نفوذیها و سکولاریسم
یکی از میدانهای رویارویی حق و باطل در دوران معاصر، درگیری بین «تجدد» و «اسلام» است که باید آن را در ادامه اختلافات بنیادین بین اسلام و قدرتهای استکباری قلمداد کرد.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، 1. یکی از میدانهای رویارویی حق و باطل در دوران معاصر، درگیری بین «تجدد» و «اسلام» است که باید آن را در ادامه اختلافات بنیادین بین اسلام و قدرتهای استکباری قلمداد کرد. از منظر تاریخی، بین جریان نور و ظلمت همواره نبردهای فکری وجود داشته و در عصر حاضر این نبردها از پیچیدگیهای خاصی برخوردار است. در این درگیری چند جریان جهانی فعال هستند که در داخل کشور نیز نمایندگانی دارند و یکی از پرچمداران آن، جریان «سکولاریسم» و تجددطلبی است. این جریان تلاش میکند که مؤلفههای جهانبینی غربی را از اسلام و به خصوص صبغه سیاسی آن جدا کرده و در مواردی با زدن ماسک فریبکاری، عناوین متناقضی همچون «اسلام سکولار» را مطرح کند.
این شبکه گسترده فقط در ایران هم فعال نیست، بلکه شبکهای در درون دنیای اسلام را تشکیل دادهاند، به گونهای که جریان سکولاریسم داخلی با شبکههای خارجی آن ارتباط مستمر و مستقیم دارند و از عقیده انحرافی همفکرانشان در هر جای دنیا که باشند دفاع میکنند. به عنوان مثال، پس از آغاز بیداری اسلامی در تونس، یکی از عناصر بدسابقه سکولار داخلی، به «راشد الغنوشی» رئیس حزب النهضه تونس نامه نوشت و وی را به رعایت «تنوع، تکثر، تسامح، تساهل و سازگاری» توصیه کرد. این عبارات، کلمات حقی هستند که مراد از آنها باطل است، چراکه نویسنده آن نامه با توجه به سوابق سیاه خود، مقصودی جز دموکراسی موردنظر غرب ندارد و همزمان با تظاهر به اسلامگرا بودن، نسخه مؤلفههای غربی دموکراسی را که لازمه آن پایبندی به سکولاریسم در سایه تسامح و تساهل است، برای انقلابیون تونس پیچیده است.
2. برخی معتقدند که جریان سکولار داخلی، از مصادیق «تهاجم فرهنگی» است اما به این دلیل که عقبه این طیف هم در برخی دانشگاهها، دستگاههای حاکمیتی و مراکز دینی قرار دارند و بهنوعی یک «سکولاریسم پنهان» در افکار و رفتارشان شکل گرفته، آن را باید مصداق «نفوذ فرهنگی» به شمار آورد. از سوی دیگر، بخش عمدهای از مدعیان جریان اصلاحات در کشور ما، نماینده واقعی و آشکار سکولاریسم است که متأسفانه با همراهی مقامات ردهبالای اجرایی آن دوره، پایههای ضعیف شده این نحله فکری را تقویت کردند. آنها هیچوقت صراحتاً از سکولاریسم دفاع نمیکنند، ولی نوعی سکولاریسم پنهان در افکارشان موج میزند و فرآیندی را که برای تکامل فرهنگی و اجتماعی تعریف میکنند، همان توسعه غربی است که هم رشد آن تفکر و هم ساختارهای متناسب با آن را در پی دارد.
3. در این میان باید تکلیف طرفداران «مدرنیته اسلامی» یا نئولیبرالیسم را مشخص کرد. این دسته، مسلمانان طرفدار ارزشهای اسلامی و حتی معتقد به نوعی جامعه و حکومت دینی هستند، اما چون تعارض دین و تجدد را بهخوبی درک نمیکنند، نسخههایی آمیخته به تجدد ارائه میدهند که در نهایت، نتیجه عملی آن به همان جریان سکولاریسم ختم خواهد شد. باید توجه داشت که خطر طرفداران مدرنیته اسلامی، بیشتر از معتقدین به سکولاریسم است زیرا در جنگ موجود تلاش میکنند بگویند باز هم تنها راه عینی و عملی نجات بشر همان مسیر تجدد است.
