ایرادِ بنده به هملباسهایم است؛ بهجای سخنرانی، باید «نظم اجتماعی» را تغییر دهیم
پژوهشگر الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت در خلال نشست الگو در دانشگاه شریف با بررسی سه دوره تربیتی کودک و الزامات رفتار والدین در این سه دوره گفت: ایرادِ بنده به هملباسهای خودم است؛ چرا که بهجای سخنرانی، باید «نظم اجتماعی» را تغییر دهیم.
به گزارش خبرنگار اقتصادی خبرگزاری تسنیم، نشست 40 روزه «بررسی چالشهای نظام برنامهریزی کشور» در دانشگاه صنعتی شریف به هفتمین جلسه رسید. در این دوره علی کشوری، پژوهشگر حوزه الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، به نقد مدلهای فعلی برنامهریزی و تبیین مدل مطلوب بر مبنای مفاهیم الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت پرداخت. متن کامل هفتمین جلسه به شرح ذیل است. برای مشاهده متن جلسات قبل اینجا (1 و 2 و 3 و 4 و 5 و 6) را کلیک کنید.
* * * * * * * * * *
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته. بسم الله الرحمن الرحیم اعوذ بالله من الشیطان الرجیم الحمد لله رب العالمین و الصلاة و السلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین لاسیّما علی بقیة الله فی الأرضین ارواحنا لآماله الفداء و عجّل الله تعالی فرجه الشریف.
بحث ما در این بود که آثار نظم اجتماعیِ مبتنی بر توسعه غربی را بر شاخصههای هویت اسلامی بررسی میکردیم؛ در مباحث خود به بررسی نظم آموزشی پیشنهادیِ جریان توسعهگرا و آثار آن بر شاخصههای هویت اسلامی رسیدیم. در جلسه گذشته برای اینکه بحث عمیق شود و برای اینکه از بحثهای بخشی، عرفی و کلی فاصله بگیریم بحثی را راجع به مفهوم تربیت آغاز کردیم.
اگر توجه کرده باشید بنده عرض کردم که در گفتوگوهای دینی - یعنی در آیات و روایات - از واژه تربیت کمتر استفاده شده است. چیزی که در روایات راجع به آن بحث شده، مفهوم «تزکیه» است. برای اینکه مفهوم تزکیه تشریح شده و آثار آن بر زندگی انسان شفاف گردد، بنده به عنوان مقدمه مفهوم ذکر را خدمت دوستان بازخوانی نموده و عرض کردم که به عنوان مقدمه اول [برای تزکیه] باید فضایی مبتنی بر مسأله ذکر به وجود بیاید. بنده قصد دارم این بحث را تکمیل کنم تا مفهوم تزکیه - که جایگزین مفهوم تربیت است - قدری بیشتر تشریح شده و واضح گردد تا مشخص شود نظام آموزشی فعلی از وضعیت مطلوب چه مقدار فاصله دارد.
همانطور که در جلسه گذشته عرض کردم مسأله ذکر، یک مفهوم ذوابعاد است. این کلمه به معنای تکرار است، منتهی نه تکرار از یک زاویه ثابت و یک عمق مشخص، بلکه تکرار از زوایا و عمقهای مختلف. همانطور که دیروز مثال زدم در قرآن نسبت به این بحث که ربوبیّتی در جریان است دائماً تذکر داده میشود. به عنوان مثال سؤالی میکند که «أَفَلا یَنْظُرُونَ إِلَى الإِبِلِ كَیْفَ خُلِقَتْ»؛ یعنی بحث را از بررسی ماهیت یک حیوان آغاز میکند و از اهل فکر و لُبّ تقاضا میکند که به زندگی یک حیوان توجه کنند. گاهی اوقات نیز بحث را از توجه به آسمان و زمین و ماه و خورشید آغاز میکند. گاهی نیز بحث را از درون خودِ مؤمن و از زاویه روانشناسی شروع میکند و از وضعیت درونیِ انسان گزارشی را مطرح میکند. به عنوان مثال قرآن میفرماید: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی کَبَدٍ»؛ انسانها سختیهایِ زندگی در این دنیا را احساس میکنند و قرآن نیز بحث را از این نقطه آغاز میکند. در قرآن بحث از زوایا و عمقهای مختلف آغاز میشود؛ اما تمام آنها در نهایت به تذکر نسبت به مسأله ربوبیت ختم میشوند.
[در آینده] وقتی بنده زمان پیدا کردم تا راجع به زبان شارع در علم اصول بحثی را مطرح کنم، توضیح خواهم داد که زبان شارع، زبان امضاء و تأسیس نیست؛ بلکه زبان شارع، زبانِ انحلال است. یعنی چه؟ یعنی شارع مقدس ظرفیتهای متفاوت را در یک جهت واحد که ما از آن جهت واحد به توحید تعبیر میکنیم منحل میکند. از جمله علامتهای فقیه این است که بتواند بحث را با ظرفیتهای مختلف آغاز کند؛ یعنی میتواند نقطه شروع بحث خود را در عمقهای مختلف راجع به ظرفیتهای مختلف طراحی و برنامهریزی کند.
