شیوه مبارزه و علل عدم قیام آشکار امام هادی علیه السلام

برجسته‌‌ترین اهداف سیاسی پیشوایان اسلام در ادوار مختلف، حفظ جامعه اسلامی از خطر نابودی و نیز روشن نگه داشتن چراغ اسلام در کوران حوادث بوده است. آنان از رویارویی با ستم پیشگان و ضدیت با دستگاه ستمگر کوچک‌‌ترین هراسی نداشتند، ولی با درایت و تیزبینی...

به گزارش خبرگزاری تسنیم، امام هادی علیه السلام در شرایط سخت استبداد عباسی و اهتمام آنها برای سرکوب اهل بیت و جلوگیری از قوت علویان و ظهور مهدی عجل الله فرجه، با شیوه تقیه مبارزات خود را به دلیل عدم شرایط مساعد، و برای مهیا ساختن نیروی آگاه انقلابی در عین حفظ مصالح کلی و دراز مدت جامعه اسلامی، به مبارزه غیر علنی و نوعا غیر مستقیم رو آوردند و به مبارزه با فقیهان درباری، نفوذ در درباریان و حتی زیر سوال بردن مشروعیت دستگاه خلافت می پرداختند.

حضرت با آنکه امکان حمایت صریح قیام های علویان را که به علت نبود نیروی لازم، عدم جامعیت رهبران و ناهماهنگی در ارکان قیام ها با سرکوب شدید دستگاه خلافت مواجه می شد را نداشتند، از اخبار رسیده از اوضاع اقتصادی و سیاسی رقت‌‌بار شیعیان، کسب اطلاع نموده متأثر می‌‌شد ند و در فرصتهای مناسب با دلجویی از آنان، در صورت امکان، حرکتهای قابل حمایت آنان را مورد تفقد و رأفت قرار می‌‌دادند.
امام با این گونه انقلابیون به طور پنهانی در تماس بوده و از چند و چون حرکت آنان آگاهی می‌‌یافت. و اگر چه در آن خفقان شدید انقلابیون از رهبری کامل امام، برخوردار نبودند، ولی از برخی روایات بر می‌‌آید که پندهای روشن‌‌گرانه و راهنماییهای سودمند امام شامل حال آنها شده است.

 

عوامل عدم قیام توسط امام هادی علیه السلام
1. فراهم نبودن شرایط
امام به هیچ روی، اوضاع را برای برپا داشتن قیام مناسب نمی‌‌دید. از یکسو حساسیت و سیطره خلفای جور که در دستگاه حاکم  بد رفتاری‌ها را گسترش مى‏ داد تا آنجا که متوکل خطر بحران حکومت‏ خویش را احساس ‏کرد و بر آن شد تا با  دو روش توأمان در یک اقدام، از بحرانى‌‏تر شدن وضع ‏جلوگیرى کند.
اول: حمله بردن به یاران امام و پایگاههاى او و آزردن آنان و از میان برداشتن آثار شیعیان. و تا بدان جا پیش رفت ‏که قبر امام حسین علیه السلام را ویران ساخت و آثار آن را از میان برد.
دوم: ‏دستور داد آن بزرگوار را از مدینه به سامره بیاورند تا حرکات و سکنات ایشان را تحت نظارت داشته باشند.  
از سوی دیگر کما و کیفا یار و یاوری برای قیام وجود نداشت. نبود درک و آگاهی لازم برای جان‌‌فشانی در حفظ اسلام و ارزشها،  و نیز نبود شرایط لازم برای پذیرش بی‌‌چون و چرای رهبری امامان در تمامی شئون زندگی و مظاهر آن، امامان را در تنگنایی دشوار قرار می‌‌داد و موجب می‌‌شد که آنها نتوانند آن گونه که می‌‌خواهند به مبارزات شکل دهند. اگر چه شیعیان بسیاری اطراف امام هادی ـ علیه السلام ـ را گرفته بودند، ولی نسبت آنها به توده مردم، ناچیز و اندک بود.

