دین و انقلاب

انقلاب‌های بزرگ، رویدادهایی شگفت‌انگیز و پر رمز و رازند. درباره هریک از انقلاب‌های سه سده اخیر، هزاران مقاله و کتاب و تفسیر به رشته نگارش درآمده است، اما هیچ‌کس مدعی نیست که حرف آخر را درباره هریک از انقلاب‌های بزرگ زده است.

به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم،انقلاب‌های بزرگ، رویدادهایی شگفت‌انگیز و پر رمز و رازند. درباره هریک از انقلاب‌های سه سده اخیر، هزاران مقاله و کتاب و تفسیر به رشته نگارش درآمده است، اما هیچ‌کس مدعی نیست که حرف آخر را درباره هریک از انقلاب‌های بزرگ زده و حجت را بر خوانندگان آثار ناظر بر تحولات عمده اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی تمام کرده است.

انقلاب اسلامی ایران به نوبه خود یکی از شگفت‌انگیزترین تحولات سده بیستم است که گرچه درباره آن بسیار گفته و نوشته‌اند، اما کوشش‌های فکری برای شناخت ابعاد و جلوه‌های این انقلاب هنوز در مراحل آغازین است. بی‌شک از منظرهایی گوناگون می‌توان به این رویداد عظیم نگریست و هر منظر می‌تواند بخش یا بخش‌هایی از کل واقعیت انقلاب را توصیف و تبیین کند. بر این اساس، در این نوشته کوتاه می‌کوشم به نقش دین، بویژه اسلام شیعی، در پیوند با دو عامل اساسی دیگر، یعنی رهبری و مردم، اشاره کنم.

نیم‌نگاهی به جو فکری مسلط در سال‌های قبل از انقلاب اسلامی ایران، بویژه دیدگاه‌های عمده درباره نقش دین در جنبش‌های اجتماعی، برای شناخت جنبه‌هایی از انقلاب اسلامی، مفید، راهگشا و آموزنده است.

به طور خلاصه، گروه‌های چپ دین را افیون توده‌ها می‌پنداشتند و برای دین و دینداران نقشی در حرکت‌های انقلابی و رهایی‌بخش به عنوان پدیده‌هایی مدرن، قائل نبودند. گروه‌های طرفدار آمریکا و غرب هم کم‌وبیش همین نگاه را نسبت به روحانیت و گروه‌های مذهبی داشتند و آنها را جدی نمی‌گرفتند.

با پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری یک عالم دینی، هر دو گروه دچار بهت و حیرت شدند و بویژه مقامات سیاسی آمریکایی اذعان کردند که اطلاعاتشان از میزان نفوذ و قدرت تحرک و بسیج‌گری روحانیت شیعه و گروه‌های مذهبی مرتبط با آنها ناقص بوده است؛ به همین سبب، دانشگاه‌ها و موسسات پژوهشی غرب مطالعات گسترده‌ای را درباره نقش دین بویژه اسلام شیعی در جوامع جدید آغاز کردند و کرسی‌های مطالعاتی متعددی تحت عنوان کلی «اسلام‌شناسی» تاسیس شد. هدف اصلی از این مطالعات آن بود که ابعاد و سازوکارهای نفوذ و تاثیرگذاری رهبران و شبکه‌های اسلامی شناخته‌تر شود تا بتوان آنها را کنترل کرد.

درباره نقش تعیین‌کننده امام خمینی در بسیج و هدایت مردم در جنبش انقلابی ضدرژیم پهلوی بسیار گفته و نوشته شده است.