علت اینکه شارع مقدس میتواند این کار را انجام دهد - یعنی میتواند از ظرفیتهای مختلف از زوایای مختلف این کار را انجام دهد - این است که شارع مقدس اهلِ ذکر است. آیه این نکته را دیروز خدمت شما عرض کردم؛ میفرماید: «ص وَالْقُرْآنِ ذِی الذِّكْرِ»؛ یعنی قرآن صاحب ذکر است. یکی از ویژگیهای ذکر این است که زوایای مختلف را از عمقهای مختلف به انسانها نشان میدهد و این کار برای ایجاد حرکت و انحلال از وضعیت موجود به سمت یک جهت ثابت کمک زیادی میکند. بنده قصد داشتم بگویم عمق این بحث را در علم اصول بحث میکنیم. اصلاً در جدول اصطلاح اصول فقه ما، اصطلاحی وجود دارد که میگوید زبان شارع زبان انحلال است. قدرتِ انحلال به دلیل ابعاد مفهوم ذکر است، یکی از ویژگیهای مفهوم ذکر این است که با شما از زوایای مختلف وارد بحث میشود.
عرض کردم که ذکر هیچگاه اختیار را به چالش نمیکشد؛ وقتی شما با مکانیزم پیچیدهی ذکر وارد مدیریت میشوید، برای خود این خط قرمز را قرار میدهید که اختیارها را به چالش نکشید. انسانها میتوانند شاکر یا کافر باشند و شما اختیار هر کدام از این دو امر را به عهده خود انسانها میگذارید.
همچنین عرض کردم اگر میخواهید با مکانیزم ذکر وارد شوید حتماً باید این کار را در بستر رفق انجام دهید؛ مفهوم رفق جزء ابعاد مفهوم ذکر بوده و در آن نهادینه شده است و ما ذکرِ بدون رفق نداریم. اصلاً رفق عاملِ نفوذ در اختیار انسانهاست.
این مطالب را در جلسه گذشته خدمت شما عرض کردم و حال میخواهم بگویم ذکر با تمام ابعاد خود - بنده در این جلسات به چهار بُعد آن اشاره کردم - خوراکِ فکر است. در جلسات اول عرض کردم که جامعهای اسلامیتر است که فکورتر باشد؛ یعنی از منظر فکر اسلامی عامل سنجش مسأله اسلامیت میزان تفکر است. هر کسی که متفکرتر است، مؤمنتر، متقیتر و مسلمانتر است. روایات این موضوع را نیز در جلسه گذشته قرائت کردم. مهمترین روایت در این زمینه - که بنده دو دهه است آن را در جلسات قرائت میکنم - این است که امام صادق فرمودند «اَلْمُتَعَبِّدُ عَلی غَیْرِ فِقْهٍ کَحِمارِ الطّاحُونَةِ»؛ مَثَل کسی که بر غیر فقه عبادت میکند - فقه یعنی فهم عمیق - مَثَل خر آسیاب است.
حالا نکته این است که فکر باید در وجود انسانها اتفاق بیافتد. ذکر باید توسط چه نهادی اتفاق بیافتد؟ توسط نهاد مدیریتکننده و به اصطلاحِ رایج "تربیتکننده". کار مربی ایجاد ذکر است و لذا کسی که میخواهد به سمت تزکیه حرکت کند، باید متوجه باشد که معادله اصلی تزکیه، ذکر ضرب در فکر است، این مسأله مهمی است. اگر شما ذکر یا فکر را حذف کنید، در نهایت به مسأله تزکیه دست پیدا نخواهید کرد. وقتی میفرماید: «قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكَّی» - کسی که خود را تزکیه کرد به فلاح دست پیدا کرد – یعنی شخص در عالم بیرون خود با عالَم ذکری برخورد داشته و روی آن عالَم ذکر و ابعادش تفکر کرده و در نهایت تزکیه اتفاق افتاده است. تزکیه، نتیجه فکر ضرب در ذکر است. فکر در درون فرد تزکیهشونده اتفاق میافتد و کار تزکیهکننده ذکر است. لذا وقتی در آیات قرآن آمده است که خدای متعال یا پیامبران تزکیه میکنند باید بدانید که مغز تزکیهکردنِ پیامبران، تذکر دادن است. «وَذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَى تَنْفَعُ المُؤْمِنِینَ»؛ خداوند ذکر را عطا کرده ولی کسی که ایمان دارد از این ذکر بهره میبرد و همانطور که عرض کردم مهمترین ویژگی ایمان نیز اهل فکر بودن است.
بنده قصد داشتم ابتدا مسأله تربیت با نگاه دینی تعریف شود؛ زیرا این مسأله بسیار مهم است. حالا با این معنایی که بنده از ذکر عرض کردم متوجه میشویم که تمامِ روابطی که در عالَم و تکوین تعریف میشود مصداق ذکر است؛ یعنی خداوند متعال با مدیریت تکوینیای که در عالَم دارد به سمت گسترش فضای ذکر نسبت به حقایق و ربوبیت عالم میرود.