2. حفظ مصالح کلی و دراز مدت جامعه اسلامی
برجسته‌‌ترین اهداف سیاسی پیشوایان اسلام در ادوار مختلف، حفظ جامعه اسلامی از خطر نابودی و نیز روشن نگه داشتن چراغ اسلام در کوران حوادث بوده است. آنان از رویارویی با ستم پیشگان و ضدیت با دستگاه ستمگر کوچک‌‌ترین هراسی نداشتند، ولی با درایت و تیزبینی، به شکل دادن مبارزات بر اساس شرایط حاکم و در نظر داشتن کامل اوضاع می‌‌پرداختند. فضای عمومی جامعه را انسانهایی رفاه طلب و بی‌‌تفاوت نسبت به سرنوشت سیاسی تشکیل می‌‌داد و امام نمی‌‌توانست از بنیه مردمی، آنگونه که می‌‌خواست، بهره‌‌برداری کند.
اندیشه جامعه را رعایت مصالح شخصی و رویکرد به زندگی مادی رقم زده و همین سبب شده بود که همراه با حکمرانان فاسق، خود آنان نیز به بی‌‌بندوباری روی آورند. چنین مردمی به محض همسو نبودن جریانی ـ که امیال و خواسته‌‌های آنان را به خطر می‌‌انداخت ـ در برابر آن جریان موضع‌‌گیری می‌‌کردند و اگر جریانی حق محور بود، مقابل آن هم می‌‌ایستادند.
به یقین، اگر امام هادی ـ علیه السلام ـ به برپایی چنین حرکتی اقدام می‌‌کرد، با مخالفت توده مردم مواجه می‌‌شد. بر این اساس، ایشان چون نیاکان وارسته خود، امام علی ـ علیه السلام ـ و امام مجتبی ـ علیه السلام ـ ، صلاح امت را در صبر و سکوت یافت و به قیام دست نزد.

3. تلاش برای پی‌‌ریزی جامعه بیدار
از دیگر اهداف مهم و اساسی عدم مبارزه علنی امام، تلاش برای پی‌‌ریزی جامعه‌‌ای بیدار و آگاه بود که در پرتو ایمان، به عنوان زمینه‌‌ای برای تحقق آرمانهای ارزشمند خلافت اسلامی و حکومت خاندان پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ عملی می‌‌شد. امام با پی‌‌گیری سیاست مبارزه منفی با حکام ستمگر و توجه به رشد و بالندگی امت اسلامی، به توده مردم مهلت داد تا در این مدت، به بلوغ سیاسی لازم برسند و آرمانهای اسلامی و اعتقادی خود را فدای لذتهای زودگذر دنیایی نکنند و دریابند که سازشگری با ستم، آتشی بر خواهد افروخت که به زودی دامان همه آنها را خواهد گرفت. در آن صورت، عرصه را چنان بر آنان تنگ خواهد کرد که خود دست به اقدام اصلاح‌‌گرانه‌‌ای بزنند و برای رهایی از زیر سلطه حاکمیتی که بانی فساد و تباهی در جامعه است، برخیزند؛ فساد و هلاکتی که روزی گریبان‌‌گیر آنان خواهد شد. بنابراین، امام در این مدت مبارزه خود را در قالب غیر مسلحانه شکل داد.

