راز حمله موشکی رژیم صهیونیستی به ناو آمریکایی
دولتهای متوالی آمریکا با ایجاد روابط تنگاتنگ امنیتی و سیاسی با رژیم صهیونیستی، تجزیه کشورهای منطقه را در رأس اولویتهای خود قرار دادند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، پائولو سنسینی نویسنده ایتالیایی کتاب «تفرقه بینداز و حکومت کن، استراتژی هرج و مرج در قرن 21» در آن با طرح مسایل مختلف به تشریح توطئه های آمریکا ضد کشورهای جهان و حاکمیت لابیهای صهیونیستی بر دولت آمریکا و همچنین طرحهای واشنگتن برای آینده منطقه پرداخته است.
نویسنده در بخشی از این کتاب به بررسی واقعیت کشورهای منطقه در قرن بیستم پرداخته و می نویسد شناخت ماهیت روند سیاسی و اقتصادی و نظامی کشورهای خاور نزدیک ضرورتا نیازمند کشف متغیراتی است که پتانسیلهای آنها در تشکیل دنیای کنونی عرب سهیم بوده است. کشف این متغیرات زمینه را برای شناخت جزئیات موردنظر به عنوان نتیجه حتمی این متغیرات فراهم میکند. جهان عرب که امروز آن را میشناسیم چیزی غیر از یک کاخ کاغذی که فرانسه و انگلیس در سالهای دهه بیست قرن 19 یعنی بعد از سقوط امپراتوری عثمانی رقم زدند ، نیست.
به نوشته این کتاب این منطقه بعد از اشغال توسط اروپاییها در ابعاد سیاسی و اقتصادی و فرهنگی به نام هایی که توسط آنها مخاطب قرار داده شده بود، مطرح شد. همچنین اروپاییها پس از اشغال این منطقه، آن را به 19 دولت تقسیم کردند که هر کدام از این دولتها مجموعه از گروههای مردمی و مذهبی را شامل میشود که در آستانه منازعات داخلی قرار دارند. مرزهای ساختگی این دولتها در دوره جنگ جهانی اول ( 1914 تا 1918 ) طراحی شد. این تقسیم بندی برای پاسخ به مطالبات دو دولت بزرگ آن زمان یعنی فرانسه و انگلیس بود که در پی این اقدام به دنبال ایجاد مستعمره هایی وابسته به خود بودند. این توطئهها در نتیجه توافقنامههای محرمانه ای بود که آنها با یکدیگر امضا کرده و به این ترتیب آینده این مناطق را رقم زدند. یکی از مشهورترین این توافقنامهها، معاهده سایکس پیکو است که در 16 می سال 1916 امضا رسید، اعلامیه بالفور در دوم نوامبر 1917 و کنفرانس سازش در 18 ژانویه 1919 و معاهده سیفر در 10 آگوست 1920 و توافق لوزان در 6 آگوست 1924 از جمله این توافقنامهها است.
تمایل دولتهای بزرگ فرانسه و انگلیس به تسلط مستقیم در منطقه خاور دور در نتیجه منابع طبیعی و نفتی بود که این مناطق داشتند. مناطق مذکور همچنین استراتژیکترین مناطق دنیا بوده و قلب آینده خطوط انتقال بین المللی دریایی و زمینی را شامل می شود.
اوضاع منطقه در ابتدای قرن بیستم
کتاب تفرقه بینداز و حکومت کن در بخشی از مطالب خود تأکید میکند که در سالهای پس از جنگ جهانی اول همه پرسی در میان ملتهای منطقه خاور نزدیک انجام شد. این همه پرسی از طریق کمیسیون ویژهای صورت گرفت که با ریاست هنری چرچیل کینگ و چارلز کرین فعالیت میکرد. این کمیته سفرهایی به فلسطین و لبنان و سوریه و قیلیقیه انجام داد تا دیدگاههای ساکنان این مناطق و نظرات آنها در زمینه آینده کشورشان اطلاع حاصل کند. نتایج این کمیته نشان میداد که ساکنان این مناطق دیدگاه تشکیل شهرکهای صهیونیستنشین برای صهیونیستها بر اساس معاهده بالفور را رد می کنند. معاهدهای که بر اساس آن دولت انگلیس خود را متعهد کرده بود شهرکهای صهیونیستنشین را در اراضی فلسطینی ایجاد کند.
