نقش حلب در ژئواستراتژی بحران منطقه/ آیا خطوط نقشه خاورمیانه تغییر می‌کند؟

همه چیز برای یک چرخش موقعیتی بزرگ، در حال مهیا شدن است. حتی در صورت یک توافق روسی-آمریکایی، باز هم پتانسیل تداوم تنش و بحران، در منطقه رفع نمی‌شود، بلکه، ممکن است "خطوط نقشه" و حدود منافع، تغییر کند.

به گزارش خبرگزاری تسنیم،"حلب آزاد شد"، و "آرمان تجزیه سوریه" سقوط کرد. هیچ جنگی آغاز نمی‌شود، مگر آنکه توازن قوا، در حوزه مشترک، بین نیروهای مجاور، بر هم بخورد و هیچ جنگی پایان نمی‌پذیرد، مگر آنکه، موازنه‌ای جدید، یا بر مبنای "توافق اطراف هم وزن"، و یا بر اثر "غلبه یکی بر دیگری" برقرار شود.

حتی پس از آزادی حلب، که مهمترین تحول در 5 سال جنگ سوریه محسوب می‌شود، نمی‌توان انتظار خاتمه بحران را داشت. دلایل این فرضیه، بسیار است. اما اینکه آینده بحران به کدام سو خواهد رفت، یک سوْال مهم است که بررسی جامع می‌طلبد.

کشیده شدن دامنه بحران تحمیلی حماء و حُمص، به پایتخت صنعتی - اقتصادی سوریه، در فاصله بیش از یکسال از آغاز بحران سوریه، یک روند طبیعی یا یک اتفاق جبری نبود، بلکه، بخش مهمی از یک روند طراحی شده بود. روندی که ریشه در منافع بعضی قدرتهای جهانی و قدرتهای شاخص منطقه، داشته است.

• اول- تبیین زمینه‌ها و محیط راهبردی بحران:

منطقه خاورمیانه، یکی از مهمترین کانون‌های تحولات سیاسی، امنیتی جهانی بوده است. ژئوپولیتیک این منطقه، تمرکز موازنه قوا میان اقطاب قدرت جهانی را بخود جذب کرده است.

وقوع انقلاب اسلامی ایران - پایان جنگ سرد و تجزیه اتحاد شوروی  - و ناکارامدی مدل "لیبرال دموکراسی غرب" جهت تحولات سیاسی اجتماعی در کشورهای منطقه، سه عامل تعیین کننده در روندهای تحول منطقه بوده است.

شکاف بین ساختارهای سیاسی و بافت اجتماعی در نظامهای سنتی مستقر در منطقه، بروز تحولات شگرف را اجتناب ناپذیر کرده بود.

ایالات متحده آمریکا، فروپاشی اتحاد شوروی را جهت "توسعه نفوذ و اقتدار" خود و استقرار "نظام تک قطبی"، مغتنم می‌دانست. آمریکا سه محیط "ترانس آتلانتیک" ،"ترانس پاسیفیک" و "خاورمیانه" را هدف قرار داد. جهان گرایی آمریکا، ربط وثیق با ضرورت‌های ژئواستراتژیک، ژئوپالیتیک و ژئواکونومیک این کشور داشت.

"طرح خاورمیانه بزرگ"، یا "خاورمیانه جدید"، روند تکاملی خود را توسط نومحافظه کاران، از محیط نظری و آکادمیک، به عرصه سیاست عملی آمریکا منتقل شد. مقدمات بنیادین و عملیاتی این ایده، در زمان ریاست هشت ساله جورج بوش دوم بر کاخ سفید، تمهید شد.

مساله انرژی، منابع، مقاصد، مناسبات، مسیرها و خطوط نفت و گاز، از مهمترین سوژه‌های ملحوف در ایده "خاورمیانه بزرگ" بود.

در واقع، "خاورمیانه بزرگ"، نام مستعاری برای "خاورمیانه متکثر" بود. در خاورمیانه جدید، هویت‌های ملی، ایدئولوژیک و تاریخی، می‌بایست قربانی هویت‌های "متکثر قومی قبیله ای" شود. هویت‌های محلی Local, و تضعیف شده، که با اندک هزینه‌ای، در خدمت یک نظام شبه فدرالی منطقه‌ای و در نهایت، نظم نوین جهان آمریکایی قرار گیرند.

وقوع تحولات اجتماعی-سیاسی در کشورهای عربی شمال آفریقا، که حلقه دوم متصل به قلب خاورمیانه محسوب می‌شدند، زمینه ساز و تمرین مناسبی برای تسری موج "تحول خواهی" به مرکز خاورمیانه بود. لذا، پیشروی امواج "بهار- یا - بیداری"  از حاشیه به مرکز، با خشونت بیشتر و تمرکز قوی‌تر بر متفرقات قوم گرایانه همراه شد.

