ناممکن محتمل

«جاودانگی» نام جدیدترین کار نیما دهقان است که قرار است از یکشنبه در ایرانشهر روی صحنه رود. نمایش تازه دهقان می‌تواند یک غافلگیری برای تئاترروهای تهرانی باشد.

باشگاه خبرنگاران تسنیم «پویا» - احسان زیورعالم

حضرت ارسطاطالیس نغز بر برگه‌های بوطیقایش چنین خامه لغزانده که ناممکن محتمل تفوق دارد بر ممکن نامحتمل و گویی جماعتی از مردمان سخت قصد بر آن دارند که محتمل سازند آن ناممکن را تا شاید شادروان گردد جمیع ارواح درگذشتگان آن حضرت.

***

جملات و واژگان فوق چیزی است که در تماشای هر نمایش یا تمرین انتظارش را می‌کشم و دیدن چیزی عجیب و غریب که بتواند مرا هیجان‌زده کند. شاید این خواسته هر مخاطبی باشد که آنچه شگفت باشد را در یک اثر نمایشی باور کند؛ اما نتیجه عموماً چیزی است که همان ممکن محتمل است و اسمش را هم می‌گذراند رئالیسم اجتماعی. آدم نمی‌داند دیدن این همه واقعیت ملموس چقدر می‌تواند لذت‌بخش باشد. به هر روی زمانی لازم است که کلک خیال را بر آبگیر تخیل راند. 

مدتها پیش بود که با نیما دهقان در پرواز آبادان - تهران درباره کار جدیدش حرف زده بودم. با اینکه چیز زیاد از نمایش خود نمی‌گفت، نه از قصه و نه از تکنیک کارگردانی؛ ولی به نظر می‌رسید که او در پی یک ناممکن است. روزهای تقویم یک به یک خط خوردند تا بتوانم تمرین «جاودانگی» را تجربه کنم.

تنها چند مرد، تنها. نه خبری از انواع و اقسام طراحان و دستیاران است و نه خبری از بازیگری. تنها دو نفر که سالن را آماده می‌کنند. هنوز خبری از کارگردان و بازیگر کار نیست. کمی تأمل و کمی صبر. راه خروج را پیدا می‌کنم. عقربه‌های ساعت لابی ایرانشهر نیمه‌های ظهر را با بی‌حالی از روی اعداد رد می‌شود. کمی گرما و کمی شرجی، هوای این روزهای پارک هنرمندان و برای من کمی بی‌حالی.

آقای کارگردان در برابرم ظاهر می‌شود. دعوت به ورود سالن را صادر می‌کند. به امید یک هیجان، یک شعف. همه چیز گویا از اکنون شروع می‌شود. دوباره سالن و دوباره همان اندک آدمها. قرار نیست چندان شلوغ شود. با آمدن فرزین صابونی همه چیز تحرک پیدا می‌کند. یک اپراتور، یک موزیسین، یک بازیگر و یک کارگردان. 

مساحتی به تقریب 3×3 با سیمها و کابلهای برق از دیگر مساحت سالن مجزا شده است. عاری از هر گونه جای کفش و پا. سیاه چون پر زاغ و پاک چون تن کبوتر. قرار است بازیگرش دمی بر آن دراز کشد و دمی برخیزد و قدم زند. این فقط چند دقیقه از کاری است که می‌بینم. همه چیز در لفافه رمز و راز پیچیده شده است. همانند موسیقی سحرانگیزش، ساختگی و گیج‌کننده. محصول ذهن بشر، همان ذهنی که ناممکن را محتمل می‌کند.

آنچه می‌دیدم ترکیبی از تبحر و هماهنگی گروهی بود. مسئولیت مشخصی برای کسی متصور نمی‌شوم. میزانسنها مطلقاً در اختیار نیما دهقان نیست. اگرچه نیما آرام و قراری ندارد. مثل همیشه پرتحرک است. روی زمین جا نمی‌گیرد. مدام از پلکانهای سالن سمندریان بالا و پایین می‌رود. چیزی نمی‌گوید. تنها دو سه بار خودش را به «منطقه ممنوع» می‌رساند و می‌گوید در فلان ثانیه‌ها از کادر خارج شده‌ای. صابونی کمی مقاومت می‌کند. به یک خودآگاهی در بازی رسیده است؛ با این حال حرفشان یکی می‌شود.