بیشتر آثار نویسندگان غرب دراین باره بر نقش کاریزما در به حرکت درآوردن پیروان و به‌راه‌انداختن جنبش‌های توده‌ای متمرکز است. بی‌شک نقش کاریزما و رهبران فرهمند در جلب اعتماد و بسیج پیروان، برای تبیین نقش رهبری امام خمینی(ره) راهگشاست، اما آنچه کمتر به آن پرداخته شده، این است که امام، رهبری دینی بود و ویژگی‌های شخصیتی او نظیر شجاعت، قاطعیت، اعتماد به نفس و نفوذ کلام، هنگامی که در متن قابلیت‌های سازمانی، آیینی و هنجاری نهادهای اسلامی بو‌یژه اسلام شیعی تجلی یافت، تاثیرگذاری و نفوذش دوچندان شد و سراسر کشور را دربرگرفت.

بسیاری از پژوهشگران جنبش‌های اجتماعی دلایل و عوامل اجتماعی و اقتصادی گوناگونی را برای گسترش سریع جنبش انقلابی سال 57 برشمرده‌اند. این تحلیل‌ها گرچه در بسیاری موارد دور از واقعیت نیستند، اما برای توضیح گسترش سریع و همزمان جنبش در شهرها و روستاها و اقصی‌نقاط کشور کفایت نمی‌کنند.

در این بحث‌ها، نقش بی‌بدیل روحانیت به عنوان قشری که با همه مردم از لایه‌ها و طبقات گوناگون جامعه ارتباط نزدیک دارند مورد غفلت است؛ به‌ عنوان مثال، پژوهشگران غربی بندرت به نقش تعیین‌کننده شاگردان امام خمینی(ره) در مراحل گوناگون مبارزه علیه رژیم پهلوی و بویژه بسیج سراسری توده‌های مردم در سال 57 و جانفشانی برای تثبیت و استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران پرداخته‌اند.

در گرماگرم تحولات پرشتاب سال 57 همه جای ایران حتی دورترین روستاها شاهد نقش تعیین‌کننده و سرنوشت‌ساز دین در پیوند با رهبری و مردم بود. این سه عامل هم به تنهایی و هم در ارتباط و تعامل با یکدیگر عمل می‌کردند و فقط در پرتو این تعامل بود که جنبش انقلابی، کل ایران را دربرگرفت.

نکته بسیار مهم آن‌که مردم عادی به هیچ وجه منفعلانه رفتار نمی‌کردند؛ بلکه در پرتو ارتباط با شبکه پیچیده انقلابیون که عمدتا زیر نظر شاگردان و پیروان نزدیک امام فعالیت می‌کردند، به طور خودجوش شبکه‌های تازه‌ای از فعالان انقلاب اسلامی را به وجود آوردند و همین شبکه‌های خرد و فرعی بود که از طریق مساجد، تکایا و محافل دینی پیوسته به ابتکار دست می‌زدند و بخش‌هایی از جامعه، از جمله تحصیلکردگان و روشنفکران را به مشارکت در مبارزه انقلابی تشویق می‌کردند. به‌این سان، صفوف مردمی روزبه‌روز متراکم‌تر شد و شور و گرمای انقلاب آحاد جامعه، حتی منزوی‌ترین و غیرسیاسی‌ترین لایه‌های جامعه را دربرگرفت.

نکته آخر این‌که این شور و حرارت، پیوسته ژرف‌تر می‌شد و از لایه‌های سطحی‌تر به ژرف‌ترین کانون‌های عاطفی که به‌اصطلاح به آنها عواطف قلبی گفته می‌شود، نفوذ می‌کرد. این عواطف لطیف که شاید بتوان آن را به تعبیر امروزی، مثال بارز «قدرت نرم» دانست، از جلوه‌های ویژه اسلام شیعی است که با نهضت عاشورا پیوندی وثیق دارد و سرشار از مایه‌های لطیف حسی و عاطفی روح لطیف ایرانی است. در پرتو این جریان لطیف معنوی بود که بزرگ‌ترین انقلاب سده بیستم به نام خدا و دین، به رهبری یک عالم دینی و با پشتیبانی وصف‌ناپذیر مردم از قشرهای گوناگون به ثمر نشست و فصل تازه‌ای در حرکت‌های عدالت‌طلبانه و ستم‌ستیزانه مردمی گشود.

 

استاد علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی