مداحی، مقتل و اشعار اول محرم

در «روزشمار عاشقی» قصد داریم در روزهای عزاداری محرم به ذکر فضایل و زندگی نامه یکی از شهدای گرانقدر کربلا به همراه صوت نواهای مذهبی و آداب عزاداری در نقاط مختلف کشور و جهان بپردازیم .

به گزارش گروه رسانه‌های خبرگزاری تسنیم، مسلم‏ بن عقیل، برادر زاده امیرالمؤمنین و پسر عموى حسین‏ بن على (ع) بود. دودمانى که مسلم در آن رشد یافت، دودمان علم و فضیلت و شرف بود.مسلم به افتخار دامادى امیرالمومنین علی علیه السلام نایل شد و با یکى از دختران امام به نام "رقیه" ازدواج کرد. این وصلت‏ بر میزان فضیلت هایش افزود و او را بیشتر در محور «حق‏» و در خدمت نظام الهى آن حضرت در دوران خلافتش قرار داد.


درجنگ صفین، وقتى که امیرالمؤمنین(ع) لشکر خود را صف‏آرایى مى کرد، امام حسن و امام حسین(ع) و عبدالله ‏بن جعفر و مسلم‏ بن عقیل را بر جناح راست‏ سپاه، مامور کرد.

مسلم، در دوران خلافت حضرت على(ع) در خدمت آن حضرت، مدافع حق بود و پس  ‏از شهادت آن امام، هرگز از حق که در خاندان او و امامت ‏دو فرزندش، حسنین -علیهما السلام تجسم پیدا کرده بود جدا نشد و عاقبت هم، جان پاکش را بر این آستان فدا کرد.


در دوران امامت ده ساله امام حسن مجتبى(ع) که از سخت‏ ترین دوره ‏هاى تاریخ اسلام نسبت ‏به پیروان اهل‏ بیت و طرفداران حق بود،مسلم با خلوص هر چه تمام در مسیر حق بود و از باوفاترین یاران و از خواص اصحاب امام حسن علیه السلام محسوب مى‏ شد. پس از شهادت امام مجتبى(ع) که امامت‏ به حسین‏ بن على(ع) رسید تا مرگ معاویه که یک دوره ده ساله بود;باز مسلم را در کنار امام حسین(ع) مى ‏بینیم.
مسلم‏ بن عقیل دست از محبت و ولایت و حمایت امام زمان خویش -حسین ‏بن على(ع)- بر نداشت تا این که به عنوان پیشاهنگ نهضت کربلا در کوفه به شهادت رسید و افتخار اولین شهید کاروان عاشورا را به خود اختصاص داد و اولین شهید از اصحاب امام حسین بود.
در ماجراى کربلا دو تن از فرزندان مسلم‌‏بن عقیل به شهادت رسیدند و دو فرزند دیگر در کربلا به اسارت نیروهاى دشمن درآمدند که آنها را به کوفه برده و تحویل «ابن‏‌زیاد» دادند. نزدیک به یک سال در زندان بودند که پس از فرار به شهادت رسیدند.


