مراکش؛ آشتی سلطنت موروثی با دموکراسی

مراکش تقریبا تنها کشوری بود که «شایستگی»‌های منحصربه‌فردی به‌لحاظ نهادهای دولتی و قانونی و سیاسی داشت و توانست این انقلاب را در خود مهار کرده و مدیریت کند. تجربه مراکش ازاین‌رو می‌تواند تجربه یک انقلاب از نوع دیگر باشد.

به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، یکی از رهبران بزرگ فلسطینی روزگاری گفته بود احساس می‌کند اوضاع منطقه نمی‌تواند به این صورت بماند و «یک چیزی» باید تغییر کند. این صحبت مربوط به سال 2008است؛ هنگامی که از او سؤال شد جرقه چنین تغییری از کجا زده خواهد شد و او با یقینی پیامبرگونه گفته بود: نمی‌دانم، ولی قطعا می‌دانم آخرین کشوری که این تغییر از آن شروع خواهد شد، تونس است. این رهبر فلسطینی، پیامبر نبود و از شانس بد، تاریخ یک معادله ریاضی صرف نیست که بشود با یک فرمول ساده به آن راه پیدا کرد. تاریخ، عمیق‌تر، پیچیده‌تر، خشن‌تر و درعین‌حال مهربانانه‌تر از اینهاست.


سنگی در دریاچه‌ای راکد


دسامبر سال 2010بود که انقلاب تونس به‌عنوان نخستین گام در جریان جنبش‌های بهار عربی به پیروزی رسید. این انقلاب گویی سنگی بود که در دریاچه‌ای راکد انداخته شد و فضای خاموش بین خلیج‌فارس تا اقیانوس اطلس را دربر گرفت و برآشفت؛ منطقه‌ای که سال‌ها در حاشیه تاریخ قرار داشت و سه عامل استعمار، استبداد و انحطاط کمک می‌کرد تا این وضعیت همچنان بماند که هست، جرقه انقلاب تونس مانند یک اپیدمی به‌سرعت پراکنده شد و دست‌کم پنج کشور عربی را دستخوش تغییراتی ریشه‌ای کرد و نگذاشت بقیه هم بی‌طرف باقی بمانند. بعضی از این کشورها خود را از این اپیدمی دور کردند، اما برخی دیگر نیز سعی کردند با نهایت دقت آن را مهار کنند. بعضی در برابر این توفان سر خم کردند و منتظر سال‌ها و فصل‌های بعد شدند.

مراکش تقریبا تنها کشوری بود که «شایستگی»‌های منحصربه‌فردی به‌لحاظ نهادهای دولتی و قانونی و سیاسی داشت و توانست این انقلاب را در خود مهار کرده و مدیریت کند. تجربه مراکش ازاین‌رو می‌تواند تجربه یک انقلاب از نوع دیگر باشد. چندی پیش در مراکش دومین انتخابات پارلمانی بعد از بهار عربی برگزار شد. همه تقریبا از نتایج آن راضی بودند و می‌پرسیدند: آیا ما در برابر یک بهار واقعی هستیم و روندی را که شروع کرده بودیم همچنان باوجود همه دشواری‌ها ادامه خواهیم داد؟ یا ما در روندی قرار گرفته‌ایم که به شکلی نرم و آرام می‌رود تا با صبوری دوباره به همان‌جایی رجعت کند که از اول حرکت کرده بود؟ یعنی همان‌جایی که گفته می‌شود «ملت‌ها از کرده خود پشیمان می‌شوند؟» بی‌تردید در مراکش گام‌هایی برداشته شده است. این نکته نیز روشن است که این کشور هنوز در نیمه راه قرار دارد، اما سؤال مهم این است: آیا اقدامات بخش‌های غیرانتخابی کشور در نهایت، اراده رأی‌دهندگان را تغییر خواهد داد یا برعکس، این اراده رأی‌دهندگان است که در نهایت باعث تغییر طرف‌های کنترل‌کننده خواهد شد؟


خیلی‌ها تجربه انتخابات اخیر در مراکش را آزمونی دوگانه می‌دانند؛ یکی برای حزب عدالت و توسعه بعد از پنج سال نشستن بر کرسی قدرت و دیگری برای تداوم نظامی سلطنتی که همچنان مصمم است روند دموکراتیک در کشورش جریان داشته باشد و به آنچه از صندوق‌های رأی بیرون می‌آید اعتماد می‌کند. انتخابات برگزار شد. همه به هم تبریک گفتند و آن را یک پیروزی بزرگ برای کشور دانستند. به نظر می‌رسد هر دو طرف برد خودشان را کرده باشند: هم نهاد سلطنت و هم حزب عدالت و توسعه. البته هرکدام دستاورد خاص خود را داشتند، اما درمجموع دستاورد بزرگ‌تری برای کل کشور بود.