مبارزات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی امام هادی علیه السلام
امام هادی ـ علیه السلام ـ با بکارگیری یک سلسله برنامه‌‌های ارشادی، فرهنگی و تربیتی، مبارزه غیر مستقیمی را با حاکمیت آغاز کرد و بی‌‌آنکه حساسیت دستگاه را متوجه خود سازد، به انجام فعالیتهایی بر ضد آنها پرداخت. در مواقع لازم نیز تا جایی که حیات شیعه را به مخاطره نمی‌‌انداخت، دامنه آن را گسترده‌‌تر می‌‌ساخت و با این فعالیتها، بی‌‌اساس بودن این تصور را که «امام به دلیل مراقبت دشمن در مسایل سیاسی مداخله نمی‌‌کرد و هیچ‌‌گونه مبارزه سیاسی نداشت» آشکار کرد.
گفتنی است امام در شرایط حاکم، به بهترین شیوه‌‌های مبارزاتی دست می‌‌زد که در بسیاری موارد، دشمن را مرعوب خود می‌‌ساخت و او را غافلگیر می‌‌کرد. اکنون به برخی از مهم‌‌ترین مبارزات امام ـ علیه السلام ـ اشاره می‌‌شود:
1. زیر سؤال بردن مشروعیت دستگاه
امام با استفاده از فرصتهای مناسب، با نامشروع معرفی کردن عباسیان، مسلمانان را از هرگونه همکاری با آنان ـ مگر در موارد ضرورت ـ برحذر می‌‌داشت و با این کار، چهره این جرثومه‌‌های فساد را برای مردم بیشتر آشکار می‌‌کرد.
"محمد بن علی بن عیسی" که از کارکنان دولت عباسی است، در نامه‌‌ای به امام هادی ـ علیه السلام ـ نظر ایشان را درباره کارکردن برای بنی عباس و پول گرفتن از آنان در مقابل کار جویا می‌‌شود. امام در پاسخ او می‌‌نویسد: «آن مقدار از همکاری که به جبر و زور صورت گرفته، اشکال ندارد و خداوند عذرپذیر است، ولی به جز آن، ناروا و ناپسند است. ناگزیر اندکش بهتر از افزودنش است."
او دوباره برای روشن‌‌تر شدن مطلب به امام می‌‌نویسد که انگیزه او از همکاری با آنان فقط یافتن راهی برای ضربه زدن به آنها و تشفی خاطر است. امام پاسخ می‌‌دهد: «در چنین صورتی، همکاری با آنها نه تنها حرام نیست، بلکه پاداش و ثواب نیز دارد"
در این روایت، امام آشکارا، روش مبارزه را برای این فرد تبیین کرده و به خوبی برای او و دیگر شیعیان روشن می‌‌سازد که دستگاه حاکم از کوچک‌‌ترین مشروعیتی برخوردار نیست و می‌‌توان از بودجه خودش برای ضربه زدن و مبارزه با آنها بهره برد.

2. مبارزه با فقیهان درباری
یکی از ابزارهای مردم‌‌فریبی خلفای عباسی، بهره‌‌گیری آنان از فقیهان درباری برای جلب اعتماد مردم و ترسیم چهره‌‌ای اسلام گرا از خود بود. امام هادی ـ علیه السلام ـ نیز با رویارویی با آنان، به نوعی دیگر مشروعیت دستگاه را زیر سؤال می‌‌برد و آنان را رسوا می‌‌کرد. دانش گیتی‌‌فروز امام به اندازه‌‌ای بود که کور سوی این دانشمندان مزدور را به خاموشی می‌‌گرایاند و حتی تحسین آنان و خلفا را برمی‌‌انگیخت و آنان را وادار به تسلیم می‌‌کرد. نمونه‌‌های بسیاری از این گونه موارد در تاریخ یافت می‌‌شود که به ذکر نمونه‌‌ای از آن بسنده می‌‌شود.
روزی فرد مسیحی را که با زنی مسلمان زنا کرده بود، نزد متوکل آوردند. متوکل خواست حد شرعی را بر او جاری سازد که در همین لحظه، مرد مسیحی اسلام آورد. حکم را به قاضی القضات، «یحیی بن اکثم»، ارجاع دادند. او گفت: «مسلمان شدن او کفر و عملش را از میان برده و نباید بر او حد جاری شود.» قضیه مورد اختلاف قرار گرفت و برخی دیگر از فقیهان گفتند: باید سه مرتبه حد بر او جاری شود». برخی دیگر نیز به گونه‌‌ای دیگر فتوا صادر کردند. پراکندکی نظرها، متوکل را بر آن داشت تا مسئله را با امام هادی ـ علیه السلام ـ در میان بگذارد. امام در پاسخ فرمود: «او باید آن قدر شلاق زده شود تا بمیرد.»
این فتوای امام با انتقاد و مخالفت شدید فقهای دربار به ویژه یحیی بن اکثم روبرو شد و آنان اذعان داشتند که این فتوا هیچ‌‌گونه پشتوانه‌‌ای در آیات و روایات ندارد. از این رو، از متوکل خواستند در نامه‌‌ای، مدرک و مستندات فتوای ایشان را بخواهد. متوکل موضوع را به امام نوشت و امام در پاسخ، پس از نام خدا این آیه را نگاشت: «هنگامی که قهر و قدرت ما را دیدند، گفتند: به خدای یگانه ایمان آوردیم و به بتها و عناصری که آنها را شریک خدا قرار داده بودیم، کافر شدیم، ولی ایمانشان هنگام دیدن قدرت ما سودی نخواهد بخشید. این سنت و حکم الهی است که در میان بندگان وی جاری است و پیروان باطل در چنین شرایطی زیان‌‌کار شدند"