عراق و سوریه، دو کلید اساسی دومینوی تحولات استراتژیک در خاورمیانه محسوب می‌شوند. تجزیه این دو کشور، می‌تواند ترتیبات امنیتی، ژئوپولیتیک، ژئواستراتژیک و ژئواکونومیک "هاب راهبردی جهان" را بطور کلی دگرگون سازد.

• دوم - اهداف آمریکا از طرح "خاورمیانه جدید"؛

از منظر آمریکایی، "دگرگونی خاورمیانه" می‌توانست یا می‌بایست آثار زیر را داشته باشد:

. معادلات ژئواکونومیک و ژئوانرژی را به زیان روسیه و به نفع ایالات متحده و همپیمان‌های اروپایی آن، بطور ساختاری، تغییر دهد.

. حضور و نفوذ دو رقیب قدرتمند جهانی، (روسیه و چین) و رقیب منطقه‌ای (ایران) را در قلب سیاسی-امنیتی-اقتصادی غرب آسیا، بشدت محدود کرده یا کلاً حذف کند.

. ایران را در مرزهای فلات مرکزی خود محصور کرده، دسترسی راهبردی ایران را به قلب خاورمیانه و سواحل شرقی مدیترانه کوتاه کند. با تشدید تعارضات مذهبی از بیرون و تعارضات قومی از درون، ایران را دچار انزوا و تجزیه کند.

. ترکیه را به یک کشور درون گرا و مطیع، بدون خطر برای منافع یوروآتلانتیک، تابع ملاحظات استراتژیک ناتو در غرب آسیا و ترجیحاً کوچکتر، تبدیل کند.

. عربستان سعودی را به حکومتی غیر ایدئولوژیک، فدرالی، ممزوج شده در نظام مالی و انرژیک ایالات متحده و البته تا حدودی "مدرن" تبدیل کند.

. مصر بایستی کشوری سکولار، محافظه کار، درگیر فرایند نوسازی و دوست فرودست اسرائیل باشد.

. رژیم اسرائیل، بایستی هم در گستره ارضی و هم پهنه مناسبات همه جانبه منطقه‌ای، توسعه و گسترش یابد و به قدرت فرادست در "خاورمیانه بزرگ و متکثر" تبدیل شود.

. از تجزیه سوریه، عراق (و بخشی از ترکیه) و اردن، نزدیک به 10 هویت جدید حکومتی خلق شود و بخش‌های مهمی از کشورهای خط مقدم، به خاک رژیم صهیونیستی منضم شود،

. یک هویت جدید فلسطینی، می‌تواند بر اثر تجزیه اردن، سوریه و بخش‌هایی از لبنان، خارج از حیطه سرزمین‌های اشغالی کنونی، بصورت "دوفاکتو" شکل گیرد.

. در این فرایند، مسیرهای "ترانزیت، آب، و خطوط انرژی"، بایستی ازکنترل کشورهای کنونی خارج شده و در بستری از امنیت قابل دوام، تحت کنترل آمریکا و رژیم‌های جدید تابع، قرار گیرد.

یک چنین پروژه عظیمی، نخست به بستری کاملاً آماده، و نوعی "سرزمین سوخته" نیاز دارد.

اگر به خط سیر و محورهای عملیاتی و تصرفات داعش و دیگر گروههای معارض، در سوریه و عراق دقت کنیم، درمی‌یابیم که، خط سیر آنها، دقیقاً بر محور "ترانزیت، آب، و انرژی"، از شرق به غرب منطبق است.

در یک چنین سپهر تحلیلی، تکامل گروه‌های "عرب-افغان" دهه هفتاد و هشتاد میلادی، به طالبان در دهه نود و تبدیل طالبان به القاعده و توسعه القاعده به "داعش"، کاملاً هدفمند جلوه می‌کند.

البته خلق شرکت سهامی "تروریسم لازمان و لامکان" نیز با دقت بر کیفیت شکل دهی و سازماندهی آنها، توجیه کننده این روند "نا امن ساز و تجزیه منطقه‌ای" می‌باشد. علاوه بر داعش، بیش از 30 گروه تروریستی فعال در سوریه، (سوای گروه‌ها و نیروهای قومی بومی، نظیر نیروهای کرد، ترکمن، و دیگران) فعالند، که مهمترین آنها را، ارتش آزاد سوریه، جبهه النصره (فتح الشام)، جیش الاسلام، جبهه الشامیه، احرار الشام، جبهه الاسلامیة و ... تشکیل می‌دهند. اینها عمدتاً توسط دولتهای ترکیه، عربستان سعودی، قطر (و امارات) و تحت حمایت و هدایت آمریکا و رژیم صهیونیستی قرار دارند. گسترش عملیاتی این گروهها، پازل بسیار پیچیده‌ای را در صحنه امنیتی - نظامی سوریه ایجاد کرده است.

