رنجهای ذهنی دانشآموزان کمتوانذهنی در استان کردستان
یکهزار و ٤٥٤ دانشآموز در رنج سنی ٦ تا ٢٤سال در مدارس ویژه معلولان ذهنی استان کردستان تحصیل میکنند که ۶۰درصد شمار این دانشآموزان پسر و ۴۰درصد دختر هستند
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، در حیاط این مدرسه دانشآموزان در هم نمیلولند و زندگی در هیجان همهمههای جوانی گم نمیشود، اینجا دیوارهای آجری مدرسه از آرامش و سکوت ترک برداشته، گامها از خلوت حیاط مدرسه سنگین میشود، در انتهای ضلع غربی حصار طویل، پنج پلکان سیمانی عریض به چشم میآید که بر وسط پله پنجمی، دری سبزرنگ آهنی، مدخل ورود به ساختمان مدرسه قدیمی با دیوارهای پرترک نمدار تبلهزده است. اینجا دبیرستان نوآوران ویژه معلولان ذهنی سنندج است.
خورشید کمفروغ پاییزی حیاط، حیات دانشآموزان کمتوانذهنی را به گرمی نوازش میکند، باد خزان، برگ درخت اقاقیای چسبیده به دیوار مرتفع مدرسه را بر فرش سیمانی حصار معلولان آموزشپذیر میتکاند، دانشآموزی در گوشهای از محوطه سر در گریبان تنهایی فرو برده و زیر آفتاب آبانماه خمیازه میکشد، گنجشکی بر ساقه درخت تبریزی ضلع جنوبی آن دبیرستان ویژه از سرمای پاییز کز کرده و ذهن دانشآموز معلول ذهنی لاغراندام، مو بور خزیده در کنج غم را به خود مشغول کرده است. دستگیره در که میچرخد، دالان تنگی قامتت را در آغوش میگیرد، در این راهروی دالان مانند، چند جوان با صورتهای غمگین حضور دارند، یکی سمعک در گوش با لباس پوشیده کردی و کلاه سفید همیار پلیس با دندانهای کجومعوج تبسم میزند و با زبانی الکن میگوید: «آقا پلیسه بیداره» و کرکر میخندد و چون ساقه گندم که باد در آن میلولد به پشت خم میشود و قهقهه سر میدهد، هممدرسهایاش سقلمهای به پهلویش میزند و صدای پژواک خندیدن «صالح» دانشآموز معلول ذهنی در راهرو باریک سرد و خموش مدرسه یخ میزند. همین دانشآموز سقلمهزن، با گردن کج لرزان، پاهای پرانتزی و سگرمهای درهمرفته، داد میزند «من میرم خونه» درحین گفتن این عبارت انگشت شست بر سینهام فشار میدهد و اصرار بر رفتن دارد.
همه سلام میکنند و دست میدهند و هنگامی که دست در دست مهربان این جوانان دانشآموز معلول ذهنی مینهید، گرمای عاطفه و صداقت زیر پوستتان جریان مییابد.
عاطفه، صداقت، رکگویی و یکرنگی خصوصیت بارز دانشآموزان این مدرسه است، این را «اقبال خانی» رئیس مدرسه متوسطه حرفهای (نوآوران) سنندج میگوید.
«در طبقه همکف این مدرسه هفت کلاس درس با دیوارهای درز، زرد تبلهزده برای ٤٤دانشآموزان ششم تا سوم متوسطه دایر است و در هر کلاس ٥ تا ٦ دانشآموز در مقاطع مختلف تحصیل میکنند.»
مهارتآموزی رشتههای مشبککاری، معرقکاری و ویترای از دیگر برنامه آموزشی معلولان کمتوانذهنی آموزشپذیر است که به گفته خانی اگر شمار رشتههای مورد علاقه دانشآموزان افزایش یابد برای ترغیب انگیزه و ارتقای توان یادگیری دانشآموزان مفید و موثر است.
در حین دیالوگ سرپایی با رئیس مدرسه «وریا» دانشآموز بالابلند لاغراندامی با موهای زرد کمپشت روییده بر صورت جوانیاش، چون قرقاول به گرد خانی میچرخد و درحالیکه کیف برزنتی سیاهرنگ را زیر بغل راستش گرفته است، اصرار به ترک مدرسه و رفتن به منزل دارد.
