کتابم سفارشی نیست
کامران پارسینژاد به تازگی کتاب «در زندگی حبیب»؛ زندگینامه داستانی شهید غنیپور را منتشر کرده است. این کتاب به صورت غیر مستقیم به شکلگیری یک جریان در ادبیات انقلاب اسلامی میپردازد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، مسجد جوادالائمه(ع) و تأثیر آن بر ادبیات انقلاب اسلامی غیر قابل انکار است. مسجدی که اهالی آن تلاش کردند تا با استفاده از روشهای جدید و با بهرهگیری از ظرفیت فعالیتهای هنری و ادبی، کارکرد مسجد را صرفاً از جایی برای عبادت آن هم در اوقات خاص خارج کرده و به محیطی برای پرورش نیروهای انقلابی تبدیل کرد. ثمره تلاش متولی این مسجد و نویسندگان مطرحی چون زندهیاد امیرحسین فردی، تربیت داستاننویسانی است که خود را مدیون تلاشهای اهالی این مسجد میدانند.
هرچند در زمان حیات زندهیاد فردی با برگزاری جایزه شهید غنیپور، این مسجد و کارکرد آن به مردم معرفی شد، اما تأثیر آن بر ادبیات و هنر انقلاب بیشتر پس از درگذشت فردی رخ داد. در سالهای گذشته بارها بر جایگاه این مسجد در ادبیات امروز و شخصیتهایی که تربیت کرد، سخن رفته است. یکی از شخصیتهای مطرح در این مسجد که همواره نام او در کنار دیگر اعضا یاد میشود، شهید حبیب غنیپور است. مسجدالائمه(ع) در محله جی قرار دارد و علاوه بر شهید غنیپور، اعضای دیگری نیز از آن به شهادت رسیدهاند، اما نقش شهید غنیپور در شکلدهی جریان ادبیات و هنر انقلاب اسلامی در این مسجد سبب شده تا نام او بیش از دیگران برده شود.
چندی پیش کتاب زندگینامه این شهید توسط گلعلی بابایی به چاپ رسید، اما اخیراً کتاب دیگری نیز در قالب زندگی نامه داستانی با محوریت شخصیت این شهید به قلم کامران پارسینژاد، نویسنده و منتقد ادبی، نوشته و از سوی سیمرغ هنر به چاپ رسیده است. پارسینژاد با اشاره به کتاب «در زندگی حبیب» میگوید: کتاب در قالب زندگینامه داستانی نوشته و سعی شده است تا قالب و ساختار اثر داستانی باشد. من علاقه خاصی داشتم که در رابطه با این شهید کار کنم. البته در ابتدا اطلاعاتم درباره این شهید کلی بود و تنها میدانستم که این شهید همراه با مرحوم فردی یکسری از بچهها را در مسجد جوادالائمه(ع) جمع و از مسجد کارشان را شروع کردند. حتی در مراسم سوم مرحوم فردی که در مسجد حاضر شده بودم، نمیدانستم که منزل این شهید روبروی مسجد جوادالائمه(ع) است. بعد از آنکه اطلاعاتم را راجع به زندگی این شهید جمعآوری و تکمیل کردم، متوجه شدم که تنها این شهید غنیپور و آقای فردی نبودن که از این مسجد وارد فضای فرهنگی و ادبی کشور شدند، بلکه متولی مسجد و برنامههایی که در آن برای بچهها در نظر گرفته شده بود، سبب شد تا این مسجد از کارکرد کلیشهای خود خارج شود و به واسطه فعالیتهای فرهنگی، جذب نیرو داشته باشد؛ آن هم در محلهای مانند جی که منطقه خیلی مرفهی نیست و بچهها همیشه در کوچه مشغول بازی هستند. این ایده که این بچهها را از کوچه جمع و به سمت مسجد هدایت کنیم تا کار فرهنگی انجام دهند، سبب شد تا کارکرد مسجد آن هم در آن دوره که خیلی هم مرسوم نبوده، تغییر کند. از دل همین مسجد هم نویسندگانی مانند آقای فردی بیرون آمدند و هم هنرمندانی مانند مرحوم سلحشور.
او درباره سختیهای نوشتن کتابی در قالب زندگی نامه داستانی آن هم درباره شخصیتهایی که هماکنون در فضای ادبی کشور حضور دارند، میگوید: نگارش زندگینامه شهید برای من سخت بود، نه از این حیث که ساختار کتاب این است، از این جهت که شهید برای دوره کنونی است و شخصیتهایی که در این کتاب حضور دارند، الان زندهاند؛ افرادی مانند محمد ناصری، ناصر نادری و ... همگی یکی از شخصیتهای کتاب به شمار میآیند. برایم دخیل کردن تخیل اهمیت بسیاری داشت، نمیتوانستم در این اثر صرفاً روایتگر تاریخ باشم. اصرار داشتم که بخشی از کتاب برعهده خودم باشد و آنجایی که استنباط شخصیام است، با استفاده از تخیل بپرورانم. به همین دلیل نگارش کتاب کار سختی بود. به هر صورت کتاب با همیاری دوستان شهید به اتمام رسید. تلاش کردم تا در این مدت نظر آنها را جلب کنم. کار سهبار توسط دوستان شهید خوانده شد و برگشت خورد.