• سوم - اهداف و منویات کشورهای دخیل در بحران سازی منطقه:

. صرفنظر از ایالات متحده آمریکا (که شرح اهداف آن ذکر شد)، سه قدرت منطقه‌ای شامل ترکیه، عربستان و رژیم صهیونیستی نیز هرکدام اهدافی مشترک و یا خاص خود را در ایجاد و توسعه ناامنی و تروریسم، دنبال می‌کنند:

. مقابله با قدرت منطقه‌ای و نفوذ ایران در سطح منطقه تا منتهی الیه مرزهای غربی و سواحل مدیترانه و دریای سرخ

. توسعه دایره نفوذ و حاکمیت خود در جدار پیرامونی.

. تلاش برای حذف متحدان منطقه‌ای ایران در عراق، سوریه، لبنان، یمن و ممانعت از توسعه نفوذ ایران.

. تشدید تضاد مذهبی به منظور حذف و محو "قدرت شیعی" در منطقه.

. جایگزینی و تسهیم ظرفیت‌های ژئوپولیتیک و ژئواکونومیک ایران در بین خود.

. حصر سیاسی، امنیتی، اقتصادی ایران در محدوده مرزهای سرزمینی خود و انقطاع ارتباطات منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای ایران.

. تلاش برای تجزیه ایران از طریق توسعه تمایلات و اختلافات قومی (ویژه اهداف اسرائیل و عربستان).

. خلع ید و سلب قدرت "تضاد سازی و موازنه منفی" ایران، در سطح منطقه و فرامنطقه.

فهرست فوق، مهمترین نیات و اهداف رقیبان منطقه‌ای ایران، در فرایند بحران و جنگ کنونی محسوب می‌شود.

• چهارم - جنگ فراگیر، زمینه‌ها، ریشه‌ها و عوامل:

فرایند جنگ علیه تروریسم (اکتبر 2001)، که از گامهای اولیه نومحافظه کاران در راستای تحقق هدف "خاورمیانه جدید" بود، تبعات و نتایج متنوعی بدنبال داشت. هرچند حاکمیت طالبان در افغانستان اسقاط شد، اما قدرت نفوذ ایران در معادلات امنیتی حوزه شبهه قاره و آسیای مرکزی، بیش از پیش به اثبات رسید.

در حقیقت، اگر نقش مستشاری ایران در پی نبرد "تورابورا" در افغانستان در نوامبر  2001 ایفا نمی‌شد، معلوم نبود که پروژه خلع قدرت طالبان و نبرد با القاعده، تا کِی و کجا بطول می‌انجامید.

پس از آن نیز، در تداوم "جنگ علیه تروریسم" ، بار دیگر ارتش ایالات متحده علیرغم حذف صدام، (فوریه 2003) بشدت در عواقب امنیتی "توسعه تروریسم" در عراق اسیر شد.

این بار نیز هماهنگی با قوای امنیتی ایران بود که امکان خروج کم هزینه‌تر آمریکا را تسهیل کرد. هرچند که آمریکا، در هر دو مورد (افغانستان و عراق)، ایران را مخل امنیت یا حتی محور شرارت نامید.

تحولات امنیتی در بین سالهای 2005 تا 2010، از جمله ترور رفیق حریری و جنگ 33 روزه 2006 اسرائیل با حزب الله و یورش اسرائیل به باریکه غزه و شکست اجلاس اناپولیس در نوامبر 2007 و گسترش نیروهای القاعده در منطقه، مساله هسته‌ای ایران و مهمتر از همه، تسلط نیروهای ملی و شیعی عراق بر ساختارهای سیاسی، اقتصادی و امنیتی عراق، موجب شد که "ایران" در کانون توجهات امنیتی منطقه قرار گیرد.

ایده موهوم "هلال شیعی" برای نخستین بار توسط شاه اردن در 2004 مطرح شد. در پی تعامل راهبردی ایران با دولت جدید در عراق و حل تنش‌های فیمابین سوریه و محور مقاومت، و توسعه اقتدار و نفوذ حزب الله، (پس از 2008) و نهایتاً وقوع برخی تحولات سیاسی و امنیتی در جنوب شبهه جزیره عرب، ایده "هلال شیعی" مجدداً در کانون تحلیل‌های آمریکایی و اسرائیلی قرار گرفت.

شدت یافتن چالش هسته‌ای و شیوه تهاجمی دولت ایران -2005 به بعد- مساله ایران هراسی و هلال شیعی را تا حد یک تهدید جدی، در منطقه مطرح ساخت.

