مویه بر «منا»/ عزاداری شاعران بر قتلعام اهلقبله در عربستان
یکی از خونبارترین صفحات شعر امروز به واکنش شاعران به فاجعه منا اختصاص دارد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، فاجعه منا برگی از رسوایی آل سعود در تاریخ اسلام است؛ فاجعهای که در آن هزاران مسلمان کشته شدند، بیآنکه مسئولان این فاجعه در صدد جبران و حتی عذرخواهی برآیند. در دهم ذیالحجه سال گذشته هزاران تن از حجاج از کشورهای مختلف در مسیر اجرای اعمال رمی جمرات شهید شدند که در این میان ایران با 464 شهید، بیشترین خسارت را در این فاجعه دیده است.
از همان آغاز انتشار این خبر هولناک، شاعران بسیاری سرودههای خود را به شهدای منا اختصاص داده و تلاش کردند تا با پرداختن به این موضوع، آن را در تاریخ شعر فارسی ثبت کنند. همگرایی شاعران در بیان شعر در این رابطه یکی از نکات مثبت در جریان شعر فارسی طی سالهای اخیر بوده است. در آستانه شهادت مظلومانه حجاج، تعدادی از این سرودهها بازنشر میشود:
قاسم صرافان:
از همون اولشم اهل سفر
از همون اولشم رها بودی
از همون اولشم کبوترِ
صحن و گنبد امام رضا بودی
حتی مرگم نتونست که خنده رو
از رو لبهای قشنگت بگیره
با لب تشنه، توو صحرای منا
جون دادی، الهی مادر بمیره
بیا اینبار واسه ی این دل تنگ
واسه ی این چشای ابری بخون
بیا ای قاری خوش صدای من
واسه مادر آیه ی صبری بخون
چرا ساکتی؟ بخون تا با صدات
تا خدا، تا آسمونا بپرم
کی تونست اینجوری پرپرت کنه؟
از نفس کی تورو انداخت پسرم؟
هاجرم، هاجر بی قراری که،
دیگه اسماعیلشو نمی بینه
محسنم! دیگه چطوری گوش بدم
بعد تو به روضه های مدینه
ما فقط روضهها رو شنیدیم و
تو خودت توو قلب ماجرا بودی
شنیدم که راهو بستن روی تو،
شنیدم که زیر دست و پا بودی
یوسفم! گرگایی داره اونورا
که نشستن به کمین پیرهنت
گل من! دینه اونا، کینه شونه
نقشه ها دارن برای چیدنت
با شهادتِ میون غربتت
یه نهیب به غیرت ماها زدی
میدونم با نفسای آخرت
مهدی فاطمه رو صدا زدی
***
محمدجواد شرافت:
با شمایم ای شمایان بشکه دشداشه پوش
با وقاحت روی فرش نفت و خون میایستید
ای شما لات و هبلهای ابوسفیان تراش
سالها در خانه امن الهی زیستید
ننگ بر نیرنگتان با ماست روی جنگتان
ما که میدانیم اینک در هراس از چیستید
سید ما آفتابی از تبار مصطفاست
ای شیوخ شب زده! از دودمان کیستید؟
نفتتان روزی به پایان می رسد آل سقوط!
بیگمان امروز اگر هستید فردا نیستید
***
میلاد عرفانپور:
هنوز گرم مناجات و گریه عرفاتم
چقدر بوی شهادت گرفته است حیاتم
هنوز تشنهام آری, قسم به اشک دمادم
دمی به چشمه زمزم, دمی کنار فراتم
در امتحان منا, شرمسار طفل حسینم
به لطف کندی چاقو اگر دهند نجاتم
نفس نمانده برایم در این هوای مقدس
ولی به کوری اهل نفاق, در صلواتم
خبر دهید به شیطان, خیال خام نبندد
که من شهیدم و در رمی دائم جمراتم
خبر دهید به مردم لباس سوگ نپوشند
خبر دهید به مردم که عید بوده وفاتم
***
آرش شفاعی:
راه می رفتی
زمین با تو می آمد
می رفتی
از این زندگی،از این به ندرت
چون گنجشکی که در پریدن فرورفت
فوران زد آه تو که: آب
آب
آب
آب شدی تو
که
خونت را
لباسی از برف زیبا کرده بود
هر هفت سنگت
به صدا درآمد:
به خدا !
