«حسن روحانی» را نمیشناسم/ هر کلاش و کلاهبردار مالی دمش به یک جایی و مسئولی وصل است/ شهیدکاوه را از نزدیک میشناختم
وقتی فیلم می سازی باید خودت آماده باشی که یک عده تو را تقدیر و تقدیس کنند و یک عده هم تو رو تنبیه کنند، با ندیدیشان یا با نقدهای تندشان. ذات سینما این است .
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، بخش دوم گفتگوی با سعید سهیلی تمامی ندارد و این جدل درباره فیلم در قسمت دوم کمی فراتر می رود و این مجادله که لحن مصاحبه دارد قالب سیاسیتری به خود میگیرد. آنچه در پی خواهد آمد ادامه جدل قسمت اول است.
*شما چقدر دوست داری مرا نصیحت کنی. عزیزم! هنرمند عزیز! ما یک فرهنگ عامه داریم که شما اشاره کردی. این فرهنگ عامه تغییر کرده و مردم برای همدیگر اسم نمیگذارند، بیهوده صفتی چاله میدانی را به اسم کوچک یکدیگر اضافه نمیکنند. این تغییر فرهنگ عامه موجب شده که شوخی «خشتکی» از این فرهنگ عامه رخت ببندد. این فرهنگ عامه با فرهنگ عامه سایر کشورهای دنیا یک نسبت عرفی دارد. یعنی اینجا فحاشی به مادر و خواهر در ایران قباحت دارد هم در آمریکا. نسبت به این فرهنگ عامهای که دایره اش خیلی وسیع است فیلم گشت 2 طبق پارامترهای منتقدان فرنگی و آمریکایی، یک کمدی کثیف (Dirty commedy) یا کمدی علفی (Grass comedy) است. شما دقیقا نقطه ایرانی تهیه کننده و کارگردانی مثل «جاد اپتو» هستی که بازیگران فیلم هایش جلوی دوربین راه می روند و هر چی عبارت زشت در فرهنگ عامهشان وجود دارد را به عنوان دیالوگ استفاده میکنند، یعنی ژانر فحش خواهر و مادر. من نمیگویم چرا گشت 2 را ساختی چون این حرف ضد دموکراسیه، ضد فرهنگ است. من میگویم چرا از کلاشینکف به این مرز به نوعی سقوط کردی؟!
چند وقته بیسکوئیت مادر نخوردی؟!
*چهار روزی است که نخوردم!(با خنده)
چون بچه کوچک داری، بیسکوئیت مادر هم میخوری! سرلاک، چند وقت نخوردی؟
*چهار روزی هست که نخوردم.
یک دفعه بگو همه غذاهای دختر کوچولویت را تو میخوری... . زمانی میبینی که خوراکت سرلاک بوده، الان سرلاک را برای بچهات میگیری چون زمان سرلاک خوردن تو گذشته است. سینما به همین سادگی است. چرا اینقدر پیچیدهاش میکنید. هر فیلمی برای مخاطب خودش ساخته میشود. من خودم به هیچ عنوان فیلمهای علمی- تخیلی را دوست ندارم. دوست دارم حتما این دسته فیلمهای واقعی باشند. اینکه طرف به فضا برود و ... از این فیلمهای مد روز را دوست ندارم، با سلیقه من همگون نیست. اما یک عدهای از این دسته فیلمهای خیلی خوششان میآید.
زمانی که بچه بودم، تلویزیون نداشتیم. ساعت یک الی 2 بعداز ظهر تلویزیون کارتون نشان میداد. آن روزها تلویزین هم دو کانال بیشتر نداشت. ما با پسر همسایه که تلویزیون داشتند از یکساعت قبل توپ بازی میکردیم، باهاش شوخی میکردیم، برایش خرت و پرت میخریدیم، حسابی حال بهش میدادیم که اگر برنامه کودک شروع شد، بنشینیم کنارش و برنامه کودک را تماشا کنیم. الان شاید 50 سال دیگر هم من برنامه کودک دیگر نگاه نکنم اما برنامه کودک برای اقشار کودک و نوجوان نباید ساخته شود؟! طبیعی است که هر فیلمی برای یکسری از مخاطبان سنی خاص ساخته میشود. یک سری فیلمها برای طبقات اجتماعی خاص و سنین مختلف با طرز تفکرات مختلف ساخته میشود. سینما مال همه مردم است و همه در مخاطب بودن سهم دارند. یعنی مردمی با سلایق مختلف فرهنگی، با سواد مختلف، از فیلمساز توقع دارند. سنین کودک و نوجوانان و جوانان، حتی میانسالان و پیرمردان،فیلم مطلوب خودشان را از سینما طلب می کنند. کارگر هم فیلم خودش را مطالبه می کند.