این معادله اصلی بود که جای بحث زیادی دارد. بنده قصد داشتم این نکته را متذکر شوم که شما تصور نکنید که تمام تذکرها لسانی است؛ مفهوم ذکر و تذکر انسانها اعم از تذکر لسانی و غیر لسانی است؛ یعنی ذکر، مکانیزم غیر لسانی هم دارد. همانطور که عرض کرده بودم بنده در این جلسات اصرار دارم به اندازه زمان جلسه و فهم خود - که هر دو برای جا انداختن ادبیات وحی محدودیت ایجاد میکنند – به این سمت برویم که از این حالت شعاری نسبت به اصطلاحاتِ ادبیاتِ وحی خارج شویم. لذا وقتی به شما گفته میشود باید خود را تزکیه کنید حتماً باید بدانید که مقدمه تزکیه ذکر است. «فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ». تمام این موارد با هم جمع میشوند. اگر شما در خدمت یک اهل ذکر حضور پیدا نکنید، فرایند تزکیهتان به چالش کشیده میشود. خداوند نفرمود وقتی شما سؤال دارید و "ان کنتم لا تعلمون" هستید سراغ عالم بروید بلکه فرمود «فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ»؛ یعنی مهم دانستن نیست بلکه مهم این است که اهل ذکر بتواند دانستههای خود را در عالَم وجود شما جریان بدهد و شما را متذکر کند. اگر کسی تحت پرتوی اهل ذکری قرار گرفت، به تدریج متذکر میشود، وگرنه گفتن مطالب که کاری ندارد. شما بسیاری از انسانها را میبینید که کل آیات قرآن را اتفاقاً از سنین کودکی حفظ کردهاند و حتی ترجمه آن را هم میتوانند بگویند ولی نمیتوانند انسانها را بر اساس قرآن متذکر کنند. ما در مباحث خود عرض کردهایم که از جمله علائم فقیه این است که با مدیریت خود قدرتِ متذکرکردن انسانها را دارد. به عنوان مثال خیلیها داستان برجام را از زوایای مختلف بررسی کردهاند ولی بنده گاهی اوقات این موضوع را از زوایای قدرت فقیهی که برجام را مدیریت کرد بحث میکنم. رهبر معظم انقلاب در داستان برجام، بدعهدی آمریکا را به همه دنیا متذکر شدند. اینکه بتوان فرآیندی را طراحی نمود که نسبت به حقایق عالم در وجود انسانها تذکر ایجاد کنید فرآیند پیچیدهای است. لذا تصور نکنید که حفظ برخی آیات و روایات و خواندن برخی کتابها انسان را فقیه میکند. فقه یک کار پیچیده است. البته برخی اوقات، مؤمنین به سطح تأمل و تعقّل ارتقا پیدا میکنند اما علامت اینکه مؤمنی به حد تفقه رسیده آن است که در جامعه قدرت ایجاد تذکر دارد. البته این مباحث را در مباحث اصول و ذیل زبان شارع بحث خواهیم کرد.
بنابراین اگر میخواهید اهل فکر باشید باید با اهل ذکر ارتباط بگیرید تا حاصلضرب فکر در ذکر، تزکیه ایجاد شود. این معادله به عنوان مغز تربیت محسوب میشود. یکی از دوستان از بنده پرسید که شما تربیت را با نگاه دینی چگونه تعریف میکنید؟ بنده پاسخ این برادر گرامی را دادم و قصد دارم از تعاریف عرفی تربیت خارج شویم و به تعاریفی فنی و دقیق از تربیت برسیم.
علاوه بر ویژگیهای قبلیای که در باب ذکر بحث کردیم، خصوصیت دیگر ذکر، تدریجیبودن آن است. انسانی که قدرت ایجاد تذکر دارد باعجله رفتار نمیکند. در روایت آمده است که بر جاهلبودن تو همین بس که هر آنچه را میدانی میگویی. چرا در لسان روایات به انسان که تمام دانستههای خود را با سرعت بهطرف مقابلش انتقال میدهد جاهل میگویند؟ چون از این نکته غافل است که انسانها باید بر روی اطلاعات فکر کنند. پس وقتی انتقال دادهها سریع میشود، فرصت تفکر از طرف مقابل گرفته شده و اجازه داده نمیشود که این پردازشِ درونی در او اتفاق بیافتد و درنتیجه تمام فرایندی که در حال طراحی آن هستیم به تزکیه ختم نمیشود؛ بنابراین یکی از مفاهیمی که در درون ذکر وجود دارد آن است که برای تذکر دادن به انسانها، باید باحوصله و "مُکث" حرف بزنید. «اعوذبالله من الشیطان الرجیم وَقُرْآنًا فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلَی مُکثٍ»؛ ای پیامبر، ما قرآن را بهصورت جدا و آیهآیه نازل کردیم تا تو در مقام قرائت با مُکث قرائت کنی. اصلاً سِر تنزیل تدریجی قرآن این است که تنزیل تدریجی زمینه ذکر را فراهم میکند.
تصور کنید که بابِ روایتهای دوره اول تربیت یا همان شکلگیری شخصیتهای اولیه - چه در بُعد روحی، چه در بعد ذهنی و چه در بُعد جسمی - رواج یابد؛ در اینصورت قطعاً در آینده با یک نسل بسیار متفاوتتر روبرو خواهیم شد. اما در حال حاضر اطلاعات افراد جامعه ما راجع به این موضوعات تقریباً هیچ است و این موضوع جزء خیانتهای جریانهای توسعهگرا است.
اگر موضوع تدریج، ازجمله ابعاد مفهوم ذکر است پس زمان نهایی حد اعلای تزکیه و تربیت در انسانها حدود چهل سال است. این نکتهای است که بنده قصد داشتم آن را تذکر دهم. این چهل سال نیز به پنج دوره تربیتی تقسیم میشود تا افراد در این پنج دوره باحوصله و بدون هیچگونه زدگی [تحت تزکیه قرار گیرند.]
به عنوان مثال تصور کنید فقیهی که قدرت ایجاد ذکر دارد در یک محیط اجتماعی در حال مدیریت است. این فقیه اولاً با رفق رفتار میکند، ثانیاً اختیارت را به چالش نمیکشد، ثالثاً از زوایای مختلف وارد بحث میشود، رابعاً تکرار میکند و درنهایت با تدریج وارد مباحث میشود. قطعاً چنین رفتاری زدگی ایجاد نمیکند. در بسیاری از مواقع که حرفهای دینی پسزده میشوند به این علت است که این اصول رعایت نمیشوند.