سنسینی در این اثر آورده است: در عراق انگلیسی ها همه پرسی مردمی را در ماههای دسامبر 1918 و ژانویه 1919 برگزار کردند، این همه پرسی پس از آن انجام شد که به این نتیجه رسیدند ممکن است حاکمیت این کشور را بعد از اشغال مجدد شهر دمشق و عجله انگلیس و فرانسه برای ترسیم خطوط نفوذ خود بر اساس توافقنامه سایکس پیکو از دست بدهند. در نتیجه این توافق انگلیس نیروهای خود را از مناطق تحت نفوذ فرانسه که بر سر آنها توافق شده بود، بیرون کشیده و این مناطق را به فرانسه واگذار کرد. در سال 1920 جامعه ملل به دو دولت بزرگ انگلیس و فرانسه نمایندگی در این مناطق را داد تا شرایط مناسب را برای اعلام استقلال این مناطق آماده کنند.
مصوبات جامعه ملل باعث شد سوریها که به دنبال تشکیل دولت عربی در مناطق عرب نشین امپراتوری عثمانی بودند و میخواستند لبنان و فلسطین را به رد نمایندگی خارجی بکشانند،از تلاش خود دست بردارند. کنفرانس ملی سوریه در سال 1919 آغاز به کار کرد و در مارس سال 1920 اعلام کرد که موجودیت فرانسه در اراضی سوریه را مطلقاً رد میکند. این کنفرانس به صورت یکجانبه اعلام استقلال در کشور کرد. در آوریل همان سال کنفرانس سان ریمو بندهای توافق سایکس پیکو را تصویب کرد و به این ترتیب حق فرانسه در مداخله نظامی در سوریه را به رسمیت شناخت. به این ترتیب نیروهای فرانسه در روز 25 ژولای سال 1920به فرماندهی ژنرال هنری گراودبه سمت دمشق حرکت کرده و در 25 جولای همان سال بعد از کشتار گسترده مردمی سوریه که اعلام استقلال کرده بودند، دمشق را به اشغال خود درآوردند. با این فاجعه پروژه تشکیل دولت بزرگ عربی از بین رفت.
این کتاب تأکید میکند که در آگوست سال 1920 فرانسه به دنبال جدا کردن لبنان از سوریه بر آمد. تجزیهای که در اراضی سوریه بزرگ ایجاد شد، دولتهای کوچک دیگری را نظیر عراق و اردن و کویت و لبنان و سوریه تشکیل داد. فلسطین که در آن زمان بخشی از سوریه بزرگ بود، به منطقهای ملحق شد که در اختیار اردن قرار داشت و تحت حاکمیت امیر عربی منصوب شده از سوی انگلستان مدیریت میشد.
در کنفرانس جده در روز 20 می سال 1927 انگلیس مملکت عبدالعزیر را که در آن زمان با عنوان مملکت حجاز و نجد شناخته میشد، به رسمیت شناخت. به این ترتیب این کشور نوپا نیز تحت تأثیر مستقیم انگلیس قرار گرفت. انگلیسیها در سال 1920 کمکهایی را به خاندان آل سعود انجام داده بودند تا بتوانند این منطقه را از زیر سلطه دولت عثمانی خارج کنند.
استقلال عراق در سال 1932 امیدهای مردم سوریه برای رسیدن به وحدت عربی را بار دیگر زنده کرد، آنها انتفاضه خود را ادامه داده و اشغالگری فرانسه و اراضی سوریه را رد کردند، اما نیروهای فرانسوی تمامی این انتفاضهها را سرکوب کردند.