وریا دانشآموز ساکن حاشیه شهر سنندج طاقت و تاب نشستن بر صندلی آموزش را ندارد اما مقررات مدرسه به او اجازه ترک مدرسه را نمیدهد، چون هریک از دانشآموزان برای ورود و خروج از فضای مدرسه مقرراتی دارند و عدول از قانون - بخشنامه ابلاغ شده- مدیران و معلمها را دلواپس میکند.
وریا گوشه کتم را میکشد و از من میخواهد که برای او از خانی اجازه بگیرم تا اقبال رفتن از مدرسه را با لبخندی جبران کند.
او چندان به ماندن در مدرسه رغبت نشان نمیدهد، همصحبتی با خانی را قطع و با وریا گپ میزنم، او زبانش الکن است مثل اکثر دانشآموزهای این مدرسه ویژه.
دلهره این جوان یکمتر و ٨٥ سانتیمتری، فروش جورابهایی است که او باید بعد از صرف نهار به خیابان فردوسی، مرکز اصلی شهر سنندج برود و همپای پدر به چرخانیدن چرخ لنگان معیشت خانواده کمک کند.
پدر وریا، دستمال کاغذی میفروشد و باد خزان این اقتصاد فلج خانواده، ذهن معلول وریا را نیز مخدوش کرده است.
«درسخواندن به چه کار من میآید آقا بذار برم جورابهایم را زود بفروشم و زود برگردم خانه و کارتون نگاه کنم.» این آرزوی روزانه وریاست.
خرید تبلت و اجازهدادن والدین برای فوتبال بازی کردن در کوچه هم مطالباتی است که در ذهن وریا، رویاست.
«اکثر دانشآموزان این مدرسه حاشیهنشین و از قشر خانواده بسیار ضعیف اقتصادی هستند که افزون بر رنج معلولیت ذهنی، معلولیت اقتصادی و بیعاطفگی خانواده نیز روح آنان را به مثابه جسم و ذهن فلج کرده است.» این تحلیل «زاهد زارع» معلم کارگاه مهارتآموزی دبیرستان نوآوران است.
بهگفته این معلم قدرت یادگیری دانشآموزان در مهارتآموزی متفاوت و متمایز است، برخی از دانشآموزان بعد از یک دقیقه کارکردن خسته و ملول میشوند و بعضی هم ساعتها بر فرآیند چسبانیدن عقربه ساعت دیواری مشبککاری، زوم میکنند.
بر دیوار کارگاه مهارتآموزی این مدرسه انواع ساعت در انواع شکل حیوانات به رنگ قرمز، آبی و زرد وجود دارد. در نقاشیهای رئال و سوررئال این معلولان ذهنی خطها کجومعوج و مخلوطی از رنگهای سرد بیروح از طبیعت، زندگی بر بوم ذهن آشفته معلولان را طراوت میبخشد.
در مشبککاری و معرقکاری ساختههای دست این جوانان بیشتر شکل اسب، سگ و فیل به چشم میآید و انگار که انسان در پیرامون زندگی آنها معنا ندارد؛ این مسأله را زارع معلم مهارتآموزی نیز تأیید میکند.
در مجموعه کارهای دستی این معلولان، انواع معرقکاری خط نستعلیق شکسته از اسامی خالق مهربان و پیامبران چشم را مینوازد و خلاقیتهای معلولان ذهنی را مینمایاند.
تنهایی، کمبود عاطفه، محبوسکردن آنان در خانه به دلیل ترس از تصادف و گمشدن و عدم ارتباط با معلولان ذهنی در محیط خانه و جامعه و کارتون نگاه کردن بیش از حد، از دلایل رویگردانی این جوانان با دنیای ذهنی انسانهاست، این نگرش و عقیده معلم مهارتآموزی دبیرستان نوآوران است.