امام با این آیه به آنان فهماند که اسلام آوردن آن مسیحی حد را ساقط نمی‌‌کند. متوکل پاسخ امام را پذیرفت و دستور داد حکم همان گونه که امام فرموده بود، اجرا شود.

3. نفوذ  در برخی درباریان
درباریان، فرماندهان و سرداران نظامی دستگاه عباسی، به سان اربابانشان پایبند و دلبسته به حکومت و سلطه بر مردم بودند و نسبت به امامان و شیعیانشان، کینه خاصی در دل داشتند. دلیل انتخاب این گونه افراد و سپردن پستهای کلیدی به آنان نیز جهت دادن به کینه توزی آنها در سرکوب شیعیان بود. بر این اساس، امامان، خود و شیعیانشان را از آنان دور نگه می‌‌داشتند، ولی در برخی موارد که زمینه را فراهم می‌‌یافتند، با آنان تماس حاصل کرده و آنها را به مسیر حق رهنمون می‌‌کردند. یا دست کم از وجود آنان برای کاهش فشار بر شیعیان و رفع مشکلاتشان بهره می‌‌گرفتند. دو نمونه آنان را در اینجا ذکر می نماییم:
3-1- بُغای بزرگ: او در میان دیگر فرماندهان و سرداران، پایبند به دین بود و نسبت به علویان، از خود مهربانی و خوش‌‌رفتاری نشان می‌‌داد. روزی معتصم به او دستور داده بود که یکی از علویان را به قفس درندگان بیندازد. هنگامی که بغا می‌‌خواست چنین کند، نجوای نیایش او را می‌‌شنود و دلش به رحم آمده، وی را رها می‌‌کند و از او قول می‌‌گیرد که تا وقتی معتصم زنده است، او را نبینند.
پس از این جریان، بغا خواب رسول گرامی اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ و امیر مؤمنان علی ـ علیه السلام ـ را می‌‌بیند و از دعای خیر آن دو بزرگوار بهره‌‌مند می‌‌شود.
در سال 235 هجری که امام در مدینه به سر می‌‌برد، این شهر مورد تاخت و تاز شورشیان «بنی سلیم» قرار می‌‌گیرد و واثق، بغا را برای سرکوب شورشیان با لشکری مجهز گسیل می‌‌دارد. بغا با آنان وارد جنگ شده و آنان را شکست می‌‌دهد.
هنگامی که وارد مدینه می‌‌شود، امام هادی ـ علیه السلام ـ به یاران خود می‌‌فرماید: «بیایید با هم به بیرون مدینه برویم تا ببینیم که این سردار ترک، چگونه لشکر خود را برای سرکوبی شورشیان آماده و مجهز کرده است.» سپس به بیرون شهر رفته و لشکر او را در حال عبور تماشا می‌‌کنند. وقتی امام، بغا را دید، با او به زبان ترکی سخن گفت. بغا سریع از مرکب خود پیاده شد و پای مرکب امام را بوسید.
"ابو هاشم جعفری" که راوی این جریان است، می‌‌گوید: «من بغا را سوگند دادم که بگوید امام به او چه گفته است. بغا نخست پرسید: آیا این فرد پیغمبر است؟ گفتم: نه. گفت: او مرا به اسمی خواند که در کودکی و در سرزمین خودم، مرا بدان نام می‌‌خواندند و تا کنون هیچ کس از آن آگاهی نداشته است؟!»] امام با این رفتار، اسباب نفوذ عاطفی در یکی از فرماندهان بزرگ دستگاه را فراهم آورد و او را چنان مجذوب و شیفته خود ساخت که وی پای مرکب ایشان را بوسه زد. سپس او را برای سرکوب غارتگرانی که با چپاول اموال عمومی و کشتار مردم مدینه، آنان را آزرده بودند، تشویق و ترغیب کرد. گذشته از آن، امام فردی مورد اطمینان از دولتمردان را یافته بود و می‌‌توانست از نفوذ او در دستگاه به سود شیعیان ستم دیده در برابر ستم‌‌ورزی حکمرانان بهره‌‌گیری کند.
3-2- یحیی بن هرثمه: امام در سال 243 ه‍ ق از مدینه به سامرا تبعید شد.] در بین راه کرامتهایی از امام و حوادثی رخ داد که سبب علاقه‌‌مندی و تغییر رویه یحیی بن هرثمه شد. او در ابتدای سفر بسیار با امام بدرفتاری می‌‌کند اما عاقبت تسلیم می‌‌شود. خود او می‌‌گوید: «در بین راه دچار تشنگی شدیدی شدیم: به گونه‌‌ای که در معرض هلاکت قرار گرفتیم. پس از مدتی به دشت سرسبزی رسیدیم که درختها و نهرهای بسیاری در آن بود. بدون آنکه کسی را در اطراف آن ببینیم، خود و مرکبهایمان را سیراب و تا عصر استراحت کردیم. بعد هر قدر می‌‌توانستیم، آب برداشتیم و به راه افتادیم.
پس از اینکه مقداری از آنجا دور شدیم، متوجه شدیم که یکی از همراهان، کوزه نقره‌‌ای خود را جا گذاشته است. فوری بازگشتیم، ولی وقتی به آنجا رسیدیم، چیزی جز بیابان خشک و بی‌‌آب و علف ندیدیم. کوزه را یافته و به سوی کاروان برگشتیم، ولی با کسی هم از آنچه دیده بودیم، چیزی نگفتیم. هنگامی که خدمت امام رسیدیم، بی‌‌آنکه چیزی بگوید، با تبسمی فقط از کوزه پرسید و من گفتم که آن را یافته‌‌ام".