مباحث دینی مانند خشوع و قنوت و ... - جزء مباحث اولیه دین این است که انسان قانت و خاشع باشد - باید در پنج دوره به افراد انتقال داده شوند. دوره اول، بیشترین تأثیر را بر تزکیه و تربیت دارد؛ اما در اختیار خود فرد نیست بلکه در اختیار پدر و مادر است. این دوره از انتخاب همسر آغاز و تا دوره ولادت ادامه مییابد. پدر و مادری که میخواهند فرزند خود را تزکیه نمایند – که این بهترین خدمت پدر و مادر به فرزند است - باید در دوره اول بیشترین مراقبتها را انجام دهند.
خود دوره اول تربیت، شامل سه مسأله مهم است. مسأله اول، انتخاب همسر است که اصل در آن کفویت است. مسأله دوم مسأله انعقاد نطفه است که اصل در آن، وضعیت و شرایط انعقاد نطفه مانند شرایط زمانی، مکانی، شرایط روحی و عاطفی و ... است. مسأله سوم دوران حمل است که اصل در آن رفتارهای دوران حمل است. این مسائل را در نشستهای دیگری به صورت مبسوط بحث خواهیم کرد. بنابراین دوره اول تربیت شامل سه مرحله است.
همانطور که در جلسات گذشته عرض کردم دوره اول ظرفیتهای اولیه شخصیت را ایجاد مینماید. ما نیاز به انسانی داریم که اهل تزکیه باشد و دچار تحلیلهای غلط و روحیههای مضر نشود. پس باید ظرفیتهای اولیه این انسان را مدیریت کنیم. پدر و مادر مسئول این مراقبتها هستند. به عنوان مثال در دوران حمل بهگونهای رفتار میکنند که فرزند، زکی و یا زیبا شود. با مطالعهی باب روایات چهره میبینیم که مسئول چهرهپردازی انسانها، ملائکه هستند و در روایات ما عوامل مؤثر بر رفتار ملائکه بحث شده است. اگر بر روی یک نسل این روایات را رعایت کنیم نسل بعدی زیباتر خواهد شد. امام محمدباقر فرمودند: وقتی چهره فرزند باز و زیباتر باشد، مورد اقبال بیشتری واقع میشود. این موارد جزء باب روایات جسم بوده و مربوط به دوره اول تربیت میباشند. این مباحث جزء اطلاعات بسیار مهم است.
همین ابواب روایی یکی از دلائلی است که بنده همیشه میگویم جریان توسعهگرا به صورت غیرواقعی و شعاری وارد تحلیل مباحث میشود. شما تصور کنید که بابِ روایتهای دوره اول تربیت یا همان شکلگیری شخصیتهای اولیه - چه در بُعد روحی، چه در بعد ذهنی و چه در بُعد جسمی - رواج یابد؛ در اینصورت قطعاً در آینده با یک نسل بسیار متفاوتتر روبرو خواهیم شد. اما در حال حاضر اطلاعات افراد جامعه ما راجع به این موضوعات تقریباً هیچ است و این موضوع جزء خیانتهای جریانهای توسعهگرا است. به نظر بنده ادبیات دینی بسیار قابل تفاهم و روشن و دلنشین است. از مباحث جذاب و قابل تفاهم با مردم که در جلسات بسیار طولانی با مردم در مورد آن صحبت کردهایم روایات مربوط به دوره اول تربیت یا همان شکلگیری ظرفیتهای اولیه است. البته نظام آموزشی فرصت طرح این مباحث را نمیدهد.
دوره دوم، دوره هفت سال اول است. همانگونه که پیش از این روایاتی را در مورد این دوره خواندهام، محور این دوره آن است که پدر و مادر، آقایی فرزند خود را به رسمیت بشناسند. در روایات داریم که «الوَلَدُ سَیدٌ سَبعَ سِنینَ». فرزند در هفت سال اول، سید و آقا است. وقتی پدر و مادر مراقبت میکنند که اختیارات فرزند خود را به چالش نکشند، چند اتفاق مثبت رخ میدهد. با توجه به اینکه فرزند فاقد عقل است (ویژگی هفت سال اول آن است که قوه عقل و تمییز وجود ندارد) پس امر و نهی والدین، توسط فرزند تحلیل نمیشود، بنابراین نباید خودتان را خسته کنید.
این اشتباه است که والدین فکر میکنند فرزند در هفت سال اول با مباحث آنها ارتباط میگیرد؛ هرچند فرزند با پدر و مادر همراهی میکند، اما معنای این همراهی آن نیست که فرزند نسبت به امر و نهی پدر و مادر، تحلیلی داشته و فایده آن را میفهمد. لذا به علت جهل پدر و مادر نسبت به این موضوع، اولین خیانت توسط پدر و مادر در این هفتسال به فرزندان اعمال میشود. به عنوان مثال اگر شما فرزندی داشته باشید که اهل بازی باشد طبیعتاً همیشه خانه شما بههمریخته است و فقط در زمان حضور مهمان، این خانه منظم است.
حالا اگر پدر و مادرِ سادهاندیشی، مرتببودن خانه را به بازیکردن فرزند ترجیح داده و فرزند خود را محدود کنند؛ با توجه به اینکه فرزند نسبت به منظم بودن خانه و حضور مهمان تحلیلی ندارد، با محدود شدن و بازی نکردن، انرژی درونی در این فرزند ذخیرهشده و تخلیه نمیشود و عدم تخلیهی این انرژی، منشأ عدم تعادل خواهد بود. به همین علت است که در حدیث میخوانیم دعواکردن بهتر از کینهتوزی است. در مورد دعوا در قرآن داریم که «وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا» دعوا کردن امر بدی است اما بسیار بهتر از این است که انسان در درون خویش چیزی را مخفی نماید و تبدیل به کینه شود یا به اصطلاح تخلیه نشود. آن دعوای مختصر بهتر از کینه به دل گرفتن است. حالا اگر این بحران در سنین کودکی اتفاق بیافتد فرزند تخلیه نشده و درنتیجه دچار عدم تعادل میگردد.
