همه مردان دولت جدید آمریکا و افق سیاستهای آن
گرچه بررسی رویکردهای دولت آینده آمریکا هنوز با توجه به ناشناخته بودن دونالد ترامپ زود است، اما با بررسی سوابق دولت پیشنهادی ترامپ میتوان مجموعهای از رویکردهای دولت آینده را ترسیم کرد.
به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم، مرکز مطالعاتی شبکه خبری الجزیره در مقالهای به بررسی عوامل پیروزی دونالد ترامپ رئیسجمهور منتخب آمریکا و تشریح رویکردهای تیم انتخاب شده وی برای تشکیل کابینه پرداخته و در سایه این رویکردها افق سیاست خارجی دولت جدید آمریکا را تشریح کرده است.
در این مقاله آمده است: ساعات اندکی پس از نیمه شب هشتم و نهم نوامبر مشخص شد که دونالد ترامپ میلیاردر آمریکایی در انتخابات ریاست جمهوری این کشور بر رقیب خود هیلاری کلینتون وزیر خارجه سابق آمریکا پیروز شده است. پیروزی ترامپ شوکی برای بخش گستردهای از مردم آمریکا از جمله حامیان وی و غافلگیری بزرگتری برای افکار عمومی جهان از جمله کشورهای متحد آمریکا بود.
نظرسنجیها در طول هفتههای قبل از برگزاری انتخابات نشاندهنده پیروزی کلینتون بود. آمریکاییها و سایر مردم جهان او را از سالها پیش میشناختند و پیشبینی سیاستهای دولت تحت مدیریت وی ممکن بود. برخلاف کلینتون، ترامپ با ثروت افسانهای خود و امپراتوری هتلها و زمینهای گلف هیچ گذشته سیاسی که بتوان بر اساس آن رویکردهای وی را مشخص کرد ، نداشت.
علاوه بر اینها در حالی که کلینتون از ماهها پیش از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری اقدام به تشکیل تیم انتقال خود کرده بود، ترامپ اهمیتی به این موضوع نمیداد، شاید حتی خودش نیز به پیروزیاش در انتخابات ریاست جمهوری مطمئن نبود.
ترامپ در جریان تبلیغات انتخاباتی خود خطی مردمی و مخالف با رویکردهای لیبرالیستی آمریکا و دشمن با طبقه سیاسی سنتی در این کشور و مهاجران و مسلمانان و شهروندان با اصالت آمریکای لاتین را در دستور کار خود قرار داد. به این ترتیب مشخص بود که وی سفیدپوستان و نگرانیهای آنها از حال و آینده را در صدر اولویتهای خود قرار داده است. حتی در داخل محافل حزب جمهوریخواه نیز دوستی گذشته بین ترامپ و رهبران این حزب در کنگره و کمیته ملی حزب و رؤسای جمهور و سابقه آن وجود نداشت.
در عرصه سیاست خارجی، رئیسجمهور منتخب آمریکا تبلیغات انتخاباتی خود را با ابراز شگفتی از ولادیمیر پوتین رئیسجمهور روسیه و عزم خود برای تعامل با پوتین در موضوع قرار دادن مناسبات آمریکا و روسیه در ریل جدید آغاز کرد.
وی به همراه برخی شخصیتهای اطراف خود از انگیزه خود برای بازگشت به سیاستهای سنتی آمریکا در تعامل با حاکمیتهای مشروع و نامشروع جهت مبارزه با تروریسم و گروههای متخاصم آمریکا بر اساس منافع این کشور خبر داد.
ترامپ به صراحت از عزم خود برای تقابل با رشد روزافزون چین و حمایت صنایع آمریکایی در برابر تولیدات ارزان قیمت چینی خبر داد و در عین حال تصمیم خود برای لغو توافق تجارت بین کشورهای آمریکایی (نفتا) و توافق تجارت آسیا-پاسیفیک را اعلام کرد، توافق نافتا از چند سال پیش اجرایی شده بود، اما توافق پاسیفیک از سوی دولت آمریکا امضا شده، اما هنوز به تصویب نهایی نرسیده است.
رئیس جمهور منتخب آمریکا و معاونان وی گفتمان مبهمی در رابطه با مناسبات آمریکا با متحدان خود در خاورمیانه و شرق آسیا و پیمان ناتو در پیش گرفته و از تلاش برای راه حل بحران خاورمیانه و بحران سوریه خبر دادند. آنها در عین حال دشمنی خود با ایران و جریان اسلامگرایی سیاسی و دوستی و همبستگی خود با اسرائیل را نیز اعلام کردند.
ترامپ البته در طی رقابتهای انتخاباتی سخنان ضد و نقیض زیادی را مطرح کرد و همین موضوع باعث شده است پیشبینی سیاستهای وی به عنوان رئیسجمهور آمریکا با ریسک بالایی همراه باشد.
بعد از گذشت چند هفته از پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری، ترامپ نام اکثر مسئولان اصلی در دولت آینده خود را اعلام کرد. به این ترتیب بررسی رویکردهای آینده این دولت تا حدی امکان پذیر شد، ولی این پیشبینیها نیز تا حد زیادی به صورت مقدماتی و اولیه است و نمیتوان در رابطه با آنها به قطع و یقین رسید. در نظام سیاسی آمریکا مسئولان دولت از طریق رئیسجمهور انتخاب میشوند، البته این بدان معنا نیست که آنها در نتیجه سابقه فعالیتهای خود لزوماً بتوانند دیدگاههای خود را به رئیسجمهور تحمیل کنند. ازسویی دیگر ناگزیر باید این موضوع را پذیرفت که این سوابق است که رئیسجمهور را تشویق میکند که آنها را در پستهای مورد نظر خود قرار دهد.