همه چیز برای غافلگیری بزرگی محیاست. قرار است سومین حضور نیما دهقان و گروهش در مجموعه ایرانشهر چیزی متفاوت از آثاری چون «خنکای ختم خاطره» و «شش و هشت». دیگر نه خبری از فضای جنگ است و نه یک کمدی لفاظانه. اصلاً در اینجا نه لفظی هست و نه جنگی. همه چیز خیال است.

نیما دهقان دومین اجرای تمام دوران سالن سمندریان را روی صحنه برده است؛ سال 1388 با نمایش «خنکای ختم خاطره». پس به نوعی او بخشی از تاریخ این سالن بلک باکس یکدست سیاه است. چهار سال برای کار دوم زمان لازم بود و سه سال برای کار سوم. همه چیز در ضرایب خود گره خورده است.

دهقان می‌گوید: من کارگردان فرم‌گرایی هستم. وقتی به «دو متر در دو متر جنگ» یا «خنکای ختم خاطره» نگاه کنید می‌بینید که چقدر فرم در کارهایم مهم است. اصولاً با گروهی کار می‌کنم که به نوآوری و خلاقیت در تئاتر علاقه‌مند است و تلاش می‌کنیم که این مهم دراماتیک شود.»

البته کارگردان لاغراندام و پرجنب‌وجوش تئاتر ایران روی این نکته آکسان دارد که گاهی می‌شود و گاهی نمی‌شود؛ چون تئاتر یک تجربه است، هنرمند تصمیم می‌گیرد بتواند کاری را انجام دهد و این یک آزمایش است. کارگردان شوخ‌طبع نمایش معتقد است بازخورد مخاطب است که این مثلث را تکمیل می‌کند.

به هر روی به گفته خودش این بار در فرم پا را فراتر نهاده است و از تکنولوژی بهره‌مند شده است تا به فرم جدیدی برسد برای بیان حرفهایش.

به او یادآور می‌شوم که فرزین صابونی نسبت به مسائل روی صحنه مسلط است و او تأکید می‌کند در کل گروه عنوانی برای عوامل وجود ندارد. خبری از نویسنده و عوامل صحنه نیست. قرار است نوآوری‌های گروه پایش به بروشور نیز وارد شود. اسم همگی می‌آید، بدون ذکر هیچ عنوانی. فقط قرار است چند اسم است؛ چون یک ایده مرکزی در میانه گروه قرار داده شده که توسط همگی پخته شده است.

به قول خودش در این نمایش حتی موزیسن نمایش حکم بازیگر را دارد. او چشم نمایش است. و البته او وعده می‌‌دهد که در انتها شما به عنوان مخاطب نیز بازی خواهید کرد. 

از نیما دهقان می‌پرسم با توجه به آنکه همواره کارهای نو متهم به تئاتر نبودن می‌شوند آیا منتظر چنین واکنشی است یا خیر و او هم جواب می‌دهد: آره، می‌توانم بعد از پانزده کار این اولین کار زندگیم است که اصلاً نمی‌توانم پیش‌بینی کنم واکنش تماشاگر نسبت به این کار خوب یا خیر.

من که فکر می‌کنم تماشاگر شگفت‌زده می‌شود. او می‌گوید شاید برای تماشاگر خوب یا بد باشد؛ ولی برای قشر آکادمیک قابل بحث است. این گونه نیست که از روی آن سطحی بگذریم. 

«جاودانگی» ایده متعلق به دو سال پیش نیما دهقان است که تنها 45 دقیقه زمان دارد. قرار است از یکشنبه 14 شهریور در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه رود. نیما دهقان می‌خواهد در این اثر به مقوله مهاجرت بپردازد، مقوله‌ای که تلاش برخی افراد برای رسیدن به زندگی بهتر تعبیر می‌شود. قهرمانی که بهتر شدن زندگیش را در مهاجرت می‌بیند؛ اما این مهاجرت که موضوعی جهانی است، قرار است در نمایش بررسی شود که آیا این پدیده به نفعمان است یا خیر.

و یک اتفاق مهم آن است که شما در این نمایش در هر گوشه سالن که بنشینید همان چیزی را خواهید دید که دیگران می‌بینند. این قولی است که نیما دهقان بابت کار خودش می‌دهد. اتفاقی که می‌تواند منجر به یک پدیده دیداری شود. 

از او می‌پرسم حرف آخری دارد که با همان شوخ‌طبعی جدی‌گونه‌اش می‌گوید:«حرف آخری ندارم.»

انتهای پیام/