در ورودی کارگاه مهارتآموزی مستطیل شکل، طاقباز باز است و در حین گفتوگو با زارع اکثر دانشآموزان معلول بدون در زدن با ذهنی انباشته از تصاویر مبهم و مطالبات حداقلی کودکانه به کارگاه سرک میکشند و میگویند « آقا کی بریم خونه؟»
بعد از گفتن این جمله تکراری، باز برای دستدادن، دست دراز میکنند و صالح دوباره با آن کلاه سفید منقوش به عبارت همیار پلیس با سمعک قهوهایرنگ آویزان گوش چپ میخندد و به پشت دولا میشود، جوری که در حین خمانیدن کمر به پشت، صدای قهقهه بم حنجرهاش، چون شرشر باران در ناودان سر میخورد.
وریا، همچنان با آن کیف برزنتی سیاه در گوشهای از سالن کوچک مدرسه کز کرده و موی زرد سبزشده بر بالای لبش را گاز میگیرد و زیر لب فحش میدهد.
«شادمان» کوتاه قد با شلوار لی آبیرنگ ٦ جیب و چشمانی لوچ، دندانهای زرد کرمویی به وریا تشر میزند و میگوید «آخه بدبخت میری خونه چی کار میکنی؟ زنگ آخر فوتبال داریم.» وریا با نوک باریک کفش تبریزی به موزاییک سالن مدرسه میکوبد و داد میزند «به تو چه».
شادمان از محیط خانه بیزار است، پدرش رفتگر و کارگر شهرداری است، دوست دارد شب و روز در مدرسه باشد و هرگز خانه نرود، چون او را برای دستفروشی به خیابان میفرستند و از اینکه برای فروش چند بسته آدامس به سوی مردم، دست تمنا دراز میکند، نفرت دارد.
آرزوی این جوان، عمل کردن چشم و داشتن یک سیستم رایانه در حد کامپیوتر است که زود ویندوزش نپرد و ذهن مخدوش شادمان را ناشادمان نکند.
بهگفته خانی «حداقل آرزوی این جوانان معلول ذهنی دبیرستانی داشتن لپتاپ، گوشی مدرن و نهایت یک دستگاه خودرو است.» پوشاندن لباس برادر بزرگتر به تن معلولان ذهنی و دادن وسایل بازی و تفریحی دست دوم اعضای خانواده ازجمله مسائل روحتراش این جوانان با شرایط ویژه معلولیت ذهنی است که این مسأله برای رئیس و معلمان مدرسه به دلیل اطلاع از وضع بحران اقتصادی خانوادهها، طبیعی و نرمال جلوه میکند و برای ما رسانهها بحران.
در بین این ٤٤دانشآموز، ٢دانشآموز کلاس هشتمی به جز معلولیت ذهنی از معلولیت جسمی ضایعه نخاعی نیز رنج میبرند و ویلچرنشین هستند که برای بالا آوردن از آن پنج پلکان سیمانی هر روز یکی از معلمهای دلسوز به زحمت میافتد، چون این مدرسه قدیمی با دیوارهای ترکبرداشته رمپ ندارد.
آرزوی این دو دانشآموز معلول ذهنی و جسمی نیز داشتن ویلچر برقی است که از توان خرید مدرسه و والدین خارج است.
در سر کلاس درس و در حین تدریس آموزگار، «مهران» با چشمهای لوچ و دهان کفآلود، دستهای کرخت سرد، گردنی چرخان و لرزان زیر آواز میزند و ترانه کردی با بزم شاد عروسی میخواند و بر نیمکت چوبیاش میکوبد.
او آرزو دارد افزون بر ویلچر برقی، ساز موسیقی ارگ داشته باشد و در غم دوری پدر که به دلیل اعتیاد در زندان است، بخواند و برای هجران مادر که از پدر جدا و شوهر کرده است، ترانه سر دهد.
مهران روی نیمکت درس و دانش سه واژه، محبت، عشق و مادر را با خودکار آبی حک کرده است و تیری هم به قلب ترسیم شده با خودکار قرمز زده است که چکهچکه از آن خون میچکد.
اکثر دانشآموزان این مدرسه دچار معلولیت ذهنی به دلیل اختلالات متابیولیکی، نقصهای کروموزومی و بیمارهای مادرزادی و سندرم داون هستند و در دنیای معصومیت ذهنی، معصومانه زندگی میکنند.