راز پیروزی ترامپ در انتخابات
مجموعه ای از عوامل و جریانها وجود داشت که باعث شد سرمایه دار آمریکایی که هرگز هیچ موقعیت و پست دولتی یا سیاسی از قبل نداشت و در ارتش آمریکا نیز خدمت نکرده بود در انتخابات ریاست جمهوری به پیروزی برسد. برخی این پیروزی را مرهون گفتمان عوام پسندانه وی می دانند و آن را مرتبط با روحیه فردگرایی روز افزون رأیدهندگان آمریکایی و غربی بر ضد طبقه سنتی سیاسی در این کشور میدانند.
ترامپ به هر صورت ممکن توانست خود را به عنوان یک کاندیدای غیر سنتی نشان دهد که در هیچ چیزی مدیون طبقه حاکم سیاسی در این کشور نیست و میخواهد به سیاستهای گذشته در پایتخت آمریکا پایان دهد. از سویی دیگر کلینتون یک کاندیدای سنتی و دست پرورده طبقه سیاسی حاکم به شمار می رفت. وی تاریخ طولانی در عرصه سیاسی آمریکا داشت که قطعاً با اشکالاتی نیز همراه بود. کلینتون همواره از نوعی عدم اعتماد به نفس و بی اعتباری در نزد خود رنج می برد.
البته سبب اصلی پیروزی ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری را میتوان گفتمان ملیگرایانه و توجه او به بخش مشخصی از رأیدهندگان سفید پوست دانست. انتخابات ریاست جمهوری آمریکا مبتنی بر سیستم الکترال است که در قرن 18 میلادی شکل گرفته و ناظر به محاسبه مستقیم تعداد رأیدهندگان نیست. واقعیت این است که کلینتون در شمارش مستقیم آرا با تفاوتی نزدیک به دو میلیون رأی پیروز انتخابات شد، اما با تفاوت ملموس و آشکار در الکترال کالج آمریکا (مجمع برگزینندگان)، رقابت را به حریف جمهوری خواه خود واگذار کرد.
براساس قانون الکترال هر یک از ایالتهای 50 گانه آمریکا به عنوان یک دایره انتخاباتی مستقل به شمار میرود. به این ترتیب انتخابات ریاست جمهوری تنها در ایالتهای پرنوسان (خاکستری) معنی پیدا میکند که از 10 ایالت فراتر نمی رود. سایر ایالتها به صورت سنتی و ثابت به دموکرات ها و جمهوری خواهان رأی می دهند. ستاد انتخاباتی ترامپ نیز براساس این واقعیتها شکل گرفته بود.
ترامپ با گفتمان ملیگرایانه صریح و مستقیم نگرانیهای طبقه کارگر و طبقات میانی و پایین جامعه از میان رأیدهندگان سفید پوست را تشریح کرد که بخش قابل توجهی از رأیدهندگان حاضر در ایالت های پرنوسان بودند.
این گروهها به صورت سنتی بر اساس بستر اجتماعی خود متمایل به حزب دموکرات هستند که نزدیکی بیشتر با کارگران و صاحبان درآمدهای محدود و اقلیتها دارند، اما اتفاقی که طی 10 سال گذشته رخ داده، باعث شده آنها به این نتیجه برسند که دموکراتها دیگر اهمیت چندانی برای آنها قائل نیستند.
دولتهای دموکرات طی سالهای گذشته به دنبال سیاست تشویق تجارت آزاد جهانی بر آمده و این طبقات را قربانی کالاهای وارداتی و مهاجرت صنایع آمریکایی به دولتهای با شرایط کاری ارزان در آسیا و آمریکای لاتین کرده اند. افراد این فراکسیون انتخاباتی به ویژه در ایالتهای مرکزیِ غربی معمولاً وابسته به جوامع محافظه کار پروتستانتیسم هستند و گرایشهای لیبرالی روزافزون دموکراتها خشم آنها را برانگیخته است.
ترامپ با این عده از وعدههای خود مبنی بر آغاز جنگ تجاری بر ضد رقبای آمریکا و وعده لغو توافقات تجاری بینالمللی صحبت کرد. وی قول داد سرمایهگذاریهای سنگینی در پروژههای تجدید زیرساختهای داخلی انجام دهد.
وی حتی از ابراز دشمنی خود با همجنس گرایان و سیاهپوستان و مهاجران و مسلمانان ابایی نداشت و تهدید کرد که میلیونها مهاجر غیرقانونی را از کشور اخراج میکند و در مرزهای آمریکا و مکزیک دیوار احداث میکند و مانع از ورود مسلمانان به آمریکا میشود.
گفتمان انتخاباتی ترامپ، جوان سفیدپوست را تحریک کرد که با تعداد قابل توجهی به پای صندوقهای رأی بروند. در سال 1980 میزان سفیدپوستانی که رأی میدادند به نسبت تمامی آراء حاضر، 80 درصد بود، اما این آمار در سال 2014 به 60 درصد کاهش پیدا کرده بود. ولی در انتخابات اخیر ریاست جمهوری میزان این مشارکت به حدود 69 درصد رسید.
اگر بخواهیم وزنه جوامع سفید پوست در ایالتهای پرنوسان نظیر پنسیلوانیا، اوهایو، میشیگان و ویسکانسن که اوباما در تمامی این ایالتها پیروز شده بود، ولی کلینتون در آنها شکست خورد را محاسبه کنیم، میتوانیم ماهیت تحولی که باعث روی کار آمدن میلیاردر نیویورکی شد را دریابیم.
سوالی که الان مطرح است اینکه آیا سیاستهای دولت ترامپ ضرورتاً پیگیری رویکردها و آرمانهای این بخش از رأی دهندگان خواهد بود؟ سوال مهم دیگر اینکه آیا ترامپ در صورت انگیزه برای اجرای وعدهها، قادر به انجام آنها خواهد بود؟ چرا که بدون توجه به محاسبات دقیق اجرایی بودن یا نبودن این وعده ها، آن ها را در رقابتهای انتخاباتی مطرح کرده است.
همه مردان رئیسجمهور
در دولتهای دموکراتیک اروپایی بروکراسی دولتی در تمامی مؤسسات خاص شامل مؤسسات مدنی، نظامی و امنیتی نقش اساسی در مهار سیاستهای دولتهای منتخب در چارچوب حفظ منافع دولتی و سنتهای ثابت و ائتلافها و مقدمات موجود در جامعه ایفا میکند.