کنکاش در عوامل


در اینجا خیلی به نتایج انتخابات نمی‌پردازیم بلکه بیشتر به مجموعه عوامل و حقایقی توجه می‌کنیم که این پیروزی را رقم زده و به‌خصوص در مقایسه با تجربه تونس می‌تواند درس‌های مهم‌تری را ارائه کند. دراین‌باره چند نکته مهم است:
اول: نیروهایی که دارای مرجعیت دینی – اسلامی (با درجاتی کم و زیاد نوگرا) هستند همچنان دارای محبوبیت زیادی در کل منطقه بوده و اگر در معرض انتخاب مردمی قرار گیرند، برنده خواهند شد. دراین‌باره می‌توان به شکست کودتای نظامیان در ترکیه و پیروزی اسلام‌گرایان حاکم در این کشور، پیروزی جریان ملی اصلاح در انتخابات پارلمانی اردن، پیروزی جریان اسلامی در انتخابات دانشگاه‌های فلسطین و کویت و در نهایت انتخابات مراکش توجه کرد.
دوم: نیروهای قدیمی اعم از قبایل، احزاب کهنه‌کار، دولت‌ها و... همچنان اثرگذاری خودشان را دارند و قطع نظر از میزان این اثر‌گذاری هرکدام دارای امتیازات ویژه‌ای هستند.
سوم: حجم نیروهای میانی- چپ و لیبرال- در یک روند انتخاباتی شفاف تا حد زیادی بستگی به قطب‌بندی‌های کلی فکری و اصلاح‌طلبانه در جامعه دارد. به این معنا که هرچه این قطب‌بندی‌ها شدید باشد، از قدرت این گروه‌ها نیز کاسته خواهد شد.
چهارم: نیروهای چپ در هماهنگی با جامعه‌شان همچنان با مشکلات متعددی دست‌به‌گریبان هستند و بیشتر از منبع اعتراضات به وضع موجود است که تغذیه می‌شوند.
پنجم: به‌راه‌انداختن یک حرکت ملی در مراحل انتقالی به معنای ایجاد یک حرکت انضمامی است به نحوی که بتواند همه طیف‌ها و گروه‌ها را در خود هضم کرده و شریک کند.
ششم: توده‌های مردم هوشمندی و ذکاوت خاص خودشان را دارند و الزاما همیشه فریب گفتمان‌های رایج و توده‌گرا را نمی‌خورند. مردم چیزی جز صداقت، صراحت و وضوح نمی‌خواهند. اگر نقشه راه روشنی فراروی کشور باشد و مقامات به آن متعهد باشند، مردم می‌توانند مشکلات را برای سال‌های سال تحمل کنند.


ژانویه 2016انقلاب تونس در معرض آزمایش دشواری قرار گرفت. در سه هفته اعتراضات اجتماعی در اکثر استان‌ها بالا گرفت. این اعتراضات همچنان داشت به پیش می‌رفت. مؤسسات نظرسنجی به دنبال انگیزه‌ها و چشم‌اندازها بودند. نتایج به‌دست‌آمده به صورت مستقیم یا غیرمستقیم روشن بود. پیام این اعتراضات در این خلاصه می‌شد که ما زیر سقف نظام اعتراض می‌کنیم. ما آماده‌ایم صبر کنیم، آماده‌ایم سهل‌انگاری‌ها را تحمل کنیم؛ اما یک چشم‌انداز روشن می‌خواهیم و از مقامات بالادستی صداقت و روراستی می‌خواهیم.