شماری از این دانشآموزان به دلیل جدایی پدر و مادر، اعتیاد پدر و بیعاطفگی والدین رنج معلولیت ذهنیشان مضاعفتر نشان میدهد و این ویرانی زندگی در چشمان این قاصدکان آسمان تنهایی هویداست.
هزینه سنگین درمان و خرید دارو بدون چتر حمایتی بیمه از مشکلات این بیماران معلول دانشآموز است که به گفته خانی پشت والدین فقیر کارگر و دستفروش را در نگهداری از فرزندشان خم کرده است.
دندانهای ٤٤دانشآموز این مدرسه ویژه، کرمزده و زرد با بوی نامتبوع دهان است، این نشان میدهد که این جوانان معصوم از آموزش رعایت بهداشت فردی محرومند و انواع ویروس و باکتری در نهان آنان نهفته است.
١٤٥٤دانشآموز معلول ذهنی در کردستان
یکهزار و ٤٥٤ دانشآموز در رنج سنی ٦ تا ٢٤سال در مدارس ویژه معلولان ذهنی استان کردستان تحصیل میکنند که 60درصد شمار این دانشآموزان پسر و 40درصد دختر هستند این را رئیس آموزشوپرورش استثنایی استان کردستان میگوید. خلیل رنجبر از فعالیت ١٦مرکز آموزش دانشآموزان کمتوانذهنی در کردستان خبر داد و گفت: در شماری از مدارس استان، کلاسهای ضمیمه آموزش کمتوانان در مناطق شهری و روستایی استان دایر و فعال است که با احتساب ١٦مرکز موجود و کلاسهای ضمیمه هماکنون دانشآموزان معلول ذهنی در ٣٨مرکز و کلاسهای ضمیمه تحصیل میکنند.
او بیان کرد: در این مدارس به دانشآموزان آموزشپذیر با دامنه هوشی ٥١تا ٧٥درصد براساس آزمونهای هوشی استاندارد، خواندن، نوشتن و مهارتهای کارگاهی آموزش داده میشود. بهگفته این مقام مدارس استثنایی کردستان، هر یک از دانشآموزان معلول ذهنی با دامنه هوشی مذکور تا ٢٤سالگی فرصت دارند مدرک دیپلم حرفهای بگیرند.
او تأکید میکند محتوای کتابهای درسی این دانشآموزان همانند مدارس عادی است اما سطح تئوری دانش دیپلم حرفهای آنان در حد پنجم ابتدایی مدارس عادی است.
رنجبر ضعف اقتصادی خانوادهها را بحران مهم دانشآموزان کمتوان معلول ذهنی میداند و معتقد است در بسیاری از شهرستانهای کردستان به دلیل فقر فرهنگی فرزند معلول ذهنی خود را برای تحصیل به مدارس ویژه نمیفرستند.
او مهارتآموزی، توانبخشی، کادردرمانی، فیزیوتراپی، گفتاردرمانی و مددکار اجتماعی و روانشناسی را از مجموعه خدمات مدارس استثنایی به دانشآموزان ویژه برشمرد.
او فراوانی دانشآموزان ذهنی معلول در شهرستان سقز را بیشتر از سایر شهرستانهای استان میداند: این آمار فراوانی به معنای جمعیت کم معلولان در شهرستانهای دیگر استان نیست، بلکه این آمار تنها براساس آمار دانشآموزان موجود در مدارس این شهرستان محاسبه شده، درحالیکه در شهرستانها فراوانی معلولیت ذهنی بیشتر است اما به دلیل عدم تمایل خانوادهها به تحصیل فرزندشان جز آمار به حساب نمیآیند.
براساس گزارش بهزیستی استان ٤هزار و ٧٦ معلول ذهنی در کردستان زندگی میکنند اما این سازمان درگیر با معلولان ذهنی شمار کودکان و جوانان آموزشپذیر نرفته به مدرسه را مشخص نکرده است.
رنجبر از کمبود سرانه فضای آموزشی برای تحصیل معلولان ذهنی گلهمند است و اطمینان میدهد که در ١١سال گذشته یک متر به مجموع فضای آموزشی مدارس استثنایی استان افزوده نشده است.
