آثار رسیدن به شرح صدر و ذکر/ چرا آقای حق شناس گاهی نمیشنید؟
اگر به ذکر برسی خود آن ذکر دلت را جلا میدهد. این دل تا چه حد میتواند جلا بخورد؟ نتیجه اش چه میشود؟ تـَسمَعُ به بعد الوَقرةِ برخی گوششان سنگین است. هرچه داد بزنی نمیشنوند. گوش قلب برخی از ما هم سنگین است. باور کنید که سنگین است.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، متن ذیل سخنرانی ارزشمند استاد جاودان با موضوع "چگونگی رسیدن به شرح صدر" است که تقدیم خوانندگان محترم می گردد:
أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین
یک آیه ای را مکرر خدمت شما عرض کردهام و می خواهم از این آیه نکت های را برایتان عرض کنم که انشاءالله برایتان تازگی داشته باشد.
در آیه 22 سوره مبارکه زمر میفرماید: أفمَنْ شَرَحَ اللهُ صَدْرَهُ لِلإسْلام فهُوَ عَلى نور مِنْ رَبّهِ کسی را که خدا برای پذیرش تمام اسلام به او شرح صدر مرحمت کرده تا بتواند اسلام را به تمامی بپذیرد... اگر انسان روی رفتار و اعمال خود دقت کند، متوجه میشود که در موارد بسیاری کمبودهایی دارد. متاسفانه ما در این رابطه از خودمان تجربهای نداریم. اعمال دیگران را زیر ذره بین میگذاریم اما اعمال خودمان را نه. از خود نمیپرسیم چرا اینطور شد؟
چرا آنطور شد؟ چرا من اینگونه هستم؟ روی خودمان هیچ دقتی نمیکنیم و متوجه کمبودهایمان نمی شویم. برای اینکه کسی بتواند تمام اسلام را بپذیرد، نیاز به مقدماتی هست. مقدمات گران قیمتی هم دارد. در این آیه فرمودهاند نیاز به شرح صدر هست. بحث چگونگی رسیدن به شرح صدر را قبلا عرض کردیم. اگر کسی به شرح صدر برسد اسلام را به تمامی میپذیرد.
در ادامه آیه میفرماید: فوَیلٌ لِلقاسِیَةِ قـُلوبُهُمْ مِنْ ذِکر اللهِ أولئِکَ فی ضَلالٍ مُبین در اینجا حرف تازهای را مطرح میکند. وای به حال کسانی که قلبهایشان قسیّ است. ارتباط این دو قسمت آیه با هم چیست؟ قبلش صحبت از شرح صدر و پذیرش تمام اسلام بود. فهُوَ عَلى نور مِنْ رَبّهِ چنین فردی به نوری از جانب ربّش میرسد.
این موضوع چه ارتباطی با ذکر دارد که میفرماید وای بر کسانی که قلبشان قسیّ است و ذکر خدا را نمیپذیرند. مشخص میشود از زمانی که کسی به شرح صدر میرسد، قلبش میتواند خدا را یاد کند. ذکری که در دل باشد تاثیر دارد.
هر اتفاقی که در وجود انسان رخ دهد در اثر همان ذکری است که در دل میگذرد. ذکری که در دل میگذرد چیست؟ مثلا آیا من از خداوند میترسم یا خیر؟ ترس از خدا، ذکر خدا در دل است. کسی امیدش به خداست. این امید و دلبستگی به خدا ذکر خدا در دل است.
ذکر خدا عبارت است از امید به خدا، ترس از خدا، محبت خدا. این موارد نمونه هایی از ذکر خدا در دل است. ذکر خداوند در فکر مطلب دیگری است. ذکر در دل مانند ذکر در فکر و خیال انسان نیست. در اینجا فرموده وای بر کسانی که قلبشان قسیّ است و ذکر خدا را نمیپذیرند. هیچگاه از خدا نمیترسند.
هیچ گاه به هیچ نوع. اگر از آن بندگانی باشد که همیشه به خداوند دلبستگی و امید دارد، ایرادی ندارد. آن هم درجه بالاتری از ذکر است و مورد قبول است. یک دسته از بندگان رجائی هستند و رجاء و امید به خدا در دلشان قوت دارد.