پارسینژاد از تأثیر کتاب بابایی یاد میکند و می افزاید: همزمان با من، گلعلی بابایی هم بر روی زندگینامه شهید کار میکرد که چندی پیش منتشر شد. کتاب ایشان خیلی به من در نگارش کتاب و چینش تاریخی حوادث کمک کرد. نسخه دستنویس کتاب بابایی قبل از چاپ به دستم رسید و باعث شد بخشی از مشکلاتم حل شود.
او شائبه سفارشنویسی برای این اثر را رد میکند و ادامه میدهد: معمولاٌ برخی اینطور میگویند که کتاب سفارشی است و به درخواست جایزه غنیپور نوشته شده است، اما این حقیقت ندارد. کتاب به علاقه خودم نوشته شده و جنبه سفارشی هم ندارد.
بخش دیگر صحبتهای پارسینژاد به شخصیت شهید غنیپور و تأثیر او بر نویسنده اختصاص داشت. پارسینژاد در این رابطه توضیح میدهد: یکی از موضوعاتی که سبب شد تا مجذوب شخصیت شهید غنیپور شوم، چهره اوست که من را تحت تأثیر قرار داده؛ به خصوص آن عکس از ایشان که در جبهه است و لبخند میزند. همواره این لبخند بر چهره شهید هست و از صورت او محو نمیشود. در واقع من حس خاصی نسبت به شهید داشتم. پیشتر کتاب ایشان با عنوان «سفر به جنوب» را که شامل خاطراتش از جنگ بود، خوانده بودم و تحت تأثیر نثر ایشان قرار گرفتم. این کتاب زمانی نوشته شده که خاطرهنویسی جنگ به شکل امروز مرسوم نبوده و اغلب نویسندگانی که امروزه به این کار مبادرت میورزند، در آن زمان نویسنده نشده بودند. نثر کتاب، استواری و توصیفهای آن نشان میدهد که اگر شهید غنیپور زنده بود، الان به عنوان یک نویسنده خوب در حوزه ادبیات دفاع مقدس و انقلاب شناخته میشد. شهید نثر قوامیافتهای داشت که نشان از آشنایی او با آثار ادبیات کلاسیک جهان دارد. در مراحل نگارش کتاب نیز به این موضوع برخورد کردم و دوستان نقل میکردند که او هم با ادبیات کلاسیک و آثار برجسته آشنایی داشت و هم با ادبیات روز آن زمان. همین آشنایی بر نثر او نیز تأثیر گذاشته است.
به گفته نویسنده کتاب «در زندگی حبیب»؛ نوع نگاه شهید به جنگ نیز قابل توجه است. در زمانی که او در جبهه حضور دارد و کشتهها، زخمیها و ویرانیها را میبیند، از نیزارهایی صحبت میکند که سوختهاند و او افسوس آنها را میخورد یا به توصیف یک دفتر مشق که لابهلای ویرانیهای دیده میشود، میپردازد که همین موضوع شم نویسندگی او را نشان میدهد. زندگی شهید غنیپور جذابیتهای داستانی دیگری هم داشت که برای من نویسنده جالب بود. مثلاً گفته میشود که او بر نماز اول وقت خیلی تأکید داشت و هرجا که وقت اذان میرسید، به نماز میایستاد. حتی در خاطراتش نقل شده که یکبار در میدان انقلاب به نماز ایستاد. تمامی این ویژگیها سبب شد تا به شهید ارادت خاصی داشته باشم و بخواهم که با نوشتن این کتاب، شخصیت او را بیشتر بشناسم و معرفی کنم. خیلی از دوستان شهید ادعا میکنند که او نیز همانند دیگران بود، اما برداشت من اینچنین نیست. حتی به نظرم جا داشت که حوزه هنری با توجه به جایگاه او در تربیت نویسندگانی که بعدها به حوزه هنری راه یافتند و جریان داستان انقلاب و دفاع مقدس را شکل دادند، یک فیلم سینمایی براساس زندگی او ساخته میشد.