مسلم در کوفه

مردم کوفه، خاطره حکومت چهارساله علوى را به یاد داشتند و در این شهر، شخصیت هاى برجسته و چهره ‏هاى درخشانى از مسلمانان متعهد و یاران اهل‏ بیت ‏بودند. از این رو نامه ‏ها و طومارهاى مفصلى با امضاى چهره‏ هاى معروف شیعه در کوفه و بصره به امام حسین(ع) نوشتند، که تعداد این نامه‏ ها به هزاران مى‏ رسید. کوفیان،گروهى را هم به نمایندگى از طرف خود به سرکردگى «ابوعبدالله جدلى‏» به نزد آن حضرت فرستادند و نامه‏ هایى همراه آنان ارسال کردند.
حضرت حسین ‏بن على(ع) مناسب ترین فرد براى این ماموریت محرمانه را «مسلم‏ بن عقیل‏» دید، که هم آگاهى سیاسى و درایت کافى داشت و هم تقوا و دیانت و هم خویشاوند نزدیک امام بود. به نمایندگانى که از کوفه آمده بودند، فرمود: من، برادر و پسر عمویم (مسلم) را با شما به کوفه مى‏ فرستم، اگر مردم با او بیعت کردند، من نیز خواهم آمد.
مسلم به همراه نامه امام به کوفه آمده بود.در گوشهاى کوفیان پیچید که مسلم، افسر جانباز و پیشاهنگ این نهضت پیام انقلاب عدل را با خویش آورده است و مشتاقان،بسان موج خشم آلود اما طالب و مشتاق به سوى خانه مسلم، روان گشتند.
با وجود این همه بیعتگران‏ جان بر کف و انقلابی هاى آماده براى هرگونه فداکارى در راه حمایت‏ حسین(ع) و بر انداختن حکومت ‏یزید، مسلم‏ بن عقیل، طى نامه ‌اى اوضاع را به امام گزارش داد و با بیان شرایط و زمینه مساعد براى نهضت از امام خواست که به سوى کوفه بشتابد.
والى کوفه «نعمان بن بشیر» بود که از جانب معاویه و پس از او از سوى یزید به این سمت گماشته شده بود. وقتى از تجمع‏ مردم کوفه، پیرامون مسلم و بیعت‏ با او آگاه شد، در یک سخنرانى مردم را تهدید کرد و آنها را از رفت‏ وآمد پیش مسلم‏ بن عقیل و شنیدن حرف هایش نهى کرد; اما انقلابیون کوفه که دل به مهر حسین(ع) سپرده و دست‏ بیعت ‏با نماینده‌اش مسلم داده بودند براى سخنان تهدیدآمیز او ارزشى قائل نشدند
عبدالله حضرمى، طى نامه‌‏اى به یزید گفت اگر به کوفه نیاز دارى، مرد نیرومندى براى سرکوبى شورشیان و اجراى فرمانت ‏بفرست، چرا که نعمان‏ بن بشیر، مردى ناتوان است‏ یا خود را ضعیف مى‏ نمایاند. یزید هم براى حفظ سلطه و حاکمیت ‏بر کوفه عنصر ناپاک و سفاک و خشنى همچون «عبیدالله بن زیاد» را که حاکم بصره بود، انتخاب کرد. ابن زیاد، با اجازه و اختیارهاى نامحدودى براى قلع ‏وقمع و کشتار و فرونشاندن آتش مبارزات، مخفیانه و با قیافه ‌اى مبدل و نقابدار به هنگام شب وارد کوفه شد و مراکز قدرت را، با عملیاتى شبیه کودتا به دست گرفت.

مسلم بن عقیل، در خانه «مختار» بود که صحنه حوادث به صورتى که یاد شد، پیش آمد. از آن جا که ابن‏ زیاد، براى سرکوبى انقلابی ها به دنبال رهبر این نهضت، یعنى مسلم مى‏ گشت، مسلم باید جاى امن تر و مطمئن ترى انتخاب می‌کرد. این بود که مقر و مخفیگاه خود را تغییر داد و به خانه «هانى‏» رفت.
یکى از وقایع مربوط به دوران مخفى بودن مسلم در خانه هانى نقشه ترور «ابن‏ زیاد» است که انجام نشد. معقل که از سرسپردگان‏ حکومت‏ بود، با دریافت ‏سه ‏هزار درهم، ماموریت ‏یافت که به عنوان یک هوادار مسلم و طرفدار نهضت ‏با طرفداران مسلم تماس بگیرد و به عنوان یک انقلابى،که مى‏ خواهد این پول ها را براى صرف در راه ‏انقلاب و تهیه سلاح و امکانات مبارزه به مسلم تحویل دهد، کم‌‏کم به پیش مسلم راه یافته و از خانه او و تشکیلات و افراد مؤثر، گزارش تهیه کرده و به ابن ‏زیاد خبر دهد.  به تدریج و با سیاست خاصی با مسلم دیدار کرد و گزارشات آن را به ابن زیاد می رساند.

والى کوفه به فکر دستگیرى هانى افتاد تا از این طریق به مسلم هم دسترسى پیدا کند، زیرا مى‏ دانست تا وقتى که هانى، در محل خود مستقر باشد، بازداشت مسلم‏ بن عقیل عملى نیست و نیروهاى زیادى که در اختیار و در فرمان هانى هستند، مقاومت و دفاع خواهند کرد. پس باید با نقشه‌‏اى پاى هانى را به «دارالاماره‏» بکشد و او را در همان جا زندانى کند تا بین او و مسلم جدایى بیفتد. وقتی هانی با معقل در دربار ابن زیاد روبرو شد، فهمید که وی جاسوس عبید الله بوده است. عبید الله هانی را به زندان انداخت.