از این تاریخ بود که موضوع "القاعده" که نوعی جنبش تروریستی در چارچوب سرزمین و هویت‌های ملی، نمایان شده بود، جای خود را به "تروریسم لازمان و لامکان" داعش داد.

ابومصعب الزرقاوی، امیر القاعده در بین النهرین، به نوعی آخرین فرمانده القاعده در عراق بود که ادامه خط تروریستی او پس از "حمزه المهاجر"، به "ابوعمر البغدادی" و "داعش" منتهی شد.

کلید تجزیه عراق و سوریه، توسط جریان داعش، عملاً از 2006 به بعد زده شده بود و فرایند تامین نیرو، آموزش، سازماندهی، تجهیز و آماده سازی برای مانور و عملیات، تقریباً سه تا چهار سال پس از ابومصعب، بطول انجامید.

سرویس‌های امنیتی ترکیه، عربستان، اسرائیل، قطر، اردن، امارات، زیر نظر سرویس‌های "مادر"، ایالات متحده و هم پیمانها، این بزرگترین پروژه امنیتی قرن را اداره کردند.

پس از ناامن سازی صفحات میانی تا غربی عراق، در مدت کوتاهی، مسیرهای "ترانزیت، ثروت، انرژی و آب"، از سمت شرق به غرب به تصرف تروریست‌ها درامد. داعش که به لحاظ نظامی، از ساختار باقیمانده "ارتش بعث صدام" تامین شده بود، تا مرزهای سوریه پیشروی کرد.

اینک، کلید ناامنی شهری و بحران ملی در سوریه نیز زده شده بود.

• پنجم - دولت بشار الاسد و نقش تاریخی ایران؛

نقد عملکرد حکومت بعث علوی سوریه، در جای خود و بطور مجزا اهمیت دارد.

شخصاً معتقدم که بشارالاسد و حامی جدی او، ایران، می‌توانست از بروز بحران و ناامنی منطقه‌ای و ملی که بستر و مقدمه جنگ سوریه شد، جلوگیری کند.

برای اینکار، دستکم 8 تا 10 سال (از 2001 به بعد) فرصت داشتیم. فرصتی طلائی که به دلایل بسیار از دست دادیم. تحلیل این برش از تاریخ سوریه، در جای خود اهمیت دارد.

نکته مهم انتقادی اینجاست که داغ برخورد سال ١٩٨٢، بر دل حماء و حُمص، زنده بود. دولت، بویژه پس از حافظ الأسد، امکان بسیاری داشت تا همان کاری را که دست بیگانه، در طَی سه سال، با رویکرد منفی و ضد امنیتی کرد، (تغییر نسبی بافت جمعیتی و روبنای اقتصادی در صفحات غربی و شمالی کشور) در طول 8 تا 10 سال، با رویکرد مثبت و اجتماعی-اقتصادی انجام دهد. اگر آن روند، در برنامه توسعه اقتصادی اجتماعی و آمایش سرزمین سوریه قرار می‌گرفت، ترکیه، سعودی و اسرائیل، نمی‌توانستند بسادگی بحران سازی و نهایتاً جنگ فراگیر را در شامات سازمان دهند.

همچنین، دستگاه امنیتی سوریه، رویکرد "برخورد سخت و حذف" را بر رویکرد "تعامل و حلّ و فصل" بستر بحران، ترجیح داد. ضمن آنکه، از مشاهده نفوذ پرحجم دستگاههای امنیتی ترکیه، سعودی، قطر، امارات، اسرائیل و حتی آمریکا، در لایه‌های مختلف اقشار و اقوام و حتی ارتش سوریه، عاجز مانده بود.

نقطه ضعف آخر دولت، در نحوه کنترل اغتشاش بود که متأسفانه با تکرار تجربه تلخ و ناموفق سال ١٩٨٢، زمینه شعله ور شدن بحران را بسیار مساعد کرد.

از سوی دیگر، حفظ سرپل‌های راهبردی در شامات، اعم از گذرگاه زبدانی، مناطق شیعی و علوی نشین، مرزهای جنوب و جنوب غرب و بنادر مهم لاذقیة و طرطوس، برای جمهوری اسلامی ایران، جنبه حیاتی داشته‌اند.

از همین رو، مسئولیت دستگاههای سیاسی، مستشاری و نیز دیپلماتیک ایران در سوریه، در جهت اهتمام و تشریک مساعی با رهبر و دولت سوریه، بمنظور مدیریت و مهار بحران، پیش از وقوع سونامی برخورد و خشونت، غیر قابل اغماض بوده است.

حتی، در زمان بروز نخستین برخورد تصنعی در حماء (تابستان 2011) و اولین تلفات مردمی، رویه مستشاری می‌بایست بر کنترل دامنه بحران قرار می‌گرفت.