انتخابات سال 2015مراکش میزان «توانمندی» احزاب برای به‌دست‌گرفتن قدرت را نشان داد. حزب عدالت و توسعه در مقایسه با انتخابات پیشین نتایج بهتری به دست آورد؛ به‌ویژه در شهرهای اصلی. وقتی آن صداقت مدنظر اتفاق می‌افتد که از یک حاکمیت، جایگزین دیگری نداشته باشد که رو کند و از طرف دیگر ملت نیز کوتاهی‌ها، فساد و چشم‌پوشی‌ها را در ذهن داشته باشند.
هفتم: حزب عدالت و توسعه مراکش برای موفقیت همه‌گونه عواملی را در اختیار داشت، ازجمله:
یک رهبری استثنایی، متواضع و جسور. فردی که هر مراکشی خود را در آینه او می‌دید و نسبت به او احساس نزدیکی می‌کرد.
یک کادر رهبری متنوع و همبسته و متحد.
تشکیلاتی مستحکم در شهرها و روستاها.
داشتن یک استراتژی روشن و مبتنی بر صراحت.
اتکای کامل بر روند انتخابات و پذیرفتن نتایج آن به هر شکلی که بود.
داشتن رویکردی سازنده نسبت به کشور که این حزب را از نیروهای برانداز متمایز می‌کرد و درعین‌حال از نیروهای محافظه‌کاری که در پشت مقام و منصب‌ها به دنبال منابع شخصی خودشان هستند، جدا می‌کرد.


نقش پادشاه


هیچ‌کس نمی‌تواند ادعا کند که مراکش اکنون به ساحل نجات رسیده است و دموکراسی در این کشور دیگر ثبات خواهد داشت؛ اما در مقایسه با انتقال دموکراسی‌ها این یک تجربه موفق است؛ زیرا انتقال نظام‌های مسلط بر دموکراسی راهی طولانی و سخت پیچیده است و معمولا با مشکلات و معضلات متعددی مواجه می‌شود؛ اما چه عواملی تا اینجا موجب موفق‌شدن تجربه مراکش بوده است؟
الف: یک نظام سلطنتی کهن که در رأس آن پادشاهی جوان و هوشمند نشسته است. ملک محمد فرزند ملک حسن ‌ثانی است که تاریخی فراموش‌نکردنی دارد. ملک محمد ششم انسانی هوشمند بوده و یک شطرنج‌باز حرفه‌ای است. او به‌خوبی به میراث دولتش فکر می‌کند. همچنین برای آینده این کشور در 50سال آینده برنامه‌ریزی کرده است.


این نهاد سلطنتی تجربه‌ای طولانی در تولید فرصت و جریان‌سازی دارد. در سیاست دوستی یا دشمنی دائم وجود ندارد. اگر پادشاهی جسارت کافی داشته باشد و بتواند از تعصبات گذشته دست بکشد، قادر خواهد بود فرصت‌های جدید خلق کند. ملک حسن ثانی نیز چنین قدرتی را داشت. او نیز براساس شرایط جدید دست به تغییراتی در دولت خود می‌زد. هدف او نیز تأمین سلطنتش برای درازمدت و انتقال آن به نسل‌های بعد از خود بود. یکی از اقدامات مهم او واردکردن «اتحادیه سوسیالیستی مراکش» در قدرت زمان خودش بود.


محمد ششم عصر جدید را به‌خوبی می‌فهمد و سعی می‌کند خود را با آن همراه کند؛ درست به همان شیوه‌ای که پدرش عمل کرد؛ هرچند او با آزادی بیشتری دست به این کار می‌زند. او ابزارها و راهکارهایی را پیدا می‌کند که به وسیله آن بشود زخمی را مرهم گذاشت و درمان کرد یا از بحرانی عبور کرد یا به تاریخ سپرد.


هنگامی که موج انقلاب‌های بهار عربی به راه افتاد، او خود را برسر یک دوراهی دید: مقابله یا سوارشدن بر موج این انقلاب‌ها. هیچ‌کس از آینده خبر نداشت؛ اما پادشاه جوان مراکش خیلی تردید نکرد و در عوض شیوه‌ای هوشمندانه را برگزید. او اقدام به برپایی یک انقلاب آرام درون کشور کرد. او می‌دانست که همه نیروهای سیاسی شرکت‌کننده در قدرت نیروهایی خردگرا هستند. او دریافته بود که مقابله‌کردن با این موج می‌تواند عواقب پیش‌بینی‌ناپذیر را به همراه داشته باشد؛ بنابراین دست به یک ابتکار عمل تازه زد و توانست بین نیروهای طرفدارِ تغییرات و نیروهای طرفدار حفظ وضع موجود، یک توازن برقرار کند.