به نوشته این مولف ایتالیایی در آغاز سال 1930 فرانسویها قانون اساسی را برای دولت نوپای سوریه ایجاد کردند، دولتی که البته تنها منحصر به دو شهر حلب و دمشق بوده و به ترکیه حق الحاق منطقه ای از سوریه به خود را می داد. این موضوع کاملاً از سوی مردم سوریه رد شد. در سال 1945 دمشق شاهد انتفاضه گسترده مردمی بود که اشغالگران آن را سرکوب کردند. آنها در جریان این سرکوبگری به مدت 36 ساعت شهر را موشک باران کرده و کشتار گسترده ای را در میان غیر نظامیان به راه انداختند. منطقه خاور میانه در آن زمان تاریخی شاهد بسیاری از تغییرات نظیر سقوط کشور مصر (1922 تا 1953) ، سقوط کشور عراق ( 1921 تا 1958 )، سقوط کشور یمن (1918 تا 1962) و سقوط حاکمیت ادریس اول در لیبی و استقلال مستعمره های فرانسه و انگلیس در آفریقای شمالی و خاور نزدیک بود.
در چارچوب ایجاد نظام بینالمللی ، توافق کمپ دیوید در 17 سپتامبر 1978 به امضا رسید. این توافق از سوی مصر و رژیم صهیونیستی به عنوان یک معاهده سازش بین دو طرف و در جنگ سال 1973 امضا شد. تمامی اتفاقاتی که در منطقه خاور نزدیک به وقوع میپیوست، متغیراتی بود که باعث میشد اسرائیل به عنوان یک قدرت مرکزی در این منطقه از جهان با پتانسیلهای بالا روی کار بیاید، آنها این رژیم را در منطقه ای تشکیل دادند که بخشهای نفتی کشورهای عربی خلیج فارس بعلاوه اردن و مصر و مراکش در آن قرار داشت، چرا که این کشورها باید در آینده بار سنگین اطاعت از غرب را از طریق اسرائیل بر دوش میکشیدند.
ساختار مردمشناختی کشورهای منطقه
کتاب تفرقه بینداز و حکومت کن نوشته پائولو سنسینی نویسنده ایتالیایی در ادامه مطالب خود به تشریح اوضاع کشورهای خاورمیانه و شاخص های مردم شناختی آنها پرداخته و می نویسد: به استثنای دولت مصر که اکثریت مسلمانان اهل تسنن در آن زندگی کرده و نسبت آنها به بیش از 90 درصد میرسد و اقلیتی از مسیحیان قبطی بین 7 تا 8 درصد نیز در آن ساکن هستند، بیشتر ساکنان مغرب عربی بافت اجتماعی آمیخته از عنصر عربی و بدوی دارند.
اکثریت شهروندان عراق شیعه هستند و در مناطق جنوبی زندگی میکنند. نسبت آنها حدود 65 درصد است، این در حالی است که اقلیت اهل تسنن در مناطقی موسوم به مثلث سنی زندگی میکنند. آنها حدود 30 درصد از جمعیت این کشور را تشکیل میدهند. از لحاظ نژادی نیز عربها حدود 70 تا 75 درصد جمعیت را را تشکیل میدهند. در شمال عراق اقلیتهای کرد زندگی میکنند که نسبت آنها بین 15 تا 17 درصد است. مناطق تحت سلطه اقلیتهای کرد از غنیترین منابع نفتی عراق به شمار میرود. در عراق همچنین اقلیتهای ترکمن حضور دارند که تعداد آنها به حدود نیم میلیون نفر می رسد و 8 تا 9 درصد از کل جمعیت این کشور را تشکیل میدهند. اقلیتی از مسیحیان نیز در عراق ساکن هستند که حدود سه در صد از آنها را تشکیل میدهند.
کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس و عربستان ، کشورهای ضعیف و شکننده هستند، چرا که در روند اقتصادی خود تنها وابسته به نفت هستند. دولت کویت که شهروندان اصلی آن تنها یک چهارم ساکنان کنونی این کشور را تشکیل میدهد، حدود 30 تا 40 درصد شیعه دارد، اما بیشتر ساکنان این کشور از ملیتهای فلسطینی ، مصری، فیلیپینی ، پاکستان و بنگالی هستند. 4 درصد از آنها نیز ایرانی اند.