ممکن است اصلا ترس در دل آنها نیاید. این ایرادی ندارد. ترس یک درجه است و آن رجاء و امید درجه دیگری است. ساختمان آن رجاء نیز به دل مربوط است نه به خیال. در خیال، هرکس میتواند هر فکری بکند. ممکن است در حین اینکه خدا و قیامت در فکر و خیال کسی باشد گناه هم بکند.
اما امکان ندارد ذکر خدا به این معنایی که عرض کردیم در دل کسی باشد و باز گناه کند. مثلا در دلش ترس از خدا وجود داشته باشد و گناه هم بکند.
اصلا چنین فرضی وجود ندارد. وای به حال کسانی که قلبشان قسیّ است و ذکر خدا را نمیپذیرند. در این ذکر، قلب مهم است نه فکر و خیال. آن خاطری که از خدا و قیامت در فکر میگذرد، ارزش زیادی ندارد. آنچه در دل میگذرد مهم است.
مشخص میشود که چنین انسانی شرح صدر دارد و خداوند این شرح صدر را در اثر زحماتی که قبلا کشیده است به او مرحمت فرموده است. چنین فردی زحمت بسیاری کشیده است. بسیار زحمت کشیده تا به آن شرح صدر رسیده است.
ببینید دلی که از کینه خالی باشد، به هیچ وجه بخل ندارد، تکبر ندارد. بنابراین برای رسیدن به این شرح صدر باید بسیار زحمت کشید. اگر کسی مطلب دیگری گفت و این موضوع را ساده گرفت، فریب میدهد. این کار زحمت دارد.
اگر کسی زحمت کشید و به شرح صدر رسید، فرموده اند در آنجا از جانب خدای خود به نوری میرسد. قرآن کریم در مقابل او کسانی را قرار داده که قلبشان قسیّ است و ذکر خدا را نمی پذیرند. بنابراین مشخص میشود قلب چنین فردی قسیّ نیست و ذکر خدا را میپذیرد. بنابراین شرح صدر با نرمی قلب برای پذیرش ذکر همراه است.
پس متوجه شدیم بعد از آنکه انسان به شرح صدر رسید، به قلب پذیرای ذکر خداوند میرسد. آنها مقدمات رسیدن به این مورد است. در رابطه با کسانی که قلبشان قسیّ است و پذیرای ذکر خداوند نیستند در ادامه آیه فرموده است: أولئِکَ فی ضَلالٍ مُبین آنها در گمراهی مسلماند. کسی که قلبش پذیرای ذکر خداوند است چطور؟ او در هدایت مسلم است و به هدایت مسلم رسیده است. این بحث در دو سوره قرآن مطرح شده است.
در آیه 126 سوره مبارکه انعام میفرماید: وَهذا صِراط ُرَبّکَ مُسْتقیمًا این همان صراط مستقیمی است که در آیه 25 سوره مبارکه یونس میفرماید: وَاللهُ یَدْعُو إِلى دار السَّلام خدای متعال همه را به دارالسلام دعوت کرده است. این هفت میلیارد جمعیت همه به دارالسلام دعوت شدهاند.
هیچ کسی نیست که دعوت نشده باشد. در ادامه میفرماید: وَیَهْدی مَنْ یَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتقیمٍ خداوند کسانی را که میخواهد به صراط مستقیم دعوت میکند که نتیجه آن دارالسلام است. این یک هدایت اختصاصی است. چطور میتوان به این هدایت اختصاصی رسید؟ برای رسیدن به آن باید بسیار زحمت کشید.
فرض کنید من به سوی خورشید میروم. هرچه به خورشید نزدیکتر شوم نور بیشتری به من میرسد. صراط مستقیمی که نهایت آن دارالسلام است نیز اینگونه است. اگر انسان به صراط مستقیم برود نهایت آن دارالسلام است. اما همین که قدم در راه مستقیم بگذارد به راه مسلم رسیده است. به صِراط ُرَبّکَ مُسْتقیمًا رسیده است.
