌ای ننگین با شیطان (هیتلر) انجام داد که به هیتلر اجازه می‌داد بخش بزرگی از خاک چک‌اسلواکی را در ازای تعهد صلح، به خاک آلمان الحاق نماید.»

علیرغم این نکته که رئیس‌جمهور فرانکلین روزولت خودش «در ابتدا با متانت از این قرارداد استقبال کرد»، حکم محبوب و معروف در خصوص مسئله «سازش و مصالحه»، به سرعت صادر شد: «دولت هرگز نباید چنین کاری انجام دهد.» با این حال ممکن است این حکم، به شکلی ناعادلانه، تصویر آنچه را که می‌توان یک تاکتیک ارزشمند دانست، لکه‌دار کرده باشد. همان طور که روزولت بعدها گفت: «استفاده از روش‌های معمول دیپلماسی برای مقابله با قانون شکنان بین‌المللی، غیرممکن است.»

ترکیب بیشتر این طرز فکر بسیاری از آمریکایی‌ها، تبدیل به بخش محبوبی از تاریخ شده است که توسط «رابرت اف. کندی» و «آرتور شلزینگر جونیور»، در هنگام بحران موشکی کوبا، تبلیغ شد. در اواسط آن دوران سرنوشت‌ساز، به نظر می‌رسید که رئیس‌جمهور کندی شخصاً در حال استفاده از تجربیات مونیخ است. وی در بخشی از اظهارات خود گفت: «اقدامات پرخاشگرانه، اگر بدون بررسی و بدون چالش انجام گیرد، در نهایت منجر به جنگ خواهد شد.» در گزارش تحلیلی رابرت کندی و شلزینگر این‌طور آمده است که صرفاً از طریق رهبری سازش‌ناپذیر رئیس‌جمهور کندی بود که وی توانست با وادار کردن شوروی به بیرون کشاندن موشک‌های هسته‌ای خود از کوبا، مسئله را فیصله دهد.

واقعیت در خصوص بحران موشکی کوبا (و بسیاری موارد دیگر) بسیار متفاوت است. در حقیقت، این مسئله ممکن است اثر جانبی اختلافات میان این روایات مردمی و محبوب و آنچه واقعاً طی آن «سیزده روز» سرنوشت‌ساز رخ داد، باشد که همراه با «شبح مونیخ»، عامل بسیاری از تحقیرهای نادرست دیپلماسی در دوران معاصر آمریکاست. تا آنجا که اکنون ما می‌دانیم، حل‌وفصل بحران کوبا زمانی حاصل شد که ایالات متحده قبول کرد موشک‌های هسته‌ای ژوپیتر خود را از ترکیه خارج سازد. جان اف. کندی اصرار داشت که این مسئله در آن هنگام محرمانه بماند، چون می‌ترسید برچسب یک چمبرلین دیگر به او بخورد. اکنون می‌توان گفت که آن مصالحه، منجر به آرام شدن بسیاری از اتفاقات ترسناک و خطرناک در تاریخ معاصر جهان شد و با این حال، سهم چندانی در تغییر ادراکات و برداشت‌های تاریخی نداشته است. این نکته که «ضعفِ» نشان داده شده توسط رئیس‌جمهور کندی در طول بحران به هیچ عنوان به تلاش‌های موفقیت‌آمیز ایالات متحده در طول جنگ سرد، آسیب وارد نکرد نیز همین گونه است.

از آن هنگام، رؤسای جمهور آمریکا از هر دو حزب، در همین فضای خاکستری دیپلماسی فعالیت کرده‌اند تا بسیاری از بحران‌های مهم را حل‌وفصل نمایند که البته میزان موفقیت آن‌ها در این زمینه متفاوت بوده است. در واقعه پوئبلو U.S.S.، که در آن کشتی نیروی دریایی آمریکا توسط کره شمالی ضبط شد، رئیس‌جمهور «لیندون جانسون» نامه‌ای برای عذرخواهی خطاب به دولت کره شمالی آماده کرد تا در ازای آن، چندین ملوان آمریکایی که به مدت تقریباً یک سال دستگیر شده بودند آزاد گردند. در سال 1980، دولت کارتر در خصوص توافقی برای آزاد کردن گروگان‌های دستگیر شده در ایران مذاکره کرد که شامل آزاد ساختن 11 الی 12 میلیارد دلار از دارایی‌های ایران بود که بعداً توسط رئیس‌جمهور رونالد ریگان تأیید شد. یکی دیگر از مسائلی که بسیار بحث‌برانگیز بود، مربوط به اواسط دهه 80 میلادی است که در آن دولت ریگان، اجازه فروش تسلیحات به ایران را صادر کرد تا آزادی چندین آمریکایی گروگان گرفته شده را تضمین کند؛ رویدادی که به رسوایی «ایران-کنترا» معروف شد.

و یکی از وقایع تازه‌تر که مربوط به سال 2001 است، مربوط به ماجرایی است که طی آن، رئیس‌جمهور جورج بوش، نامه‌ای برای عذرخواهی به علت نقض حریم هوایی چین نوشت تا آزادی 24 نفر از آمریکایی‌هایی که به مدت دو هفته اسیر شده بودند را تضمین کند؛ حتی با وجود آنکه هواپیمای آمریکایی بعد از آنکه یک هواپیمای چینی در حریم هوایی بین‌المللی با آن برخورد کرده بود، حریم هوایی چین را نقض نموده بود.

با وجود همه حواشی که در راستای این اتفاقات ایجاد شده بود، اعتبار و امنیت ملی ایالات متحده تا حد زیادی دست‌نخورده باقی مانده است. علاوه بر این، هنگامی که توجه داشته باشیم که در ماجرای اخیر، پرداختی که به ایران انجام شد، در وهله اول پول خود ایران بوده است، آنگاه می‌توان دید که در خشم برانگیخته شده پیرامون این اتفاق، به ویژه در مقایسه با اقدامات پیشینیان اوباما، تا چه حد بزرگنمایی شده است. علاوه بر این باید توجه داشت که اگر آمریکا این پول را پرداخت نکرده بود، احتمالاً ناچار می‌شد طی تصمیم دادگاه بین‌المللی، مبلغی بسیار بیشتر را به عنوان جریمه به ایران بپردازد.

اگرچه ممکن است درخواست زیادی باشد، اما اگر اعضای هیجانی‌تر طبقه سیاسی و رسانه‌ای ما، دانش تاریخی خود را تقویت کنند تا بتوانند فراتر از «شبح مونیخ» را ببینند، به گفتمان‌های سیاست خارجی آمریکا کمک بسزایی خواهد شد.

انتهای پیام/.