نگاهی تازه به جریان‌شناسی دوران امام کاظم(ع) / فتنه بزرگی که قلوب را به لرزه در آورد

عموم دانشمندان مسلمان موضوع «انشعابات و ایجاد فرق» را یکی از مهم‌ترین موضوع تاریخی دوران امام کاظم(ع) می‌دانند، این در حالی است که بر اساس روایت معروف «لوح جابر» و حدیث امام صادق(ع) می‌تواند مهم‌ترین موضوع مربوط به فتنه «مهدویت دروغین» باشد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا اکنون که صدها سال از تاریخ ائمه(ع) می‌گذرد، متأسفانه شیعه تصویر دقیقی از زندگانی اهل‌بیت(ع) ندارد و این دغدغه‌ای بود که رهبر معظم انقلاب سال‌ها قبل به آن اذعان کردند که این مسأله باعث شد معظم له به بررسی تاریخی زندگانی اهل‌بیت(ع) بپردازند که مجموعه فرمایشات ایشان در کتاب «انسان 250 ساله» منتشر شد. بر اساس این دغدغه سراغ محمد حسن حیدری،  دانش‌آموخته کارشناس علوم قرآن و حدیث رفتیم تا به مناسبت ایام شهادت امام کاظم(ع) با ایشان بر سر موضوعی «نو» گفت‌وگویی داشته باشیم.

وی معتقد است فتنه‎ای که در زمان امام کاظم(ع) اتفاق افتاده بود و در حدیث لوح جابر پیشگویی و یا پیش‎سازی شده بود، مربوط به «مهدویت دروغین» است نه به آن صورت که عموم مورخین و دانشمندان معتقد هستند. چرا که عموم دانشمندان موضوع «انشعابات و ایجاد فرق» را مهم می‎دانند. اما روایتی از امام صادق(ع) وجود دارد که مؤید کلام ماست، یعنی اهمیت فتنه بنی‎عباس در رابطه با مهدویت و قائم را بسیار مهم معرفی می‎کند.

مشروح گفت‎وگو را در ادامه بخوانید.

تسنیم: نظریه‎ای که شما در پایان‎نامه‎تان به آن اشاره داشته‌اید، درباره فتنه‎ای است که در دوران امام کاظم (علیه‌السلام) رخ داد. به باور شما  انشعابات و ایجاد فرقه‎های مختلف در دوران حضرت، موضوع مهم تحلیل عموم اندیشمندان است، در حالی که مسأله اصلی موضوع مهدویت دروغین بود؛ در این باره توضیح می‌فرمایید.

ابتدا برای آشنایی بیشتر با اوضاع و شرایط حاکم بر آن دوران خلاصه­ای از وقایعی که مرتبط با موضوع بحث است را خدمت شما عرض کنم.برای قرار گرفتن در جایگاه صحیح و نگاه از منظری صحیح به حوادث نیمه اول قرن دوم هجری قمری، بهتر است، دو روایت را مدنظر و توجه ویژه قرار دهیم. در حدیثی که در بین شیعیان معروف به حدیث لوح جابر است، جابر بن عبدالله انصاری ماجرایی را از حضرت زهرا(س) نقل می­‌کند که در لوحی خاص نام تمامی اهل‎بیت(ع) و همچنین برخی از اتفاقات مهم در دوران ایشان، یک به یک نوشته شده بود. جابر این لوح قدسی را می‌خواند و رو نوشتی از آن تهیه می‌­کند. جالب است که در این لوح بعد از ذکر نام امام صادق(ع) و برحذر داشتن شک‎کنندگان نسبت به امامت ایشان، وقتی نوبت به هفتمین امام می­رسد چنین آمده: بَعْدَهُ‏ مُوسَى‏ فِتْنَةٌ عَمْیَاءُ حِنْدِس‏ ...یعنی خداوند در دوران امامتِ امام موسی کاظم(ع) فتنه­‌ای کور و تاریک را مقدر شده کرده است.

لوحی که در آن نام ائمه(ع) بود

امام صادق (علیه‌السلام) در روایتی به جابر فرمود: «ای جابر از لوحی که آن را در دست مادرم فاطمه دیدی مرا خبر بده. جابر گفت خدا را شاهد می‌گیرم بر مادرت فاطمه(س) در زمان حیات رسول‎الله(ص) وارد شدم .. در دستان فاطمه(س) لوحی سبزرنگ دیدم. ایشان فرمود این لوح را خداوند به رسول‎الله (صلی الله علیه و آله و سلم) هدیه کرده است و در آن اسم پدرم و اسم همسرم و اسم دو فرزندم و اسم اوصیای از فرزندم حسین است.