اگر چه به سمت این ببرویم که هر چه تو نوعی دوست داری را با این سی و اندی سال منتهی به 40؛ با یک طرز تفکر و عقیده و قرار باشد که فیلسمازان هر چه تو دوست داری را بسازنند هر چه غیر از این ;ه ما دوست نداریم، ساخته نشود، پس تلکیف بقیه مردم چه می شود؟!
با اجازتون سینما متعلق به سنین جوانتر و طبقات پایینتر اجتماعی هم هست. این نگاه غیر متکثر و تمامیت خواه به سینما غلط است. وقتی چیدمان اکران سینماها تعیین میشود، سعی میکنند در نظر بگیرند یک عده از مردم می خواهند به سینما بروند و بخندند، پس یک فیلم کمدی برایشان بگذارند. یک عده آدمهایی هستند که خیلی سیاسی هستند و همیشه توی اخبار «بیبیسی» و «بیست و سی» هستند، برای آنها یک فیلم سیاسی میگذارند، چون این عده عشقشان سیاست است. یک عده هم هستند که اصلا ورزشکارند، از صبح ورزش میکنند بعد هم فیلم ورزشی و قهرمانی دوستن دارند از اکشن و ورزش خوششان می آید. زنها هم یک سلیقه خاصی دارند. یک نگاه خاصتری دارند، اصلا بهتر است بگوییم بانوان یک دنیای خاصی دارند و برای آنها نیز باید فیلم درخوری اکران کنیم. برای اکران سالانه چنین طرز تفکری وجود دارد و البته من تصور میکنم در تولید سینمایی سالانه هم باید چنین تفکری داشته باشیم و بگوییم خب مثلا کارگران با این اندازه سواد، پزشکان ما با این میزان سواد، بچههای ما در رده های سنی مختلف از چنین و چنان آثاری خوششان می آید. اینکه ما سینما را با سلیقه خاص تو که روزنامه نگار هستی تطبیق بدهیم اصلا کار غلطی است. سینما اگر به سوی فسلفه بغلطتد، کار غلطی است. سینما را ببریم سمت سیاست، غلط است. سیاست را ببریم به سمت سرگرمی، غلط است. سبد سینما همه محصولات و دیدگاه را باید داشته باشد. وقتی تو وارد یک فروشگاه میشوی که خرید کنی، مادر خانواده سراغ یک بسته لوبیا و لپه میرود، مایع ظرفشویی بر میدارد، یک کیسه برنج برمیدارد. اما بچه کوچک خانواده سمت شکلات و پفک میرود. بچهمان را با صفت پفکی، مثلا شهرام پفکی صدا کنیم و با نگرشی پرخاشگرانه به او بگوییم چرا پفک را انتخاب کردی؟! قطعا کار اشتباهی کردهایم.
عزیزم بچهها پفک دوست دارند، بگذارید پفکش را بخورد. اما آن مادر زمان پفک خوردنش گذشته است. او باید مایع ظرفشوییاش را بردارد و برود خانه، امور مربوط به خانهاش را انجام دهد. یک راسته گوشت بخرد که بتواند آبگوشت درست کند. مادر دنیای خودش را دارد و فرزند هم دنیای خودش را دارد. توی شهر بازی که میروی؛ میبینی پدر و مادر روی یک نیمکت نشستهاند و دارند راجع به آینده یا گذشتهشان گپ میزنند. راجع به عششقان، راجع به گذشته بچههایشان و آینده آنها، راجع به هزینههای زندگی، عید کجا بروند؛ صحبت می کنند و اصلا تحرک ندارند. اما بچهها دائما دارند از سرسره بالا می روند، تاب میخورند، دنیای خودشان را دارند و آن یکی هم دنیای خودش را دارد.
دنیای سینما مثل یک شهربازی است. یک نفر اندیشمند است، روی نیمکت در پارک کتابش را می خواند. دیگری روزنامهاش را میخواند، یک نفر سطحیتر است با موبایلش و نرم افزارهای تلگرام و بازیهای درون موبایلش سرگرم است. یک کسی کوچکتر است با سرسره بازی میکند.
سینما به محصولات متفاوتی نیاز دارد و باید به این همه سلایق مختلف خوراک تهیه کرد. عزیزم! با طرز تفکر اندیشمندانه شما، با این طرز فکر، که با من به گفتگو نشستی، اصلا به این خوراکها توجه کردی؟ ممکن است رسانه دیگری خلاء این خوراک را احساس کند و به پرکردن این خلا بپردازد و تو در این بازار رقابتی از رسانه جدید که میزان فراگیری بیشتری هم دارد جا بمانی.