در نظام آمریکا رئیسجمهور منتخب در کاخ سفید به همراه حدود چهار هزار کارمند جدید که با تغییر دولت ها به صورت کلی عوض می شوند، این نقش را ایفا میکنند. البته آنان نمیتوانند به صورت کلی بوروکراسی فدرالی را تحت تأثیر قرار دهند، اما سهم اساسی در اجرای سیاستهای رئیسجمهور و تشکیلات آن دارند. مثلاً رئیسجمهور آمریکا مدیر جدید سرویسهای اطلاعات مرکزی این کشور را تعیین میکند و این مدیر هزاران کارمند حرفه ای را رهبری می کند.
این کارمندان نقش مهمی در تأثیرگذاری بر مدیر خود ایفا میکنند. این در حالی است که مدیر سرویسهای جاسوسی نیز سعی میکند آنها را با اولویتها و سیاستهای مورد نظر رئیسجمهور تطبیق دهد. این اوضاع در تمامی ادارات دیگر دولتی شامل ادارات تجاری و مالی و حتی دفاعی و ارگان های مربوط به سیاست خارجی نیز مشاهده میشود. این مناسبات پیچیده بین مردان رئیسجمهور باعث میشود روند کنش و واکنش مستمر بین نمایندگان دولت رئیسجمهور و گرایشهای آنها و نقش بروکراسی های اداری درعقلانی سازی سیاستهای دولتی و گرایش های آن به وجود آید.
دونالد ترامپ طی هفتههای اخیر پس از پیروزی خود به سرعت اسامی تعدادی از برجستهترین افراد حاضر در دولتش را اعلام کرده که مهمترین آنها عبارتند از:
1- استیو بانون، مشاور استراتژیک دولت: بانون سابقه نظامی داشته و به عنوان مسئول اجرایی یک سایت خبری راست گرایان نقش اساسی در ستاد انتخاباتی ترامپ داشته است. بانون دشمن علنی مهاجران و مسلمانان و تمامی محافل لیبرالی آمریکا بوده و یک سفید پوست ملی گرا توصیف می شود.
2- رینس برایبوس، رئیس ستاد کارکنان کاخ سفید: برایبوس پیش از این ریاست کمیسیون ملی حزب جمهوریخواه را بر عهده داشت و به این ترتیب یکی از مهمترین شخصیتهای طبقه سیاسی سنتی آمریکا به شمار میرود. انتخاب وی در این جایگاه احتمالاً در راستای راضی نگه داشتن و بهبود مناسبات با سرکردگان حزب جمهوریخواه بوده است که تردیدهایی در رابطه با وی پیدا کرده بودند. با این وجود بسیاری این تصور را دارند که اختیارات برایبوس باعث درگیری وی با استیو بانون می شود.
3- جف سیشن دادستان کل آمریکا، که معادل پست وزارت دادگستری در سیستم های دولتی اروپایی است. وی پیش از این دادستان ایالت آلاباما بود و در ادامه از همین ایالت به عضویت سنا در آمد. سیشن در مسیر زندگی حرفه ای خود به عنوان یکی از دشمنان سیاه پوستان معروف است. همین موضوع باعث شد از تصدی پست قاضی فدرال باز بماند.
برخی میگویند که رفتار سیشن پس از این اتفاق تغییر کرد، به ویژه پس از اینکه وی به عنوان نماینده ایالت در مجلس سنا معرفی شد. با این وجود سیشن به دشمنی دائمی خود با مهاجران معروف است. او همواره خواستار اتخاذ اقداماتی شدید بر ضد تمام کسانی می شود که امنیت ملی آمریکا را تهدید میکند.
4- ژنرال مایکل فلین، مشاور امنیت ملی آمریکا: به این ترتیب فلین که یکی از رهبران ستاد انتخاباتی ترامپ بود، مدیریت شورای امنیت ملی آمریکا در کاخ سفید را برعهده خواهد داشت. فلین چندین سال متوالی در دولت اوباما رهبری سرویسهای جاسوسی نظامی را بر عهده داشت. وی به دشمنی با اسلام سیاسی در تمامی گرایشهایش معروف است و دیکتاتورهای عربی را تایید می کند. وی برای شکست دادن داعش، مخالفتی با همکاری با بشار اسد رئیسجمهور سوریه ندارد.
او همچنین تمایل به ورود مستقیم در جنگهای خارجی ندارد و با نحوه مدیریت دولت اوباما در جنگ افغانستان و عراق مخالف بوده است. فلین از تلاشهای صورت گرفته برای کودتا در ترکیه قبل از مشخص شدن ماهیت و سرنوشت این تلاشها استقبال کرده بود. با این وجود وی در آستانه انتخابات آمریکا مقالهای را منتشر کرده و از تیرگی مناسبات بین ترکیه و آمریکا در دوره دوم ریاست جمهوری اوباما انتقاد کرده و خواستار تلاش برای بهبود این مناسبات شده است.
5- مایک پومپئو، رئیس سرویسهای جاسوسی آمریکا: پومپئو نیز سابقه ای نظامی دارد و پس از خروج از ارتش به عنوان وکیل و بازرگان مشغول به کار بوده است. وی نماینده جمهوری خواهان از ایالت کانزاس در مجلس نمایندگان است. وی یکی از اعضای جنبش معروف به چای (تی پارتی) در حزب جمهوری خواه است. پومپئو منتسب به جریان محافظهکار افراطی در حزب جمهوریخواه است و اظهارات ضد اسلام و ضد ایرانی گسترده ای را مطرح کرده است. او از مخالفان سرسخت برجام به شمار می رود.
