منطق عقلی و قرآنی حضرت زهرا(س) در اثبات ولایت امیرالمؤمنین(ع)

حضرت زهرا(س) بر اساس منطق عقلی و قرآنی موضوع ولایت امیرالمؤمنین(ع) را آنچنان خوب اثبات می‌کنند که زنان مهاجر و انصار را مجبور به اقرار اشتباهشان می‌کند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا از اولین موضوعاتی که در نتیجه توجه به خطبه‌های ائمه معصومین(ع) حاصل می‌شود، یافتن ارتباط بین معارف عترت(ع) با آیات قرآن است، زیرا اهل عترت(ع) به بهانه‌های مختلف به صورت مستقیم و غیر مستقیم به آیات قرآن استناد می‌کردند، بنابراین اینگونه سخنرانی‌ها و خطبه‌ها می‌تواند بخشی از میراث تفسیری شیعه محسوب شود.

حضرت زهرا(س) در خطبه‌ای که بین زنان مهاجر و انصار بیان فرمودند، به صورت مکرر به آیاتی از قرآن اشاره کردند که جا دارد به آنها توجه خاصی صورت گیرد، زیرا در واقع تفسیری از معصوم(ع) ارائه می‌شود که مصداق آن رخ داده است، بنابراین این نوع تفسیر می‌تواند راهگشای خیلی از مسائل و معضلات اجتماعی باشد. بنابراین در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام عبدالحمید شهاب، استاد حوزه و دانشگاه نشستیم تا ضمن مطالعه موردی این خطبه درباره تفسیری از آیه قرآن از سوی حضرت زهرا(س) صحبتی داشته باشیم.

تسنیم: در متن خطبه حضرت زهرا(س) می‌خواندم که در فضیلت امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «نَصَحَ لَهُمْ سِرّاً وَ اِعْلاناً؛ آنها را در سر و علان نصیحت کرد». درباره این موضوع توضیح می‌دهید.
منظور این است که اگر علی(ع) بر سر کار بود، خیر و نیکی را در پنهان و آشکار برای شما می­‌خواست، جلوی تمام انحرافات را می­گرفت اما شما نه، چون دنیاطلب بودید و به دنیا چسبیدید، سعی کردید همه را به انحراف بکشانید، من نمونه­‌هایی را خدمت شما می­‌گویم. یک قاضی در دوران حکومت امیرالمؤمنین به نام ابوالاسود دوئلی، آدم خیلی خوب و شیعه پای کارِ ولایتی اما بداخلاقی بود. یک روز دو نفر نزد قاضی آمدند، او سر آنها فریاد زد و خبرش به امیرالمؤمنین(ع) رسید و حضرت او را از سمتش خلع کرد. از دیار خودش نزد امام(ع) آمد و علت را جویا شد. امام(ع) فرمود: صدایت را سر مشتری بلند کردی، حق نداری این کار را بکنی. چون امام علی(ع) ناصح است، این رفتار تند را هم انجام می‌دهند. وقتی می‌بیند دین خدا دارد به انحراف کشیده می‌­شود، با کسی تعارف ندارد و او را عتاب می‌کند.

نامه‌های امیرالمؤمنین(ع) به فرماندهانشان را از باب نصیحت ببینیم
تسنیم: اتفاقاً اکثر نامه‎های امیرالمؤمنین(ع) به فرماندهان و اطرافیان را می‌توان از منظر همین کلام حضرت زهرا(س) نسبت به امیرالمؤمنین(ع) نگاه کرد؛
بله، اشاره خوبی کردید. درباره کمیل هم این روحیه نصیحت‌گویی را می‌بینیم. کمیل یک خطای نظامی کرد و حضرت در نامه‌­ای که در نهج‌­البلاغه نوشته است، چنان به شدت او را زیر سؤال می‌­برد که کمیل متعجب می­‌شود. این برخورد را در قبال عثمان‌ بن حنیف یکی از والیان حضرت شاهدیم. همین که متوجه شدند حنیف سر سفره اشرافیان نشستند، به سرعت به او نامه نوشتند و او را مورد عتاب قرار دادند. در بخشی از این نامه فرمودند: «فَانْظُرْ إِلَی مَا تَقْضَمُهُ مِنْ هَذَا الْمَقْضَمِ فَمَا اشْتَبَهَ عَلَیکَ عِلْمُهُ فَالْفِظْهُ وَ مَا أَیقَنْتَ بِطِیبِ وُجُوهِهِ فَنَلْ مِنْهُ؛ به لقمه‌ای که بر آن دندان می‌گذاری دقت کن، لقمه‌ای را که حلال و حرامش بر تو روشن نیست بیرون افکن، و آنچه را می‌دانی از راه‌های حلال به دست آمده بخور.» و در آخر فرمودند: «فَاتَّقِ اللهَ یا ابْنَ حُنَیفٍ وَ لْتَکْفُفْ أَقْرَاصُکَ لِیکُونَ مِنَ النَّارِ خَلَاصُکَ؛ پسر حنیف از خدا پروا کن و قرص‌های نان خودت تو را بس باشد، تا این روش موجب خلاصی‌ات از آتش جهنم شود.» ببینید امیرالمؤمنین(ع) با چه لحن نصیحتانه‎ای جملات را بیان می‌کنند، اما در عین حال عتاب هم درونش یافت می‌شود.

