گامهای رهبری در آزادی حلب
آن روز که در ایران تصمیمی استراتژیک در مقابله با تهاجم جهانی و منطقهای علیه سوریه گرفته شد، این تصمیم و اقدامات گسترده و دنبالهدار، با قواعد شناخته شده عالم سیاست توجیهپذیر نبود اما مثل بسیاری دیگر از اقدامات امام و رهبری انقلاب اسلامی... .
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، آن روز که در ایران تصمیمی استراتژیک در مقابله با تهاجم جهانی و منطقهای علیه سوریه گرفته شد، این تصمیم و اقدامات گسترده و دنبالهدار، با قواعد شناخته شده عالم سیاست توجیهپذیر نبود اما مثل بسیاری دیگر از اقدامات امام و رهبری انقلاب اسلامی، امروز به عنوان تصمیم و اقدامی دقیقا درست و «فوق راهبردی» ارزیابی میشود و از این رو میتوان گفت چنین تصمیمات استراتژیکی است که تفاوت بنیادی نظام اسلامی با نظامهای مادی را نشان میدهد. امروز که آن «تصمیم حساس» و آن «اقدامات راهبردی» به نتیجه بسیار بزرگ رسیده است، همان جهان مادی اگرچه به دلیل سنگینی شکست، به شدت عصبانی است اما میتوان در لابلای عبارات و تحلیلیهایی که ارائه میدهند، تحسین عمیق ایران را نیز مشاهده کرد.
کشورها و سازمانهای متعددی که برای اضمحلال یا جداسازی سوریه از جبهه مقاومت به میدان آمدند، امکانات وسیعی داشتند و از همه آنها هم برای رسیدن به مقصود پلید خود استفاده کردند و در واقع هیچ چیزی کم نگذاشتند. آمریکا، ترکیه، قطر، عربستان و دیگران، هر کدام در اندازه یک ارتش به آمادهسازی و اعزام نیروی رزمی ویژه روی آوردند. عربستان «جیشالاسلام» و «جبهه النصره»، آمریکا «ارتش جدید سوریه» و ترکیه و قطر «جیشالحر» و «احرارالشام» را پدید آوردند و اینها به مرور گروههای کوچکتری نظیر فیلقالشام و جیشالفتح ایجاد کردند تا هیچ نقطهای از سوریه از اقدامات تروریستی در امان نباشد و از این رو از 2012 تا 2016 یعنی در مدت 5 سال شاهد درگیری گسترده و بیامان گروههای مجهز نیابتی با ارتش سوریه و جبهه مقاومت بودیم. در این بین و با این چشمانداز، ایران باید درباره بحران سوریه تصمیم میگرفت و از آنجایی که همه شواهد و قرائن بیانگر آن بود که پیروزی بر چنین ارتشها و کشورهایی تا چه اندازه است و سرمایهگذاری در این خصوص به نتیجه نمیرسد، معلوم بود که رهبری ایران باید چه تصمیمی میگرفت کمااینکه در آن موقع، روسیه اگرچه به طور جدی مخالف این نوع جبههسازیها و اعزام ارتشها علیه دولت سوریه بود اما با محاسبات مادی جلوگیری از آن را غیرممکن ارزیابی کرد و در مدت 4 سال عملا نظارهگر صحنه بود و حتی در سال 2012 یعنی آغاز بحران امنیتی سوریه، طرحی - موسوم به ژنریک سوریه - ارائه داد که براساس آن دولت سوریه باید به معارضه مسلح تسلیم میشد منتها بهگونهای که آسیبی به بشار اسد و خانواده او وارد نشود.
در آن هنگام در ایران نیز اجماع نظر بر استراتژی حفظ تمامیت ارضی و دولت منتخب مردم سوریه وجود نداشت. دولت وقت با همان تحلیل مادی معتقد بود حمایت ما از سوریهای که به نظر او تجزیه سرزمین و فروپاشی دولت آن حتمی است، عاقلانه نبوده و به زیان روابط ما با کشورهایی نظیر ترکیه و عربستان خواهد بود و از این رو دولت دهم علیرغم تاکید رهبری بر لزوم مقابله با گروههای تروریستی و ناکام گذاشتن کشورهای متجاوز حامی این گروهها، حاضر به کمک به دولت سوریه نبود و عملا جز در مواردی که ناگزیر به همکاری میشد، از همکاری با دمشق خودداری میکرد. از سوی دیگر وضعیت اقتصادی ایران نیز در آن سال و سالهای بعد - تا امروز - بهگونهای نبود که بتواند به حمایت مادی موثر از دولت سوریه دست بزند در عمل هم سهم بودجه دفاع از سوریه در بودجه جمهوری اسلامی همواره «ناچیز» بود و اساسا چه در مقایسه با هزینه واقعی موردنیاز حفظ کشور و دولت سوریه و چه در مقایسه با هزینههایی که آمریکا، عربستان، ترکیه، قطر، امارات و دیگران برای سرنگونی دولت سوریه انجام میدادند، به حساب نمیآمد. اما با این وجود، اقدامات ایران به نتیجه رسید و طرح تجزیه کشور و فروپاشی دولت سوریه به جایی نرسید و صدها میلیارد دلار نفتی و غیر نفتی و اعزام دهها هزار نیروی تروریست تازهنفس خنثی شد.