• ششم - اهداف نظامی و نقش محوری "حلب"، در فرایند بحران،
با پیشروی "داع" (دولت اسلامی عراق) به سمت شام، زمان تشکیل و اعلام "داعش" فرا رسیده بود.

طَی سه سال، از 2007 تا 2010، "میت" تعداد بسیار زیادی از نیروهای بومی را در شمال و شمالغرب سوریه، جذب، سازماندهی، آموزش و اعزام داشته بود. بطور عجیبی ترکیب جمعیتی و اقتصادی شهرهای شمال و غرب سوریه تدریجاً تغییر یافته بود.

بدلیل سابقه تاریخی، حماء و حُمص، مناسبترین زمینه را برای "خیزش" و تکرار الگوی تونس، داشتند. حماء نخستین قطعه از دومینوی جنگ در شامات بود.

در کوتاهترین زمان، مهمترین محورهای مواصلاتی و ارتباطی سوریه توسط نیروهای سازماندهی شده و مجهز به کامل ترین و پیشرفته ترین تجهیزات و سلاح و مهمات، تصرف شد.
در محورهای شمالی هم مرز با ترکیه، می‌بایست ارتباط میان اکراد عراق و سوریه، با کردهای ترکیه منقطع شود. ترکیه قصد پیش راندن تروریست‌های تحت حمایت خود را به سمت حلب و ادلب و حتی لاذقیة را نیز داشت.

مهمترین صفحاتی که می‌بایست از دست دولت سوریه خارج شوند، در چند محور (دیرالزور، حسکه، رقّه ) - (جرابلس، حلب، ادلب ) - (حما، حُمص و دمشق ) - (زبدانی، مزایا و درعا)، برنامه ریزی شده بود.

داعش مسیر اول را به لحاظ تصرف بخش شرقی کشور و صحرای سوریه، به انجام رساند. عبور داعش از مرزهای عراق در دو محور حسکه و دیرالزور، تا تصرف رقّه و اعلام خلافت شام در این شهر، انجام شد. داعش سپس به سمت حلب، لاذقیة، حماء، حُمص و ریف دمشق پیشروی کرد. اما صحنه جنگ داخلی سوریه می‌بایست بشدت پیچیده و غامض شود.
نفوذ دشمن، تا رده نخست وزیر دولت بشار و برخی از فرماندهان رده عالی ارتش نیز، صورت گرفت.

تشکیل ارتش آزاد سوریه، در کنار و همپیمان با القاعده و با برچسب "معارضین میانه رو"، از طنزهای فاجعه بار و غم انگیز پروژه تجزیه سوریه، محسوب می‌شود. یکی از اهداف فرعی صاحبان علّه، تداوم  تطویل جنگ بوده است. تطویل و گسترش جنگ، به معنای درگیر کردن هرچه بیشتر حامیان دولت سوریه در بحرانی  "بی سرانجام" است. از سوی دیگر، زمینه تنش شهری و برخورد و مقابله بین نیروهای دولتی و جمعیت معترض سازماندهی شده، فراهم شده بود.

حلب اما، شاه بیت این طرح تجزیه و براندازی بود. سقوط حلب، می‌توانست تبعات سهمگین ذیل را داشته باشد؛

. زنجیره دومینوی سقوط دولت را تکمیل کرده،

. دسترسی حامیان دولت قانونی سوریه را به "مناطق و صفحات راهبردی" غرب و جنوب، منتفی کند،

. بنادر مهم لاذقیة و طرطوس را از اختیار دولت خارج کند و روسیه و ایران را از دسترسی به سواحل مدیترانه محروم سازد،

. شاهراه شمال - جنوب سوریه و ارتباط شرق به غرب سوریه را قطع کند،

. تنگنای راهبردی بر دمشق تحمیل کند،

. دسترسی و ارتباط دولت و حامیان بشار، بویژه ایران را به شمال لبنان و دره بقاء (از طریق قصاری و زبدانی و مزایا) قطع کند،

. مناطق شیعی و علوی نشین سوریه را در محاصره قرار دهد و از حمایت نیروهای دولتی و حامیان دولت، محروم دارد.

حلب، چهار سال زیر ضربات ده‌ها گروه مزدور تروریستی قرار گرفت. اگر نیروهای اشغالگر، قادر بودند که بطور کامل بر حلب تسلط بیابند، همه اهداف فوق الذکر را می‌توانستند تامین کنند.

• هفتم - تحول در صحنه نبرد. ابتکار ایرانی، ضربه روسی،

منطق نظامی و امنیتی ایجاب می‌کرد که اگر هفت هدف یادشده، ناشی از سقوط کامل حلب، برای نیروی مهاجم تامین می‌شد، کار تجزیه سوریه و اسقاط دولت قانونی آن، یکسره شده بود و بالعکس، مقاومت حلب، مهمترین عامل ناکامی نیروی متجاوز در تسلط کامل بر سوریه شد.

