دقایقی چند با شیدایی از دیار اقبال لاهوری که مقیم مشهد است + تصاویر

دقایقی چند با شیدایی از دیار اقبال لاهوری که مقیم مشهد است + تصاویر

«حبیب الله» شاعر شیدای پاکستانی دیرزمانی است که مقیم مشهد مقدس است، تصویرگری ماهر است و موسیقی را استادانه می‌نوازد.

به گزارش خبرنگار دفتر منطقه‌ای خبرگزاری تسنیم، نامش «حبیب الله» است و تخلصش «بهیلا حاصل». دنیا دیده است و سفرها کرده و خامی درون را رنگ پختگی داده است. اینک اما در زمانی که روی سرش سپیدی گذر عمر نشسته است در جوار ثامن الحجج علی ابن موسی الرضا علیه السلام کنج عزلت گزیده و دیوان شعر وادب می‌نگارد.

در ادامه با این شاعر از زبان خودش آشنا می‌شویم:

نام حبیب الله است و تخلصم «بهیلاحاصل»، از کشور اقبال لاهوری هستم، در سال 1940 در ایالت «راجستهان» هند چشم به جهان گشودم، 7 ساله بودم که تولد کشوری عظیم و اسلامی به نام «پاکستان» را به چشم دیدم، بلافاصله به همراه خانواده‌ام به پاکستان آمدیم و مقیم شهر «نواب شاه» شدیم. روزگار نه چندان بعد راهی کراچی شدیم، 18ساله بودم که پدرم را از دست دادم و تصمیم گرفتم از پاکستان به سمت ایران حرکت کنم.

روحی عاشق و شیدا داشتم لذا به محض ورود به ایران به سمت شیدایی‌ترین مقبره ایران رفتم و خود را در شیراز یافتم، فاتحه‌ای برای حافظ خواندم و به سمت حرم سلطان طوس حرکت کردم. درجوار مرقد نورانی امام هشتم سری به مقبره فردوسی و عطار نیز زدم.

سپس راهی کشور ترکیه شدم. مدتی آنجا بودم، پس از مدتی رو به سوی سوریه نهادم و مدتی بعد خود را در عراق و کویت دیدم، در کشور کویت رئیس مجمع ادبی اردو زبانان بودم، آنجا بود که یکی از مشهورترین اشعار خود را سرودم که مطلع آن چنین بود:

ملتا ہی نہیں دل کو سکون درد جگر سے                     بے کیف ہی رہتا ہوں ہر ایک شام و سحر سے

« قلبم از درد جگر سوز آرامشی نمی یابد                  شام و سحر از درد درونم بی قرار هستم»

پس از بازگشت به ایران، با خانواده نیک سیرتی آشنا شدم و با دختر آنها ازدواج کردم که حاصل این ازدواج مبارک  3 پسر و دو دختر است.

از نزدیک شهرهای فراوانی را در ایران دیدم و علاقه فراوانی به گردش در این کشور زیبا دارم، از «قلعه الموت در قزوین» گرفته تا «قلعه فلک الافلاک در خرم آباد» از «مقبره شمس تبریزی» گرفته تا «سعدی شیرازی»  از «طاق بستان کرمانشاه» گرفته تا « مسجد جامع کرمان» همه را دیدم و چشم دل از فرهنگ این مرز و بوم روشن ساختم.

زندگیم به سختی گذشت و مشقات فراوانی متحمل شدم ولی همواره باور داشتم که تا تحمل سختی‌ها نباشد آسایشی روی کار نخواهد آمد.

گردش دوراں کے ڈال آنکھوں میں دھول             بات سن اس کی، نہ اس کو کر قبول

(از گردش ایام در چشم خویش گرد و خاک بریز       سخنانش را گوش کن ولی آنها را قبول نکن)

شغل من نقاشی است و هر جا باشم تصویرگری می‌کنم، این هنر را در نوجوانی و نزد استاد «ظهور احمد» فرا گرفتم، همیشه آرزو دارم که زیبایی‌های فطری بشر را به تصویر بکشم. من به موسیقی نیز علاقمند هستم و شاگردان فراوانی در این زمینه دارم.

از کودکی به شعر و شاعری و داستان نویسی علاقمند بودم، آرام آرام شروع به سرودن شعر کردم و در مجامع ادبی و شب شعرهای مختلف شرکت کردم، فراموش نمی‌کنم که نخستین دیوان شعری که به دستم رسید «دیوان میرزا غالب» بود به زبان اردو، پس از آن « کلیات اقبال لاهوری» که مانند راهنمایی آگاه راه و چاه به من آموخت، ضمنا از اشعار اردوی «میر تقی میر»  و «دهلوی» لذت می‌برم.

آکے سجادہ نشین قیس ہوا میرے بعد              نہ رہی دشت میں خالی کوئی جا میرے بعد  (میر)

عذر آنے میں بھی ہے اور بھلاتے بھی نہیں          باعث ترک ملاقات بتاتے بھی نہیں (داغ)

(پس از من «قیس» سجاده عبادت باز کرد      نکند دشت عشاق پس ازمن لحظه ای خالی بماند)

( عذر تقصیر در آمدن بودن که خوب نبود      آنچه باعث از دست دادن وصل شد را حتی بیان نشد)

در زبان فارسی از اشعار «فردوسی، ناصر خسرو، خیام، سنائی، خواجه نصیر الدین، نظامی، عطار، حافظ، سعدی، مولوی و غزلیات شمس» بسیار لذت می‌برم.

با نظریات «ابوعلی سینا، ابوریحان بیرونی، زکریا رازی، خواجه نصیرالدین طوسی » نیز آشنا هستم.

آنقدر به شعر و شاعران بزرگ علاقمند بودم که خودم نیز به شعر روی آورده و شاعر شدم. غزل، قصیده، رباعیات، تک بیتی، حکایات پند آموز فراوانی سروده و گفته‌ام.

طبعی درویش پسندانه دارم و به سادگی و بی پیرایه بودن سخت علاقمندم.

نخستین باری که سرکنسول محترم پاکستان در مشهد آقای «یاور عباس» را دیدم و ایشان با طبع شاعرانه من آشنا شد مرا تشویق کرد که دیوان اشعارم را چاپ کنم، ناگفته نماند که در این راه کمک فراوانی به بنده کردند، جا دارد با گفتن این شعر از ایشان تشکر کنم:

تیرا کرم شریک جاں، تیری نگاہ مہرباں             ورنہ میری بساط کیا، تو جو نہیں تو میں کہاں

تیرا تصور جمیل، میرے خیال کی بہشت             میری نظر کی جستجو، صرف تیری تجلیاں

کرم تو انیس جانم است و نگاهت پر از مهر             اگر تو نباشی من کجا وجود خواهم یافت؟

فکر به تو نیز زیباست، و من آن را بهشت می‌پندارم      آنچه نگاهم جستجو می‌کند فقط تجلی توست

انتهای پیام/.

پربیننده‌ترین اخبار بین الملل
اخبار روز بین الملل
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
طبیعت
میهن
گوشتیران
triboon