مسلم، در این اوضاع وخیم همراه نیروهاى تحت فرمان خود با قلبى سرشار از ایمان به خدا و حقانیت راه و جهاد خویش دلاورانه مى‏ جنگید. مسلم،آن روز، کربلایى در درون کوفه به وجود آورد! تعدادى از یارانش به شهادت رسیدند و خود نیز پس از آن همه درگیرى و جنگ، مجروح شده بود. سختى مبارزه، عده ‏اى را به خانه‏ هاى خود کشاند. تهدیدهاى حکومت، عده ‏اى دیگر را از میدان جهاد و تعهدات «بیعت‏» به خانه و زندگى آسوده کشاند. تبلیغات گسترده هم در روحیه عده ‏اى دیگر تزلزل و ضعف پدید آورد. در نتیجه، شب هنگام، مسلم‏ بن عقیل در مسجد، نماز مغرب را فقط با حضور سى‏ نفر اقامه کرد. پس از نماز،آن عده کمتر شده بودند (ده نفر) از مسجد که بیرون آمد،حتى یک نفر هم همراهش نبود که او را به جایى راهنمایى کند.


مسلم براى یافتن خانه ‏اى که شب را به روز آورد و در پناه آن، مصون بماند، در کوچه ‏ها غریبانه مى‏ گشت و نمى ‏دانست‏ به کجا مى ‏رود. زنى به نام «طوعه‏»، جلوى خانه‏ اش ایستاده، نگران و منتظر پسرش بود. طوعه شیعه و هوادار مسلم بود، اما این غریب را نمى ‏شناخت. مسلم، جلو رفت و سلام داد و آب خواست....


زن آب آورد. مسلم نوشید. تنها مرد کوفه این پیرزن بود که مسلم را امان داد. آن شب مسلم به عبادت و تهجد می پرداخت و فقط لحظاتی از شب را چشم بر هم بست. فرزند طوعه وقتی سحرگاه مسلم را درخانه یافت نیروهای حکومتی را به طمع دریافت جایزه به منزلش آورد و مسلم پس از نبردی دلاورانه و شجاعانه با ضمانت امان نامه از دشمن صلح کرد و به نبرد ادامه نداد. اما امان نامه ای در کار نبود. مسلم دستگیر شد و به کاخ عبید الله آمد. عبید الله گفت تو کشته می شوی. مسلم از حاضران، عمر سعد را براى وصیت انتخاب کرد. سه موضوع را در وصیت هاى خود، مطرح کرد: «قرض هایم را در کوفه با فروختن زره و شمشیرم بپرداز! جسد مرا از ابن زیاد تحویل بگیر و به خاک بسپار! کسى را پیش حسین‏ بن على(ع) بفرست تا به کوفه نیاید».


ولى عمر سعد که خبث و خیانت‏ با وجودش آمیخته بود، در همان مجلس، خیانت کرد و وصیت هاى سه‏ گانه مسلم را، براى ابن ‏زیاد،فاش ساخت و در واقع، ماهیت پلید خود را آشکار نمود.
مسلم را به بالای دار الاماره بردند و بدنش را از بالای دارالاماره به پایین انداختند.

 

حوادث پس از شهادت مسلم
قاتل مسلم پس از آن جنایت، پایین آمد و پیش ابن‏ زیاد رفت. ابن‏ زیاد پرسید: وقتى که مسلم را از پله‏ هاى قصر، به بالا مى‏ بردید چه عکس ‏العملى داشت و چه مى‏‌گفت؟
گفت: خدا را مرتب تسبیح مى‏ گفت و از او مغفرت و بخشش مى‏ طلبید....
وقتى پیکر مطهر آن شهید را از فراز دارالاماره به پایین و به میان مردم انداختند، دستور داده شد تا بر آن بدن، طناب بسته و سرطناب را بکشند. و.... چنان کردند، تا آن که بدن بى ‏سر را برده و به دار کشیدند.
پس از شهادت مسلم، به سراغ «هانى‏» رفتند.
هانى در زندان بود. دست هایش را از پشت ‏بسته بودند که براى کشتن آوردند. هانى هنگام آمدن، هواداران خود از قبیله مذحج را به یارى مى ‏طلبید، ولى کسى او را یارى نکرد. با قدرت، دست ‏خود را کشید و از بند، بیرون آورد و در پى سلاح و ابزارى مى‏‌گشت که به دست گرفته و بر آنان حمله کند،که ماموران دوباره گرفتند و دستانش را محکم از عقب بستند و با دو ضربت، سر این انسان والا و حامى بزرگ مسلم را از بدن، جدا کردند.
هانى، در زیر ضربات جلاد مى‏‌گفت: «بازگشت ‏به سوى خداست. خدایا مرا به سوى رحمت و رضوان خویش ببر!»