عرض کردم که آنجا هدایت مسلم است. کسی که به شرح صدر رسیده به هدایت مسلم رسیده است. ثمره هدایت چیست؟ سرانجام به دارالسلام میرسد. اما هرآنچه که در انتهای راه به آن میرسی در ابتدای راه نیز هست. در ابتدای راه کمتر است و هرچه جلوتر بروی بیشتر و بیشتر میشود. یعنی کسی که به راه بهشت رفت از همان ابتدا از بهشت برخوردار میشود.
اینجا کسی هست که از بهشت برخوردار شده باشد؟ اگر برخوردار شده باشد مشخص میشود که در آن راه است و اگر برخوردار نشده باشد مشخص میشود که در آن راه نیست.
امیرالمومنین (علیه السلام) در رابطه با ذکر در خطبه 222 مطلب ممتازی را فرمودهاند. إنَّ اللهَ جَعَلَ الذِکرَ جلاءً للقلوب خدای متعال ذکر خودش را جلای دلها قرار داد. آقا شما باید هزار هزار بار دلت را جلا زده باشی تا به ذکر رسیده باشی. میفرماید خدای متعال ذکر را جلای دلها قرار داد.
اگر به ذکر برسی خود آن ذکر دلت را جلا میدهد. این دل تا چه حد میتواند جلا بخورد؟ نتیجه اش چه میشود؟ تـَسمَعُ به بعد الوَقرةِ برخی گوششان سنگین است. هرچه داد بزنی نمیشنوند. گوش قلب برخی از ما هم سنگین است. باور کنید که سنگین است. اگر به ذکر برسی و بتوانی خدا را یاد کنی تازه گوش دلت باز میشود و میشنود. قلب یک صدایی را میشنود که با گوش سر نمیتوان شنید. تـُبصِرُ به بَعدَ العَشوَةِ قلب چشم نیز دارد.
بعد از آنکه به ذکر رسید چشم دلش نیز باز میشود و میبیند. در شعری آمده: «چشم دل باز کن که جان بینی» با این قلب میبیند. در این عالم مادی دیدنیهای بسیاری هست. موزهها، گردشگاهها، قصرها، صحراها، جنگلها، دریاها، آبها، آبشارها، و... دیدنیهای آن عالم چقدر است؟ تـُبصِرُ به بَعدَ العَشوَةِ بعد از کوری، بینا میشود.
تـَنقادُ به بَعدَ المُعانـَدَة عرض کردیم صفتهای بد انسان او را سرکش میکند. اگر من متکبر باشم، سرکشی میکنم. اگر بخیل باشم، سرکشی میکنم. هر صفت بدی به نوعی انسان را به سرکشی وامیدارد. اگر آن صفت بد برطرف شده باشد، این دل دیگر گوش میدهد. در گذشته بحثش را مطرح کردهایم.
انسان اگر حرف گوش بدهد، به جایی میرسد. بعد از آن ذکر، انسان حرف گوش کن میشود. در ادامه فرمودند: و ما بَرحَ لله عَزَّت آلاوُه فی البُرهةِ بعد البُرهة و فی أزمانِ الفـَتـَراتِ عِبادٌ ناجاهُم فی فِکرِهِم در دورههای مختلف روزگار در دوران جدایی از رسالت (فترت یعنی زمانی که دیگر رسولی نیست مانند زمان ما) خداوند بندگانی دارد که با آنها مناجات میکند.
نفرموده آنها با خدا مناجات میکنند، فرموده خدای تبارک و تعالی در فکرشان با آنها مناجات میکند. ما که چنین حالتی نداریم. وَ کلـَّمَهُم فی ذاتِ عُقولِهم در عمق جانِ عقلهایشان با آنها سخن میگوید. از زمانی که انسان به این مرحله برسد و آلودگیهای وجودش را پاک کند این امکان برایش فراهم میگردد که خدای متعال با او نجوا کند.
ناجاهُم با آنها نجوا کند و سخن بگوید. سخنی که کسی نمیشنود. چنین فردی همزمان که با شما صحبت میکند، در عمق جانش خدا با او سخن میگوید.