سپتامبر 2015 اما، روند جدیدی در بحران منطقه ورق خورد. منافع همراستا و اهداف "استراتژیک" نظامی و منطقه‌ای مشترک، میان محور مقاومت با محوریت ایران و فدراسیون روسیه، شرایط صحنه نبرد را بکلی دگرگون کرد.

در سال  2012 که اوج توسعه طلبی و پیشرفت داعش در عراق و سوریه بود، مقامات سیاسی و امنیتی آمریکا، بارها اعلام کردند که، مقابله و مهار داعش، دستکم به بیش از 10 سال زمان نیاز دارد.

از آن زمان تا سپتامبر 2015، عملاً، توان سازماندهی ایران، با مباشرت ارتش و نیروهای مقاومت ملی عراق و ارتش و محور مقاومت لبنانی و مدافعان، در سوریه، کمر ارتش‌های مزدور تروریستی را شکستند، اما حمایت‌های هوایی "ائتلاف امریکایی ضد داعش" از گروههای مزدور مخالف اسد، شرایط را برای نابود سازی تروریسم، بشدت مشکل کرده بود. ورود تمام عیار ارتش روسیه، با همه تبعات گذشته و آینده‌اش، ترتیبات صحنه را بکلی دگرگون کرد.

آمریکا، ترکیه، عربستان، اسرائیل و دیگر شرکای حامی تروریسم "لازمان و لامکان"، تصور نمی‌کردند که آنهمه برنامه ریزی و هزینه چندین ساله و چندصد میلیاردی، در تاثیر هماهنگی و عملیات مشترک محور مقاومت و روسیه، تا لبه شکست قطعی، عقب رانده شود.

با ورود و مداخله روس‌ها، در کنار محور مقاومت، بحران عمیق منطقه‌ای، می‌رفت تا به آغازی برای جنگ فراگیر در سطح جهان تبدیل شود.

رژیم توسعه طلب اردوغان البته در این تصاعد بحران، بسیار ذی مدخل بود.

این خود از نشانه‌های اهمیت حلب، در سرنوشت این جنگ سرنوشت ساز بود.

با همه مقاومت سرسختانه ائتلاف آمریکایی و قدرتهای منطقه‌ای و هزینه‌های سرسام آور و تلفات بسیار زیادی که بر مردم "گروگان" حلب تحمیل شد، اما نهایتاً ارتش متحد تروریسم جهانی، شکست را پذیرا شد و حلب به صاحبان اصلی‌اش بازگشت.

• هشتم - سرنوشت منطقه و ترتیبات امنیتی، پس از آزادسازی  حلب،

. الف ٨- پیامد‌های آزاد سازی حلب

این پیامدها را بطور کلی می‌توان در موارد ذیل خلاصه کرد؛

. خلع امکان "آلترناتیو" سازی برای دمشق و محو زمینه اصلی تجزیه سرزمینی سوریه،

. تسلط دولت و محور مقاومت، بر مهمترین چهار راه استراتژیک ترانزیت و مواصلاتی- اقتصادی کشور سوریه،

. پاره شدن نخ اتصال گروه‌های تروریستی، بدلیل بروز تعارضات فیمابین آنها،

. بروز اختلاف در میان حامیان تروریست‌ها، بویژه ترکها و اعراب،

. ایجاد شکاف و فاصله میان تروریستها در شمال، مرکز و جنوب سوریه و فراهم شدن فرصت میدانی بیشتر، در مهار تروریستها توسط محور مقاومت،

. سلب اعتماد بیشتر سرویس‌های اطلاعاتی و امنیتی آمریکا از نیروهای تروریستی میدان،

. افزایش اعتماد بنفس و روحیه و توان محور  مقاومت در مقابله با عوامل بحران،

.  برتری یافتن محور مقاومت در عرصه مذاکرات، در مقابل اپوزیسیون مشروع سوریه،

. انگیزه بیشتر برای روسیه، در تعمیق و گسترش حضور و نفوذ در منطقه،

و نهایتاً تلاش بیشتر سعودی، قطر، امارات و رژیم صهیونیستی در تشدید بحران و تلافی شکست حلب.

. ب ٨ - سوریه، تمامیت ارضی یا تداوم روند بحران و تجزیه

داعش، ارگانی است که صرفاً برای ایجاد ناامنی و خشونت و ترور خلق شده است. این ارگان، ظرفیت "توسعه یافتگی و انتشار" در سراسر منطقه و جهان را دارد. ایالات متحده، شانس کمتری در مهار داعش، در مقایسه با کنترل القاعده را دارد.