تسنیم: اتفاقاً از جمله مسائل که گریبانگیر جامعه کنونی ما شده است، روحیه اشرافیت است. یعنی واقعاً نمی‌توان گفت من شیعه اهل عترت(ع) هستم و اینطور رفتار کند. بنابراین چه بسا خودمان یکی از مخاطبین حضرت زهرا(س) باشیم؛ نظرتان در این باره چیست.

بله همین طور است و اتفاقاً یکی از دغدغه‎های حضرت زهرا(س) در خطبه به زنان مهاجر و انصار همین مورد بود که قبلاً عرض کردم. حضرت در واقع می‌فرمایند کنار رفتن علی(ع) اثر تخریبی زیادی دارد، یعنی به هر میزان جامعه از شخص امام که ولی‌­الله است و بطن قرآن، فهم قرآن، فهم دین در دستش است، دور بیفتید، آثار تخریبی­اش را می­‌بینید که اتفاقاً نمونه‎های آن را در دوران خلفای بعدی به وضوح دیدیم و این در تاریخ ثبت شده است و این سیره غلط متأسفانه همین طور تا نسلهای بعد ادامه یافت. رهبر معظم انقلاب در یک نماز جمعه از کتاب الکامل ابن اثیر، یک فرمایشی دارند خیلی زیباست، فرمودند ابوموسی اشعری ثروتش قابل محاسبه نبود، شترهایش وقتی حرکت می­‌کند ابتدا و انتهایش مشخص نبود، عبدالرحمن عوف در زمان پیامبر نان نداشت بخرد اما وقتی مرد، شمش­های طلای او با تبر تکه تکه کردند، از کجا آورده بود؟

حضرت در واقع می‌فرمایند اما اگر می­‌گذاشتید علی(ع) سر کار بود این مسائل پیش نمی‌آمد، زیرا او چنین روحیه‎ای داشت: «وَ لَمْ یَکُنْ یَتَحَلّى مِنَ الدُّنْیا بِطایِل، وَ لا یَحْظى مِنْها بِنایِل، غَیْرَ رَیِّ النّاهِلِ وَ شَبْعَهِ الْکافِلِ؛ اگر او در محل خلافت مى‏‌نشست هرگز ثروت دنیوى براى خود قرار نمى‏داد و از آن بهره فراوانى بر نمى‏‌داشت، جز به اندازه فرونشاندن تشنگى و رفع گرسنگى» بله، اگر می­‌گذاشتید او مدیریت را به عهده می­گرفت برای خودش و فرزندانش ثروت کنار نمی­گذاشت، علی برای دین خدا هزینه می­‌کند، اما آنجایی که قرار است دین حفظ شود، تا جایی سکوت می‌کند که حق خلافتش را می‌گیرند و به خانواده ایشان جسارت می‌کنند.

حالا از آن طرف ببینید این علی کیست؟ چرا حضرت زهرا می­‌گوید که اگر می­گذاشتید بیاید سر کار، بر فرزندانش و خودش هیچ گونه ثروتی باقی نمی­‌گذاشت؟ قنبر می­‌گوید در زمان خلافت امیرالمومنین یک گونی طلا و نقره خانه‌­اش آوردند، من سریع آنها را داخل کونی ریختم. مواظب بودم آقا نباشد. آمدم آن را در خانه گذاشتم و بیرون رفتم، وقتی منزل آمدم، امام من را صدا کردند و گفتند اینها را چه کسی آورده است؟ گفتم آقاجان اینها را به شما هدیه کردند، شما هم گرفتاری و پیری و کوری دارید، اجازه بدهید اینها را برای شما نگه داریم. فرمودند «ویحک یا قنبر لقد احببت تدخل بیتی نارً عظیماً» تو دوست داری آتش در خانه علی بیاید؟! و قنبر را به شدت عتابشان کردند.