رهبر معظم انقلاب اسلامی با تحلیل ژرف از مخاطراتی که سقوط دولت سوریه در پی میآورد و نیز با ارزیابی دقیق از نتایج مقاومت مؤمنانه انقلابی در برابر استکبار و عوامل آن، حفظ تمامیت ارضی و دولتی که تضمین کننده این تمامیت ارضی و هویتی سوریه است را به عنوان استراتژی ایران در دستور کار قرار داد. رهبری در این میان به دستگاههای ذیربطی مثل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که مسئول به نتیجه رساندن استراتژی ایران بودند دو نکته توأمان را مورد تأکید قرار دادند، «حفظ نظام سوریه که کلید حفظ تمامیت ارضی و هویتی این کشور است و جلوگیری از ریخته شدن خون بیگناهان در جنگ». میتوانیم حساسیت و باریکی این دو تصمیم را حس کنیم. وقتی جنگی داخلی در یک کشور روی میدهد و این جنگ از شدت زیادی هم برخوردار است، حفظ خون مردمی که در اکثر مناطق در جغرافیای تحت سیطره تروریزم واقع شدهاند، به غایت دشوار و در مرز محال قرار میگیرد و خود این استراتژی کار رزمندگانی که موظف به حفظ یک کشور هستند را بسیار دشوار میکرد. از منظر مادی این دو استراتژی خنثی کننده یکدیگر هستند و لذا اتخاذ توأمان آنها یک خطای راهبردی به حساب میآمد اما از منظر توحیدی تلاش برای حفظ دماء و اموال بیگناهان در جنگ به دلیل آنکه عنایت خاص و حتماً مؤثر خداوند متعال را در پی میآورد، خود تضمین کننده استراتژی اول یعنی حفظ تمامیت ارضی و دولت سوریه به حساب میآمد و بر این اساس در طول این سالها نیروهای عمل کننده از سوی جبهه مقاومت یعنی نیروهای سپاه، حزبالله، ارتش سوریه، نیروهای موسوم به دفاع وطنی، فاطمیون، زینبیون و گروههای دیگر به شدت تحت این ملاحظه انسانی قرار داشتند و این در حین جنگ پرشدت جبهه مقاومت علیه گروههای متعدد پرقدرت تروریستی، یک سپر محافظتی برای مردم سوریه بود.
رهبر معظم انقلاب اسلامی- دامت برکاته- با دو سپر «تقوا» و «بصیرت»، مقطع به مقطع دفاع از مردم و کشور سوریه را مدیریت کردند و با امکانات بسیار محدود توانستند جبهه متراکم دشمن را شکست بدهند. «تقوای» رهبری، اتصال معنوی جنگی پرشدت علیه کفار و مشرکین با خداوند متعالی که ندا داده بود «ان تنصرالله فلا غالب لکم» را محکم کرد و «بصیرت» رهبری استفاده درست و دقیق از زمان و نیز بهرهگیری از ضعفهایی که گاه و بیگاه برای دشمن پیش میآمد را به دنبال آورد. به عنوان مثال رهبر معظم انقلاب از شرایط متغیر در آحاد جبهه دشمن دریافته بود که این کشورها به دلیل نفوذ، ناچارند سیاستهای خود را پی در پی تغییر دهند و در هر تغییر سیاست یا تاکتیک، فرصتی برای جبهه حق نهفته است و میتوان با استفاده از آن، فرصتهای جدیدی را که دشمن از تغییر تاکتیک بدست میآورد هم از او گرفت. در یک زمان بعضی از این کشورها تصمیم به جنگ پرشدت مستقیم علیه سوریه میگرفتند در حالی که بقیه اعضای آن جبهه آمادگی همراهی در چنین جنگی نداشتند، در این شرایط، نوک پیکان اقدامات جبهه مقاومت، متوجه کشوری که تصمیم به مداخله مستقیم گرفته بود، میشد و عملاً مانع ورود آن کشور به جنگ مستقیم میگردید و این در حالی بود که نتیجه چنین عقبنشینی- آنگونه که در شهریور 93 اتفاق افتاد و آمریکا از جنگ مستقیم منصرف گردید- سبب تشتت در جبهه دشمن و ناامیدی تروریستها در داخل سوریه میشد. ذکر تاکتیکهای برگرفته از رهنمودهای رهبری در خنثیسازی اقدامات دشمن در حوصله چنین یادداشتی نیست و لذا باید به همین مقدار بسنده کرد و به مجال وسیعتر موکول نمود.