آن فرومایگان، بدن هانى را هم به طنابى بستند و در کوچه‏‌ها و گذرها بر خاک کشیدند. خبر این بى‏ حرمتى به مذحجیان رسید. اسب سوارانشان حمله کردند و پس از درگیرى با نیروهاى ابن ‏زیاد بدن هانى و مسلم را گرفتند و غسل دادند و بر آنها نماز خواندند و دفن کردند، در حالى که جسد مسلم، بى ‏سر بود. آن روز، تنى چند از سرداران اسلام هم دستگیر شده و به شهادت رسیدند و اجساد مطهرشان در کنار آن دو قهرمان رشید به خاک سپرده شد و در روز نهم ذیحجه،کربلاى کوچکى در کوفه بر پا شد و یادشان به جاودانگى پیوست.

سخنان امام حسین(ع) پس از شهادت آن بزرگان، نشانه موقعیت والا و وظیفه ‏شناسى و عمل به تعهد و رسالت از سوى مسلم بود. ایشان درباره مسلم، فرمود: خدا مسلم را رحمت کند که او به رحمت و رضوان خدا شتافت و تکلیفش را ادا نمود و آنچه به دوش ماست مانده است.

امام، آن گاه خبر شهادت مسلم را به زنان کاروان خویش هم داد و دختر کوچک مسلم‏ بن عقیل را طلبید و دست محبت‏ بر سرش کشید. دختر متوجه شهادت پدر شد. امام فرمود:
من به جاى پدرت... دختر گریست، زنان گریستند. امام هم اشک در چشمانش حلقه زد. پس از شهادت اینان وقتى بعضى از رهگذران که از اوضاع کوفه به امام گزارش مى دادند و از آن حضرت مى‏ خواستند که برگردد و به کوفه نرود، امام جواب مى‏‌داد: «بعد از آنان در زندگى خیرى نیست.» و به همه مى ‏فهماند که تصمیم به رفتن دارد.

کاش می شد بنویسم که گرفتار شدم
مثل خورشید گرفتار شب تار شدم

گرد این شهرم و بر پیر زنی مدیونم
این هم از غربت من بود که ناچار شدم

من نمی خواستم علّت دلواپسی
معجر زینب کبری شوم انگار شدم

من بدهکاری خود را به همه پس دادم
به تو اندازه یک شهر بدهکار شدم

من در این خانه تو در خانه خولی ، تازه
با تو همسایه دیوار به دیوار شدم

کاش می شد بنویسم کفنی برداری
کفنی نیست اگر ، پیرهنی برداری

 

صوت روز شمار عاشقی؛مسلم بن عقیل سفیر شهادت

حاج محمود کریمی-پایش امضا زدند خیلی زود (روضه حضرت مسلم)

حاج محمود کریمی-گوید به تو در کوفه چه آمد به سر من (روضه)

 

حاج محمود کریمی-خونه هامون سیاه پوشه (زمینه)

حاج محمود کریمی-روزی که آب و گل منو سرشتند (شعرخوانی)

حاج محمود کریمی-ای بی کرانه من عاشقانه (واحد سنگین)

حاج محمود کریمی-ای که به عشقت اسیر حسین (سینه زنی همراه با ضرب طبل)

حاج محمود کریمی-بخشودگی اهل گنه در صف محشر (شور)

حاج محمود کریمی-ای کشته ی دور از وطن وای وای (شور)

 

اشعار شب اول: حضرت مسلم بن عقیل(ع)

 بیا ای سر به ویران با من ویران نشین سر کن

بیا ای سر به ویران با من ویران نشین سر کن
بزرگی کن شبی را سر در این بیت محقر کن
ستاره هر چه باشد می فزاید جلوه ی مه را
بتاب ای ماه و دامان من امشب پر ز اختر کن
اگرغنچه بخندد، باز گردد، گل شود، غم نیست
نظر ای باغبان بر غنچه ی نشکفته پرپر کن
اگر چه پای تو بر دیده ی گل ها بود، اما
بیا ویرانه یی را هم به بوی خود معطر کن
زبان را نیست نیرویی که گویم، عمه ممنونم
تو بگشا لعل لب، از او تشکر جای دختر کن
نه جای تو، نه جای عمه، نه جای من است اینجا
مرا همره ببر زین جا و، همبازی اصغر کن