این کرامت امام، شگفتی یحیی را برمی‌‌انگیزد، او در گزارش دیگری از مأموریت خود می‌‌گوید: «برای احضار علی بن محمد ـ علیه السلام ـ ، عراق را به سمت حجاز ترک گفتیم. در بین یاران من یکی از سران خوارج وجود داشت و نیز کاتبی بود که اظهار تشیع می‌‌کرد و من نیز بر آیین «حشویه» بودم. فرد خارجی و کاتب، درباره مسائل اعتقادی با هم مناظره می‌‌کردند و من هم برای گذراندن وقت به مناظره آنان گوش می‌‌دادم.
وقتی به نیمه راه رسیدیم، مرد خارجی به کاتب گفت: مگر این گفته سرورتان، علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ نیست که هیچ قطعه‌‌ از زمین نیست که یا قبری است و یا قبری خواهد شد؟ اینک به این بیابان بنگر، کجاست آنکه در اینجا بمیرد تا خدا آن را قبری قرار دهد؟
به کاتب گفتم: آیا این سخن شماست؟ گفت: بله. گفتم: مرد خارجی راست می‌‌گوید، چه کسی در این بیابان وسیع خواهد مرد تا خدا، آن را پر از قبر کند؟ و به این گفتار خندیدیم؛ به گونه‌‌ای که کاتب شرمنده و سرافکنده شد.
وقتی به مدینه رسیدیم، نزد علی بن محمد رفته، نامه متوکل را به او تسلیم کردیم. او نامه را خواند و فرمود: مانعی برای این سفر نیست. وقتی فردا نزد او رفتیم، با اینکه فصل تابستان و هوا در نهایت گرمی بود، امام به گروهی از خیاطان دستور داده بود تا پارچه‌‌های ضخیم پشمی بدوزند و فردا بیاورند.
من از این سفارش امام تعجب کردم و با خود گفتم: در این فصل گرما و در این سرزمین تفتیده حجاز و در حالی که بین حجاز و عراق ده روز فاصله است، چه نیازی به این لباسهاست؟ او مردی است که سفر نکرده و فکر می‌‌کندکه در هر سفری انسان نیازمند چنین لباسهایی است و شگفت از شیعیان که چگونه چنین فردی را امام خود می‌‌پندارند. هنگام حرکت، امام به همراهان خود دستور داد تا لباسها را بردارند. تعجب من بیشتر شد...
از مدینه خارج شدیم و به همان محلی که مناظره می‌‌کردیم، رسیدیم که ناگهان ابری تیره پدیدار شد و رعد و برق زد. هنگامی که بالای سر ما رسید، تگرگهای درشتی، مانند سنگ باریدن گرفت. امام و همراهانش لباسهای گرمشان را پوشیدند و به من و کاتب هم دادند. بر اثر بارش مهیب تگرگ، هشتاد نفر از همراهیان من هلاک شدند. ابر از سر ما گذشت و دمای هوا به حالت پیشین بازگشت. امام به من فرمود: ای یحیی! به بازماندگان یارانت بگو مردگان را دفن کنند. خداوند این بیابان را این چنین پر از قبر می‌‌کند. من خود را از مرکب پایین انداختم و پای امام را بوسیدم و گفتم: گواهی می‌‌دهم شما جانشینان خدا روی زمین هستید. من تا کنون کافر بودم، ولی هم اکنون به دست شما مسلمان شدم. از آن لحظه تشیع را برگزید و در خدمت امام بود تا از دنیا رفت."
رفتار مهربانانه امام، سبب علاقه‌‌مندی یکی از فرماندهان بزرگ متوکل نیز به امام گردید. وقتی امام به بغداد رسید و با استقبال گرم مردم بغداد روبه رو شد، او تحت تأثیر ابراز احساسات و عواطف مردم بغداد نسبت به امام قرار گرفته بود؛ چرا که این شهر سالیان سال، پایتخت حکومت عباسیان بود و مردم آنجا به طور طبیعی باید به دلیل رفتار خلفا بیشتر از دیگر شهرها نسبت به خاندان پیامبر کینه به دل داشته باشند.
یحیی در میان آنچه دیده بود، می‌‌گوید: «پس از ورود به بغداد، نخست با اسحاق بن ابراهیم، امیر بغداد، روبه‌‌رو شدم. وی به من گفت: ای یحیی! این مرد فرزند پیامبر است. اگر متوکل را بر کشتن او تشویق کنی، بدان که دشمن تو، رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ خواهد بود. من در پاسخ او گفتم: به خدا سوگند، تا به حال جز نیکی و خوبی از او ندیده‌‌ام که بخواهم دست به چنین کاری بزنم."