* اما فیلمهای شما لزوما مناقشه برانگیزتر است. مخصوصا این دو گشت و چهارچنگلولی و از سه دولت مختلف با سلایق متفاوت مجوز گرفته است.
وقتی که تو فیلم میسازی زمین تا آسمان به اثر تو واکنش نشان میدهند. فیلمسازی با مینیاتوریست بودن متفاوت است. با کار خطاطی متفاوت است. به دلیل اینکه یک خطاط یک تابلو مینویسند اگر خوب درنیامد پارهاش میکند، حتی اگر خوب درآمد. صفحه ای که خطاطی کرده را تکثیر نمیکند و در شهر پخش کند که راجع به این خط نظر بدهید. سینما به صورت طبیعی واکنش ایجاد میکند. به دلیل اینکه وقتی تو فیلم می سازی برای خودت و خانوادهات نمی سازی. فیلم را برای خودت و برای همه مردم و ملت می سازی؛ برای همه مردم و همه سلیقهها و همه نگاهها و پرده های سینما. به این دلیل است که باید آماده بشوی که یک عده خوششان بیاید و یک عده خوششان نیاید. یک عده بلیط بخرند، یک عده بلیط نخرند، یک عده هورا بکشند، یک عده هو کنند، سینما یعنی همین.
شما نگاه میکنی، میبیند که یک فیلم ساخته میشود که خیلی ها تقدیرش میکنند و جوایز متعددی میگیرد و یک عده هم نگاه میکنند خیلی فیلم بدی است. تفاوت میان سلیقهها به اندازه زمین تا آسمان است، یک عده تقدیر میکنند در حد اسکار، یک نفر هم فیلم را تماشا میکند و میگویند این فیلم چی داشت؟
اگر جنبه ندارید فحش بشنوید، فیلم نسازید!
می خواهم به تو بگویم وقتی فیلم میسازی باید آماده باشی برای اینکه برات کف و سوت بزنند و یک عده برای گوجه پرت کنند. موضوع به همین سادگی است. اگر جنبه ندارید که فحش بشنوید فیلم نسازید، اگر جنبه اش را نداری که نقد بشوی، اگر جنبهاش را نداری دردسرها و استرسهایش را به جان بخری، از پرده پایین کشیدنها، جایزه ندادنها و تماشاچی نداشتن را نداری، فیلم نساز.
وقتی فیلم می سازی باید خودت آماده باشی که یک عده تو را تقدیر و تقدیس کنند و یک عده هم تو رو تنبیه کنند، با ندیدیشان یا با نقدهای تندشان. ذات سینما این است .
من معتقدم شاد کردن مردم مثل جهاد در راه خدا میماند
*سرگرم کردن مردم به چه قیمتی ؟!
کشاندن مردم به سالن های سینما واقعا کار سختی است. الان داریم اکرانهای عید را وضعیتشان را میبنیم. شما «گشت2» را کنار بگذارید. باقی فروشها را نگاه کن. میبینیم که فیلمسازی کار بسیار سختی است. یک فیلمساز اگر بتواند مردم را از خانه بیرون بیاورد و مردم هم هزینه های ترافیک را تحمل کنند، جای پارک را به سختی پیدا کنند و به سختی به داخل سینما بروند؛ برای فیلمساز این کار سادهای اصلا نیست. در این شرایط اجتماعی، اقتصادی و با این همه گرفتاری فیلمساز شق القمر کرده است. تو در سال گذشته این مسئله را در نظر بگیر که ساعتی یک خبر ناگوار مخابره می شد. شما در نظر بگیر که پلاسکو فرو ریخته، در نظر بگیر که سال 1395 سال تلخی برای مردم بود، کشاندن مردمی به سالن سینما کار سختی است. مردمی یکسال فقط خبرهای بد و تلخ شنیدند. شاد نبودند و نخندیدند. کاملا مایوس و افسرده هستند و کاملا سر درگم هستند و مشکلات اقتصادی شدیدی هم دارند. آوردن مردم به سالن سینما و دم در سالن سینما صف بستن برای یک فیلمی مثل گشت 2 کار ساده ای نیست. شما شرایط را در نظر بگیرد که با این همه بلا و مصیبت که از بالا و پایین وارد زندگی مردم می شود اگر مردم به سینما بروند باید آنها را ستایش کرد. فیلمسازی که این کار را انجام می دهد دو حالت برایش وجود دارد یا اینکه کارش را بلد بوده یا اینکه خدا دوستش داشته است یا اینکه هر دو گزینه در موردش مصداق داشته است.