6- ژنرال جیمز ماتیس، وزیر دفاع: ماتیس در فعالیتهای نظامی خود به پیاده نظام دریایی ارتش آمریکا تعلق داشته و سابقه فعالیت در افغانستان و عراق را نیز دارد. آخرین پست نظامی وی تصدی فرماندهی مرکزی و مسئول بخش خاورمیانه در دوره ریاست جمهوری باراک اوباما بوده است. ماتیس به عنوان یکی از نظامیان افراط گرا در رابطه با آن چیزی که منافع ایالات متحده در دنیا می خواند، معروف است. این نقل قول از وی مطرح شده است که می گوید: «مودب و حرفه ای باش، اما همیشه نقشه ای برای قتل کسی که مقابل تو قرار می گیرد، داشته باش.» ماتیس از حامیان افزایش بودجه نظامی آمریکا و حمایت از برنامه توسعه تسلیحاتی و نظامی این کشور است. وی از مخالفان سرسخت فعالیتهای ایران در خاورمیانه است.
با توجه به تعیین چنین اشخاصی در مهمترین پستهای دولتی در دوره جدید آمریکا، سؤالی که مطرح است اینکه رویکرد و ماهیت این دولت چگونه خواهد بود. در ابتدا این موضوع مشخص است که بیشتر مردان اصلی ترامپ از جمله مایکل پنس معاون رئیسجمهور از همان مؤسسه سیاسی آمریکا است که ترامپ به رأیدهندگان وعده داده بود که حاکمیت آنها را از سر مردم برخواهد داشت.
این عقبنشینی به ماهیت پیچیده مدیریت در دولتی نظیر دولت آمریکا باز میگردد، چرا که رئیسجمهور منتخب این نکته را درک میکند که نمیتواند بدون کمک گرفتن از کسانی که آگاهی کافی نسبت به روند حاکمیت این کشور دارند، به وظایف خود عمل کند. در هر حال میبینیم که با گذشت چند هفته از پیروزی وی در انتخابات ریاست جمهوری، اکثریت قریب به اتفاق کسانی که وی برای مدیریت پستهای کلیدی دولتش انتخاب کرده است، از میان سفیدپوستان است. تیم ترامپ تاکنون تنها دو زن را در کابینه می بیند که یکی از آنها یک زن میلیاردر سفید پوست است که تصدی وزارت آموزش را برعهده خواهد داشت و دیگری یک زن هندی الاصل است که نماینده آمریکا در سازمان ملل متحد خواهد بود.
بیشتر مردان ترامپ – و نه ضرورتا تمام آنها- گرایشهای محافظهکارانه فرهنگی و اجتماعی دارند و افرادی افراطگرا در عرصههای امنیتی و دفاعی هستند. از آنجا که محافظهکاری در سبک و سیاق آمریکایی معانی خاص خود را دارد، ضرورتاً با مفاهیم موجود در روند سیاسی اروپایی منطبق نیست.
به این ترتیب توجه به این نکته لازم است که عناصر دولت ترامپ در درجه اول از میان نو محافظهکاران نیستند. نو محافظهکاران کسانی بودند که سیاستهای دولت جورج بوش پسر در دوره اول را ترسیم کردند.
به این ترتیب به میتوان گفت عناصر حاضر در دولت ترامپ از حامیان ایدئولوژی انتشار نیروهای نظامی آمریکا در جهان و تحمیل ارزشهای خاص مد نظر آمریکا به کشورها و جوامع دیگر نیستند و نمیخواهند روش زندگی این ملتها و جوامع را تغییر دهند. این افراد به احتمال قوی محافظهکاران سنتی هستند که در گرایشهای خود نظیر گرایشهای دولت ریگان عمل می کنند و البته اختلافاتی نیز با آنها دارند. آنها پیرو مکتبی اقتصاد هستند که مخالفتی با قرض گرفتن یا پناه بردن به ایجاد مشوق های کمی (نظیر چاپ دلارهای بیشتر) برای پوشش افزایش هزینههای زیرساختی دولتی ندارند، حتی اگر این روند به بالا رفتن تورم منجر شود.
با وجود ابهاماتی که در گرایشهای ترامپ و نحوه تعامل با پرونده مهاجران وجود دارد، اما به احتمال فراوان بیشتر عناصر دولت وی، با اخراج مهاجران غیرقانونی و تلاش برای کنترل مهاجرت به آمریکا موافقت خواهند کرد. آنها به صورت مشخص مخالف گرایشهای لیبرالیسم فرهنگی چه در زمینه رشد پدیده هم جنس گرایی یا سهل انگاری در توسعه مواد مخدر با تاثیرات پایین در جامعه هستند.
پروندههای مربوط به تجارت جهانی و امنیت و دفاع از اولویتهای برجسته این مجموعه از رهبران آمریکا به شمار میرود، اما برخلاف دولت ریگان به نظر نمیرسد کسانی که در دولت اوباما نیز حضور داشته اند،رویکردهای ورود مستقیم به جنگ ها در مناطق مورد تنازع در جهان را داشته باشند. به صورت کلی بیشتر عناصر ترامپ به چهرهای پراگماتیک و غیر اخلاقی اعتقاد دارند و شاید به این ترتیب مانعی در عقد قراردادهای محرمانه با قدرتهای بزرگ دیگر در زمینه سرنوشت مناطق مختلف نمی بینند.
شاخصهای سیاسی رئیسجمهور آمریکا
هر کدام از روسای جمهور آمریکا بلافاصله پس از در اختیار گرفتن حاکمیت در این کشور به این نتیجه میرسند که نمیتوانند تمامی سیاستهایی که در برنامه های انتخاباتی خود اعلام کرده را عملی سازند و به تمامی وعدههای انتخاباتیاش در زمان تبلیغات وفادار بماند. در این زمینه شاخصهایی وجود دارند که برخی از آنها ثابت و برخی دیگر متغیر است و رئیسجمهور را مجبور میکند تا نسبت به برخی سیاستهای معامله کند، بخش هایی از وعده هایش را کنار بگذارد و به برخی دیگر از سیاست ها که اصلا آنها را مد نظر قرار نداده بود، تسریع بخشد.