4. تقویت پایگاه‌‌های مردمی
امام با مشاهده اوضاع وخیم حاکم، برای جلوگیری از انهدام پایگاه‌‌های مقاومتی مردم و ناامیدی از گشایش در کار خود، با دلداری دادن و پشتیبانی از مردم و آگاهی یافتن لحظه به لحظه از شرایط معیشتی آنان، حیات جامعه اسلامی را تداوم می‌‌بخشید تا هنگام رویارویی با مشکلات و ستمگریها، آنان امیدواری خود را از دست ندهند. همچنین امام با بهره‌‌گیری از آگاهی و دانش امامت خویش، شیعیان را با آگاه کردن از آینده، به برچیده شدن بساط ستم امیدوار می‌‌کرد. مردی از اهالی مداین که گویا از ستم متوکل به تنگ آمده بود، از امام درباره مدت حکومت متوکل پرسید، امام در پاسخ این آیات را نوشت:
"هفت سال پی در پی زراعت می‌‌کنید و آنچه درو کردید ـ جز اندکی که می‌‌خورید ـ در خوشه‌‌های خود بگذارید. پس از آن هفت سال سخت خواهد آمد که آنچه را شما برای آنان ذخیره کرده‌‌اید، خواهید خورد جز اندکی که ]برای بذر[ نگه می‌‌دارید. سپس سالی فرا می‌‌رسد که باران فراوان نصیب مردم می‌‌شود و در آن سال، مردم عصاره ]میوه‌‌ها و دانه‌‌های روغنی[ می‌‌گیرند."
سرانجام همان گونه که امام هادی ـ علیه السلام ـ پیش بینی کرده بود، متوکل در نخستین روزهای پانزدهمین سال حکومتش به قتل رسید