در هر صورت ما همه تلاش خود را میکنیم که مردم را با سالن سینما آشتی بدهیم. من معتقدم که شاد کردن مردم و امید دادن در سینما مثل جهاد می ماند.بگذار یک خاطر تعریف کنم. یک آقایی به نام ماشاالله شهیدی بود، تقریبا نود سالی داشت. کسی بود که همراه با ارحام صدر هنر سیاه بازی را در اصفهان شروع کرده بود و در مقطعی که من رئیس حوزه هنری خراسان بودم، دیدم که سالهای پایانی عمرش را میگذارند و و خانه نشین شده بود. پیش خودمگفتم برایش یک بزرگداشت بگیریم. خیلیها را برای این مراسم دعوت کردیم. استاندار، مدیر کل ارشاد، مسئولان، و هنرمندان بسیاری به این مراسم آمدند. خاطرم هست دو سه روز قبل از اینکه این بزرگداشت را برگزار کنیم، اتفاقا یکی از مسئولان به مشهد تشریف آوردند و در جلسه مسئولان و مدیران حوزه هنری و سازمان تبلیغات راجع به عملکرد حوزه خراسان گفتگو میکردند و من داشتم گزارش میدادم که سال آینده چه خواهیم کرد و برنامه هایمان را داشتم معرفی میکردم.گفتم اتفاقا چند روز دیگر بزرگداشتی داریم برای آقای ماشاالله شهیدی. آن آقای مسئول پرسید این جناب شهیدی کیست و چه کرده؟ چرا برای این آدم بزرگداشت میگیری؟! در آن لحظه من جوابی دادم که این جواب در خود مراسم به عنوان خیر مقدم میهمانان دوباره تکرار شد. گفتم: این آقا تمام عمرش، کارش فقط خنداندن مردم بوده است. بین این مردمی که در طول این سالها متمادی، شصت الی هفتاد سال پای تئاترهای این مرد خندیدهاند و شاد شدهاند، مادر و پدر شهید هم بوده، آدمی که شوهرش طلاقش داده بوده، کسی که یک هفته، یک سال پیش جوانش را از دست داده بوده، آدمهای متفاوت با غم و غصهها متفاوت بودند و آمدند توی سالن تئاتر و کار آقای ماشااله شهیدی را دیدهاند و خندیدهاند و شاد شدند و از سالن تئاتر بیرون رفتند. کسی که همه قشرهای مختلف را با همه غم ها و شادیهای مختلف و متنوع شاد کرده است حسابی جای تقدیر دارد. در این مقطعی که مردم گرفتارند، مردم مشکل دارند، مردم غمگین هستند، مردم متاثر هستند، یک اثرهنریشادشان کنند و جدای از این شاد کردن دو تا شادی داریم. یک مدل شادی داریم که در همان لحظه قهقهه می زنی و می خندی. حال خوشی داری و یک شادی هم داریم که در متن اثر به تماشاچی امید میدهیم. امید را جزئی از شادی میدانم. شادی به انسان امید میدهد و امید هم به انسان شادی میدهد.
وقتی مردم فیلمی را دیدند، شاد شدند، امیدوار شدند، اگر پشت چراغ قرمز ماشین جلویی دیرتر حرکت کند، ده بار بوق نمی زنند یا سپر به سپر، به ماشین جلویی نمی زنند. یا شیشه را پایین نمی دهند و چهار تا لیچاربار طرف کنند که چرا قرمز سبز شده، نمیروی ! چون دو ساعت خندیده و کمی آرامش بر او مستولی شده است. سینما یکی از وظایفش این است که به مردم حال خوب بدهد.
*شما معتقد هستید که در فیلمهای شما امید هست به خصوص گشت 2؟
بله.
*من معتقد نیستم. تمام فیلمنامههایی که شما طی بیست سال اخیر نوشتید همه چیز دارد منهای امید. در یک سیر مشخص دراماتیک تمام قهرمان و ضد قهرمانان شما در دایره بسته استیصال گرفتار شدند و به سرنوشت محتومی گرفتار میشوند. یا کشته شده اند، یا برای فرار از واقعیت وارد فضایی انتزاعی شده اند یا در همین گشت 2 گروه سه نفره این سه دیوانه، گرفتار قانون میشوند، گویی گریزی برای آنان نیست.
آره. ولی یک حس زیر پوستی به تماشاچی منتقل میشود. وقتی یک رنگی را با انگشت به صورت یکنفر می مالی، کاملا دیده می شود. یک ذغال بردار به صورت یکنفر بکش، اثرش دیده می شود. فرض کن یک محلولی را با یک آمپول به رگ یکنفر ترزیق کنی، دیده نمیشود.