از سوی دیگر، هیچ نشانه‌ای دال بر عدول آمریکا از ایده "خاورمیانه جدید" مشاهده نمی‌شود. بلکه بالعکس، رئیس جمهور منتخب آمریکا، هفته جاری در نطق خود در کالیفرنیا اعلام کرد که، "آمریکا حاضر است به هزینه کشورهای عرب، در بخش‌هایی از سوریه، اقدام به ایجاد "مناطق امن" کند. این یعنی اعلام زود هنگام ایده ترامپ، در تعقیب هدف تجزیه سوریه.

فدراسیون روسیه نیز، خطوط قرمز خود را بر حفظ دسترسی مکفی بر سواحل سوریه و بخصوص بنادر طرطوس و لاذقیة و نیز حمایت از شخص بشار اسد، دستکم تا آغاز روند انتقال مسالمت آمیز قدرت، قرار داده است.

موضوع "تمامیت ارضی" سوریه، بیش از هر طرف، برای دولت قانونی اسد و دولت جمهوری اسلامی ایران و محور مقاومت، موضوعیت دارد. هر چند که دولت اسد نیز، بیش از تمایل و اراده، سایر مقتضیات حفظ تمامیت ارضی کشور را در حد مکفی، در اختیار ندارد.

کیفیت فتح حلب و نوع تقسیم وظایف و تقسیم مسئولیت‌ها و همچنین، کیفیت اخراج نیروهای تکفیری تروریستی از حلب و گسیل آنها به سمت شمال (ادلب) و مرزهای ترکیه، خود در بر دارنده پیامهای بسیار مهمی بوده است.

. ج ٨ - بستر امنیتی سوریه و زمینه تداوم بحران؛

در حالیکه کمتر از 10 درصد جمعیت دو و نیم میلیونی حلب، در این شهر باقی مانده بودند، اما تقریباً اکثریت تروریست‌های موجود در حلب، بنا به اصرار دولت ترکیه و موافقت روسها، (و دولت سوریه) از آن شهر تخلیه شدند.

طرف ایرانی، مایل بود که تروریست‌ها دقیقاً شناسایی و ریشه یابی و کد گذاری شوند. در آنصورت می‌شد، آنها را با اسیران ارتش سوریه و محور مقاومت و نیز گروگانهای شیعی که در بعضی مناطق هنوز تحت سلطه تروریست‌ها قرار دارند، مبادله کرد.

از قرار، ترکیه (با هماهنگی آمریکا) در یک پیشدستی، با روسها در کیفیت تخلیه تروریستها، به هماهنگی رسیدند.

هرچند در نهایت، محور مقاومت، دو خواسته اصلی خود، یعنی آزاد سازی گروگان‌های شیعه در فوعه و کفریا و نیز  ایزوله سازی منطقه عمومی "زبدانی" را تا حدود زیادی بدست آورد، ولی، فرایند تخلیه و تحویل حلب، به رغم شکست قطعی تروریستها، با اما و اگر توام شد. این یک نشانه پر رنگ، از امکان حضور و دوام نیروها و سازمانهای تروریستی در سوریه است.

همه شواهد می‌گویند که عربستان، قطر، امارات، اسرائیل و حتی ترکیه، کماکان مایل به تداوم خط نظامی گری و تجزیه سوریه (و عراق) می‌باشند. ایالات متحده نیز، کماکان در مسیر تجزیه سوریه و حتی منطقه پیش می‌رود.

تنها، روسیه است که به شرط تامین دسترسی مطمئن خود به سواحل و آبهای شرقی مدیترانه، پس از آزاد سازی حلب، بر شدت تمایل خود در ایجاد یک محور مذاکره و تفاهم سیاسی، تاکید می‌ورزد.

.د ٨ - مذاکرات سیاسی، یک مساله روسی، یا یک امر فراگیر؟

درست در بحبوحه تخلیه تروریستها از حلب به ادلب، روس‌ها تمایل خود برای مذاکرات و تفاهم را، خارج از محیط سازمان ملل و بدون دخیل کردن ایالات متحده و بر اساس ابتکار روسی ( و تا حدودی هماهنگی ایران و محور مقاومت) سازمان داده‌اند.

دعوت عاجل لاوروف، از ظریف و چاووش اغلو به مسکو، (سه شنبه 20 دسامبر) حاکی  از نیت روسیه به هدایت روند پرشدت جاری، در یک مسیر نسبتاً آرام سیاسی است. ظاهراً روسها قصد دارند در یکی دو ماه آتی، ثقل ابتکار عمل، در عرصه میدانی و صحنه سیاسی را در اختیار خود داشته باشند. این امر می‌تواند در زمان استقرار دولت جدید آمریکا، قدرت چانه زنی روس‌ها را برای مصالحه‌ای فراگیرتر و محکم‌تر، افزایش دهد. این قدرت و فرصت را ،"آزاد سازی حلب" برای مسکو فراهم کرده است.