نهضت علویان
روحیه تسلیم‌‌ناپذیری علویان در برابر ستم از یک سو و فشار بیش از حد عباسیان بر شیعیان و نسل‌‌کشی آنها از سوی دیگر، چهره‌‌های برجسته و ممتاز علوی شایسته و برخی افراد بدون شایستگی کامل را بر آن می داشت تا برای احقاق حق امامان خود و پایان دادن بر اعمال ننگین دستگاه، دست به قیام بزنند. سردمداران این قیامها، خود از فرزندان ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ و نوادگان آنان بودند که به انگیزه براندازی نظام ستم پیشه عباسی با شعار «الرضا من آل محمد ـ علیهم السلام ـ » با شخص برگزیده‌‌ای از خاندان پیامبر، قیام خود را آغاز کردند. علت انتخاب این شعار، ابتدا زیر سؤال بردن مشروعیت خلافت عباسیان و غاصبانه بودن حکومت آنها و در گام دوم، حفظ جان امامشان که در آن زمان تحت مراقبت نظامی قرار داشت، بود؛ زیرا اگر آنها نام شخص خاصی را بر نهضت خود می‌‌گذاشتند، ـ که بی‌‌شک، آن شخص امام هادی ـ علیه السلام ـ بود ـ دستگاه به آسانی با از بین بردن آن فرد، قیام را سرکوب می‌‌کرد.
اگر چه نهضت علویان پیروزیهایی نسبی به دست آورد، ولی به طور کلی و در سطح کلان به دلایل زیر ناکام ماند.

1. سرکوب‌‌گری شدید عباسیان
بهره‌‌گیری حکومت عباسی از شیوه‌‌های سرکوب‌‌گرانه و بکار گیری فرماندهان باتجربه در امور نظامی، عامل مهمی در شکست قیامهای علویان بود. آنان برای سرکوب علویان از تاکتیکهای پیشرفته نظامی، اطلاعاتی بهره می‌‌بردند و علویان را که تجربه و نیروی چندانی در برابر این شیوه‌‌ها نداشتند، وادار به شکست می‌‌کردند.
فشار سنگین عباسیان سبب ترس بیش از اندازه مردم برای شرکت در حرکتهای مخالف حاکمیت شده بود؛ به گونه‌‌ای که دوران عباسی، به ویژه متوکل، با سخت‌‌گیری کلی بر مردم، به ویژه شیعه شناخته می‌‌شود.
شیعه، عنصری خطرناک برای عباسیان به شمار می‌‌رفت و آن گونه که گذشت، فشار دستگاه بر شیعیان تحمل ناپذیر بود. این وضع سبب شد تا بیشتر شیعیان راه تقیه را پیش گیرند و از ابراز اعتقاد خود دوری گزینند.
در فضای ترور و اختناقی که عباسیان ایجاد کرده بودند، کسی نمی‌‌توانست خود را دوستدار اهل بیت ـ علیهم السلام ـ معرفی کند. «صقر بن ابی دُلَف کرخی» در این زمینه می‌‌گوید:
«وقتی متوکل، امام هادی ـ علیه السلام ـ را به سامرا تبعید کرد، من بدانجا رفتم تا از وضعیت پیشوای خود آگاهی یابم. هنگامی که وارد شدم، «زرافی»، دربان متوکل از من پرسید: چه خبر ای صقر؟ گفتم: خیر و سلامتی. گفت: بنشین و برایم از گذشته و آینده بگو. با خود گفتم: عجب اشتباهی کردم که آمدم. پرسید: برای چه آمده‌‌ای؟ گفتم: برای امر خیری آمده‌‌ام. گفت: شاید برای جویا شدن از احوال مولایت آمده‌‌ای؟! گفتم: مولایم کیست؟ مولای من امیر المؤمنین (متوکل) است. گفت: بس کن! مولای حقیقی‌‌ات را می‌‌گویم. لازم نیست عقیده‌‌ات را از من مخفی داری؛ (زیرا من با تو، هم عقیده‌‌ام). گفتم: خدای را سپاس.
گفت: آیا می‌‌خواهی او را ببینی؟ گفتم: بله می‌‌خواهم. آن گاه پس از خارج شدن پیک حکومتی، نزد امام رفتیم..."
خفقان شدید حاکم، سبب می‌‌شد تا نیرو و وقت فراوانی برای شناسایی و گردآوری شیعیان زیر بیرق نهضت، تلف شود و رهبران نهضت نتوانند از توان واقعی شیعه در رسیدن به اهداف خود بهره‌‌برداری کنند.