یک زمانی حاج آقای حق شناس به منزل ما تشریف آوردند. همینطور که به دیوار تکیه کرده بودند پرسیدند فلان چیز چه شد؟ من شروع کردم به پاسخ دادن. دیدم ایشان نمیشنود. همینطور که در چشم ایشان نگاه میکردم این چشم میگفت تو را نمیبینم. حرف بنده ده دقیقهای طول میکشید اما من سه دقیقهای تمامش کردم.
آن زمان حاج آقا حق شناس با اتوبوس به قم میرفت. یکی از دوستان میگفت داخل اتوبوس ایشان از من پرسید جنگ ویتنام چه شد؟ من شروع کردم به توضیح دادن بعد متوجه شدم ایشان نمیشنود. صحبتم را قطع کردم و ایشان هم هیچ نگفت. بعد برای خودم شروع کردم به آواز خواندن.
نیم ساعت سه ربع بعد حاج آقا به من گفت این جنگ ویتنام چه شد؟ ایشان نمی شنید در بیرون چه میگویند. اما اگر فرد کمی قویتر باشد متوجه میشود در بیرون چه میگویند. از روزی که به اینجا برسد تا ابد یک صحبتی را با پروردگار شروع میکند. اگر انسان عظمت این مطلب را متوجه میشد جا داشت در اینجا بمیرد. یعنی چه؟ اصلا یعنی چه؟ کلـَّمَهُم با آنها سخن میگوید. خب ما به این نرسیدهایم. آنقدر آوار روی ما ریخته که چیزی نمیشنویم.
خدای تبارک و تعالی در زمان نبود رسول، بندگانی دارد که در فکرشان با آنها مناجات میکند. وَ کلـَّمَهُم فی ذاتِ عُقولِهم...یُذکـّرُونَ بأیّام اللهِ آنها ایام الله را به مردم تذکر میدهند. آنها از قیامت فریاد میزنند. فریاد آنها درمورد قیامت در دلها جا میگیرد.
من هم برای شما از قیامت میگویم اما از آنجاییکه خودم از آن هیچ خبری ندارم در شما اثر نمیکند. وَ یُخَوَّفونَ مَقامَه مردمان را از مقام الهی میترسانند. بمَنزلةِ الأدِلـّةِ فی الفـَلوات اینها مانند چراغی میشوند که در بیایان تاریک از دور میدرخشند و انسان راه را به وسیله آنها پیدا میکند.
در ادامه میفرمایند: و إنَّ لِلذِکر أهلاً برای ذکر خدا اهلی وجود دارد. أخَذوُه مِنَ الدُّنیا بَدَلاً این ذکر را جای دنیا گرفتند. همه دنیا را طلاق گفتند. انسان به یک ذرهاش تمام دنیا را طلاق میدهد. به یک ذره اش. اگر تنها یک ذرهاش نصیب انسان شود حتی اگر سلطنت دنیا را به او بدهند نمیپذیرد. فلم تـَشغلهُم تِجارَةٌ وَ لا بَیعٌ عَنه نه تجارتی، نه خرید و فروشی و نه هیچ کار دیگری آنها را مشغول نمیکند.
اگر به آن رسیدی چنان شیرینی به همراه دارد که به هیچ کار دیگری مشغول نمیشوی. انسان حاضر است صد بار بمیرد ولی آن را از دست ندهد. یَقطـَعونَ به أیّامَ الحَیاة تمام عمرش را به آن میگذراند. ...فکأنـّمَا قطـَعُوا الدُّنیا إلی الآخِرَةِ وَ هُم فیها گویی اینها دنیا را تمام کردهاند و گذراندهاند و به آخرت رسیدهاند. وَ هُم فیها اینها داخل آخرتاند. فشاهَدُوا وَرَاءَ ذلِک ماورای این عالم را مشاهده میکنند. باور کنید همیشه مشاهده میکنند. فکأنـّمَا اطـّلـَعُوا غُیُوبَ أهلِ البَرزَخ گویی اینها از غیبِ اهلِ برزخ مطلع شدهاند. در برایشان باز شده است و تمام غیب عالم برزخ را مشاهده میکنند.