اتفاق دومی که در اثر امر و نهی فرزند در هفتسال رخ میدهد این است که چون فرزند شما در این سنین آموزشهای اولیه را فرا میگیرد، ارتباط او با عالم در حال پایهریزی است. اگر فرزند در این سنین به صورت مرتب هنگام اعمال اراده و اختیار در مقابل یک امر یا نهی قرار گیرد، این مسأله در ذهن وی کاملاً تئوریزه میشود که تمامی اعمال اختیارات وی در همه زمانها با یک عامل بیرونی مواجه خواهد شد. البته فرزند این موضوع را به زبان نمیآورد؛ اما وقتی جلوگیری از اختیار او مکرر و دهها بار اتفاق افتاد این موضوع در ذهن وی نقش میبندد که تصمیمات وی، همواره با یک عامل بیرونی مواجه میشوند. نتیجه این موضوع آن خواهد شد که فرزند، شجاعت خود را از دست خواهد داد. وقتی پدر و مادر، سید و آقایی فرزند خود را به چالش میکشند، در اصل شجاعت وی را به چالش میکشند. این موضوع در سنین کودکی بروز زیادی ندارد؛ اما در دورههای بعدیِ زندگی کاملاً خود را نشان خواهد داد. این موضوع در مورد بانوان کاملاً مشهود است. وقتی خانمها با مردی ازدواج میکنند که شجاعت لازم را نداشته و قدرت تصمیمگیری و ریسکپذیری را ندارد زندگی ناپایداری خواهند داشت.
ایرادِ بنده به هملباسهای خودم است، آنها مردم را به معرفةالامام دعوت میکنند و برای ایجاد این معرف یک کلاس برگزار میکنند. برادر عزیزم! باید نظم اجتماعی تغییر کند تا مردم نسبت به امام ارتقاء معرفت پیدا کنند.
مهمترین عامل در زندگی تصمیمگیری صحیح است. وقتی در یک دعوای کوچکِ خالهزنکی یک مرد قدرت تصمیمگیری ساده داشته باشد، به راحتی خانواده را عبور میدهد. البته این تصمیمگیری ممکن است این باشد که یک مهمانی از پیش تعیینشده، لغو شود. اگر فرد ریسکپذیر باشد، وقتی فکر میکند در آنجا اتفاقی رخ میدهد و یک حاشیهای شکل میگیرد تصمیم میگیرد که به مهمانی نرود. اما انسانهای ترسو ــ همین انسانهایی که هفت سال اول سیّد نبودهاند ــ وقتی وارد این محیطها میشوند به سرعت محاسبه میکنند که اگر الآن اگر این حرف را بزنم، همسرم چه عکسالعملی نشان میدهد، پدر و مادرم چه عکسالعملی نشان میدهد، میزبان چه عکسالعملی نشان میدهد. لذا دنیا روی سر این فرد خراب میشود. به دلیل اینکه هروقت این فرد خواسته تصمیمی بگیرد موانع اولیه ــ یعنی امر و نهی پدر و مادر ــ روبروی او بوده و حال این موضوع را با استفاده از عالم خیال به همه حوزهها تعمیم میدهد و چنین اتفاقی رخ میدهد. لذا این شجاع نیست و انسان بدون شجاعت نمی¬تواند زندگی خود را حفظ کند. بنده به لحاظ فنی عرض میکنم که زندگی یعنی تصمیمات صحیح گرفتن. تصمیمات درست نیز همیشه مخالفهایی دارد. پس حتماً در هفت سال اول باید شجاعت را پایهریزی کنید. این مباحث، بسیار کاربردی هستند. حال در اوقات دیگری بیشتر راجع به شجاعت و نسبت آن با هفتسال اول و سایر اوصاف دیگر بحث میکنم ولی حالا اجمال قضیه را عرض میکنم تا به جمعبندیِ بحث برسم.
دوره سوم تربیت، هفتسال دوم است. هفتسال دوم یعنی چه؟ در تعبیر روایت آمده است که فرزند در هفتسال دوم «عبد» باشد؛ یعنی کاملاً قضیه برعکس میشود. در هفت سال اول «سَیدٌ سَبعَ سِنینَ» بود ولی در هفت سال دوم «عَبدٌ سَبعَ سِنینَ» است. در این دوره پدر و مادر کاملاً رفتار خود را با فرزند برعکس میکنند. چرا این کار را انجام میدهد؟ چون به لحاظ تکوین عالم، خدای متعال قوه تمیز را - قوه تمیز یعنی قوه عقل اولیه - در هفت سالگی به فرزند اعطا میکند و این یعنی میتوان ارتباط درونی با او گرفت. البته این ارتباط درونی در سطحی نیست که شما با فرزند بحثهای تحلیلی انجام دهید ولی میتوان فیالجمله ارتباط گرفت و بحث کرد و خوب، بد، مصلحت، زشت، زیبا و ... را با فرزند تفاهم کرد، چون قوه تمیز وجود دارد.