در بحرین اکثریتی از شیعیان زندگی میکنند که تعداد آنها به بیش از 65 درصد میرسد، اما این اکثریت به انزوا کشیده شده و در حاکمیت کشور نقش ندارند و قدرت به دست اقلیتی از اهل تسنن رسیده که کمتر از 31 درصد از جمعیت این کشور را شکل می دهند. در همین راستا از سال 2011 تظاهرات مردمی در این کشور آغاز شده است ، اما مقامات حاکم بر آن برخلاف تحولات کشورهای دیگر نظیر مصر و تونس و سودان و یمن اقدام به سرکوب تظاهرات مردمی کرده و این تظاهرات جایگاه واقعی خود را در رسانههای جمعی دنیا به دست نیاورد.
در امارات متحده عربی، که مجموعه ای از امارتهای مختلف شامل ابو ظبی ورأس الخیمة والفجیرة وعجمان وام القوین و الشارجة است، اکثریت مردم شیعه هستند، اما حاکمیت این کشور در اختیار اقلیت اهل تسنن قرار دارد که نسبت آنها به بیش از 24 درصد شهروندان این کشور نمیرسد، نسبت زیادی از ساکنان امارات شامل اقلیتهای کارگری وارد شده به این کشور هستند که در میان آنها هندی ها با 30 درصد و پاکستانی ها با 20 درصد و عرب ها با 12 درصد و کشورهای آسیایی دیگر با 10 درصد در رتبه های اول تا چهارم هستند.
در عمان و یمن نیز اوضاع به این صورت است. در یمن درگیریهای داخلی بین دولت و شیعیان وجود دارد که مقر اصلی آنها در بخشهای شمال غربی منطقه صعده قرار گرفته است. این منطقه پایتخت مذهبی شیعیان الحوثی در یمن است.
عربستان سعودی مرکز بینالمللی وهابیت به شمار رفته و حاکمیت آن منحصر به خاندان آل سعود است. بیشتر ساکنان این کشور عناصر مهاجر هستند که از کشورهای بنگلادش و هند و پاکستان و مصر و یمن و سودان و فیلیپین و اندونزی وارد عربستان شدند. در کنار سیل عظیم مهاجران، اقلیتی از ساکنان اصلی این کشور وجود دارد که شیعیمذهب هستند و تعداد آنها بین 10 تا 15 درصد برآورد شده است. این افراد در مناطق شرقی عربستان به ویژه در مناطق قطیف و الدمام و الاحساء زندگی میکنند و مناسبات آنها با خاندان حاکم عربستان همواره شاهد چالش و تنش است. اقلیت بسیار اندکی که مذهب وهابیت دارند، حاکمیت مطلق کشور را مصادره کرده و به زور تمامی فعالیتهای فرهنگی و دینی و حکومتی دولت را دراختیارگرفته اند.
در اردن نیز حاکمیت منحصر به اقلیتی از مردم است. اکثریت شهروندان اردنی اصالتی فلسطینی دارد. آنها حدود 60 درصد ساکنان این کشور را تشکیل داده اند.
ساکنان قطر حدود یک میلیون و 800 هزار نفر هستند، این در حالی است که ساکنان اصلی آن از یک چهارم این رقم تجاوز نمیکند و بیشتر شهروندان این کشور ، مهاجرانی هستند که از کشورهای دیگر به قطر رفتند. آنها حدود 75 درصد از کل جمعیت قطر را تشکیل داده اند. دراین میان هندیها با 20 درصد بیشتر مهاجران قطر را تشکیل میدهند. نپالی ها با 13 درصد، فیلیپینیها با 10 درصد، پاکستانی ها با 7 در صد و سریلانکاییها با 5 درصد بیشترین مهاجران را تشکیل میدهند. در این کشور نیز وهابیت حاکم شده و نظارت و سانسور شدیدی از سوی افراط گرایان بر ضد مردم اعمال میشود.
کشورهای اسلامی و غیر عربی دیگر نیز تقریباً حالت مشابهی دارند. در جمهوری اسلامی ایران که تعداد ساکنان آن به بیش از 75 میلیون نفر میرسد، اقلیتهایی از آذریها ، ترکمانها ، کردها ، بلوچها ، و عرب ها زندگی می کنند.