وضعیت مبلمان شهری، خدمات حملونقل، کمبود فضاهای عمومی ورزشی- فرهنگی ویژه کمتوانانذهنی و عدم پوشش بیمه از دیگر گلهمندیهای رئیس آموزشوپرورش استثنایی کردستان است.
بهگفته این مقام آموزشوپرورش، ١٤ میلیون تومان در سالهای ٩٤ و ٩٥ توسط استاندار و رئیس سازمان مدیریت و برنامهریزی برای توسعه و تجهیز هنرستانهای پیشحرفهای و حرفهای اختصاص یافته که تاکنون 70میلیون تومان تخصیص یافته و هزینه شده است.
رنجبر از خلاقیت دانشآموزان معلول ذهنی دختران و پسران خبر داد و گفت: دانشآموزان دبیرستان نوآوران در مسابقات کشوری اذان، قرائت قرآن، طراحی و ورزشهای فوتسال، دوومیدانی و پرتاب نیزه دارای مقام اول تا دوم کشوری هستند. اقبال خانی، رئیس مدرسه متوسطه حرفهای (نوآوران)، شغل دستفروشی برای معلولان ذهنی را آسیبزا دانست و افزود: این کودکان معصوم به دلیل صداقت، پاکی و زودباوری در خطر سوءاستفاده افراد نابهنجار قرار میگیرند و امید میرود که خانوادهها بیشتر به این مسأله توجه کنند.
بهگفته او ٤٤دانشآموز این مدرسه با مدیریت و استراتژی تحصیلی در رشتههای عملی، مهارتآموزی را فرا گرفتهاند، اکثرا شاگرد ماهر هستند و هیچ مشکلی زندگی آنان در خارج از مدرسه را تهدید نمیکند، چون انواع آسیبهای اجتماعی و راههای مقابله با آن به دانشآموزان آموزش داده شده است.
آرزوی دو قاصدک معلول ذهنی
آرزوی قلبی من این است که در مسابقات کشوری مقامی بیاورم و مربیانم به من افتخار کنند. یکی دیگر از آرزوهای من این است که در آینده کارمند یا معلم ورزش یا دکتر نمونهای برای کشور عزیزم ایران و مردمان خوب ملتم باشم. بزرگترین آرزوی من ورزشی بود به نام دوومیدانی که آن را مربی خوبم آقای جدیدی برایم برآورده کرد. من از او واقعا تشکر میکنم و سپاسگزارم که من را در این آرزوی بزرگ یاری کرد. یکی دیگر از بزرگترین مشکلات ما خانه بود که آنقدر تقاضا نوشتیم تا به ما خانه بدهند که هنوز داده نشده است. پدر من خیلی مریض است گاهی با خودم میگویم کاش دکتر بودم و او را از این مریضی بیرون میآوردم. درآمد خانه ما یارانه صدهزار تومان کمیته امداد و آشنایان پدرم است. به یاری خدا تمام این آرزوها را برآورده میکنم.
ایوب نوری/ کلاس هشتم متوسطه حرفه نوآوران و امید (رئیس شورای دانشآموزی)
من آرزو دارم مشکل معلولیت من حل شود و بتوانم مثل بقیه افراد راه بروم. دومین آرزوی من آن است که بتوانم در عرصه موسیقی کردی فعالیت داشته باشم و بتوانم استعداد خود را شکوفا کنم. سومین آرزوی من آن است که روزی که ایمان دارم چنان دور نیست بتوانم با هنرمند باتعصب و خوشاخلاق صدای سنندج دوست خوبم استاد طاهر محمدی کار کنم و با این هنرمند خوشاخلاق بتوانم به آرزوهای خود برسم، چون از بچگی علاقه زیادی به این هنرمند داشته و دارم. امیدوارم روزی بتوانم در گروه موسیقی هور از موزیک شهر سنندج بهطور حرفهای کار خود را شروع و کارهای خوبی تقدیم همشهریان خود کنم. همچنین از آقای شهردار میخواهم جاده خاکی و ناهموار ما را در حسنآباد آسافلت (آسفالت) کند تا بتوانم بدون مشکل تردد کنم..
مهران ساعدموچشی/ کلاس هشتم متوسطه حرفهای نوآوران و امید
منبع: شهروند
انتهای پیام/