شما میتوانید در قالب امر و نهی و در قالب اینکه هفت سال فرزندت را عبد قرار میدهید خوبیها و بدیهای عالم را به فرزندتان امر و نهی کنید. در ضمن مختصری هم با او صحبت میکنید؛ ولی مکانیزم آموزش در این هفت سال دوم، آموزش عملی است. بعضی فکر میکنند: مکانیزم آموزش هفتسال دوم، آموزش نظری است که انسان بحث و گفتوگو کند و کلاس برگزار کند. البته نه اینکه اینها صفر میشوند بلکه عامل اصلیِ آموزشدادن، امر و نهیهای شما هستند. خواهش میکنم این مسائل را با دقت ببینید، با چشم دل اینها را ببینید. فرض کنید شما فرزندی دارید که در هفت سال دوم یک سری مسائل را مکرر به او امر میکنید - مصادیق این اوامر را بحث خواهیم کرد. - البته این تکرار با همان حالت ذکر است و تکرار آن از سر رفق و بر اساس همه بحثهایی است که قبلاً عرض کردم. برخی فکر میکنند: امر خدا "إذا أمرَ مُولا بِعَبده" هست؛ برخی هم فکر میکنند همانطور که پادشاه به غلامش دستور میدهد خدا نیز اینطور دستور میدهد. امر خدا واقعاً امر است و از بالا به پایین میباشد ولی به این معنا نیست که عقل را درگیر نمیکند. خیر خداوند عقل شما را به اندازه ظرفیتتان درگیر میکند.
وقتی بحثهای روحانی محترمی که در ماه محرم، موضوعِ "امر" را بحث میکردند گوش میدادم، احساس بعدی در من شکل میگرفت. ایشان به شکلی راجع به مسأله امر صحبت میکردند که به نظر میرسید معنای آن "إذا أمرَ مُولا بِعَبده" است، یعنی پادشاه با غلام خود صحبت میکند. در حالی که خدا در فضای ذکر امر میکند. امر میکند ولی استدلال آن را هم میگوید، امر میکند ولی از سر رفق هست، امر میکند اما از زوایای مختلف بحث میکند. وقتی وارد فقه شدیم این موضوعات را بحث خواهیم کرد. به عنوان مثال خدای متعال، امر به صلات کرده است اما ورودی بحث از جاهای مختلف است که همه آنها به مسأله صلات میرسند. خدای متعال از زوایای مختلف و با رفق بحث کرده است.
بنابراین عرض بنده این است که امرکردن با ویژگیهایی که در ضمیمه امر هست منجر به یادگیریِ اولیه میشود. لذا در هفتسال دوم میتوانید با مکانیزم امر فرزند را وارد یادگیری ادب کنید. هفتسال دوم، هفتسال ادب است ولی با استفاده از مکانیزم عبد بودن.
هفتسال سوم، فرزند «وَزیرٌ سَبعَ سِنینَ» است؛ هفتسال سوم، هفتسالی است که عقل اعطا میشود و در درون فرزند قوهای وجود دارد که شما میتوانید در بالاترین سطح فرزندتان را درگیر کنید. شما در این دوره فرزند را وزیر قرار میدهید و مسأله را با او طرح کرده و از او راهحل میخواهید.
حال شما فکر کنید پدر و مادری این سه سطح کار را انجام میدهد؛ یعنی «سَیدٌ سَبعَ سِنینَ وَ عَبدٌ سَبعَ سِنینَ وَ وَزیرٌ سَبعَ سِنینَ» را رعایت میکند. پدر و مادر فرزند را وزیر قرار میدهند، چون عقل فرزند رشد کرده است. این دورهها، سه دوره تربیتی هستند. این سه دوره به محوریت چه چیزی انجام میشود؟ با ذکر. پدر و مادر با فرزندشان زندگی میکنند، با هم به ورزش میروند، با هم گفتگو میکنند، با هم سر یک سفره نشستهاند؛ ولی پدر حواسش هست که اگر در هفتسال اول زندگی قرار دارد خط قرمز این است که سیّدبودن فرزند به چالش کشیده نشود. در هفتسال دوم مواظبت میکند که در همه این مسائل، با امر کردنهای مکرر و با ویژگیهایی که عرض کردم آموزشهای اولیه را انتقال دهد. در هفتسال سوم، عقل فرزند را بکارگیری میکند. این سه دوره هفتساله خیلی مهم است. لذا حضرت فرمود: «اگر پدر و مادری این کارها را انجام داد، بعد فرزندش راه دیگری را انتخاب کرد، دیگر مسألهای بر عهده پدر و مادر نیست.» چون واقعاً خدمت را تمام کرده است.
از هفتسال سوم به بعد تا سن چهل سالگی دوره تذکر و تزکیه ادامه دارد. منتهی خود انسان در تزکیه خودش اصل است؛ یعنی انسان اختیار تام در تزکیه خودش دارد. لذا همانطور که مکرر عرض کردم در حدیث هست که «هرچه به چهل سال نزدیکتر میشوید، خداوند سختتر گناهان را میبخشد.» چون شما همه دورهها را طی کرده و همه حقایق عالم را میفهمید و وقتی از خط قرمزها عبور میکنید، این خلاف انتظار دستگاه الهی است. سن چهلسالگی، سن پختهشدن است.
تیم تحقیقاتی تشکیل میدهید و بیست سال نسلها را درگیر میکنید تا بتوانید یک محصول «هایتک» تولید نمایید. اما وقتی به انسان که قرار است او را به معراج و به اوج برسانید میرسید؛ همین بحثهای کمعمق دینی را مطرح میکنید که نتیجهی آن چهلودو درصد طلاق و فروپاشی خانوادگی خواهد بود، نتیجهی آن عدم رفاه انسان خواهد بود.