ولایت، تراز تعیین­‌کنندۀ دنیامداران و آخرت­مداران است
حضرت زهرا(س) به آن گروه از زنان علی(ع) را در ادامه اینگونه معرفی کرد: اگر علی سرکار بود «لَبانَ لَهُمُ الزّاهِدُ مِنَ الرّاغِب؛ و به ایشان مى‏‌شناساند تا بین زاهد و دنیاپرست، و راستگو و دروغگو تشخیص دهند» علی(ع) اینجا مشخص می‌­کرد که دنیاطلب و آخرت­طلب کیست؛ یعنی دقیقاً ولایت تراز تعیین­‌کنندۀ دنیامداران و آخرت­مداران است. آنهایی که قطعاً قوس وجودی­شان بر اندیشه ولایت که اندیشۀ اخروی است، نزدیکترند، هم دنیای آبادی دارند و هم آخرت آبادی دارند. اسیر دنیا نیستند، حمال دنیا نیستند، مانند مروان­ها نیستند. بله، از آن طرف علی(ع) فرماندهان لشکری دارد که ثروتمندند هم هستند اما مالشان در راه دین خدا هزینه می‌­شود.

تسنیم: حضرت زهرا(س) در بخشی از این خطبه اشاره به بخشی از آیه‌ای از قرآن می‌کنند که نیاز است بیشتر روی آن تمرکز شود؛ در آیات قران خداوند می‌فرماید: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا؛ یعنی آیا شما را به به خسران‌ترین اعمال خبر بدهم؟ [آنان] کسانى‏ اند که کوشش‏شان در زندگى دنیا به هدر رفته و خود مى ‏پندارند که کار خوب انجام مى‏ دهند». حضرت هم اشاره به بخش «یَحْسَبُونَ اَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً» می‌کنند. در این باره توضیح می‌دهید.

صادق،‌ یعنی تصدیق‌کننده ولایت
در تکمیل صحبت گذشته عرض کنم همان طور که عرض کردم یکی از محورهای حضرت زهرا(س) این بود که فرمودند اگر علی(ع) بر سر حکومت بود، راستگو و دروغگو را از هم تفکیک می‌کرد. حضرت زهرا(س) محورهای خطبه را خیلی ظریف فرموده است. حال باید پرسید صادق و کاذب کیست؟ صادق کسی است که  نسبت به ولایت محکم است، کاذبین چه کسانی هستند؟ آنهایی که دروغ­پردازی کردند و از مسیر ولایت دور شدند. این برداشت را لااقل می‌شود بر اساس سیاق کلام حضرت زهرا(س) متوجه شد. اول هم فرمود ای کاش در مقام دروغ­‌پردازان نبودید که حالا امروز اگر علی کنار نشسته و نمی‌­توانید دوست را از دشمن تشخیص بدهید، راستگو را از دروغگو تشخیص بدهید،

بعد آن حضرت زهرا(س) فرمودند که «اِسْتَبْدَلوُا وَاللَّهِ الذَّنابی بِالْقَوادِمِ، وَالْعَجُزَ بِالْکاهِلِ فَرَغْماً لِمُعاطِسِ قَوْمٍ یَحْسَبُونَ اَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً(104 کفهف)؛ اَلا اِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ(12 بقره)» به خدا سوگند، به جاى پرهاى بزرگ، روى بال دم را انتخاب، و به جاى پشت، دم را برگزیدند، ذلیل شود قومى که مى‏‌پندارد با این اعمال کار خوبى انجام داده است، بدانید که اینان فاسدند». یعنی انتخاب شما به جای مسیر ولایت، روی دم و پشت مرکب بود، حضرت، خلافت را مرکب می­‌گوید. روی دمش سوار شدید و دارید زمین می­‌خورید، خیلی تعبیر قشنگی است. بعد با استناد به آیه قرآنی می‌فرمایند «فکر می‌کنید که چیز خوبی ساختید» بعد حضرت فرمود چه شده؟ شیطان در دست شماست؟ یعنی دارید با قیچی شیطان خودتان را پاره پاره می‌­کنید، اما نسبت به این موضوع نادان هستید. ادعای پیروی می‌­کنید اما دور محوریت باطل دارید می­‌چرخید.
در انتهای کلام حضرت، زنان سخنان آن حضرت را براى شوهرانشان بازگو کردند، گروهى از مهاجرین و انصار براى عذرخواهى نزد ایشان آمدند و گفتند: اى سرور زنان، اگر حضرت على علیه‌‏السلام این مطالب را قبلاً برایمان مى‌‏گفت کسى را بر او ترجیح نمى‏‌دادیم. آن حضرت فرمود: از نزدم دور شوید، بعد از ارتکاب گناه و سهل‏انگارى، عذرخواهى براى شما مفهومى ندارد. بنابراین حضرت زهرا(س) هیچ گاه از این گروه راضی نشد.