در زمان تشییع آقا شیخ محمدحسین زاهد در غسالخانه ابن بابویه کسی دیده بود یک بنده خدایی مدام روی دستش میزند و با خود میگوید حال چه کار کنم! حواس مردم به آقا شیخ محمدحسین زاهد بود و او را ندیده بودند.
کسی که او را دیده بود بعدها از او پرسیده بود که جریان چه بود؟ ایشان گفته بود که مرحوم آقا شیخ محمدحسین را دیدم که ترسیده بود و میگفت فلانی من چطور داخل قبر بروم؟ اما ما چیزی از عالم غیب نمیدانیم، به همین دلیل راحتیم. بعد دیده بود که حضرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) برای شفاعت او تشریف آوردند.
من یک نظر آقا شیخ محمدحسین زاهد را دیده بودم. انسان بسیار خوبی بود. باور کنید اگر او را صد قسمت میکردید صد نفر انسان خوب در میآمد. انسان بسیار خوبی بود. بسیار خوب بود. چنین انسانی به شفاعت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نیاز دارد.
میگویند مرحوم آقای مرعشی نجفی گفته بود که یک سر عمامه من را به پایم ببندید و سر دیگر آن را به منبر امام حسین (علیه السلام) ببندید. یعنی من به امام حسین (علیه السلام) پناهنده شده ام. مگر آن طرف شوخی است؟ آنچه ما میبینیم این است که یک نفر نفسش قطع شد و مرد. اما فقط این نیست.
خیلی چیزهای دیگری هست. افرادی امثال آقای مرعشی نجفی و آقا شیخ محمدحسین زاهد آن را میفهمند. فکأنـّمَا اطـّلـَعُوا غُیُوبَ أهلِ البَرزَخ فی طول الإقامَة فیه گویی بر غیب برزخ در طول اقامت در آنجا آگاه گشته اند.
یک زمانی بنده جایی رفته بودم و در آنجا بنده خدایی را دیدم که مرده بود و او را در سردخانه گذاشته بودند و بعد از 4 ساعت بازگشته بود. او رفته بود و غیب برزخ را مشاهده کرده بود. آن عالم را به طور مفصل مشاهده کرده بود.
اما افرادی که در خطبه امام علی (علیه السلام) توصیف شدهاند در حالیکه زنده اند عالم برزخ را دیده اند. بین انسانی که نمرده و برزخ را میبیند و کسی که پس از مرگ آن را میبیند هزار هزار فرسنگ فاصله است. در ادامه میفرمایند: و حَقـّقتِ القِیامَة عَلیهم عِداتِها روز قیامت برایشان به پا شده است.
یک جوانی بود که حضرت رسول الله (صلی الله علیه و آله) از او پرسید حالت چطور است؟ چرا دائم نشستی؟ عرض کرد یا رسول الله من اهل یقین هستم. پیامبر فرمود حرف بسیار بزرگی زدی. دلیلت برای این حرف چیست؟ عرض کرد که آقا به چهره ام نگاه کنید ثابت میکند. چشم هایم فرو رفته، رنگم زرد شده، گویی صدای اهل جهنم را میشنوم. گویی میبینم اهل بهشت در چه نعمتهایی هستند.
حضرت فرمود: هذا عَبدٌ نَوَّر اللهُ قَلبَه این بندهای است که خدا قلبش را روشن کرده است. این نمونه همان فردی است که توصیفش در کلام امام علی (علیه السلام) بود. بعد عرض کرد آقا دعا کنید من شهید بشوم. تازه اگر این فرد شهید میشد مقامش بالاتر میرفت. بعد هم در جنگ بعدی با کمترین رنج شهید شد. خوشا به حالش. چهره ما چه چیز را ثابت میکند؟ همه ما میخواهیم بدون اینکه کاری انجام دهیم و زحمتی بکشیم به آنجا برسیم. نمیشود. بدون زحمت و بدون کار کردن نمیشود به جایی رسید.
منبع:جهان نیوز
انتهای پیام/