شاعر : حاج علی انسانی
منبع : شفیعه محضر
من تشنه دیدار توام یوسف زهرا

جان بر کف بازار توام یوسف زهرا
دلباخته دار توام یوسف زهرا
سوگند به خونی که برون از دهنم ریخت
من تشنه دیدار توام یوسف زهرا
هر سو بکشانند به هر کوچه تنم را
در سایه دیوار توام یوسف زهرا
با آنکه به عشقت پدر پنج شهیدم
بی مایه خریدار توام یوسف زهرا
تنها نه همین لحظه که در کوفه غریبم
یک عمر گرفتار توام یوسف زهرا
بگذار لب تشنه ببرّند سرم را
زیرا که خریدار توام یوسف زهرا
از کثرت پیکان به بدن رسته دو بالم
من جعفر طیار توام یوسف زهرا
دستم ز قفا بسته سرم نیز شکسته
من جای علمدار توام یوسف زهرا
فریاد ز هر زخم تنم خیزد و گویم
من یاور بی یار توام یوسف زهرا
من "میثم" دلباخته ام گر بپذیری
خاک ره زوار توام یوسف زهرا
زخم دوباره

ز بام کوفه می کنم تو را نظاره یا حسین!
تو هم مرا نظاره کن به یک اشاره یا حسین!
سرو به خون نشسته ام، زائر دست بسته ام
سلام می فرستمت از لب پاره یا حسین!
لحظه به لحظه دم به دم، مرگ دوباره دیده ام
بس که رسیده بر تنم، زخم دوباره یا حسین!
میان خندة عدو بهر تو گریه می کنم
بلکه به اشک دیده ام کنی نظاره یا حسین!
تیر به چلة کمان، کمان به دست حرمله
میا به کوفه رحم کن به شیرخواره یا حسین!
پرده کنار رفته و می نگرم به دخترت
نه معجرش بود به سر، نه گوشواره یا حسین!
هدیة حاجیان بود به مسلخ ولا یکی
مرا بود در این منا دو ماه پاره یا حسین!
به آسمان دیده ام، نظاره کن که دم به دم
در آفتاب ریختم بر تو ستاره یا حسین!
نگه به مکه دوختم چو شمع بر تو سوختم
درون سینه ام شده نفس شراره یا حسین!
کرم کن و به یک نظر به نظم "میثمت" نگر
که کرده سوز او اثر به سنگ خاره یا حسین!
حضرت مسلم

به جای دسته گل، خون گلویم وقف دامانت
تو ابراهیمی و من هم ذبیح عید قربانت
میان خندة دشمن بیا از گریه آبم کن
که همچون قطرة اشکی، بگردم دور چشمانت
در آب افتاد دندان من و کردم دعا بر تو
مبادا بشکند از چوب دشمن دُرّ دندانت
تو روح احمد و ریحان زهرایی میا کوفه
که فردا می کنند این سنگ دل ها سنگ بارانت
ز چشمم پرده یک سو رفته و انگار می بینم
که بر گوشم رسد از نوک نی، آوای قربانت
به ظرف آب خونم ریخت و عکس تو را دیدم
که خون چهره ات می ریزد از لب های عطشانت
برای مرد گریه سخت باشد در دل دشمن
الهی بین دشمن کس نبیند چشم گریانت
به زیر تیغ دشمن آرزویم هست این مولا:
که می کردم هزاران بار جانم را به قربانت
تو تنها باغبان باغ توحیدی میا کوفه
که پر پر می شود یک روزه گل های گلستانت
کرامت کن به "میثم" چشم گریانی که تا محشر
بگرید بر تو و داغ دل و زخم فراوانت
در مدح و مصائب حضرت مسلم علیه السلام