با همه چیزهایی که تو داری میگی و ده تا وقتی تماشاچی از سالن بیرون می آید یک حال خوب دارد. این حال خوب بسیار مهم است. تو امکان دارد یک فیلم بسازی، در انتهای فیلم با یک عروسی تمام شود. وقتی تماشاچی از سالن بیرون می آید امکان دارد حال خوبی نداشته باشد. ولی یک فیلمی هم ساخته می شود که در ادامه با مصداق اشاره میکنم و به هیچ وجه قصد ارزشگذاری در میان نیست که خیلی فیلم شادی نباشد اما حال خوبی به تو بدهد. فقط دارم مثال میزنم که تحلیل کلی تو را زیر سئوال ببرم. فیلمی به نام شیار 143 اکران می شود که تماشاچی با فیلم گریه میکند، متاثر میشود و درباره غم فراق و غم دوری است، غم مفقود الاثری است و در انتهای فیلم به استخوانهای یک شهید میرسیم. باز هم گمشده مادر شهید برنگشته، یک مشت استخوانش را در آغوش میگیرد اما وقتی تماشاچی از سالن بیرون میآید نمیگویید ناامید است، بلکه حال بسیار خوبی هم دارد. وقتی مادر شهید استخوانهای شهیدش را پس از چند سال دیده و لالایی برای این استخوانها می خواند ....
*حال خوب مردم پس از دیدن شوخیهای کلامی «گشت 2» کمی حال سخیف چاشنی حال مردم نمیشود؟!
این را باید از مردم سئوال کرد. مردم وقتی گشت 2 را میبینند و از سینما بیرون می آیند ... خواهش می کنم کار رسانهای ات را بکن و نظرت جای نظر مردم به من نگو.
*ادعا میکنید که برای خانواده ها فیلم ساختم. وقتی برای خانوادههای فیلم ساختی چرا شوخیهای سخیف را چاشنی فیلم کردی؟
ببین . بحثهای اخلاقی را وسط نکش.
*این بحث های نیست که مختص جامعه ما باشد. من برای شما جاد اپتو در هالیوود را مثال زدم؛ کمدی های علفی را مثال زدم.
مثلا آقایی به نام پرفسور سمیعی را تصور کن، اگر به پرفسور بگویی بی ادب، انگار به ایشان یک فحش ناموسی دادهاید. چون یک دنیای دیگری دارد. حالا بروید در محلهای که اسم نمی برم، به طرف بگو: بتمرگ. جواب میدهد: چاکریم چشم. تو هم بتمرگ کنار ما حالی بکنیم و ....
واقعا بحثهای اخلاقی در طبقات، مشاغل و سنین مختلف تعاریف مستقل و مجزایی دارد. مثلا یک زمانی خانمی دانشجوی رشته تئاتر بود. منتقل شده بود از حوزه هنری تهران به مشهد. اتفاقا آقای زم و سعید کشن فلاح(خدابیامرز) زنگ زدند و سفارش ایشان را کردند. در حوزه هنری تهران کار تئاتر میکرد و بعد دانشگاه مشهد قبول شده و آمده بود مشهد که فعالیتهای تئاتری اش را در مشهد ادامه بدهد. این بنده خدا آمد آنجا. دو سه ماه بعد پچ پچ میکردند که این خانم، زن سالمی نیست. گفتند یکی دوبار ما دیدهایم که وقتی سوار تاکسی می شود جلو مینشید. در فرهنگ مردم مشهد آن زمان اینطوری بود که وقتی تاکسی می ایستاد، زن باید صندلی عقب می نشست. نگاه بدی نسبت به آن زنی می شد که جلو سوار می شد.
*تازه زمانی را شما تعریف می کنید معمولا تاکسی ها دونفر را جلو سوار می کردند.
یکی از دلایل این بود، یکی از دلایل آن خانم تعریفش این بود اگر من عقب بنشینم دو نفر دیگر سوار خواهند شد و اگر آن دو نفر آقا باشند معذب خواهم بود. در صورتی که من جلو بنشینم با یک فاصلهای تماسی با راننده نخواهم داشت. ولی آن دوستانی که برای این خانم حرف و حدیث درست کردند می گفتند این خانم مشکل دارد که جلوی ماشین مینشیند.
الان می رویم در خیابان، من و تو یکی از رفقا. من سیگار روشن میکنم. تو ساندویچ گاز میزنی و یکی دیگر از دوستانمان هم یک مشت تخمه دستش میگیرد. تصور کن این میزانسن عوض شود و سه تا روحانی جای ما سه نفر را بگیرد. یکی سیگار در دست دارد، یکی ساندویچ گاز میزند و آخری هم مشغول تخمه شکستن است و دارد با لب هایش دارد پوست تخم را وسط خیابان تف میکند. در حالات دوم یکباره همه به این سه نفر نگاه میکنند و انگشت به دهان خواهیم ماند که اینها چگونه روحانی هایی هستند!