که اصابت کردیم
تو بخواب
که خستگی کوهی در توست
جهان گرم شد
در پتویی که تو را پیچیدند
***
عارفه دهقانی:
حیف از تو و لبخندِ تو، ای لحن داودی
وحی آمد انگار آن دمی که در منا بودی
میخواستی قاریِ الرّحمنِ خود باشی
میخواستی باور کنم حاجی! به این زودی...
این حنجره، خاموش! اما رو به آبادی ست
آن خنجرِ آل سعودی رو به نابودی!
از او توقع نیست یک جو غیرت و ایمان
وقتی نمیخیزد از این کنده دگر دودی
ای گرگِ دیوانه! ببین ماهِ مرا کُشتی
نفرین به نَسلت! تسلیت دارد مگر سودی؟!
***
مصطفی محدثی خراسانی:
وقتی عرفات خالی از عرفان است
رمی جمرات، بازی شیطان است
حج تو،جهاد است زمانی که حرم
در تولیت آل ابوسفیان است
***
یه عمری چش به راه قاصدکها
که تا پیغام دعوت رو بیارن
به لبیک تو در میقات باشم
چشام قلب منو کم کم ببارن
رسیدم باهزاران محرم تو
که سوز نینوا روسینه باشیم
شکوه حج ابراهیم رو باز
به صحرای منا آیینه باشیم
کنارخانه امن تو اما
حریم و حرمت حج رو شکستن
دوباره کربلا و قصه آب
دوباره کاروانو راه بستن
بیا مولای موعود رهایی
بگیر از خاک حجاج شهیدو
حرم تاروی آرامش ببینه
بگیر از دست نامحرم کلیدو
غبار فتنه ها کم کم میشینه
حقیقت روشن و ابراز میشه
به قرآن محمد مشت مفتی
یه روز پیش خلایق باز میشه
***
عبدالرحیم سعیدیراد:
الهی دارم از دستت شکایت
نکردی بندههایت را حمایت
چه میشد سنگ میباریدی آنروز
سر آل سعود بیکفایت
***
علیرضا قزوه:
ده ذی الحجه سرزمین منا
گشت از مکر شمر کرببلا
شده دنیا پر از دروغ و نفاق
طاقت مسلمین دنیا طاق
راه هامان طریقی از آتش
کعبه در منجنیقی از آتش
آل مروان و ال ذی الجوشن
مست حمله به سرزمین یمن
در زمین یمن به اسماعیل
تیغ از پشت می زند قابیل
پردهداران درون حله به خواب
گردشان مطربان خراب شراب
دینشان نیست غیر ظلم و فساد
کاخهاشان بلند چون شداد
" کاخهاشان بلند و همت پست"
محو نفساند و رفتهاند از دست
نزدشان شد مقام ابراهیم
کاخ سبز و سفید و اورشلیم
آل ظلماند و آل استبداد
نیست موسایشان بجز موساد
گرم فرمانبری ز کفر و نفاق
تا زنند آتشی به شام و عراق
سنگ بر کعبه میزنند هنوز
منجنیق است جرثقیل امروز
پرده دارند و دزد و تاراجی
تیغها میزنند بر حاجی
به همان مردمی که روزی شاد
ره گشودند روی زین العباد
قرنها پیش از این حسین علی
در همین سرزمین حسین علی
حج خود را تمام کرد و گذشت
به شهادت سلام کرد و گذشت
قرنها پیش حضرت سجاد
پای چون در زمین کعبه نهاد
حاجیان راه باز میکردند
عرض راز و نیاز میکردند
این همان مردم وفادارند
باز هم رو به کعبه می آرند
**
ده ذی الحجه سرزمین منا
گشت از مکر شمر کرببلا
ناگهان شاه نابکار حجاز
راه را بست بر جماعت باز
شمر گر آب بست این ره بست
حرمت کعبه و منا بشکست
این همان مردمان دلگیرند
به کدامین گناه میمیرند؟
بارها راه عشق اگر شد گم
راه بگشودهاند این مردم
پیش از این بود راضی از اینها
نور چشمان سیدالشهدا
قرنها رفته است و اینک باز
ظلم دیگر به میهمان حجاز
حاجیان خسته از مصائب شام
ظلم اینان کجا و ظلم هشام؟
با چنین ظلم و جور و نفس و هوی
ابن عبدالملک کجا و شما!