روند انتخابات در این کشور نشان می‌دهد که پادشاه مراکش تا اینجا دریافته که ادامه انتقال دموکراتیک در مجموع به ‌نفع خودش هم هست.
ب: رقابت سیاسی در زیر یک سقف مشخص از عوامل دیگر این موفقیت است. روند انتقالی مراکش را می‌شود با تونس مقایسه کرد. در تونس فعالیت‌های سیاسی بدون سقف بود و بعدها چنین سقفی برایش ساخته شد. بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب سقفی موقت به وجود آمد که همان راهکارهای انتخاباتی بود. این در حالی بود که در واقعیت همچنان سیل انقلاب جاری بود؛ سیلی که نقشی تعیین‌کننده داشت. وقتی جریان‌های اجتماعی فعال باشند و منازعات سقفی نداشته باشد، کشمکش‌ها همچنان استمرار پیدا خواهد کرد. مشکل روند تونس تا اینجا در ضعف دولت بوده است؛ اما مگر حرکت سیل اجازه می‌دهد که دولتی برنامه‌هایش را به پیش ببرد؟


اما در تجربه مراکش نهاد مرجع حاکمیت بود. حاکمیتی که مطلوب بود و درعین‌حال می‌توانست بلندپروازی‌ها را مهار کند. حکومت همچنین به بازیگران فرصت می‌داد تا نقش خودشان را در صحنه بازی کنند. شاید دراین‌باره بتوان تجربه مراکش و تونس را با دو تجربه انگلستان و فرانسه مقایسه کرد. در اولی نظام سلطنتی به‌مثابه یک سقف عمل می‌کرد و نیروهای تحول‌خواه در چارچوب آن عمل کردند اما در تجربه فرانسه یک جمهوری بدون سقف بود که در رفت‌وبرگشت‌های متعدد سرانجام توانست راه خود را به سمت جلو باز کند.


دموکراسی مراکش از پایین شروع شد. احزاب این کشور از سال‌ها پیش به مرور وارد قدرت شدند. نخستین‌بار در نیمه دوم دهه 90بود که این اتفاق افتاد. بعد از طریق پارلمان توانستند در قدرت حضوری مستمر داشته باشند. هنگامی که انقلاب‌های بهار عربی شروع شد، احزاب مراکش با سیاست و قدرت بیگانه نبودند و از تدبیر امور و ساخت کشور فاصله چندانی نداشتند. اما وضعیت تونس کاملا برعکس این بود. احزاب واقعی بعد از فرار دیکتاتور پا به میدان گذاشتند. همه آنها از خارج از دولت آمده بودند و تجربه‌ای در این زمینه نداشتند. آنها از فضای مقاومت و مبارزه آمده بودند نه از فضای سیاست و دولت. باید سال‌ها طول می‌کشید تا بیاموزند. سازندگی در کشور از رأس شروع شد. از دولت، ریاست‌جمهوری، پارلمان و ... نه از پایین و به صورت یک روند طبیعی.


در مراکش نیز هدف اصلی ایجاد تغییرات و پیشرفت بود. اما این کار به هیأت‌های انتخابی سپرده شد تا در پنج سال دوران نمایندگی که یک فرصت کافی بود به آن بپردازند. اما در تونس همه‌چیز تخریب شده بود و باید از نو ساخته می‌شد. زمان این ساختن نیز محدود بود (حداکثر یک سال که بعد به سه سال کشید) این در حالی بود که بنیان‌گذاران نظام جدید به‌شدت از نظر مشروعیت زیر منگنه قرار داشتند و باید هرچه‌زودتر تکلیف خود را روشن می‌کردند. شما تصورش را بکنید یک دولت برای پنج سال متوالی کارش را ادامه می‌دهد و در کشور دیگری در همین فاصله شش دولت سر کار بیایند و بروند.


آشپزی با حرارت ملایم


مقایسه تونس و مراکش، ما را به مقایسه با عاملان بازیگران اصلی نیز سوق می‌دهد؛ از جمله مقایسه حزب‌ النهضه در تونس و حزب عدالت و توسعه در مراکش. این دو در بسیاری از موارد با یکدیگر مشابه هستند. هردوی آنها متعلق به عصر جدید بوده و از مباحث انتقادی جدید تأثیر پذیرفته‌اند. هرکدام برای خودشان شاخه دانشجویی دارند و بر محیط‌های دانشگاهی اثر می‌گذارند. هر دو در مسیر حرکت خود بارها دست به تجدید‌نظر زده‌اند و از دو صاحب مکتب معروف یعنی شیخ‌علان الفاسی و محمد طاهر بن‌عاشور تأثیر پذیرفته‌اند.