وقتی جورج بوش پسر به کاخ سفید رسید، به دنبال کنار گذاشتن سیاست ورود به جنگهای خارجی بود، اما وقوع حوادث 11 سپتامبر سال 2001 باعث شد مجموعه ای از نومحافظه کاران در سیاست خارجی این کشور روی کار آمدند و مجموعهای از جنگها را در خاورمیانه رقم بزنند. به همین علت ورود به سیاستهای جنگی بلافاصله باعث افزایش فشارهای موسساتی بر جرج بوش شد. این موضوع در گزارش بیکر همیلتون مورد اشاره قرار گرفته است.
از همین رو بود که جرج بوش وزیر جنگ و بیشتر نو محافظهکاران را از کابینه خود کنار گذاشت و روند عقبنشینی از عرصههای جنگی را آغاز کرد. باراک اوباما نیز نتوانست همان طور که میخواهد دیدگاههای خود در رابطه با پرونده بهداشت و سلامت را در این کشور قانونی کند و مجبور شد برای جلب رضایت کنگره برخی از بخشهای طرح خود را اصلاح کند. در سیاست خارجی نیز اوباما همزمان با بروز پدیده داعش در عراق و سوریه بعد از اینکه در دوره اول ریاست جمهوری خود، خاورمیانه را به اولویتهای بعدی برنامه کاری اش تنزل داده بود، بار دیگر در دوره دوم بیشترین توجه را خاورمیانه معطوف کرد.
اوباما و جورج بوش مانند بسیاری از روسای جمهور قبلی آمریکا مجبور بودند با مجموعهای از چالشهای متعدد داخلی و خارجی دستوپنجه نرم کنند و همین موضوع باعث شده بود آنها برخی سیاستهای خود را اصلاح کرده یا برخی سیاستها را اعلام و بلافاصله از آن عقبنشینی کنند. همین اتفاق در زمان ریاست جمهوری ترامپ نیز به وقوع خواهد پیوست.
با این وجود به صورت کلی میتوان خلاصه گرایشهای سیاسی مورد توجه دولت دونالد ترامپ را در مواضع زیر مطرح کرد:
اول: ماهیت نظام سیاسی آمریکا
دولت آمریکا بر اساس مبانی پیچیده و متوازن چه از جنبه اختیارات شاخههای مختلف دولتی، اجرایی، قانونگذاری و قضایی یا از جنبه مناسبات بین دولت های فدرال و دولت مرکزی پایهریزی شده است. تمام کسانی که رئیسجمهور آنها را در مناصب اساسی مدیریت دولتی انتخاب میکند، به استثنای مشاور امنیت ملی باید با تأیید مجلس سنا همراه باشد.
رئیسجمهور در طی مدت ریاست جمهوری خود همواره نیازمند تأیید مجلس نمایندگان و سنا بوده تا سیاستهای خود را به قوانین لازم الاجرا تبدیل کند. در شرایط کنونی ترامپ دست کم در دو سال اول ریاست جمهوری خود تا زمان برگزاری انتخابات آینده کنگره رأی اکثریت کنگره آمریکا یعنی مجلس نمایندگان و سنا را در اختیار دارد. این موضوع باعث میشود روند مأموریت وی در تبدیل کردن پروژههای مدنظر به قوانین آمریکایی ساده تر شود. اما باید به این نکته نیز توجه کنیم که مفهوم ساده بودن عبارتی نسبی است.
به نظر نمیرسد که ترامپ روابط قلبی نزدیکی با اکثریت حزب جمهوریخواه در کنگره داشته باشد، علاوه بر این که به صورت معمولی اعضای مجلس سنا از استقلال بیشتری برخوردار هستند و تفاوتهای موجود بین فراکسیون جمهوریخواهان و دموکراتها در مجلس سنا زیاد نیست.
همچنین ترامپ به عنوان رئیسجمهور باید به دیدگاههای فرماندهان نظامی و مسئولان سرویسهای امنیتی نیز که گرایشهای حرفهای داشته اند، توجه داشته باشد، چرا که این عده معمولاً مواضع خود را براساس اطلاعات و برآوردهای حرفهای مطرح میکنند، نه گرایشهای سیاسی.
دوم: حد و مرز توانمندیها و نقش آمریکا در جهان
دیدگاههای مؤسسات آمریکایی مبتنی بر این است که این کشور مرکز ثقل نظام بینالملل به شمار رفته و تصمیمگیریهای اساسی در این نظام انجام میدهد ، ولی با وجود اینکه همچنان آمریکا قدرت اول جهان به شمار میرود ، اما شکی نیست که این کشور دیگر قدرت یکه تازی در امور جهان نظیر دهه 90 قرن گذشته و دهه اول قرن جاری را ندارد. اگر ترامپ میخواهد موقعیت و نقش آمریکا را حفظ کند ، باید با چالشهایی که در این زمینه طی 10 سال گذشته به وجود آمده است ، مقابله کند.
وی در عین حال باید حد و مرز توانمندیهای کشور را نیز در نظر بگیرد. به عنوان مثال ترامپ دیگر نمیتواند به سیاست پرهزینه جنگافروزی که شکست خود را در دوره مدیریت جورج بوش پسر به اثبات رساند ، بازگردد. وی هرگز در آغاز جنگ های تجاری بر ضد دیگران اختیار کامل را نخواهد داشت، به ویژه که سیاست تجارت خارجی تأثیرات گسترده بر نقش جهانی آمریکا داشته و دولتهایی نظیر چین مالکیت بالغ بر تریلیون ها دلار از بودجه خزانه داری آمریکا را در اختیار دارند.
سوم: جدال سنتی در زمینه سیاست خارجی
مجادله در زمینه استراتژی مورد نظر آمریکا در بعد سیاست خارجی از زمان مداخله این کشور در جنگ جهانی اول در دو رویکرد اساسی قرار داشته است. رویکرد اول اعتقاد دارد که آمریکا باید به صورت مستقیم و سریع و سرنوشتساز در حمایت از منافع خود در دنیا و دفاع از متحدانش وارد عمل شود، اما رویکرد دوم معتقد است که دخالت مستقیم همواره با خطراتی مواجه بوده و گزینه پرفایده و کم خطر و کم هزینه تر در این است که آمریکا به مداخله غیر مستقیم دست زده و از طریق حمایت از متحدانش، بر موازنه های قدرت تأثیرگذاری داشته باشد.