امروز و پس از آزادی شهر استراتژیک حلب، کسانی که - عمدتاً دلسوزانه- در داخل ایران، دفاع از سوریهای که مورد تهاجم سنگین انواعی از کشورها و ارتشها واقع شده است را ناممکن و دربردارنده نتایج وخیم درازمدت برای ایران ارزیابی میکردند، به حکمتآمیز بودن تصمیم حساس رهبری در دفاع از سوریه و نتایج بزرگ پیروزی حلب بر منافع و موقعیت ایران اذعان مینمایند و امروز آمریکا، ترکیه، عربستان، قطر، امارات و... اگرچه به دلیل شکست سنگینی که متحمل شدهاند، فریادشان بلند است اما در ضمیر خود اعتراف میکنند که حتی زمانی که با هم شوند و همه امکانات خود را نیز پای کار بیاورند و نیز علیرغم آنکه مانعی برای زیر پا گذاشتن همه قواعد انسانی و هنجارهای شناخته شده حقوقی ندارند، قادر به غلبه بر ایران و جبهه مقاومت نیستند. حضور ترکیه در اجلاس اخیر مسکو و امضای آن زیرپای توافقی که بر لزوم حفظ تمامیت ارضی سوریه و قانونی بودن دولت اسد تاکید دارد، یک اعتراف بزرگ این جبهه به حساب میآید.
تجربه سوریه که تاکید بر اصول و در عین حال شرکت در بعضی گفتوگوهای سیاسی را توامان به همراه داشت، خود یک مدل مهم فراروی کشور ما و ملتها قرار میدهد. حکمت رهبری در لزوم دفاع از سوریه و بصیرت او در تن ندادن به درخواست دشمن در گفتوگوها و در نهایت به نتیجه رساندن استراتژی خود، اجزاء اصلی این مدل هستند در واقع برخلاف مدلهای دیگری که در همین سالهایی که رهبری در کار به نتیجه رساندن استراتژی آزادی حلب به عنوان کلید آزادسازی بقیه سوریه بودند، به اجرا درآمد، این مدل از کار، رفتار نیروی خودی را منضبط گردانید و سبب پراکندگی جبهه مقابل شد. بدون شک اگر درباره سوریه مدل دیگر پیگیری میشد، امروز نیروهای مشترک آمریکا، اروپا، ترکیه، عربستان و قطر در دمشق مشغول گفتوگو درباره آینده بخش بخش جدا شده سوریه بودند و حزبالله لبنان و سپاهپاسداران و نیروهای جهادی فداکار تحت فشار «دادگاههای بینالمللی» قرار داشتند چرا که در عرف بینالملل، مقاومت در برابر برنامه تجزیه و فروپاشی کشوری که از نظر آنان باید صورت گیرد، یک جرم غیرقابل بخشش به حساب میآید. کما اینکه مقاومت حزباله در برابر تهاجم رژیم صهیونیستی، آن را در لیست سیاه آمریکا و همه کشورهایی که در این سالها تجزیه سوریه را دنبال میکردند، قرار داد.
استراتژی رهبری، روسیه را در سال پنجم جنگ به نفع جبهه مقاومت پای کار آورد بدون آنکه مقدرات سوریه را در اختیار مسکو قرار دهد. استراتژی رهبری روابط ایران و روسیه را در پناه بحران سوریه به نقطهای رساند که اقدامات ضد ایرانی را در سطح بینالمللی خنثی یا کماثر نماید. پیگیری سیاست «مردم پایه امنیتی» در کشورهای دوست به ظهور و اقتدار گروههایی نظیر «حشد شعبی»، «دفاع وطنی»، «انصارالله» منجر شده و کشورهایی را در برابر دشمن توانمند کرد. درباره رهیافتهای سیاسی پیروزی جبهه مقاومت در حلب بحث زیادی نیاز است که همت صاحبنظران را طلب میکند.
انتهای پیام/