در ترکیه 80 درصد شهروندان این کشور به زبان های آلتاییک صحبت میکنند. سایر شهروندان ترکیه یعنی 20 درصد آنها کردهایی هستند که در مناطق شرقی ساکن هستند. اقلیت کرد در ترکیه از مدتها پیش وارد جنگ فراگیر با دولت این کشور جهت استقلال کردها شدند. در زمینه دینی 82 درصد از ترکها پیرو مذهب حنفی هستند، 9.1 درصد از آنها نیز شافعی بود و 8.7 درصد نیز شیعه و علوی هستند. مسیحیان ترکیه کمتر از 2دهم در صد از اهالی این کشور را تشکیل میدهند که در بخشهای انطاکیه زندگی میکنند که بزرگترین منطقه مسیحینشین در شهر ترکیه به شمار میرود.
بین سوریه و لبنان به استثنای نوع حاکمیت و وجود نسبت بالای مسیحیان در لبنان شباهتهای زیادی وجود دارد . مسلمانان اهل تسنن اکثریت این کشورها را تشکیل میدهند. یکی از فرقههای اسلامی که در مناطق سوریه زندگی میکردند، اسماعیلی بودند که خود به سه بخش تقسیم می شدند. علوی ها، دروزی ها و اسماعیلی ها این سه فرقه را تشکیل می دهند. از ابتدای دهه دوم قرن گذشته میلادی، اقلیت کرد در اراضی سوریه حاضر شدند. این اقلیت امروز 9 در صد از ساکنان این کشور را تشکیل میدهد. همچنین میزان قابل توجهی از فلسطینیهای آواره در سوریه زندگی میکنند. تعداد آنها حدود 400 هزار نفر است که به مرور زمان با بافت سوریه عجین شدهاند و وارد طبقات مختلف اجتماعی و اقتصادی آنها شدهاند. سوریه قلب عربیت کشورهای منطقه و قلعه جریان قومی گرای عربی مخالف با جنبش صهیونیسم است.
کتاب تفرقه بینداز و حکومت کن در بخشی از مطالب خود تاکید می کند که با وجود آغاز خیزش های مردمی در کشورهای عربی تلاشهای انجام شده غربی در اجرای استراتژی هرجومرج در سوریه و مداخله در امور این کشور و تأثیرگذاری بر روند درگیریها در آن، متفاوت از کشورهای عربی دیگر بود. در این کشور بسیاری از پتانسیلها و ابزارهای ممکن برای ایجاد شکاف در بافت اجتماعی مردم سوریه و از هم گسیختن ساختارهای وحدت در این کشور به کار گرفته شد. پولهای زیادی در این زمینه هزینه شد و بسیاری از مؤسسات تبلیغاتی جهانی و عربی برای تحقق این هدف به کار گرفته شدند. آنها حتی موظف شدند این هدف را در کشورهای دیگر با شعار دفاع از دموکراسی و حقوق بشر تحقق بخشند.
آمریکا و اعلام موجودیت رژیم صهیونیستی
کتاب مذکور در بخش دیگری می نویسد که در زمان اعلام استقلال رژیم صهیونیستی ، تعداد یهودیان فلسطین از 750 هزار نفر تجاوز نمیکرد. یهودیان در آن زمان تنها شش در صد از اراضی فلسطین را تحت سلطه خود داشتند، ارنست نالت مورخ در این زمینه می گوید: جنگهایی که در قرن بیستم به راه افتاد، بسیار به جنگهایی با کشتارجمعی نزدیک شدند. نمونه این موارد در جنگ اعلام استقرار دولت یهودی جدید بود که به دنبال توسعه بیشتر خود بود.
بنا به نوشته این کتاب تولد اسرائیل در منطقه خاورمیانه انفجار بزرگی بود که باعث شد درگیریهای گستردهای به مرور زمان در این منطقه از جهان شکل گرفته و این انفجارهای به صورت مکرر ادامه پیدا کرده و طرحهای جدید برای ترسیم مجدد نقشه سیاسی منطقه را رقم بزند.
