کاراکترهای اصلی «سیانور» در واقع چگونه بودند؟
در زندان شهرام را با نام تقی قمپز می شناختند به دلیل اینکه حراف و لفاظ بوده و معمولا در بحثها کم نمیاورد، این ویژگی را در سازمان هم داشته و اطلاعات خودش را نسبت به افرادی که در سازمان بودند زیاد کرده بود...
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، احمدرضا کریمی مردی است که در دوران پهلوی به عنوان زندانی جنجالی سازمان مجاهدین خلق شناخته می شد، با علی شریعتی هم بند بود و در رابطه با وی بسیاری از چهره های مختلف اظهار نظر کرده اند. او به واسطه مصاحبه جنجالی اش مورد غضب سازمان قرار گرفت به نحوی که در سال های نخست پیروزی انقلاب که اعضای مجاهدین خلق در دادستانی دارای نفوذ بودند مجددا به زندان افتاد.
کریمی که بیشتر به نگارش و تحقیق رو آورده است به واسطه اینکه از اعضای سابق سازمان مجاهدین محسوب میشود شناخت دقیقی از درون آن دارد. او در محافل خصوصی به عنوان نویسنده، محقق و کارشناس نهادهای انقلابی مطرح است. به بهانه اکران فیلم سیانور به سراغ او رفتیم که نظرش را در مورد آخرین ساخته ی بهروز شعیبی جویا شویم. کریمی ضمن برخی نقدها روند ساخت و روایت این فیلم را مثبت ارزیابی کرده است و درباره شخصیت های که در فیلم می بینیم خاطراتی بیان کرده که در ادامه می خوانید:
نیاز به مشورت کافی برای روایت یک داستان واقعی
«سیانور» در خصوص روایت پردازی و تطبیق این رویداد با واقعیت به نسبت فیلم های دیگری که ساخته شده بود مناسب تر بود اما به دلیل اینکه عوامل فیلم زمان کافی برای مشورت با کسانی که زمانی مرتبط با مجاهدین خلق بودند نداشتند و وقت زیادی صرف نشده بود، مشاوره های فیلم در حد یک کارشناسی ضعیف بود و آن طوری که انتظار داشتیم فیلم درنیامده بود. مثلا در حال حاضر افرادی مانند آقای خانیکی که فضای رعب و وحشت آن زمان را درک کرده بودند که مشخص نبود سرنوشت مبارزین چه خواهد شد و مذهبی ها از فردای خود خبر نداشتند وجود دارد که لازم بود با ایشان صحبت شود. فرد دیگری که در آن فضا عضو سازمان بوده و در رده های مناسبی حضور داشته آقای محمد خوشبختیان است که تغییر ایدئولوژی دادند و گرایش مذهبی پیدا کردند که می توانستند مشاور خوبی برای این فیلم باشند.
دورهم در خانه تیمی
همچنین بعضی صحنه ها برای مخاطب جای سوال داشت، مثلا نحوه ی زندگی در خانه های تیمی و اینکه افراد همه یکجا متمرکز شده بودند از جمله صمدیه لباف، وحید افراخته، تقی شهرام، بهرام آرام، لیلا زمردیان و... همه در یک خانه زندگی میکردند و اینها مسائلی است که با الزامات زندگی مخفی آن زمان همخوانی نداشت و لازم بود مشاوره ی دقیق تری داشته باشد ولی در مجموع در برابر فیلمهایی که در موضوعات سازمان و گروهها ساخته شده ساختار مناسب تری داشت.
جریان تروری که دامن شریف واقفی را گرفت!
شاید کلیدی ترین مطلبی که در مورد اصل قضیه که فیلم درباره ی آن ساخته شده است را بتوان بیان کرد میتوان به روابط، الزامات و معیارهایی اشاره کرد که در سازمان وجود داشت و اوضاعی را پدید آورده بود که در آن اوضاع امثال شریف واقفی و صمدیه لباف قربانی قوانینی میشدند که خودشان پذیرفته بودند. در یک سازمان مخفی استالینیستی الزامات آن تشکلایت در راس همه ی معیارها و اصول است، خود مجید شریف واقفی در تروری دست داشت که بعدا خود قربانی ترور مشابه آن شد.