در کشورهای آسیای میانه خانمی که را تصور کن که تی شرت پوشیده، کاملا آستین کوتاه و با شلوار لی بسیار تنگ. تمام اندامش به صورت برجسته مشخص است اما یک تار مویش پیدا نیست. تعریف آنها از اسلام و حجاب در آن مناطق و کشورهای آسیای میانه بدین صورت است. یک تار مویش نباید بیرون باشد اما اینجا اگر با چنین پوشی وارد خیابان شود گشت ارشاد دستگیرش خواهد کرد. ولی در آن سرزمین به او به چشم یک مذهبی نگاه خواهند کرد. خیلی ها می گویند این طرف خیلی مذهبی است. در هر فرهنگی و در شهری روستایی در هر طبقه اجتماعی، در هر سنی تعریف های متفاوتی از اخلاق وجود دارد.
*چون خیلی مصاحبه خشنی بود. می خواهم یه ذره به غیر سینما بپردازم. نظرت را راجع به چند تا اسم می خواهم بپرسم.
حسن روحانی:
نمیشناسمش!
*محمود احمدی نژاد؟
(مدتی می گذرد و سهیلی پاسخی نمی دهد)
*جوابی نداری؟ شما طی دو روز پشت سر هم در افطاری حسن روحانی شرکت کردید و فردایش در افطاری محمود احمدی نژاد.
دقیقا درست است.
*خودت تا حالا به این فکر نکرده بودی؟
اتفاقا فکر کرده بودم. من یک اعتقادی دارم و میگویم کسی که به تو احترام گذاشت و تو را دعوت کرد باید دعوتش را بپذیری. به خصوص که آن دعوت افطاری باشد. وقتی به من احترام گذاشتند و به یک افطاری دعوتم میکنند چرا نباید بروم؟!
من سر سفره افطاری می نشینم که هیچ دکتری نباشد، اینطوری فکر کردن از آموزه های دینی ما نیست
*وقتی دو تا افطاری را باهم می روی طبیعی است عده ای رفتارهای شما را تحلیل می کنند. سعید سهیلی ... هم با چپه ... هم با راسته... هم با....
کسی که خربزه میخورد باید پای لرزش هم بنشیند. کسی که افطاری میخورد تا ابد پای لرزش باید بنشیند. من به این چیزها اعتقاد ندارم. من میگویم انسانیت و دین و اخلاق به من میگوید اگر کسی به تو احترام گذاشت و به تو گفت سلام: تو سریعا پاسخ بده علیک. اگر گفت سلام و تو نشستی و فکر کردی، این در خط من نیست، در جبهه من نیست، فلان...فلان .... پس جواب سلامش را نمیدهم، کار انسانی، اخلاقی و دینی انجام ندادی. این عقیده ضد دینی است که بگویی که هر کس شبیه من فکر نکند جواب سئوالش را نمیدهم. اتفاقا در برخی موارد در بسیاری از خانوادهها؛ مثلا دو تا باجناق از نظر سیاسی کاملا باهم مسئله دارند اما وقت عروسی و عزا باهم هستند.اما من اگر حکم بدهم که سر سفره افطاری می نشینم که هیچ چپی نباشد، من سفر سفره افطاری مینشینم که هیچ راستی نباشد و... آن وقت من که مسلمان نیستم. مثلا میگویم من سر سفره افطاری مینشینم که هیچ دکتری نباشد، اینطوری فکر کردن از آموزههای دینی ما نیست. می توانی با حفظ همه مواضع اخلاقی دینی و سیاسی در عروسی شرکت کنی که همه باشند، در عزایی شرکت کنی که همه باشند. اینکه بگویی من سوار این تاکسی نمی شوم به دلیل اینکه قبل از من چپی نشسته، سوار این اتوبوس نمی شود چون قبل از آن یک راستی سوار آن شده... یعنی قشنگ با مخ خوردی زمین.
*ولی خودت رو اینجوری تحلیل کردند. خبر داشتی؟ سعید سهیلی با همه هست از منتها علیه چپ تا منتها علیه اعتدال...
چرا اینطوری تحلیل نمیکنی که من با هیچکس نیستم چون در تمام این افطاری ها شرکت کردم چرا چنین استباطی نداری؟!
*افطاری سیاسی شرکت کردی خانه خاله قزی که نرفتی؟
تو اینطوری نگاه کن که افطاری هنرمندان رفتم.
*هر دو جا افطاری احمدی نژاد و روحانی؟
به فاصله یکروز فیلمسازان در هر دو مکان دعوت داشتند. افطاری فیلمسازان بود که دعوت کننده یکی حسن بود و دیگری محمود. وقتی گفتی احمدی نژاد و من جواب ندادم داشتم به این فکر میکردم که حتما در مورد اهالی سینما یا مدیران سینمایی سئوالی خواهی پرسید.