حالا به اصل بحث بنده برگردید؛ معادله اصلی ذکر ضربدر فکر بود. پدر و مادر در دوره اول سعی میکنند با تقاضا، دعا و مدیرتشان ظرفیتهایِ مورد نیاز این معادله را در اختیار فرزند قرار دهند. در سه دوره هفتساله پدر و مادر "ذکر ضربدر فکر" را به اشکال مختلف به جلو حرکت میدهند. در دوره سوم خود انسان به عنوان محور اصلی، "ذکر ضربدر فکر" را مدیریت میکند. پس همه این کارها تربیت است. وقتی شما به سن چهل سالگی که اینجا رسیدید انسان پختهای میشوید که تربیت در شما به اوج رسیده و میتوانید مَعالرَّسُول و مَعالامام حرکت کنید؛ مانند انسانهای ضعیف فعلی نمیشوید که یک چالش سادهی خانوادگی را نمیتوانند مدیریت کنند. امروز عباراتی از زیارت جامعه کبیره را مرور میکردم. وقتی مؤمن در مقام زیارت قرار میگیرد و با خدای متعال صحبت نموده و امام را زیارت میکند یکی از فقرههای حرفهای او این است که «وَ نُصْرَتِی لَكُمْ مُعَدَّةٌ » به حضرت ولیعصر عرض میکنیم: «یاری من برای شما؛ اصلاً من یار و ناصر شما هستم.» این ظرفیتهای عقلی میخواهند کمال خود را در یاری پیامبر و امام ببینند. محال است این مباحث بدون این دورههای تربیت شکل بگیرد.
بالاترین مقام، یاری امام است و یاری امام به معنای یاری کاملترین انسانی است که در کره زمین متصور است. تمام دوستانی که در جلسه هستند یک نفر را یاری میکنند و این یک واقعیت است؛ در محیط کاری یک نفر را یاری میکنید، استادتان را یاری میکنید و ... اصلاً مسأله نصرت، یک امرِ جهانشمول است و نمیتوانید آدمی را پیدا کنید که کسی را یاری نکند. لذا دین به این نصرت جهت میدهد. اگر عقل شما ارتقاء پیدا کرد، زیارت میخوانید و به امام میگویید: «وَ نُصْرَتِی لَكُمْ مُعَدَّةٌ» بعضی به امام نمیگویند که «وَ نُصْرَتِی لَكُمْ مُعَدَّةٌ» بلکه به رئیسشان که به آنها پول به او میدهد میگویند «وَ نُصْرَتِی لَكُمْ مُعَدَّةٌ». در روایت هست که اجیرشدن مکروه است؛ چون اجیر شدن قراردادی است که به بهای یک مقدار پول، شما اجاره میشوید. به عنوان مثال الآن افرادی خودشان را سیسال اجاره میدهند و حقوق ماهیانه میگیرند یا خود را به صورت کوتاهمدت اجاره میدهند. شما خودتان را اجاره میدهید و تأمین معاش میشوید - حکم فقهی این خیلی مهم و فنی است - چون در باطن اجارهشدن بجز اینکه پولی دریافت میشود این موضوع نیز محقق میشود که شما یک جهتی را یاری میکنید و این خیلی مهم است. لذا گفتهاند: اجیرشدن کراهت دارد.
انسان باید به مقامی برسد که بگوید من در این بیستسالی که زندگی میکنم کسی را یاری کنم که واقعاً یاریکردن او ارزش داشته باشد. - فکر نمیکنم در این دوره بتوانم در خصوص مقام امام صحبت کنم. - امام مدیرِ تسبیح، تحمید، تهلیل و تکبیر است. امام در حال انجام کار بسیار مهمی در عالم است؛ مدیریت چهار مفهوم اصلیای که عالم بر اساس آن بنا شده است به دست امام است. متوجهشدن این مسائل نیازمند عقل است. این ایرادِ بنده به هملباسهای خودم است، آنها مردم را به معرفةالامام دعوت میکنند و برای ایجاد این معرف یک کلاس برگزار میکنند. برادر عزیزم! باید نظم اجتماعی تغییر کند تا مردم نسبت به امام ارتقاء معرفت پیدا کنند. امام یک مقام دست نیافتنی است. امام صادق فرمودند: «لَا یُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ أَحَدٌ» یک وقت در ذهن خود بین آل محمد وکس دیگری قیاس نکنید. امامان انسانهای پیشرویی هستند که در اوج عقل و فکر قرار دارند و این خیلی مهم است که شما در طول دورهی تربیتی - آقایان و خواهران، در روایت وجود دارد - این مقام را به فرزند خود متذکر شوید. بنابراین چون ذکر تدریجی است در زندگی دنیایی پنجمرحله برای ذکر تعریف شده است. بعد از چهلسال هر چیزی بشوید تا آخر همان هستید. چیزهای عجیبی وجود دارد؛ در حال حاضر به سبب همین نظم توسعهی غربی آدمها از لحاظ عقلی در شرایطی قرار دارند که با سرعت به این سمت حرکت میکنند که اجیر دیگران شوند. میبینید که چه میلی برای استخدام در نهادهای دولتی ایجاد شده است! اینها برای بحث ما و کارهایی که می خواهیم به منظور زمینهسازی ظهور انجام دهیم مشکل ایجاد میکند.
سؤال اول بنده در این دهروز یک چیز خواهد بود. آیا نظم اجتماعی بر دینداری مردم و بر شاخصههای هویت اسلامی مؤثر است یا خیر؟ بحثهایی که بنده مطرح میکنم نشان میدهد که نه تنها مؤثر است بلکه تأثیر آن به صورت بخشی نبوده و به صورت بنیادین تأثیرگذار خواهد بود.