پارسینژاد نقش زندهیاد فردی در این کتاب را مهم ارزیابی میکند و با اشاره به رابطه پدر داستان انقلاب با شهید غنیپور میگوید: مرحوم فردی در کتاب نقش دوم را دارند. او از دیگر بچههای حاضر در مسجد از نظر سنی بزرگتر بود. او بچهها را در مسجد جمع کرد، ولی دلمشغولی اصلی او این بوده که بچهها کار کنند و داستان بنویسند. بعد از انقلاب نیز این رویه ادامه داشت. مرحوم فردی با وارد شدن به «کیهان بچهها» از ظرفیت همین بچههای مسجد جوادالائمه(ع) بهره میبرد و حتی یکی از داستانهای شهید غنیپور نیز در این مجله به چاپ رسید. فردی برای بچههای مسجد نقش پدرگونه داشت. با وجود این، رابطه فردی با شهید غنیپور فراتر از معلم و شاگرد بود. به نظرم آنها رابطه فراحسی داشتند. اوج این رابطه زمانی مشخص میشود که شهید غنیپور به شهادت رسید و فردی با شنیدن خبر شهادت، در پشتبام مسجد ضجه میزند و گریه میکند.
به گفته این منتقد؛ کتاب از دوران کودکی تا شهادت شهید را در برمیگیرد، اما کتاب از آخرین شبی که شهید در خانه حضور دارد و در اتاق خود خلوت کرده و باران هم میبارد، آغاز میشود. ماجرای ساخت مسجد نیز در همین بخش کتاب مطرح میشود. در ادامه، داستان با فلشبکهایی روایت میشود.
او در پاسخ به این پرسش که به نظر شما دیگر چه بخشهایی از مسجد جوادالائمه(ع) جذابیت داستانی دارد، میافزاید: به نظرم خود ماجرای مسجد و متولی آن، حاج آقا مطلبی و زندگی خود آقای فردی جذابیت چنین کاری دارد. متولی مسجد خود نقش محوری در شکلدهی به این جریان دارد. باید روی این مسائل کار شود، اما متأسفانه شرایط حوزه ادبی کشور به این شکل شده که همه به فکر خودشان هستند و دیگر به ایجاد یک جریان مستمر در حوزه ادبیات فکر نمیکنند. دغدغه اصلی نویسندگان ما چاپ کتابهای خودشان شده است. این در حالی است که فعالیتهای همین مسجد و اعضای اصلی آن سبب شد تا بعدها 500 نویسنده تربیت شده وارد حوزه هنری و ادبیات کشور شوند. متأسفانه الان حوزه هنری عقیم مانده و با این همه ساختمان و کارمند و ... نه آثار قابل تأملی منتشر میکند و نه نویسندهای را پرورش میدهد.
شهید حبیبغنیپور در سال 1343 در محله «جی» واقع در جنوبغربی شهر تهران بهدنیا آمد. 14 ساله بود که بهمن 57 را درک کرد. در همان سنین از اعضای فعال کتابخانه مسجد جوادالائمه(ع) بود. نخستین جلسه قصهنویسی مسجد جوادالائمه(ع) در سال 1358 مملو از نوجوانان محل بود. کتاب «سوره، بچههای مسجد» اولین محصول ادبی و هنری آن جمع بود که قصه انشاء از حبیب غنیپور در آن چاپ شده بود. این کتاب که بهنام انتشارات مسجد جوادالائمه در سطح کشور منتشر شد، با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه رفت و در سال 61، در عملیات مسلمبنعقیل از ناحیه پا مجروح شد. در سال 1364 در رشته ادبیات فارسی دانشگاه شهید بهشتی قبول شد و در ضمن معلمی، نویسندگی و اداره کتابخانهای با هفت هزار عضو، به تحصیل دانش پرداخت و در همان سال در عملیات والفجر8(فتح فاو) شرکت کرد.
بیشتر داستانهایش را در همین سالها نوشته است. مجموعه داستان«گل خاکی» برای جوانان و«عمو سبدی» برای نوجوانان، پس از شهادتش منتشر شدند؛ ولی تعداد زیادی تحقیق و داستان همچنان ناتمام و منتشر نشده از او باقی ماندهاند. آثاری همچون داستان زال و رودابه، نگاهی به زندگی جلال آلاحمد، تحقیقی درباره شهر تبریز، حدود ده داستان منتشر نشده کوتاه، طرح چند رمان، یک رمان نیمهتمام جنگی، طرح دو داستان مصور(کمیک استریپ) از حکایات قدیمی، بازنویسی چند داستان از کلیله و دمنه، چند داستان برای کودکان و تعداد زیادی گزارش از مناطق جنگی از جمله این موارد است. سرانجام حبیب غنیپور دهم اسفندماه سال 65، در ادامه عملیات کربلای پنج به شهادت رسید.
انتهای پیام/