*اما پاسخ یک کلمه ای در مورد احمدی نژاد را نگفتی؟
من باید یک نکته دیگر هم بگویم. یکی از بزرگترین معایب خیلی از جوامع جهان دوم یا جهان سوم این است که به بزرگانشان احترام نمیگذارند. تو میتوانی یکنفر را اصلا قبول نداشته باشی، ولی بشدت به ایشان احترام بگذاری. ببینید اخلاق به ما اجازه نمیدهد به یک شخصیت حقیقی یا حقوقی اعم از معلم، مدرس، رئیس شورای شهر، یا رئیس جمهور من بوده بی احترامی کنم. اصلا ممکن است من پدرم و طرز تفکراتش را از همه نظر قبول نداشته باشم اما اجازه توهین کردن و بی احترامی به او را نداری و بزرگان جامعه، چه از بزرگان سیاسی چه بزرگان هنری چه بزرگان فرهنگی، این بزرگ می تواند فرشچیان باشد، شجریان باشد، امیرکبیر باشد، می تواند پرفسور سمیعی باشد. ممکن است هر کدام از این اسامی را قبول نداشته باشی اما اخلاق دینی حکم میکند که به آنها بی احترامی نکنی. این آدم در مقطعی خاص جایگاهی در این کشور داشته که این جایگاه باید حرمتش حفظ شود. من با زید و عَمر اصلا اعتقادی ندارم. می توانی قبول نداشته باشی و راه خودت را بروی اما اینکه توهین بکنی اصلا توی کَت من نمی رود. اگر بیانات امام (ره) را به خاطر داشته باشید در نود درصد صحبتهایشان راجع به شاه میگوید: "آقای شاه ". امام احترامش را میگذاشت ولی در عین احترام می گفت تو باید از این مملکت بروی. محکم هم می گفت باید از این مملکت بروی اما تهمت بهش نمیزد. اگر برویم به سمت اخلاقی که مولا علی به ما توصیه کرده خیلی از مشکلات اساسی مملکت حل می شود. تا یکنفر را قبول نداریم توهین می کنیم و توهین خیلی تاثیر بعدی در جامعه ما می گذارد.
همه کلاش ها و کلاهبرداران مالی به یک مسئول دولتی وصل هستند
*گفتی حسن را روحانی را نمی شناسی. دوران ریاست جمهوری او را چگونه تحلیل می کنی؟
یک زمانی فیلمهایی درباره کلاهبرداران ساخته میشد. همیشه یک آدم هشتاد نود ساله توی ذهن ما میآمد. همه این نقشها را بازیگری به نام خشایار بازی میکرد. یک آدمی بود که تمام موهایش سفید بود (خدا رحمتش کند). الان توی این چند سال می خواهی یک کلاهبرداری که پولشویی میکند، دزدی میکند، رشوه میدهد و اختاپوسی برای خودش شده را نشان دهی، به جای اینکه نقش او را به یک پیرمرد هشت و نود ساله مثل خشایار بدهی باید یک جوان بیست و پنج سی ساله پیدا کنی که این نقش را بازی کند. این مسئله برای من درد است. که کلاشها و کلاهبردارهای ما زیر سی سال اند و همانطور که گفتم دمشان به یک جایی و مسئولی وصل است. مسئولان ما تمام فامیلشان را غربالی بکنند و توی یک غربال بگذارند و هم بزنند ببیند از توی این غربال چی در می آید. چون همه بزرگانی که در این نظام لطمه خوردند همیشه از اطرافیان درجه اول خود لطمه خوردند. به چشم میبینید که خیلی از کسانی که دارند کلاهبرداری میکنند و خون مردم را توی شیشه میکنند همه آنها زیر سی سال هستند. فیلم گشت ارشاد به این رویه نقد و انتقاد دارد در حد همان تلنگر زدن. یک اعتراض است. که یعنی چی؟ چرا باید اینچنین باشد که ما از اینهمه فقیر و بیچاره داشته باشیم، همسر جانبازی داشته باشیم که بیاید برای حقوق اولیه اش خودش را آتش بزند.
جانباز ما بعد از برجام درد دارد و قبل از برجام درد نداشته است
*عوارض برجام است؟
عوارض هر کوفت و زهرماری هست اما قابل انکار نیست و هست. بالاخره کی مقصر است، همه ما مقصر هستیم . البته نمیشود گفت جانباز ما بعد از برجام درد دارد و قبل از برجام درد نداشته است.