2 . نبود همه جانبه‌‌نگری در عاملان قیام
یکی از مشکلات اصلی علویان در قیام، نداشتن تیزبینی و تحلیل دقیق از شرایط حاکم وقت بود. فشارهای بیش از حد دستگاه، آنان را به شدت برانگیخته بود که در مقابل حاکمیت قد علم کنند و به فشارها پایان دهند. این عصبانیت و نارضایتی تا حد بسیاری، ابتکار عمل را از آنان ستانده بود. آنان بدون رایزنی کافی و مشورت با امام، خود را آماده حرکت نظامی بر ضد عباسیان می‌‌کردند. تنها توجیه آنان از مشاوره نکردن و انجام واکنش سریع، مقابله جدی با حکومت زورمدار وقت بود، در صورتی که اگر مشاوره صورت می‌‌گرفت و همه جوانب سنجیده می‌‌شد، شاید قیام علویان پایان مطلوب‌‌تری می‌‌یافت.

3. کمبود نیروهای انقلابی
می‌‌توان گفت یکی از مهم‌‌ترین عوامل ناکامی و شکست نهضتهای اسلامی در طول تاریخ، نبود یا کمبود نیروهای پایبند به اصول و مبانی اسلامی و ارزشهای آن است؛ زیرا وجود این افراد در برهه‌‌ای که دفاع از کیان و حریم اسلام لازم است و علم قیام برافراشته شده، بسیار ضروری است تا قیام به اهداف عالی خود دست یابد. در این دوره از تاریخ شیعه نیز این کمبود به چشم می‌‌خورد و ضربه بزرگی به قیام و کامیابی در اهداف آن وارد ساخت.

4. ناهماهنگی اعتقادی عناصر انقلابی
ناهماهنگی در باورهای شرکت کنندگان در هر حرکتی، سبب ایجاد شکاف، آشفتگی در عمل و انگیزه و سپس ناهماهنگی در اهداف می‌‌شود و موجب هدر رفتن نیروها و نبود یکپارچگی در رسیدن به هدف واحد می‌‌گردد. در تاریخ، سخن از حضور عناصر فرقه‌‌های مختلفی چون زیدیه، جارودیه و نیز معتزله در این قیامها به میان آمده است. این فرقه‌‌ها در موضوع امامت و مسائل کلامی برداشتهای متفاوتی نسبت به شیعیان داشتند. این برداشتهای گوناگون در مسئله امامت سبب می‌‌شد که در اهداف نیز ناسازگاری به وجود آید و این ناسازگاری تا حدی، ضعف آنان را در رویارویی با عباسیان تشدید می‌‌کرد.

موضع‌‌گیری امام هادی علیه السلام در برابر نهضت علویان
اگر چه امام در شرایط بسیار سختی به سر می‌‌برد و به شدت تحت مراقبت بود، ولی به عنوان پناهگاه شیعیان، حرکت آنها را زیر نظر داشت، البته شرایط به ایشان اجازه نمی‌‌داد که درجریانها حضور مستقیم داشته باشند. با این حال، از اخبار رسیده از اوضاع اقتصادی و سیاسی رقت‌‌بار شیعیان، متأثر می‌‌شد و در فرصتهای مناسب با دلجویی از آنان، در صورت امکان، حرکتهای قابل حمایت آنان را مورد تفقد و رأفت قرار می‌‌داد.
امام با این گونه انقلابیون به طور پنهانی در تماس بوده و از چند و چون حرکت آنان آگاهی می‌‌یافت. و اگر چه در آن خفقان شدید انقلابیون از رهبری کامل امام، برخوردار نبودند، ولی از برخی روایات بر می‌‌آید که پندهای روشن‌‌گرانه و راهنماییهای سودمند امام شامل حال آنها شده است.

انتهای پیام/