حذف خائن توسط شریف واقفی
جواد سعیدی که از نیمه ی سال 51 ارتباط خود را باسازمان قطع کرده بود جزو کسانی بود که در بازار کار می کرد و با حنیف نژاد و احمد رضایی مرتبط بود، این فرد بعد از مدتی به خاطر انتقاداتی که به نحوه عمل سران سازمان طی سال 51 داشت حاضر نبود که با سازمان همکاری کند وقطع ارتباط کرده بود. پس از این اتفاق تصمیم بر این شد که این شخص حذف شود، بین افراد سازمان هم این شابعه پخش شد که فردی هست اطلاعات زیادی هم دارد و می خواهد خود را به پلیس معرفی کند.
در همان سال51 کاظم ذوالانوار، رضا رضایی و دیگران یعنی کسانی که بچه های مذهبی هم آنها را پذیرفته بودند و کسانی که خودشان را وارث گذشته ی سازمان میدانستند نظرشان این بود که این فرد باید اعدام شود. اوایل پاییز 1352 زمانی که شریف واقفی، تقی شهرام و بهرام آرام در مرکزیت بودند این فرد را پیدا کردند که برای مخفی کاری لباس روحانی پوشیده بود و با نام مستعار سید حسن تقوی در قم زندگی میکرد، سعیدی را با فریب به تهران کشاندند و در خانه ای بهرام آرام گلوله ای به سر او شلیک کرد به همراه شریف واقفی او را در پتویی پیچیدند و جنازه او را در ماشینی که دکتر سیمین صالحی راننده آن بود قرار دادند، ماشین را به حوالی سرخه حصار برده و همانجا به شکلی که مجید شریف واقفی را کشته بودند سعیدی را هم از بین بردند.
قربانیان اصول پذیرفته شده
در واقع صمدیه لباف و شریف واقفی قربانی اصولی شده بودند که قبلا در سازمان آن را پذیرفته بودند، البته صمدیه لباف کمتر در سازمان ذوب شده بود و همانطور که در وصت نامه اش پیداست بیشتر گرایشات سنتی مذهبی داشت اما شریف واقفی بیبشتر اختلافاتش با تقی شهرام و بهرام آرام بر سر مسائل تشکیلاتی بود. میتوان گفت انگیزه ی صمدیه لباف صد در صد مذهبی بود اما شریف واقفی به دلیل انگیزه های مذهبی و تشکیلاتی از سازمان جدا شد.
تقی قمپز، دیکتاتور و شارلاتان!
در سازماندهی آن زمان مجاهدین خلق کسی میتوانست در تشکیلات رشد کند و در راس قرار بگیردکه چنین ویژگی هایی داشته باشد، تقی شهرام به دلیل اینکه به لحاظ نظری مطالعات بیشتری نسبت به دیگر اعضای سازمان داشت همیشه حس غرور و سیادت بر دیگران داشت. در حالیکه بهرام آرام از دیگر رئوس سازمان فردی نظامی بود و خودش هم در مقابل شهرام احساس کمبود میکرد.
در زندان شهرام را با نام تقی قمپز می شناختند به دلیل اینکه حراف و لفاظ بوده و معمولا در بحثها کم نمیاورد، این ویژگی را در سازمان هم داشته و اطلاعات خودش را نسبت به افرادی که در سازمان بودند زیاد کرده بود، اطلاعات یکی از مواردی بود که باعث رشد و بالا کشیده شدن فرد در سازمان میشد، وحید افراخته هم یکی از افرادی بود که اطلاعات حتی غیرضروری در مورد همه ی افراد سازمان و افراد زیر دستش داشت و این باعث شده بود به مراتب بالا برسد.
افرادی که با تقی شهرام در ارتباط بودند از جمله حسین احمدی روحانی، جواد قائدی و قاسم عابدینی قید کرده اند که شهرام انسانی دگم و بسیار جاه طلب بوده. عبدالله زرین کفش ارتباط نزدیکی با شهرام داشت، او در مصاحبه ای صریحا گفته بود اولین ملاقاتی که با تقی شهرام داشتم از برخورد او خوشم نیامد چون نوعی تحکم و قد بازی در رفتار او مشاهده میشد و از بالا به افراد نگاه میکرد.
منبع:فردانیوز
انتهای پیام/