آنچه که از اظهارات تبلیغاتی ترامپ برمیآید این است که وی نحوه مدیریت دولت پیشین خود یعنی گرایش دوم را قبول دارد. البته وی در این زمینه اختلافات اندکی با سیاستهای اوباما دارد. به عنوان مثال ترامپ معتقد است که به متحدان آمریکا در گوشه و کنار جهان و سایر اعضای ائتلاف ناتو فشار وارد کند تا هزینههای بیشتری در دفاع از خودشان بپردازند.
آیا این گزینه به معنی تشویق دولتهایی نظیر ژاپن و کره جنوبی و عربستان برای در اختیار داشتن تسلیحات هستهای خواهد بود ؟ آیا دولت های اصلی غربی این سیاست را با وجود خطراتی که در زمینه اشاعه تسلیحات هستهای وجود دارد، تایید کرده و چنین سیاستهایی را در پیش خواهند گرفت ؟ ترامپ میگوید که آمادگی عقد قرارداد با طرفهای مختلف در زمینه منازعات و چالشهای منطقهای را خواهد داشت، باید دید محافل امنیتی و دفاعی و سیاست خارجی آمریکا تا چه حد با برنامههای ترامپ برای معامله با روسیه ولو به هزینه تهدید امنیت و ثبات دولتهای اروپایی به عنوان متحد آمریکا همراه خواهد شد؟
چهارم: متغیرات ناگهانی در اوضاع بینالملل
رئیسجمهور آمریکا نمیتواند شاخصهای سنتی دولت آمریکا و جریانهای تأثیرگذار در تشخیص سیاستهای داخلی و خارجی آن را مد نظر قرار ندهد. وی همچنین باید با متغیرات شتابان اوضاع بینالملل در ابعاد اقتصادی و سیاسی تعامل داشته باشد. معمولاً رؤسای جمهوری با بحرانهایی پیش بینی نشده نظیر فروپاشی اوضاع مالی و اقتصادی در سال 2008 و حملات 11 سپتامبر در سال 2001 و بروز ناگهانی خیزشهای مردمی عربی یا بحران اوکراین مواجه میشوند. هر اندازه که پیشبینی سیاستهای ترامپ دقیق باشد، حاکمیت وی براساس ماهیت این سیاستها جز در سایه تعامل وی با اولین بحران بزرگ و فوق العاده پیش روی دولت این کشور مشخص نخواهد شد.
پنجم: حجم مخالفتهای مردمی
رئیسجمهور برای یک دوره چهار ساله انتخاب میشود و عملکرد وی تنها در صورتی مورد ارزیابی قرار میگیرد که بخواهد یک دوره دیگر به عنوان رئیسجمهور کشور باقی بماند. در دولتهای آمریکا نمیتوان حجم تأیید یا مخالفت مردمی با سیاستهای یک دولت طی دورههای چهارساله را نادیده گرفت. با وجود اینکه رؤسای جمهور آمریکا حساسیتهای متفاوتی در قبال مخالفان مردمی از خود نشان میدهند، اما هیچ یک از آنها نیست که این مخالفتها را به صورت کلی نادیده بگیرد.
شکی نیست که مخالفت مردمی گسترده با جنگ در ویتنام یکی از عوامل اصلی تصمیم نیکسون جهت مذاکره برای پایان دادن به جنگ و خارج کردن نیروهای آمریکا از جنوب شرق آسیا بود. ترامپ نیز از این قاعده مستثنی نیست، به ویژه اینکه وی اولین تاجری است که به سمت ریاست جمهوری آمریکا رسیده و ممکن است بامخالفت های بیشتر مردمی مواجه شود.
ترامپ همچنین نمیتواند این نکته را فراموش کند که رقیب وی از نظر تعداد آراء، تعداد قابل توجهی بیشتر از وی رأی به دست آورده بود. طی دو هفته اول پس از پیروزی وی در انتخابات و حتی قبل از اینکه وی کلیدهای کاخ سفید را در دست بگیرد ، تظاهرات گستردهای در مخالفت با وی در بسیاری از شهرهای آمریکا برگزار شد. بیشتر کسانی که در این تظاهراتها شرکت کرده بودند ، جوانان و فعالان سیاسی لیبرال و چپگرا بودند. با وجود اینکه از شدت این تظاهرات کاسته شده است ، اما انتظار میرود بار دیگر در صورت اقدام ترامپ برای اعمال برخی سیاستهای جنجالی خود با شدت بیشتری به راه بیفتد. شاید بتوان گفت عقبنشینی ترامپ از وعدههای مکرر انتخاباتی خود در زمینه تعیین دادستانی برای تحقیق در استفاده هیلاری کلینتون از ایمیل شخصی در زمان پست وزارت خارجه به این موضوع بازمیگردد که وی میداند با چنین تصمیماتی حجم شکاف در جامعه آمریکا را نمی توان مهار کرد.
ششم: ویژگیهای خاص رئیسجمهور
ویژگیهای شخصی رئیسجمهور نقش اساسی در تعیین ماهیت دوران ریاست جمهوری و رویکردهای دولت وی دارد. اگر وی به دنبال تقابل با کنگره باشد، بیش از یک رئیس جمهور مسالمت جو، نیازمند مهارت سیاسی بالا در جلب افکار عمومی است. تمامی رؤسای جمهور که در دوران تبلیغات انتخاباتی خود به مبالغه و دروغگویی دست زدند، مجبور شده اند به نسبتهای مختلف از وعدههایی که در این دوره داده بودند ، عقبنشینی کنند.
