" مشهد شهدای ایران" تا "خروش و آرامش اروند رود" /اروند همچنان از مادران شهدا شرمنده است


جوشش اروند رود این روزها طبیعی نیست و تنها رزمندگان می‌دادند اروند رود چه می‌گوید گویا اروند از مادرانی که فرزندانشان را در دهان خود بلعیده بس شرمنده و پشیمان است اما چه کند که اقتضای جنگ و روزگار همین است.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از اهواز، در جنوب سرزمین پهناور و نامی ایران خطه‌ی زرخیزی همچون نگینی بر انگشتر عقیق و جواهری زرد و براق میان انبوهی از نقره آنچنان چشمک می‌زند که چشم و دل هر بیننده و‌شنونده‌ای را می‌رباید.در کنار نامش هزاران لقب دارد که « بهشت گمشده زاگرس»، « بهشت پنهان»، « استان حماسه‌های ماندگار» و زیباتر از همه که سبب می‌شود در آخرین ماه سال  و دم دمه‌های بهار دل هر رهگذر و گردشگری را مجذوب خود کند؛ « مشهد شهدا» است.

خوزستان« مشهد شهدای مقدس هشت سال جنگ تحمیلی و شهدای والا مقام و ایثارگر مدافع حرم» این روزها حال و هوایی دیگر دارد. حال و هوایی از جنس عشق، تولدی دیگر، احساس غرور، عبرت گرفتن از گذشته، ادامه دادن راه ایثارگرانی بی مزد و‌منت و‌هزاران حس و حالی که زبان از گفتن آنها قاصر و‌انگشتان از نوشتن آن‌ها عاجز. یادما‌ن‌ شهدای هشت سال دفاع حق علیه باطل نقطه به اوج رسیدن این حس و حال‌ها را به حدی می‌رساند که وصف این روزها را سخت غیرممکن می‌کند. 

 گویا در این سرزمین خاکی و مملوء از خون لاله‌های پرپر با پلاک و بی پلاک یک جاذبه مغناطیسی وجود دارد که قلب‌های را به خود جذب می‌کند به طوری که از هرکوی و برزن، با هر مد و لباسی، از هر فرقه و کشوری این روزها کاشانه خود را به مقصد «مشهد شهدا» و حضور در یادمان‌های شهدا و مناطق عملیاتی خوزستان ترک و راهی آرامگاه دلیرانی بی‌نام و نشانی می‌شوند که معنای و مفهوم واقعی آزادی و آزادگی را با نثار قطره قطره خون خود در جهان سرودند.

با چرخاندن چشم‌ها  متوجه می‌شوید که میزبانی " مشهد شهدا " با تمام دنیا متفاوت است از جنین متولد نشده تا پیرمرد و پیرزن‌هایی 60 و 70 ساله‌ای  که هر سال برای پیدا کردن تکه‌ای یادگاری از فرزندان مفقودالاثرشان " مشهد شهدا " را نخستین مقصد خود انتخاب می‌کنند را می‌تواند نظاره کرد.

جوشش اروند این روزها طبیعی نیست صدای خوفناک اروند همه را به خود جلب می‌کند. اروند رود به خاطر خون‌های پاکی که درونش ریخته شده و هنوز نشانی از صاحبان آن به دست نیامده است بی حد و مرز می‌جوشد. خروش کمی بیشتر از قبل می‌شود؛ بر دل‌ و قلب رزمندگانی که روزگاری در این خطه شب و روز می‌جنگیدند مانند گرگی بی مروت چنگال می‌زند و با ناخن‌های تیزش قلب و دلشان را پاره می‌کند.

خروش اروند با شنیدن ناله‌های راوی و روایت‌هایش از عملیات‌های الی بیت‌المقدس، رمضان، کربلای 4، کربلای 5، کربلای 8 و بیت المقدس 7، دیدگان تر زائران را به یاد شب‌های عملیات معطوف می‌کند. گویا اروند از مادرانی که فرزندانشان را در دهان خود بلعیده بس شرمنده و پشیمان است اما چه کند که اقتضای جنگ و روزگار همین است و کاری نمی‌توان کرد.

اشک‌ها گونه‌های سوخته و زجر کشیده بزرگ مردان وزنانی که با نگاه به اروند خاطرات آن روزها برایشان  تداعی می‌شود را تر می‌کند. عینک مانع از دیدن ملموس اشک مردان می‌شود و زنان با گوشه چادرهای مشکی اشک‌های خود را پاک می‌کنند تامبادا دشمن قسم خورده ایران و اسلام فکر کند به نقطه هدف خود یعنی پشیمانی رسیده است.این بزرگ مردان و بزرگ زنان مبارز نه تنها از مبارزه هشت ساله خود پشیمان نیستند بلکه با نثار جوانیشان، عمر و لاله‌های نو شکفته خود نشان دادند که وجب به وجب خاک ایران برایشان ارزش دارد و حاضرند با تبعیت از رفتار بس خداجویانه حضرت ابراهیم (ع) که فرزندش را با اطاعت از دستور خداوند قربانی کرد با قربانی کردن فرزندانشان در کنار لبیک به جهاد بنیانگذار انقلاب اسلامی از خاک وطن حفاظت کنند.

ابرهای تیره بر فراز آسمان گواه از باران می‌دهد اما گویا آسمان خبر ندارد که مردمان این خطه سال‌هاست که چشم و دلشان مملوء از باران است خواه ابر تیره باشد یا روشن. همچنان صدای اروند می‌آید و این بار صدایش به مثابه کودکی می‌ماند که مادرش را گم کرده باشد. تنها رزمندگان می‌دادند اروند رود چه می‌گوید و شاید همین رزمندگان تنها کسانی باشند که می‌توانند خروش و جوشش غیر طبیعی این روزهای اروند را التیام بخشند و آن هم خیره نشدن به اروند و تنها گذاشتن آن است.

انتهای پیام/