*وسط حرفت نمیخواستم ورود کنم. در لابلای سخنانت اشاره کردی که فلان شهید یقه مرا گرفت تا فیلمهایی مثل مردی شبیه باران و مردی از جنس بلور را ساختم. باز هم امکان دارد جنگ و اتفاقاتی که خودت هم در آن مشارکت داشتی و رفقای شهیدت دوباره سراغت بیاییند و یقه تو را بگیرند که درباره جنگ فیلم بسازی؟
تمام بچه های جنگ چه از آنهایی که خودم پیکرشان را توی خاک گذاشتم چه آنهایی که خودم جنازه هایشان را از خط عقب آوردم چه آنهایی که خودم روی صورتشان چفیه انداختم و چشمانشان را بستم، چه آنهایی که الان مسئولیتی دارند و برو بیایی دارند هارت پوتی دارند، چه از آنهلایی که کاملا گوشه گیر و خانه نشین شدهاند مثل هادی سعادتی ... همه اینها لحظه به لحظه توی خلوت یقه مرا گرفته اند.
*چرا این یقه گیر بروز هنری پیدا نمیکند؟
باید وقتش برسد.
*وقتش خواهد رسید؟
اگر زنده باشم حتما. آنچه که خواهم گفت نظر قطعی بنده است. بزرگترین توهین به بچههای جنگ و شهدا این است که تو فیلمی بسازی و یا اکران نشود و یا اگر اکران بشود تماشاچی استقبال نکند. این مسئله خیلی نامردی است. رفته جونش را داده و تو داری زندگی او را تسخیر و تصویر میکنی و بعد تماشاچی نمی آید فیلم را ببیند! راجع به سرداران بسیار بزرگی فیلم داشتیم و فیلم ساختیم و به سختی اکران کردند.
محمود کاوه را از نزدیک می شناختم که خود به خود همه پتانسیل یک قهرمان را داشت
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، بخش دوم گفتگوی با سعید سهیلی تمامی ندارد و این جدل درباره فیلم در قسمت دوم کمی فراتر می رود و این مجادله که لحن مصاحبه دارد قالب سیاسیتری به خود میگیرد. آنچه در پی خواهد آمد ادامه جدل قسمت اول است.
*فیلم دفاع مقدسی در جشنواره امسال داشتیم که متاسفانه بچه محل خودتان ساخته بود پانزده دقیقه بیشتر قابل تحمل نبود. علتش چیست؟
وقتی برای تماشاچی فیلم می سازی باید تماشاچی را دقیقا بشناسی. به نظر من خیلی از ماها (فیلمسازان) تماشاچی را نمی شناسیم. خیلی از مردم فاصله گرفتیم. یعنی طرف فیلمساز دائما توی دفترش نشسته است یا از دفترش سوار ماشین می شود میرود به خانه و بالعکس. میان مردم نیستند و بعد از خیلی از اینها یا با همین سن و سالشان، با هم سن و سالهای خودشان مرادوه دارند، هم اندازه های خودشان. فیلمسازی که میان مردم نباشد، با اتوبوس (بی آرتی) سفر شهری اش را انجام ندهد، پیاده در خیابان قدم نزند و نسل بعدی که بچه یا نوه اوست با آنها ارتباط نداشته باشد ،یعنی اینکه طیف وسیعی از جامعه را نمی شناسند.
وقتی تو مخاطب را نشناسی، مردم را نشناسی، نمی توانی سلیقه مردم را بشناسی، نمی دانی مردم کی به هیجان می آیند، کی می خندند، نمی دانی دنیایشان چیست. فیلمی هم که می سازی با قهرمان تو ارتباط برقرار نمیکند. محمود کاوه را از نزدیک می شناختم که خود به خود همه پتانسیل یک قهرمان را داشت. قیاقه اش جذاب بود و رفتارش را از نزدیک دیده بودم، کاملا نشانه ها و المانهای قهرمان را داشت . سینما وظیفه اش این است که کسی قهرمان نیست را قهرمان نشان دهد ، حالا کسی که خودش قهرمان است باید خیلی قهرمانتر نشانش بدهیم. در سینما لبوفروش را میکنند زاپاتا ، زاپاتا را که در حد لبوفروش پایین نمی آورند، اصلا زاپاترش می کنند سینما کارش همین است که قهرمانانش را برجسته تر نشان میدهد وقتی میروی سراغ سرداران جنگ و نشانه هایی از قهرمانان وجود ندارد، اصلا چه فایده ای دارد. غلامحسین افشردی ( حسن باقری) که سریالش را آقای مهدویان ساخت. از نزدیک باید او را میدیدید، اینها همه اینها قهرمانانی بودند که اگر سینما بتواند اینها را در اندازه و شان خودشان نشان بدهد تماشاچی به عنوان قهرمانان آنان را می پذیرد و با آنان رابطه برقرار می کند. اما گویی سینمایی دشمن واقعی این قهرمانان است و قصد دارد شان و مرتبه آنان را کوچکتر کند.
پایان
گفتو گو از حسین جودوی