دید او ازدحام اهل حرم
پس کشید از حریم کعبه قدم
گرچه او از هوای نفس شکست
بهر نظاره گوشهای بنشست
استلام حجر نکرد هشام
چون شما تیغ بر نکرد هشام
هرچه را آن شقی رعایت کرد
نسل عبدالعزیز غارت کرد
در کمال شقاوت این جانی
عید قربان گرفت قربانی
کعبه اما سیاهپوش شماست
پردهای از پیام عاشوراست
دارد از دولت ولای حسین
کعبه هم بوی کربلای حسین
***
علی فردوسی:
از مِنا میآورند اخبار داغ دور را
نوحهخوان کو تا بخواند «سعیکم مشکور» را؟
جامه احرام پوشیدند، اما شد کفن
مرگ درهم کرده اینجا خاک را، کافور را
سرزمین وحی در دستان کفر است، ای دریغ
در سیاهیها فرو بردند کوه نور را
شعله این خشم را دشنام هم بیفایده است
پس چه باید کرد آل اینقدر منفور را؟
چارهای جز مشورت با قبضه شمشیر نیست
چون نمیداند طرف غیر از زبان زور را
همتراز بشکه نفت است، لطفاً قبرکن
باز بیزحمت بیا و پهنتر کن گور را
***
محمدمهدی عبدالهی:
نشستهام بنویسم که عید قربان است
چه روی داده خدایا غزل پریشان است
چه روی داده درین عید خون که آن بالا
ستاره بر گذر حاجیان گل افشان است
دوباره دست سیاهی مسیر را بسته
دوباره چشم زمین و زمانه گریان است
دوباره واژه نفرت، دوباره آل سعود
که قاتل نفس زائران رحمان است
صفای عاشق دلخسته در منا این است
که مرگ سرخ عنایت ز حیّ سبحان است
ببین که خون شهیدان بیت حق جاریست
کنار رمی سعودی که اصل شیطان است
برای عرض خوش آمد به محضر حجاج
یقین که حضرت غایب کنار ایشان است
اگرچه طعم غزل طعم تلخ هجران شد
حکایتی است که در حزن این نیستان است
زیارت همه حاجیان چه مقبول است
کنار سعی و صفایی که حاصلش جان است
اگرچه بغض، غزل را دچار نسیان کرد
امام ما شاهد فکر این شهیدان است
صفای مشعر دلهای منتظر بازآ
ظهور حضرت باران دوای هجران است
***
حامد عسگری:
وضو گرفته ام از بهت ماجرا بنویسم
قلم به خون زده ام تا که از منا بنویسم
به استخاره نشستم که ابتدای غزل را
ز مانده ها بسرایم ؟ ز رفته ها بنویسم؟
نه عمر نوح نه برگ درخت های جهان هست
بگو که داغ دلم را کی و کجا بنویسم؟
مصیبت «عطش»و «میهمان کشی» و «ستم» را
سه مرثیهست که باید جدا جدا بنویسم
چگونه آمدنت را به جای سردر خانه
به خط اشک به سردی سنگ ها بنویسم؟
چگونه قصه ی مهمان کشی سنگدلان را
به پای قسمت و تقدیر یا قضا بنویسم ؟
منا که برف نمی آید این سپیدی مرگ است
چسان ز مرگ رفیقان با صفا بنویسم؟
خبر ز تشنگی حاجیان رسید و دلم گفت:
خوش است یک دو خطی هم ز کربلا بنویسم:
نمانده چاره به جز اینکه از برادر و خواهر
یکی به بند و یکی روی نیزهها بنویسم
نمانده چاره به جز گفتن از اسیر سه ساله
چرا ز ناله زنجیر و زخم پا بنویسم
به روضهخوان محل گفتهام غروب بیا تا
تو از خرابه بخوانی... من از منا بنویسم ....
انتهای پیام/