بن فنتون روزنامه نگار گاردین در مقالهای در این نشریه در روز 27 سپتامبر سال 2003 خلاصهای از گزارش سرویسهای جاسوسی آمریکا در همکاری با سرویسهای اطلاعاتی انگلیس در سال 1957 منتشر کرد که در آن از برنامهریزی برای آینده سوریه خبر میداد. در این گزارش آمده است: برای تسهیل در مأموریت نیروهای آزادیبخش ما، لازم بود برخی مأموریتهای ویژه از جمله کشتن برخی شخصیتهای مهم و تأثیرگذار در جامعه انجام شود تا نوعی هرج و مرج در کشور ایجاد کند. سرویسهای جاسوسی آمریکا آماده اجرای مأموریتهای خود در این راستا بودند و تنها کافی بود سرویسهای جاسوسی اسرائیل برخی اقدامات تخریبی کوچک را برای مقدمه سازی جهت انجام مأموریت جاسوسان آمریکایی در اراضی سوریه انجام دهند. آنها باید درگیریهای مستقیم و حوادثی را در خطوط مرزی سوریه و اسرائیل ایجاد میکردند تا بهانهای برای مداخله مستقیم آمریکاییها باشد. آنها با مدیریت این رفتارها و شاخصهای روانی در نتیجه آنها، چالشها در اراضی سوریه را افزایش میدادند.
پیشنهاد عملیاتی و تأثیرگذاری که زمینه را برای ترسیم مجدد جغرافیای منطقه خاورمیانه فراهم نمود، پیشنهادی بود که در سالهای آینده به برنارد لوئیس عضو سرویس اطلاعاتی بیلدربرگ و افسر سابق سرویسهای جاسوسی آمریکا و مورخ جنجالی مؤسسه پرینستون نسبت داده شده است. وی با اشاره به پدیده نارضایتی عربها از جهان غرب، این رویکرد را ناشی از تصورات و دیدگاههای خاص دین اسلام دانست و آن را در قالب نظریه موسوم به درگیری تمدنها مطرح کرد. از دیدگاه لوئیس اسلام هرگز با غرب تناسبی نخواهد داشت و تقابل بین این دو، پدیده ای غیر قابل اجتناب است. در همین راستا لوئیس استراتژی آمریکایی - انگلیسی خود را در جریان کنگره بیلدربرگ در سال 1979 مطرح کرد، این استراتژی شامل ایجاد هرجومرج در منطقه خاور نزدیک از طریق ایجاد اختلافات مذهبی و عشایری است.
سنسینی می افزاید که لوئیس معتقد است که باید گروههای جدایی طلب نظیر کردها و ارامنه و مارونی ها در لبنان وقبطی ها در مصر و ترک ها در آذربایجان را تشویق به اعلام استقلال نماید. به این ترتیب بنا به توصیف لوئیس "رنگینکمانی از بحران "در منطقه پدید میآید که انفجارهای متعددی را به دنبال داشته و پدیده هرج و مرج در تمامی اقلیم های اسلامی آغاز شده و در نهایت به مناطق مسلماننشین داخل اتحاد جماهیر شوروی میرسد. براساس این دیدگاه از آنجا که اتحاد جماهیر شوروی، دولتی لاییک و ملحد است بروز جوانان مسلمان در خاور نزدیک و آسیای میانه باعث جلوگیری از تسلط روسیه بر آنها خواهد بود، چرا که مسلمانان افراطی، شوروی را عناصری غیر قابل اطمینان میدانند و دشمنی آنها با روس ها بیشتر از دشمنی آنها با آمریکا است.
برنارد لوئیس برای دهها سال نقش اساسی در انتشار و تقویت فرهنگ نو محافظهکاران آمریکا ایفا کرد، وی به عنوان استاد دانشگاه، عامل تأثیرگذار و الهام بخش دو نسل از مستشرقان و دانشمندان فعال در سرویسهای جاسوسی انگلیس و آمریکا بود. او منبع اساسی جنبش نو محافظهکاری در آمریکا نیز به شمار میرفت، جنبشی که نقش مهمی در حیات فرهنگی و سیاسی آمریکاییها از دهه 70 قرن گذشته میلادی تاکنون ایفا کرده است. با روی کار آمدن رونالد ریگان به عنوان رئیسجمهور آمریکا این جنبش برای اولین بار بالاترین پست مدیریت آمریکا را در اختیار گرفت. یکی از مهمترین ویژگیهای محافظهکاران ریشههای مشترک فکری آنها با یهودیان است.