تسنیم: در حدیثی از امام صادق(ع) داریم که درباره شخصیت حضرت زهرا(س) فرمودند: «و هیَ الصّدیقةُ الکُبری و عَلَی مَعرِفَتِها دارت القرون الاولی»؛ در این باره می‌خواستیم نظر شما را بدانیم.
این عبارت که مرحوم شیخ طوسی آورده که وقتی از امام صادق پرسیدند یک تعریفی از مادرتان بدهید، حضرت فرمودند: «و هیَ الصّدیقةُ الکُبری و عَلَی مَعرِفَتِها دارت القرون الاولی»، معنای ظاهری روایت یعنی اینکه او راستگوترین زن است. صدیق یعنی بسیار راستگو، کبری افعل تفضیل است، یعنی نسبت به زنان زمان خودش یا من ­بعد و من ­قبل راستگوتر از فاطمه نیست و بر اساس شناختی که نسبت به این فاطمه با داشتن مقام صداقت می‌­شود از او به دست آورد. به نظرم این نوع ترجمه از کلام معصوم خیلی پایین­دستی است، به جهت اینکه کلام معصوم(ص) مافوق کلام غیرمعصوم است و مادوم کلام الله است

در معنای صدیق بودن اولاً اگر بخواهیم حضرت زهرا را بگوییم صدیقه است، یعنی زن راستگویی است، نقطه مقابل راستگویی کذابه می­‌شود، در حالی که زهرا منهای صداقت یعنی احتمال می­‌رود، دروغگو باشد؟ بنابراین «راستگویی» نمی‌تواند در معنای صدیق بودن صحیح باشد. زهرا منهای صداقت یعنی احتمال می­‌رود نعوذاً بالله دروغگو باشد؟! در حالی که خداوند از قبل فرموده بود: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» رجس اصلاً در ذات این خانواده وجود ندارد. نتیجه اینکه نمی‌­شود به یک معنا اکتفا کرد بلکه باید این صدیق را از حوزۀ صداقت و راستگویی بیرون بکشیم و یک معنای عمیق­‌تری به آن بدهیم.

در پاسخ می‌­گویند صدیق به کسی می­‌گویند که با قولش، قلبش و عملش در برابر کتاب خدا، سنت نبی و احکام شریعت یک مُویّدات و مُصدّقاتی را ارائه بدهد، چنانچه این تصدیقش، قلبی باشد، یعنی با قلبش بپذیرد که خدا، پیامبر و سنتی است؛ بنابراین خروجی این تصدیق همان ایمان واقعی می‌شود. پس تصدیق حداقل یک مسأله قلبی می‌شود.

تصدیق، در عمل صورت می‌گیرد
تسنیم: اگر بخواهیم نگاه قرآنی به این طرح بحث شما داشته باشیم،‌ استناد قرآنی داریم؟
برای پاسخ به این سؤال ابتدا عرض کنم آیا می‌توانیم بگوییم هر کسی که با قلبش خدا و پیغمبر را و کتاب شریعت را تأیید کرد، پس صدیق است؟ نه، باز هم صداقت لنگ می­زند، زیرا این امر تدریجی است، چنانچه از قلب به مرحله زبان جاری شد، تازه به آن تصدیق لفظی می­‌گویند.

 بله هر مسلمانی می‌­تواند مؤمن هم باشد، اما چه زمانی مصدق می­شود؟ آنجایی که علاوه بر قول و قلب در یک مرحله عملی متناسب با خواست خدا و پیامبر(ص) صادر کند. این هم درجه‎ای از تقواست که شما بتوانید این مرحله را حفظ کنید و تداوم ببخشید، خدا هم می‌فرماید: «إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ» من حرف اهل تقوا را می­‌خوانم. بنابراین تصدیق علاوه بر قلب و زبان باید در عمل هم خودش را نشان دهد.