ترامپ نیز با گرایشهای انتخاباتی عوامفریبانه مجموعه ای از وعدههای مبالغهآمیز و حتی دروغ را مطرح کرده است ، به این ترتیب عجیب نیست که برخی از این وعدهها را به صورت کلی یا جزئی نادیده بگیرد. وعده پروژههایی نظیر بازگشایی معادن زغال سنگ که بنا به دلایل اقتصادی و زیست محیطی بسته شده است و راهاندازی مجدد کارگاههایی که به علت عدم قدرت در رقابت بسته شده اند، بعلاوه لغو معاهدات بینالمللی با ثبات ، همگی جزوی از پروژههای مبالغهآمیز است که امکان وفاداری رئیس جمهور به آنها اگر نگوییم غیرممکن است، باید گفت که بسیار مشکل است.
سیاستهای پیشبینی شده رئیسجمهور آمریکا
طی سه هفته پس از پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری، وی از مجموعه قابل توجهی از وعدههای انتخاباتی خود دست برداشته و برخی وعدههای دیگر را مطرح کرده که رأی دهندگان قبل از وی نشنیده بودند. به عنوان مثال ترامپ از هجمه خود بر ضد مؤسسات آمریکایی دست برداشته و در کادر فرماندهی دولت خود عناصری را گمارده است که تقریباً تمامی آنها وابسته به مؤسسات سنتی حاکمیت در این کشور بودهاند.
وی همچنین از وعده خود مبنی بر اخراج 11 میلیون مهاجر غیرقانونی نیز دست برداشته است و تنها از اخراج افرادی سخن میگوید که سابقه کیفری داشته باشند. وی همچنین از وعده خود مبنی بر پیگرد و بازداشت هیلاری کلینتون نیز دست برداشته است. او همچنین از این اظهار نظر دست برداشته که می گفت تغییرات آب و هوایی تنها یک توطئه چینی بر ضد صنایع آمریکا است. در عین حال وی به صورت مبهم و تردید آمیز از گماردن داماد خود جارد کوشنر که یک تاجر یهودی آمریکا است ، برای ریاست پرونده سازش در موضوع فلسطین خبر داده است. وی همچنین تلاش دارد به اوضاع سوریه پایان دهد.
این تحولات سریع نشان میدهد که ترامپ قید و بندهای موجود بر ضد جایگاه رئیسجمهور آمریکا را میداند. تمام تهدیداتی که ترامپ در خلال تبلیغات انتخاباتی خود مطرح کرده بود ، قابل اجرا نیستند و تمام وعدههایی که داده بود را نمیتوان به قانون تبدیل کرد و تمامی مواردی که وی خواستار کنار گذاشتن آنها بود، قابل کنار گذاشتن نیستند. ترامپ در ابعاد داخلی نیز نمیتواند برخلاف وعدههایی که مطرح کرده ، نظام سیاسی آمریکا را به عقب برگرداند و نمی تواند سیاست کاملا منزوی از خارج را در پیش بگیرد.
البته تحولاتی که حد و مرزهای سنتی در سطح اختیارات رئیسجمهور ایجاد میکند ، نباید ساختار و زیرساختهای دولت ترامپ و رویکردهای آن را مخفی کند. ترامپ نظیر بسیاری از افرادی که آنها را در پست های مدیریت دولتی قرار داده ، به احتمال فراوان مخالف مهاجران و اقلیتها و آمریکای لیبرال خواهند بود.
این دشمنی تا زمانی که کنگره آمریکا تسلیم این رویکردها باشد، خود را در سیاستهای داخلی دولت جدید نشان خواهد داد، این گرایشها میتواند فضایی از چالش و شکاف را در جامعه آمریکا ایجاد کرده و زندگی میلیونها مسلمان و سیاهپوست و شهروندان با اصالت لاتین را مانند دیگر اقلیت های فرهنگی به مخاطره بیندازد. ریاستجمهوری ترامپ خواسته یا ناخواسته فضایی از بازگشت سفیدپوستان با تعریف سنتی و آنگلوساکسون به حاکمیت آمریکا را رقم خواهد زد، کسانی که خود را مالک اصلی آمریکا و نگهبان ارزشهای آن میدانند. این موضوع میتواند سطح خشونتهای اجتماعی و نژادپرستانه در جامعه آمریکا را افزایش دهد.
در عرصه خارجی نیز تردیدهای ملموسی در رابطه با به اجرا گذاشته شدن سیاستهای دولت ترامپ وجود دارد ، در عرصه تجارت بینالملل ترامپ میتواند تأیید توافق پاسیفیک را رفع کند یا آن را لغو کرده یا طرفهای مختلف را مجبور به بازگشت به میز مذاکرات کند، اما برای اصلاح توافق نافتا تنها می تواند کانادا و مکزیک را دعوت به میز مذاکرات کند. در رابطه با چین نیز تنها راه موجود تعامل و مذاکره است و نمی توان جنگ تجاری را در تعامل با این کشور برگزید. حتی اگر وی بخواهد دامنه تقابل با چین را افزایش دهد، باید آن را به مسایل استراتژیک بکشاند، مانند کاری که در تماس تلفنی با رئیس جمهور تایوان انجام داد.
در رابطه با روابط با روسیه ترامپ میتواند معاملهای با این کشور در زمینه اوکراین و سوریه انجام دهد، در این زمینه وی حتی میتواند به صورت ملموسی تحریمهای اعمال شده بر ضد روسیه را کم کند، اما بعید است که اجازه تهدید دولتهای بالتیک از سوی روسیه را بدهد.
همچنین وی احتمالاً نمیتواند استقرار برنامه ضد موشکی در اروپا را متوقف کند یا متحدان آمریکا در اروپا را نادیده گرفته و به صورت انفرادی به دنبال توسعه زیرساختهای صنعتی روسیه بر آید. حتی اگر ترامپ به وعدههای خود در زمینه افزایش هزینههای دفاعی و تلاش برای بالا بردن سطح برتری فنی نیروهای مسلح آمریکا اقدام کند، پوتین هرگز از این سیاست راضی نخواهد بود.