حتی ترور سفیر روسیه در ترکیه، در شامگاه دوشنبه ١٩ دسامبر، (یک شب قبل از اجلاس سه جانبه) نتوانست خللی در اراده روسها جهت این روند آرام بخش، ایجاد کند.

اما مساله مهم دیگر آن است که، ساختار، عوامل، انگیزه‌ها و بستر تداوم بحران، کماکان هم در محیط عملیاتی بحران و هم در محیط سیاسی و بین‌المللی بحران، محفوظ مانده است.

در این میان، منافع ملی سوریه، منافع محور مقاومت و منافع منطقه‌ای ایران، می‌بایست در دستور کار روس‌ها، جایگاه واقعی خود را داشته باشد. در غیر اینصورت، یک زمینه و عامل دیگر، بر عوامل تنش زای منطقه، افزوده خواهد شد.
  
• نهم - یک چشم انداز کلی؛

هنوز راه بسیار دشوار، طولانی، نا امن، و شکننده‌ای در پیش روی کشورهای منطقه، به سوی ترک مخاصمه و آغاز مفاهمه قرار دارد. چشم انداز افق صلح و ثبات و همکاری فراگیر منطقه‌ای، بسیار دور و دست نایافتنی بنظر می‌رسد.

محیط داخلی سوریه ، بشدت آلوده به انواع ظرفیت‌های ناامن ساز و تنش ساز است.

قدرتهای خشونت طلب منطقه، هنوز امید خود را برای شکست دادن محور مقاومت، اسقاط حاکمیت و تجزیه سوریه، تجزیه عراق و تسری ناامنی به مرزهای ایران، از دست نداده‌اند.

ترکیه، بر روی گسل بسیار فعال جنگ داخلی و تمایلات تجزیه طلبانه و نا امنی ملی قرار دارد.  قطع رؤیای تصرف مناطق شمالی سوریه و عراق و نیز تسلط بر مناطق کرد نشین این دو کشور، کابوسی بسیار وحشتناک برای اردوغان است.

دولت اردوغان، در شرایط فعلی، از ضعیفترین شکل مناسبات با آمریکا و اروپا برخوردار است. آنکارا در همین حال، نامطمئن‌ترین روابط سیاسی، اقتصادی و امنیتی با روسیه را تجربه می‌کند.

رژیم صهیونیستی، کماکان در رصد اوضاع برای تداوم "جنگ درون دینی" و تضعیف محور مقاومت و خلع ید ایران از شامات و نیز تصریف توان مالی و اقتصادی اعراب در امور غیر توسعه محور، قرار دارد.

ایالات متحده، در دوران جدید آینده، دستکم به بیش از 2 سال زمان نیاز دارد تا دکترین جدیدی جایگزین دکترین "خلاء هدایت شده" اوباما، در منطقه خاورمیانه جایگزین کند.

آمریکا، حتی با ترامپ، نمی‌تواند از منافع امنیتی و اقتصادی و ژئواستراتژیک خود در منطقه عدول کند. تنها، ممکن است ترامپ، نگاهی کاسبکارانه‌تر به هزینه-درامد امنیتی در این عرصه داشته باشد.

البته، تیم امنیتی نظامی و حتی سیاسی ترامپ، نیز بشدت از ایده "خاورمیانه جدید" پشتیبانی کرده‌اند. دست این تیم، از هر تیم دیگری، بیشتر به ماشه آشنا است. روسیه، می‌تواند و آماده می‌شود تا بدیع‌ترین تجربه دو قرن اخیر را با ایالات متحده، داشته باشد.

در دوران همزمانی پوتین و ترامپ، ممکن است که "مگا پروژه‌های امنیتی رقابت آمیز"، به "مینی پروژه‌های امنیتی - اقتصادی شراکت گونه" تبدیل شود.

همه چیز برای یک چرخش موقعیتی بزرگ، در حال مهیا شدن است. حتی در صورت یک توافق روسی-آمریکایی، باز هم پتانسیل تداوم تنش و بحران، در منطقه رفع نمی‌شود، بلکه، ممکن است "خطوط نقشه" و حدود منافع، تغییر کند.

در چنان شرایطی، روس‌ها انتظار دارند، ایران مسئولیت‌های امنیتی و سبد منافع امنیت ملی خود در منطقه را، به مسکو بسپارد. امانتداری روسها، در طول تاریخ، میزانی برای ضریب اعتماد ایران خواهد بود.

ایران، به یک نقشه راه جدید، مبتنی بر واقعیات محتمل آینده، و نیز "طرح دوم" (پلان بی) نیاز دارد.

علیرضا اکبری: دانش آموخته صلح سازی و حفظ صلح و بنیانگذار موسسه پژوهش‌های راهبردی تصمیم

انتهای پیام/