مرحبا مسلم که هست از رفعت آن گردون جناب‏

خسرو لب تشنگان را ابن عم و نایب مناب‏

گر چه در ملک شهادت نیست شاهى جز حسین‏

لیک شد حصن شهادت را ز مسلم فتح باب‏

سعى مسلم داد بر اسلام رونق تا به حشر

بر روان او سلام مسلمین از شیخ و شاب‏

صورت او چون حسین و سیرت او چون حسن

در مروت مصطفى و در فتوت بوتراب‏

روز هیجا چون کشیدى تیغ بران از غلاف‏

گفتى از ابر سیه گشتى درخشان آفتاب‏

کوفیان کردند از وى دورى و نبود عجب‏

روبهان را باشد اندر دل ز شیران اضطراب‏

میهمان خویش را کشتند بى جرم و گناه‏

باد بر آن میزبانان لعنت حق بى حساب‏

داشت جاى آن که از بهر پسر عمش حسین‏

با زبان حال بنویسد که‏ اى عالى جناب‏

سوى این بى آبرو مردم میا ترسم ز کین

بر تو و بر اهل‌بیت مضطرت بندند آب

زین سفر بگذر که ترسم اکبرت گردد شهید

وز غم گیسوى او لیلا شود بى صبر و تاب‏

زین سفر بگذر که ترسم دست و پاى قاسمت

گاه دامادى شود در کربلا از خون خضاب‏

زین سفر بگذر که ترسم حنجر اصغر شود

پر ز خون از تیر اعدا چون دل زار رباب‏

زین سفر بگذر که مى‏ترسم شوند از کین اسیر

آل پیغمبر به دست فرقه دور از ثواب‏

زین سفر بگذر که ترسم عابدینت را برند

با غل و زنجیر نالان جانب شام خراب‏

زین سفر بگذر که مى‏ترسم یزید دون زند

چوب خیزران بر لب لعل تو در بزم شراب‏

از جفاى کوفى و شامى مگو دیگر صغیر

ز آتش نظم تو جان خلق عالم شد کباب‏

"مصیبت نامه، صغیر اصفهانى"


مسلم ام...

مسلم ام نایب پور زهرا
گشته آواره ی کوی  و صحرا
کوفه گشته دگر قتلگاهم
بشنو یا سیدی سوز و آهم

یا حسین یاحسین یا حسین جان

ای حسین ای حبیب دل من
کوچه ی کوفه شد منزل من
کوفه میا دگر جان زینب
کودکانت میاور دل شب

یا حسین یاحسین یا حسین جان

 

بام دار الاماره حسین جان
گشته قتلگه جسم بی جان
من ز حجر تو طاقت ندارم
سر به دار عدو می گذارم

یا حسین یاحسین یا حسین جان

کوفه هرگز وفایی ندارد
غیر ظلم و جفایی ندارد
جسم من را به هر سو کشاند
داغ من بر دلت می گذارد

یا حسین یاحسین یا حسین جان

 

رسوم عزاداری مردم شهرهای مختلف ایران در محرم

نگاهی به آداب و رسوم محرم در کاشان

  مردم این شهرستان قبل از آغاز محرم با برپایی مجالس فوق‌العاده به صورت هفتگی به استقبال ماه محرم می‌روند که گواه بر این آمادگی نصب پرچم‌های مشکی، سبز، قرمز توسط تکایا و هیئت‌های مختلف از نیمه دوم ذی‌الحجه است که پس از پایان ماه صفر این پرچم‌ها جمع‌آوری می‌شود. مجالس عزاداری در کاشان از شب نخست محرم شروع و تا اواخر ماه صفر ادامه دارد که اوج برپایی این مجالس از شب نخست تا شب شانزدهم محرم است که به شب شش امام حسین (ع) معروف است که یکی از رسوم دیرینه در این شهر این است که هر شب از ماه محرم به نام هیئت خاصی است و در واقع آن هیئت سعی دارد اوج توان خود را در عزاداری در آن شب به نمایش بگذارد و اکثر مردم در آن هیئت حضور می‌یابند. به عنوان نمونه شب چهارم و دهم برای هیئت علی ‌اصغر (ع) شب پنجم و نهم محرم متعلق به هیئت ابوالفضل (ع) و شب ششم به نام هیئت علی ‌اکبر (ع) است و در واقع آن هیئت تمام تلاش و هم و غم خود را در طول سال برای عزاداری باشکوه در آن شب به‌کار می‌گیرد.

یکی دیگر از رسوم عزاداری در کاشان حرکت هیئت‌های مختلف از مرکز هیئت تا بازار و برپایی مراسم عزاداری در این مکان است که ورود دسته‌ها به بازار از سمت دروازه دولت و بازار مسگرها و سمت پا نخل و بازار گذرنو است که پس از طی کردن بازار و بازارچه‌ها در تیمچه امین‌الدوله مراسم ختم می‌شود. به منظور ایجاد نظم با وجود بیش از 500 هیئت در کاشان که به نام یکی از ائمه (ع) نامیده‌ شده‌اند هر هیئتی در ساعت و روز خاصی می‌تواند به بازار برود و تقریبا تمام دسته‌های عزاداری در یکی از روزهای دهه نخست ماه محرم با تشریفات و برنامه‌ریزی قبلی به بازار شهر رفته و به عزاداری می‌پردازند. از نکات حائز اهمیت برای هیئت‌های کاشان است که دسته هیئت با شکوه و ابهت به بازار برود بنابراین رفتن دسته عزاداری هر هیئتی به بازار با همیاری و کمک چند دسته همجوار که حالت رقابتی بین آنها نباشد صورت می‌پذیرد.

معمولا رسم بر این است که هر هیئت در شب قبل از روز بازار خود با برپایی مراسم عزاداری از تعدادی از هیئت‌ها دعوت می‌کند تا در این محفل و مراسم روز بازار شرکت کنند و بر مراسمشان رونق بخشند و آن هیئت‌ها نیز در قالب دسته‌هایی به کمک هیئت کمک‌خواه رفته و همنوا و هماهنگ می‌شوند و در پایان مراسم شب و نیز مراسم عزاداری روز بازار با شام و ناهار از عزاداران پذیرایی می‌شوند. گروهی از دسته‌های عزادار نمادها و نشانه‌هایی را در اختیار داشتند که اغلب به آن شناخته می‌شوند علم، کتل، توغ، جریده یا جریته، شش گوشه، نهر علقمه، شط فرات و نخل از جمله نمادهایی هستند که در پیشاپیش هیئت‌های عزادار حرکت می‌کنند. نخستین دسته عزاداری که به بازار می‌رود، دسته‌ای است به نام چاووش عزا که در آخرین روز ذی‌الحجه یعنی یک روز قبل از شروع ماه محرم به بازار شهر می‌آید و مردم را از فرا رسیدن ماه محرم مطلع کرده و نیز کسبه‌ها و بازار را برای استقبال از هیئت‌ها و دسته‌های عزادار آماده می‌کنند که این دسته عزا مربوط به محله پشت‌مشهد کاشان است که از سمت بازار مسگرها وارد شده در تیمچه امین الدوله مراسم خود را ختم می‌کنند. سقاها گروه دیگری از عزاداران هستند این گروه که در قالب چهار دسته هستند در طول دهه نخست ماه محرم با بستن لنگی به کمر و انداختن مشک سقایی به دوش و جام‌های فلزی به دست در بازار شهر بین عزاداران ظاهر می‌شوند و به سقایی می‌پردازند. تشرف به مسلک سقایی در سنین نوجوانی بر اساس نیت پدر و مادر مبنی بر این که فرزندشان همیشه سالم و تندرست بماند طی مراسمی به تشریفات خاص انجام می‌گرفته است که معمولا کودک در هفت یا هشت سالگی در مجلسی توسط بابا و سرپرست هیئت سقایان لباس سقایی به او پوشانده می‌شده و این حین، قصیده‌ای ویژه می‌خواند. لباس و وصله‌های سقایی شامل کلاه ترمه به نشانه تاج افتخار خدمتگزاری امام حسین (ع)، شیر و قلاب به نشانه کمربند سقایی، کشکول به‌ نشانه مشک آب سقایی، لنگ به جای نطع سقایی، رشته‌ای قرمز به نشانه رشته غم و ماتم امام حسین ‌(ع) است که به کمر کودک می‌بندند. پس از پوشاندن لباس، مراسم با دعا و فاتحه‌خوانی و پاشیدن گلاب و دادن شیرینی پایان می‌پذیرد و آن کودک از آن روز تا آخر عمر به طور رسمی سقا محسوب شده و عضو هیئت سقایان کاشان به شمار می‌رود. از دیگر آداب و سنن ماه محرم در کاشان، برداشتن علم و علمات، کتل و بیرق، شامل عزاداری در بازار، نخل‌برداری، شمع زنی و چهل منبر، جریده است.