بااین‌حال این دو حزب تفاوت‌های مهمی نیز با هم دارند که در روابط آنها با دولت و شیوه اداره کشور اثر گذاشته است:
١- حزب عدالت و توسعه تلاش کرد وارد دولت شود، بعد اندکی پس کشید و سپس دوباره پذیرفت و فضایی مناسب برای ساختن به وجود آورد. این فضا در اثر یک گفتمان داخلی شکل گرفت که به صورت آشکار و علنی استمرار داشت.  اما دوران حزب النهضه در تونس برای سیاست‌مداران این کشور دورانی پر از انقطاع و پرش بود. دولت اجازه فعالیت به رقیبانش نمی‌داد. آنها هم احتمالا خطاهایی مرتکب می‌شدند. رابطه این دو یا در محاصره بود یا مواجهه و حتی هر یک در فکر ریشه‌کنی دیگری. در چنین فضایی نمی‌شود کار سیاسی آرام کرد. حزب مجبور به مخفی‌کاری می‌شود و باید خود را آماده نبردی سخت کند، نبردی که اصلی‌ترین محور آن بقاست. همین امر موجب شد النهضه در نظر مردم به صورت یک «جعبه سیاه» در ‌آید که جای تردید و شبهه دارد. این حزب مجبور شد برای دو دهه در معرض اتهام و تبعید و شکنجه باشد.
حزب عدالت و توسعه مراکش در زمان انقلاب‌های بهار عربی کاملا در قدرت حضور داشت و به‌سادگی و آرامش داشت گره از مشکلات کشور باز می‌کرد. آنها به مرور زمان تجاربی به دست آورده بودند که بی‌نظیر بود و نهادهای دولتی نیز به کارآمدی آنها کاملا پی برده بودند.
النهضه اما خود را در برابر یک معادله سخت می‌دید. باید مشکلات گذشته را حل و در زمان حال نیز مسائل را تمشیت می‌کرد. این در حالی بود که تجربه کافی هم نداشت و از منابع انسانی پخته نیز برخوردار نبود.


٢- هر دو تجربه ابزارهای خاصی برای دموکراسی دارند که در مسیری طولانی به دست آمده است. جنبش النهضه بی‌تردید یک نهاد است اما برای خودش رهبر هم دارد. اما حزب عدالت و توسعه بیشتر یک نهاد است و نقش رهبر کاریزماتیک در آن کم‌رنگ شده است. برای همین نحوه مدیریت برای آن دو کاملا متفاوت بود؛ برای مثال در مراکش مسئول اول حزب مأموریت دولتی هم قبول کرد و شد نخست‌وزیر. این مقام دارای اختیارات و مسئولیت‌های روشنی است. ازاین‌رو بین پیکره حزبی و گروهی که در دولت حضور دارند، یک انسجام کامل وجود دارد. اما در النهضه چنین نیست و برای مثال مسئول اول پارلمان که از این حزب انتخاب شده بود، مسئول اول حزب نبود. حزب برای خودش رهبری فراتر از همه این مسئولیت‌ها داشت. این مسئله نوعی توازن نگران‌کننده به وجود آورده بود و به برخی منازعات کشیده می‌شد. تجربه تونس در معرض یک فروپاشی کامل قرار داشت. این تنها هوشمندی به‌موقع رهبران و پذیرش برخی واقعیت‌ها بود که آن را نجات داد.


در فضای بین خلیج‌فارس تا اقیانوس اطلس اتفاقات زیادی در روند آزادی، دموکراسی، رشد و توسعه کشورها افتاده و می‌افتد. آب‌های زیادی به جریان افتاده و آگاهی‌های جدیدی شکل می‌گیرد. همیشه کسانی هستند که حاضر نمی‌شوند تماشاچی صرف باشند و می‌خواهند خود در تغییرات نقش داشته باشند. در این میان بعضی تجاربی موفق و بعضی ناموفق دارند. تجربه تونس و مراکش را که مقایسه می‌کنیم به این باور می‌رسیم که گویا این بار خورشید از مغرب (مراکش) طلوع کرده است.

 

منبع: شرق

انتهای پیام/

بازگشت به سایر رسانه‌ها