معمای حمله اسرائیل به ناو آمریکایی
آمریکا در منطقه خاور میانه ، متحد اساسی و استراتژیکی دارد که اسرائیل است. این دو متحد مناسبات قدیمی با یکدیگر دارند، اما بعد از جنگ شش روزه بین اعراب و اسرائیل در ژولای سال 1967 ، این اتحاد مستحکمتر از قبل دنبال میشود. مارک کلاید یکی از کارمندان ارشد مرکز مطالعات خدماتی در کنگره آمریکا در رابطه با مناسبات بین آمریکا و اسرائیل میگوید: اسرائیلیها ترجیح میدهند که کمکهای ارائه شده از سوی آمریکا به آنها تحت عنوان بدهی مطرح شود تا اینکه کمکهای مستقیم صورت بگیرد، به این ترتیب آنها از حضور نیروهای نظامی آمریکایی در اراضی خود در امان خواهند بود و می توانند خودشان روند نظارت بر هزینه کرد این اموال را در دست داشته باشند.
به نوشته این نویسنده ایتالیایی مناسبات بین اسرائیل و آمریکا مناسباتی با ماهیت غیر شرطی است. در جنگ شش روزه بین عربها و اسرائیل، یکی از کشتیهای آمریکایی در نزدیکی سواحل غزه هدف حمله نظامی عمدی اسرائیلیها قرار گرفت. در روز هشتم ژوئن 1967 کشتی آمریکایی لیبرتی مأموریت خود برای انجام مطالعات الکترونیک و اطلاعاتی برای آژانس امنیت ملی آمریکا را در آبهای بینالمللی نزدیک به سواحل غزه انجام میداد. اما در این مأموریت هدف حمله نظامی هواپیماهای رژیم صهیونیستی و کشتیهای نظامی این رژیم قرار گرفت. این حمله یک ساعت کامل به طول انجامید. تماسهای ثبت شده در جریان این حمله به علاوه وجود ملموس پرچم آمریکا بر روی کشتی آمریکایی نشان میداد که این حمله عمدا انجام شده است. در دقایق اولیه انجام این حمله، کشتی لیبرتی از دو ناو هواپیمابر آمریکایی یعنی Saratoga و Uss America کمک خواست. این دو ناو بلافاصله به 12 جنگنده آمریکایی دستور پرواز و مقابله با حمله مذکور و حمایت از کشتی آمریکایی را صادر کرد، اما چند دقیقه بعد از آغاز این مأموریت، جنگدههای مذکور به صورت مستقیم از کاخ سفید دستور دریافت کردند که مأموریت خود را متوقف کنند و کشتی آمریکایی را زیر موشک باران اسرائیل رها کنند. در نتیجه حملات انجام شده 34 دریانورد کشته شده و 174 تن دیگر زخمی شدند.
سنسینی می نویسد که بعد از این حادثه آمریکا تمام کسانی که به دنبال صحبت یا ارائه مستنداتی از این حمله بودند را تهدید میکرد . نظامیانی که در این رابطه صحبت میکنند نیز به دادگاههای نظامی ارجاع میشدند. علت این موضوع، احتمال خروج اطلاعات محرمانه ای بود که در کشتی لیبرتی قرار داشت و دستگاههای الکترونیک آن در زمان حضور در آبهای بینالمللی موفق به رصد آن شدند. این اطلاعات در رابطه با عملیات کشتار جمعی هزاران اسیر مصری بود که مجبور شدند قبر خود را با دستان خود در نزدیکی فرودگاه العریش حفر کنند.
مناسبات آمریکا و اسرائیل مناسباتی کاملاً ویژه است، به گونهای که حتی حادثهای نظیر حمله نظامی اسرائیل به کشتی آمریکایی نیز خدشه ای در این مناسبات مستحکم ایجاد نمیکند.
انتهای پیام/