سوره انسان، نمونه‎ای از صدّیقیت زهرا(س)
اما درباره حضرت زهرا(س) علاوه بر ماجرای بعد از سقیفه که رفتار بسیار مناسبی انجام دادند، مستنداتی در قرآن داریم. خداوند در آیات سوره انسان یک نمونه از این موضوع را بیان می‌کند. این سوره از جمله سوره‌هایی است که در شأن امیرمؤمنان(ع) و حضرت زهرا(س) نازل شده است. موضوع این بود که ایشان سه روز برای سلامتی حسنین روزه می‌­گیرند، روز اول مسکین در خانه آنها را می‌­زند، بنابراین غذای خود را به آنها می‌دهند. روز دوم اسیر و روز سوم یتیمی در خانه می‌آید و اهل عترت(ع) همان رفتار روز اول را با ایشان انجام می‌دهند. خداوند در آیه8 سوره انسان این ماجرا را این گونه نقل می‌فرماید: «وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِینًا وَیَتِیمًا وَأَسِیرًا؛ با وجود حبّ به طعام، بینوا و یتیم و اسیر را خوراک مى‏ دادند». بنابراین می‌توان گفت باورها و داشته‌های خود را اینگونه به مرحله عمل رساندند. ایشان با وجود اینکه می‌دیدند «سید جوانان اهل بهشت» در شدت گرسنگی به سر می‌برند، این انفاق را انجام دادند؛ بنابراین آیا جا ندارد انسان آرزو کند در کنار این صدیقان قرار بگیرد؟ اتفاقاً خداوند کمال همنشینی را در کنار چنین بزرگوارانی معرفی می‌کند و می‌فرماید: «وَمَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولَئِکَ رَفِیقًا؛ و کسانى که از خدا و پیامبر اطاعت کنند در زمره کسانى خواهند بود که خدا ایشان را گرامى داشته [یعنى] با پیامبران و راستان و شهیدان و شایستگانند و آنان چه نیکو رفیقانند». این رفتار را اهل‌بیت(ع) نیز با یکدیگر داشتند تا جایی که در روایت داریم رسول خدا(ص) آن قدر مشتاق بود فاطمه­‌اش را ببیند، عمامه از دوشش افتاد، وارد حجره فاطمه شد، فاطمه را به سینه چسباند و فرمود «فَداها ابَوها؛ پدرت فدایت شود.»

معرفت فاطمی(س)، شرط نبوت پیامبران
تسنیم: داشتیم درباره معنای روایت «و هیَ الصّدیقةُ الکُبری و عَلَی مَعرِفَتِها دارت القرون الاولی» صحبت می‌کردیم. با این تعریف، منظور از قسمت دوم روایت چیست؟
محدثین فرمودند منظور از «قرون الاولی»، عهدی بود که خدا با انبیای خود بست. خداوند در سورۀ مبارکه مائده می­فرماید: من از تمام تک تک پیغمبران امضاء گرفتم، «وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثَاقَهُمْ وَمِنْکَ وَمِنْ نُوحٍ وَإِبْرَاهِیمَ وَمُوسَى وَعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ وَأَخَذْنَا مِنْهُمْ مِیثَاقًا غَلِیظًا؛ و [یاد کن] هنگامى را که از پیامبران پیمان گرفتیم و از تو و از نوح و ابراهیم و موسى و عیسى پسر مریم و از [همه] آنان پیمانى استوار گرفتیم»؛ نسبت به چه مسأله‌ای عهده گرفته است؟ در جلد 11 کتاب عوالم العلوم روایتی از رسول گرامی اسلام(ص) نقل شده است که فرمودند: «ما تکاملت النّبوة النبی حتی أقروا بفضلها و محبتها» نبوت هیچ پیغمبری کامل نشد مگر اقرارِ به فضیلت و محبت فاطمه کرده است. در روایت دیگری در چنین مضمونی داریم که فرمودند: «ما تکاملت النبوّة لنبیّ فی الأظلّة حتّی عرضت علیه ولایتی و ولایة أهل بیتی» بنابراین اینکه فرمودند «و علی معرفتها دارة القرون الاولی» می‌تواند ناظر بر همین مسأله باشد. اما اینکه چگونه این را به عرصه عمل کشاندند، نیاز است مطالعات قرآنی و روایی آن مورد بررسی قرار گیرد.

انتهای‌پیام/