از جمله فواید اولیهی اینکه انسان تزکیه یابد آرامش در زندگی خانوادگی خواهد بود. شما فکر کنید یک پدری اینگونه حرکت کند، یعنی پدر در خانه مدیریت ذکر کند؛ اولین اتفاقی که خواهد افتاد این است که همسرش از دست او در امان خواهد بود و فرزندانش دوران کودکی و نوجوانیِ پرباری را طی خواهند کرد. بنده حیث اجتماعی ذکر را عرض میکنم؛ بنده سؤالم از شما این است که راجع به کودکان کار چه میگویید؟ راجع به کودکان خیابانی چه کار میکنید؟ بنده طرحی را از شهرداری مشاهده کردم برای اینکه کودکانِ بازمانده از تحصیل بتوانند تحصیل کنند. این طرح ها حتماً تمجید خواهند شد ولی همهی آنها طرحهای کوتاهمدتی هستند. اگر میخواهید معضلات و مسائل اجتماعی را حل کنید راهکار این موضوع مسألهی خانواده است و خانواده نیز به نظام آموزشیای نیاز دارد که باطن خانواده یعنی تزکیه را بحث کند و آن را جا بیاندازد. وقتی میخواهید یک سفینه را به هوا بفرستید و حدود یک میلیون قطعه را به یک دیگر متصل نمایید، تیم تحقیقاتی تشکیل میدهید و بیست سال نسلها را درگیر میکنید تا بتوانید یک محصول «هایتک» تولید نمایید. اما وقتی به انسان که قرار است او را به معراج و به اوج برسانید میرسید؛ همین بحثهای کمعمق دینی را مطرح میکنید که نتیجهی آن چهلودو درصد طلاق و فروپاشی خانوادگی خواهد بود، نتیجهی آن عدم رفاه انسان خواهد بود.
ببینید آن نظم آموزشیای که آموزشهای بخش خدمات و تولید را [ارائه میدهد] انسان را اکونومیک تربیت میکند و نتیجهی تربیت انسان اکونومیک هم عدم رفاه خواهد بود؛ اما اگر نظم آموزشی قدرت تربیت پیدا کند - که البته بنده تربیت را به صورت اجمالی شرح دادم - اولین نتیجهی آن ایجاد رفاه در جامعه خواهد بود. پس گزارهی اصلیای که بنده در دههی اول از این چهل روز بحث میکنم آرام، آرام شفافتر میشود. گزارهی اولیه چه بود؟ اینکه نظم اجتماعی مؤثر بر دینداری مردم و شاخصههای هویت اسلامی است. الآن در این جلسه نشان دادیم که چگونه نظم آموزشی در حال به چالشکشاندن شاخصههای هویت اسلامی است. کسانی که به این نکات توجه میکنند هدف اصلیِ خود را بازتعریفِ نظم اجتماعی قرار میدهند. این مسألهی مهمی است که راجع به آن صحبت میکنیم.
انشاءلله فردا بنده آثار نظام قانونگذاری بر هویت اسلامی را مورد بحث قرار میدهم و یک یا دو روز هم راجع به تأثیر قانونگذاری به، نحوی که غرب پیشنهاد میکند - یعنی قانون به عنوان زیرساخت جامعهی مدنی - بحث خواهیم کرد.
در اولین مصاف بین جریان الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت و نظام برنامهریزی توسعه، برای اولینبار برنامهریزی توسعه از اختیار سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور خارج شد. تقدیری که خدای متعال در اثر مبارزه دو ساله بر روی برنامه ششم مقدر کرد این است که هماکنون سازمان مدیریت و برنامهریزی و آقای نوبخت از کمیسیون تلفیق قهرکردهاند.
إنشاءالله بر وعدهای که به شما دادم هستم و از روز یازدهم یعنی از آغاز دههی دوم مباحث تا پایان دوره وارد بحثهای اثباتی خواهم شد و از نقد عبور خواهم کرد؛ ولی در تمام این دهروزِ ابتدایی - که امروز روز هفتم است - تنها یک گزاره وجود دارد؛ سؤال اول بنده در این دهروز یک چیز خواهد بود. آیا نظم اجتماعی بر دینداری مردم و بر شاخصههای هویت اسلامی مؤثر است یا خیر؟ بحثهایی که بنده مطرح میکنم نشان میدهد که نه تنها مؤثر است بلکه تأثیر آن به صورت بخشی نبوده و به صورت بنیادین تأثیرگذار خواهد بود. پس حتماً تکلیف این خواهد بود که مؤمنین از اختیارات دورهی انقلاب اسلامی استفاده کنند و نظم اجتماعی را در همهی بخشها تغییر دهند.
به نظر بنده، خدای متعال منت نهاده است زیرا در اولین نقشهی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت برای بازتعریف نظم اجتماعی معادلات کاربردی جدیای تولید شده است. بنده این را از باب رَجَز عرض میکنم که در اولین مصاف بین جریان الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت و نظام برنامهریزی توسعه، برای اولینبار برنامهریزی توسعه از اختیار سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور خارج شد. تقدیری که خدای متعال در اثر مبارزه دو ساله بر روی برنامه ششم مقدر کرد این است که هماکنون سازمان مدیریت و برنامهریزی و آقای نوبخت از کمیسیون تلفیق قهرکردهاند؛ یعنی این اولین بار است که جریان توسعهگرا حتی نمیتواند تفاهم کند. چرا؟ چون نظامی از سؤالات جدی در مقابل خود در این دوره دید.
ما این قضیه را تکرار خواهیم کرد. بنده امروز در دانشگاه علم و صنعت عرض کردم که به صورت جدی به دنبال این هستم که چهلروز بر روی مسألهی «استراتژی صنعتی» بحث کنیم. از جمله مسائلی که باید به سرعت اصلاح شود و تأثیر جدی بر نظم اجتماعی دارد مسألهی صنعت است. إنشاءالله باید راجع به استراتژی صنعت با نگاه الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت بحث کنیم. آن وقت به شما عرض خواهم کرد که چقدر بحثهای توسعه غربی سست است. إنشاءالله این مباحث را ادامه خواهیم داد.
و صلّی الله علی سیدنا و نبینا ابیالقاسم محمد
انتهای پیام/