ساعتی در میان معتکفین مهاجر افغانستانی؛ انتظار فرج در پس سالها چشمانتظاری هجرت + تصاویر
میگوید... این روزها دعای شخصی نکنیم، دعا کنیم برای فرج آقا، اگر بیاید افغانستان و یمن و سوریه ندارد... همه جا سبز خواهد شد، همه جا آرام خواهد شد... برای آمدن آن حکومت عادل دعا کنیم...
خبرنگار حوزه مهاجرین، خبرگزاری تسنیم: همینطور که دعا میخوانی و تسبیح دانه درشت تربت کربلا را در دستت میچرخانی، چشمانت راه میکشد، دست خودت نیست، آسمان چشمهایت بارانی میشود و گونههای شبنمزدهات حاکی از عاشقانهای زیبا در این کنج محراب دارد.
تقریبا مسجد پُر شده و معتکفان کنار هم و بدون فاصله سجاده خود را پهن کردهاند، شاید در موقعیتهای عادی از این حجم شلوغی در فضایی کم گلایه کنی اما اینجا فرق دارد، همه کنار هم نشستهاند و هیچکس دیگری را نمیبیند، حالتی شبیه اوج گرفتن و تمام دنیا در چهار گوشه سجادهای کنج محراب خلاصه شدن....
اینجا مسجدی قدیمی و دور در منطقهای مهاجرنشین در حاشیه شهر مشهد، مسجد «محمد رسول الله(ص)» در پنجتن...
مسجدی که قریب به اتفاق معتکفان آن مهاجرین افغانستانی هستند و از همین رو فضای اعتکاف اینجا کمی فرق دارد و گویای حال و هوای دیگری است، به قول یکی از آنها یک عمر مسافری و یک عمر مسافر داشتن با ما کاری کرده که همیشه چشمانمان راه میکشد، منتظریم، فکر میکنیم و در چنین لحظههایی مدام در گوش خدا زمزمه میکنیم که فلانی به سلامت برسد، که فلانی سالم باشد و... اصلا وقتی در غربتیم و از هم دور، کاری غیر از دعا برنمیآید.
در طبقه اول مسجد بانوان معتکف مستقر شدهاند و در طبقه دوم آقایان، چرخی میان معتکفان میزنم، کم پیش میآید من با دوربینم راه بروم و کسی سرش را بالا بیاورد و ببیند، خیلی مشتاق به دیدن و دیده شدن نیستند حتی کمی هم دلخور میشوند از برهم خوردن این خلوت.
در میان همه اینها نسخههای قدیمی قرآن در دست پیرمردان افغانستانی برمیگرداندم به سالهای دور، به قرآن پدربزرگ و تلاوت آیات آن با صدایی گرفته و بریده بریده حوالی نماز صبح.
در میان بانوان معتکف مهاجر اما فضای دیگری حاکم است، برگزاری حلقههای خودجوش معرفت، یکی به لهجه شیرین افغانستانی از فضائل نماز امداوود میگوید و دیگری از اعمال شب سوم اعتکاف حرف میزند، یکی پس از بیدارخوابیهای شبانه در حال استراحت بوده و دیگری چادر را روی صورتش کشیده و فقط از شانههای لرزانش میفهمم هر چه هست میان او و معبودش سبزترین لحظات نیایش در حال رقم خوردن است.
اندک زمانی کنارشان مینشینم، با لبخندی گرم استقبال میکنند، میگویند آرزو داشتیم اعتکاف حرم امام رضا(ع) برویم اما نشد، قسمت نبود، گفتیم بیاییم مسجد محله، حیف است این روزهای ماه رجب از دست برود...کل سال برای مادیات زندگی میکنیم، همین سه روز را برای خودسازی خودمان زندگی کنیم.
یکی از زنان مهاجر میگوید پای سجاده که مینشینم محال است روزهای تلخ ناامنی در افغانستان را یادم برود، موشکهایی که بر خانهمان میخورد و روزهای هولانگیزی که با صدای خمپاره و انفجار به شب میرسید... حالا که ایران آمدهام واقعا دلم برای هموطنانم در افغانستان میتپد...
ادامه میدهد، این روزها دعای شخصی نکنیم، دعا کنیم برای فرج آقا، اگر بیاید افغانستان و یمن و سوریه ندارد... همه جا سبز خواهد شد، همه جا آرام خواهد شد و برای آمدن آن حکومت عادل دعا کنیم.
یکی از معتکفان ایرانی که میگوید همسایهشان است، بلافاصله میان صحبتش میپرد و از دعاهایش برای مردم افغانستان حرف میزند.
میگوید من سالهاست در این محله ساکنم، با مردم افغانستان در حقیقت عمری است زندگی کردهام، درد آنها را میفهمم، رَب و رُب این مردم را میدانم و با همه وجود برای آرامش افغانستان دعا میکنم.
کمی تا اذان ظهر مانده و معتکفان برای وضو آماده میشوند، دارم از مسجد خارج میشوم که صدای بلند «اللهم کن لولیک الفرج» در مسجد طنینانداز میشود.
عکس و گزارش: ف. حمزهای
انتهای پیام/.
برای دسترسی به اخبار دفتر منطقهای افغانستان، پاکستان و شبه قاره در تلگرام بر روی این لینک کلیک کنید
برای دسترسی به اخبار دفتر منطقهای افغانستان، پاکستان و شبه قاره در فیسبوک بر روی این لینک کلیک کنید