4. در آغاز دوره اصلاحات، طرح عبور از قانون اساسی و تغییر آن بر مبنای دینزدایی مطرح شد اما این طرح با شکست مواجه گردید زیرا این فکر بر اساس تکیه و اعتماد به نظام غرب شکل گرفت و بافت فرهنگی – اجتماعی جامعه به دلیل پاسخگو نبودن دیدگاههای غربی به جامعه اسلامی و عدم انطباق آن با نیازهای برآمده از روحیات انقلابی و دینی، پذیرای آن نبود. طی کردن این مسیر با تابلوهای نظام شکست خورده لیبرال دموکراسی، مانند سوار شدن بر یک خودروی کاملاً ناایمن است و در آن دوره دیدیم هرچه بر جدا کردن دین از سیاست تأکید شد، به همان میزان نیز فرایند شکست این دیدگاه تسریع گردید که بارزترین نمود آن، تندروی سکولارهای مجلس ششم در نقش کاتالیزور پروژه استحاله بود.
5. تفکر سکولار به جا مانده از آن دوران، در برخی مسئولین نیز نهادینه شده و به تعبیر رهبر حکیم انقلاب، حتی بدون اینکه خود بدانند، عامل نفوذ دشمن هستند. چند سال پیش یکی از مسئولین درباره جهانی بودن پایههای علم و متدشناسی آن سخن به میان آورده بود و – خواسته یا ناخواسته – این تفکر را القا کرد که اگر به طرف ایدئولوژی اسلامی حرکت کنیم، از خصلت جهانشمولی نظام و کشور کاسته میشود و چنانچه به طرف علم برویم، جهانی میشویم.
این یک مغالطه بزرگ است چون اساس تفسیر آن بر پایه غیر ایدئولوژیک پنداشتن علم است و به افرادی که قائل به علم دینی و غیردینی هستند میگوید که گام برداشتن در مسیر علم غیر ایدئولوژیک و غیردینی، ظرفیت جهانی شدن را برای انقلاب اسلامی که خود طراح نظریه تمدن اسلامی بر مبنای علم اسلامی است، فراهم میکند. گوینده این سخن از طرفی غافل است که علمجویی منهای دین به معنای پذیرش فرهنگ غرب و پذیرش فرهنگ غرب، مقدمه همه رفتارهای غیرانقلابی است که دشمن تحقق آن را در نهادهای تصمیمگیر و تصمیمساز کشور پیگیری میکند.
تحلیل سکولارهای غربگرا این است که باید انقلاب اسلامی را بین یک دو راهی قرار دهند: انقلاب سکولار و انقلاب خشن که قرائت سومی برای آن متصور نباشد اما شکست الگوهای منطقهای حاکمیت سکولاریسم مانند ترکیه، بار دیگر ثابت کرد که نسخه موفق و سومی از انقلاب وجود دارد که عبارت است از «انقلاب اسلامی». حکومت سکولار ترکیه در حال حاضر در تمام عرصهها با مشکلات جدی دست و پنجه نرم میکند و از اقتصاد و امنیت گرفته تا جایگاه جهانی با معضلات عدیدهای رو به روست. بر این اساس، تنها حاکمیت ممزوج با اعتقادات اسلامی قادر است چارچوبهای عملی و نظری غرب را به چالش کشیده و ضعفهای ساختاری آن را که برخی در داخل، سنگ آن را به سینه میزنند، نشان دهد.
بیشک انقلاب اسلامی یک مدل موفق حکومتی است و غرب در حال شکست، به اذعان کارشناسان و نظریهپردازان اروپایی، یک الگوی ناکارآمد در حوزههای اخلاقی و نظری و حتی اقتصادی است. ما در شرایطی قرار داریم که جریان خطرناکی، برای انکار وجهه فرهنگی و نفوذ به منظور دینزدایی از ارکان انقلاب اسلامی کمربسته و تلاش میکند پیشرفت کشور را در پذیرش فرهنگ اومانیستی و سکولار تفسیر کند اما شکی نیست که مسیر تأمین دین و دنیا و عزت و سربلندی کشور جز با رجوع به آرمانهای انقلابی در تمام ابعاد، از هیچ راه دیگری میسر نمیشود.
انتهای پیام/