نخل‌برداری که نماد و نشانه تشییع جنازه حضرت سید الشهدا (ع) در روز عاشورا است، در بیشتر شهرهای ایران، همچنین کاشان انجام می‌شود که البته نحوه پوشاندن نخل در این شهرستان ساده و بدون تشریفات است. در کاشان پنج نخل شامل نخل سرپره، نخل در فین، نخل در باغ، نخل کلهر و نخل باباشرف وجود دارد که در مراسمی پرشکوه و پرشور و همراه با اعتقادی عمیق برداشته می‌شود. کشتن قربانی کردن متعدد گوسفند توسط صاحبان نذر در طول مسیر حرکت در جلو نخل، دود اسپند توسط صاحبان منازل در مسیر راه نخل، دویدن پابرهنه زن و مرد و پیر و جوان به دنبال نذر و فریادهای پرسوز یا حسین و عبور به سختی جمعیت کثیر از کوچه‌ها و گذرهای تنگ قدیمی شهر جلوه‌هایی از عشق و ارادت مردم این خطه به اهل‌بیت ‌(ع) به ویژه امام حسین ‌(ع) را خلق می‌کند که مرواریدهای اشک در صدف چشمان هر بیننده تحسین‌کننده آنست. همچنین ساعاتی به غروب روز تاسوعا، مراسم شمع‌زنی با روشن کردن 72 شمع به تعداد یاران امام(ع) در چهل مسجد و زیارتگاه به یاد چهل منزل اسرای کربلا توسط بسیاری از نذرداران و علاقه‌مندان به ویژه بانوان برگزار می‌شود. علم جریده نیز شبیه به نیزه بوده و دارای یک یا دو تسمه آهنین هلالی شکل، دو پنجه فولادین، دو عدد شیر، کشکول مسی، رشته‌های مروارید، جاشمعی و چند تکه پارچه قیمتی است. جریده در واقع‌ نمادی از ویژگی‌های علمدار کربلاست، کشکول به نشانه سقایی حضرت، هلال تشبیه رخسار او به ماه، آینه صداقت و یکرنگی حضرت ابوالفضل (ع) و رشته‌های مروارید نشانه رشته الفت و وفاداری ایشان به حضرت سید الشهدا (ع)، است و علم نشانه علمداری و سپهداری، پنجه‌های فلزی نشانی از دستهای بریده قمر بنی‌ هاشم (ع) است به اعتقاد مردم کاشان دادن آب از این کشکول به بیماران شفابخش است. از دیگر سنت‌های کاشان پختن و توزیع نانی در روز تاسوعا به نام نان عباسعلی است که در قدیم در خانه‌ها پخت می‌شده و امروزه توسط نانوایی‌هایی خاص پخت می‌شود و مشتری فراوان دارد. از دیگر سنت‌های کاشانی‌ها در روز عاشورا آن است که در گذشته که در منازل دام نگهداری می‌شد هر دامداری برای برکت و یا ادای نذر شیر دام خود را در صبح روز عاشورا به یاد شش ماهه سیدالشهدا (ع) به هیئت‌هایی که مزین به نام علی‌اصغر بودند می‌دادند و امروزه همچنان این سنت وجود دارد مردم با خریداری شیر و اهدای آن نذر خود را ادا می‌کنند.

دادن غذاهای نذری در کاشان رواج بسیار دارد به گونه‌ای که در طول ماه محرم در تمام محلات کاشان انجام می‌شود و منحصر به دو روز عاشورا و تاسوعا نیست که از میان این غذاهای نذری در ماه محرم گوشت لوبیای آن بسیار شهرت دارد که بسیار خوشمزه طبخ شده و خواهان بسیاری دارد. مردم کاشان به دلیل صبغه مذهبی و سابقه شکل‌گیری تشیع در این دیار که بر اساس اسناد موجود به اواخر قرن اول هجری برمی‌گردد عشق و ارادتی خاص و مثال‌زدنی به اهل بیت (ع) دارند و در برگزاری مراسم محرم و صفر بسیار مقید هستند به‌گونه‌ای که گرمای طاقت‌فرسای تابستان و سوز سرمای جانسوز زمستان کویر ذره‌ای در برگزاری مراسمشان تاثیر نمی‌گذارد. تعدد هیئت‌های مذهبی از ویژگی‌های کاشان است به گونه‌ای که در یک محله چند تکیه یا حسینیه وجود دارد و نسبت به این امر حساسیت خاصی دارند که در حال حاضر بیش از 500 هیئت رسمی و غیررسمی در کاشان فعالیت دارد و هر کدام از این هیئت‌ها دارای تشکیلات هیئت امنا یا هیئت رئیسه، رئیس، ناظم، میان‌دار صندوق‌دار، برقی، تاسیساتی، چای‌ریز، چای‌بده، آشپز، سفره‌بده، و دیگر است که اینگونه وظایف افراد مشخص است.

انتهای پیام/