ترامپ همچنین میتواند فشارها بر متحدان خود در ناتو را افزایش دهد و آنها را به بالا بردن بودجه دفاعی ناتو به میزان 2 درصد از تولید ناخالص ملی این کشورها بر اساس شرط عضویت در ناتو مجبور کند، با این حال بعید است که اجازه تصمیمگیری را از ناتو بگیرد یا اجازه اشاعه تسلیحات هسته ای خارج از چارچوب ائتلاف ناتو را حتی به متحدان آمریکا نظیر ژاپن یا کره و عربستان بدهد.
درخاورمیانه به نظر می رسد وجهه سیاست های ترامپ به صورت نابسامان و متداخل خواهد بود، همانطور که شرایط منطقه به این صورت است. ترامپ ثبات را بر آزادی و دموکراسی ترجیح می دهد، لذا به دنبال تقویت مناسبات با مصر تحت حاکمیت السیسی است و شاید فشارها برای حل و فصل بحران سوریه به نفع دولت این کشور را افزایش دهد. وی همچنین ممکن است به دنبال حمایت از دولت عراق بر ضد داعش باشد.
دولت ترامپ همچنین اعلام کرده که مواضعی مخالف با جریان های تغییر در خاورمیانه بویژه جریان های رادیکال اسلام سیاسی دارد. به صورت خلاصه می توان گفت دولت ترامپ اخبار بدی برای آرمانگرایی های تغییر و تحول دموکراتیک در خاورمیانه خواهد داشت.
در خصوص مناسبات با ایران نیز امکان فرار ترامپ از توافق هستهای مشکل است، اولاً از این جهت که توافق مذکور ماهیت یک معاهده بینالمللی چندجانبه را به خود گرفته است و ثانیاً از این جهت که نه دولتهای اروپایی و نه کشورهای همسایه ایران به دنبال لغو آن نیستند. کاری که ترامپ میتواند انجام دهد ، تایید قانون تمدید تحریمها بر ضد ایران است که کنگره اخیراً آن را تصویب کرد. وی حتی میتواند تحریم ها را به بهانههای مختلف افزایش دهد .
اظهارات ترامپ و برخی دیگر از عناصر دولت وی نشان دهنده تمایل برای بهبود مناسبات با ترکیه است، این بهبود مناسبات به علت دوستی با اردوغان نیست، بلکه آمریکا میخواهد متحدین قوی و قابل اعتمادتری در میان هرجومرج منطقهای برای خود داشته باشد. اگر دولت ترامپ بخواهد به گزینه ترکیه دست بیاویزد، باید اقداماتی را در زمینه پرونده فتحالله گولن در دستور کار قرار دهد و از سیاست ائتلاف با حزب کارگران کردستان در سوریه دست بردارد. با این وجود حتی اگر واشنگتن چنین اقداماتی انجام دهد، آنکارا گرایش مثبتی نسبت به رویکرد واشنگتن در حل و فصل بحران سوریه مبتنی بر حفظ نظام بشار اسد در این کشور نخواهد داشت.
روی کار آمدن دولت ترامپ خبر بد برای آرمان فلسطین است، این موضوع تنها از ناحیه مناسبات سنتی دولتمردان آمریکایی با اسرائیلیها نیست، بلکه از این منظر است که احساسات متناقضی در ایجاد ارتباط بین پروژههای صهیونیستی و تفکرات حاکمیتی این فرد وجود دارد. سفیدپوست محوری در جوهر و اساس خود یک حرکت نژادپرستانه است که در عین حال همبستگی و گرایش بالایی با پروژه سلطهطلبی صهیونیستی با ریشه های غربی بر محیط عربی- اسلامی دارد.
پیشنهاد ترامپ مبنی بر تصدی دامادش به عنوان یک تاجر یهودی بدون تجربه دیپلماتیک در حل و فصل بحران عربی و اسرائیلی، نشان دهنده تحقیر و بی اولویت بودن این موضوع در دیدگاه های ترامپ است. فرق نمیکند که ترامپ به دنبال جستجوی راه حل مسالمتآمیز برای این درگیریها باشد یا نه، اما چیزی که مشخص است این است که وی نیز سیاست جانبداری از اسرائیل را در پیش خواهد گرفت و دست کم اعتراضات کمتری را نسبت به توسعه شهرکسازی صهیونیستی در کرانه باختری و قدس اشغالی خواهد داشت که اصلیترین علت شکست تلاشهای پیشین برای پیشبرد روند سازش است.
اظهارات زودهنگام ترامپ در رابطه با نحوه تعامل با بحرانهای منطقهای خاورمیانه نشان نمیدهد که وی دیدگاهی در زمینه بازگرداندن ثبات به این منطقه داشته باشد یا بخواهد به نفع ملتهای منطقه کار کند، این موضوع نه در سوریه و نه در ایران یا عراق یا فلسطین صدق نمی کند.
در نهایت میتوان گفت که این رئیسجمهور آمریکا واقعاً متفاوت است، وی هیچ دیدگاه مستحکم و منطقی و مبتنی بر سیاستهای داخلی و خارجی برای خود ترسیم نکرده و تصورات وی از مسائل مربوط به آمریکا و جهان برای دیگران اطمینان بخش نبوده است.
البته اطمینان در اینجا تنها به معنی ثبات اوضاع بینالمللی نیست، بلکه باید به این معنا باشد که موقعیت و نفوذ آمریکا در جهان نیز حفظ شود. خاستگاه سیاست در آمریکا چارچوب تنگ ملیگرایی مبتنی بر بهره برداری های سفید پوستان است که تنها به پایین آمدن وزنه معنوی آمریکا و کاسته شدن موقعیت اخلاقی این کشور منتهی خواهد شد. در صورتی که آمریکا نقش رهبری غرب لیبرال را از دست بدهد، دنیا به سمت دوره ای از فقدان توازن و یقین پیش خواهد رفت که در آن اهمیت قدرتهای منطقهای افزوده خواهد شد.
انتهای پیام/