دوران امام کاظم(ع) آغاز فتنه‎ای سخت بود
در ادامه این حدیث شریف نام یکایک ائمه(ع) را نام می‎برد تا اینکه به امام جعفر صادق(ع) می‎رسند و می‌فرمایند به زودی شک‎کنندگان در او هلاک می‌شوند «وَ بَعْدَهُ‏ مُوسَى‏ فِتْنَةٌ عَمْیَاءُ حِنْدِسٌ، پس از او موسى است که (در زمان او) فتنه‎ای کور و گیج‌‏کننده فرا گیرد» زیرا رشته وجوب اطاعت من منقطع نشود و حجت من پنهان نشود و همانا اولیای من با جامى سرشار سیر آب شوند. هر کس یکى از آنها را انکار کند، نعمت مرا انکار کرده و آنکه یک آیه از کتاب مرا تغییر دهد، بر من دروغ بسته است ...

این فتنه کور و تاریک (فتنة عمیاً) چیست؟ چه فتنه­ تاریکی در آن دوران شکل گرفته و از طرفی آن فتنه به نتیجه نرسیده است، چون واژه «کور» به معنای «به نتیجه نرسیدن» آمده است. لذا باید در گزاره‌­های تاریخی و حدیثی در جستجوی ماجرایی با چنین مشخصاتی باشیم.

تسنیم: شاید در نگاه اول مصداق این فتنه کور و تاریک، انشعابات مذهبی(بعد از شهادت امام صادق) و واقفیه به نظر برسد؟

خب باید از شما سؤال کنم آیا واقعاً چنین است یا می‌­تواند موضوعی دیگر و با اهمیت بیشتر در میان باشد؟ برای فهم بهتر ماجرا اشاره به حدیثی از امام صادق(ع) می‌کنم که حضرت در رابطه با دوران حکومت عباسیان و به خصوص دهه‌‏های اولیه حکومت آنها به موضوع مهمی توجه اشاره فرموده­اند و نا­خداگاه انسان را به تفکر و تأمل بیشتر وادار می‌کند. ایشان می­‌فرماید «فتنه بنی‎عباس در رابطه با مهدویت به قدری وسیع و سنگین بود که حتی قلوب مردان را نیز به لرزه در می­‌آورده است؛ وَ إِنْ کَانَ مَکْرُ بَنِی الْعَبَّاسِ بِالْقَائِمِ لِتَزُولَ مِنْهُ قُلُوبُ الرِّجَالِ» (تفسیر البرهان، ج3، ص318).

تسنیم: آیا گزاره یا مصادیق تاریخی برای این فتنه تاریک و یا فتنه کور در منابع وجود دارد؟

در این باره مورخان و سیره‎نگاران فراوان سخن گفته‎اند، منتها بحث اصلی این بود که منظر آنها متفاوت بود در حالی که این فتنه‎ها را پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) سال‎ها قبل فرموده بودند و امام صادق (علیه‌السلام) به نحوی دیگر بیان داشتند و آن را به مهدویت دروغین ارتباط دادند که در ادامه توضیح خواهم داد.

در سال‎های آغازین قرن دوم هجری قمری موج منجی‎گرایی که به تبع نارضایتی از حکومت امویان به وجود آمده بود و روز به روز شدیدتر می‌شد و قیام‌­های متعددی در گوشه و کنار کشور پهناور اسلامی روی داد، علاوه بر نارضایتی مردم و عدم کفایت دولتمردان در اداره کشور، اختلافات داخلی و رقابت­‌های سیاسی امویان باعث تضعیف آنان شد. بعد از شهادت زید بن­ علی و پسرش یحیی، بزرگان بنی هاشم در سال 126 هجری قمری برای مشورت و تصمیم‎گیری در­باره امر مهمی در روستای «ابواء» جلسه‌­ای مخفیانه تشکیل دادند.

ابوالفرج اصفهانی در کتاب مقاتل الطالبین ضمن اشاره به ماجرای این جلسه می‌گوید: بنى‌­هاشم در روستای «ابواء» به دور هم جمع شدند و عبد­الله ­بن ­حسن (بن­ حسن­ بن ­علی ­بن ­ابی‌طالب) برای آنان خطبه‌­ای خواند و در پایان گفت پس بیایید با «پسرم محمد» ـ که به نفس زکیه شهرت دارد ـ بیعت کنیم چون می‌دانید او «مهدى موعود» است.

 ابوجعفر(منصور) با محمد معروف به «نفس زکیه» بیعت کرد و برای تشویق دیگران به این کار سخنانی گفت. بنى‎هاشم گفتند هنوز بزرگان ما جمع نشده‌‏اند، وقتی جمع شوند، چنین خواهیم کرد. ما در اینجا جعفر بن محمد(امام صادق ع) را نمى‏‌بینم. پس عبد الله ­بن ­حسن(عبدالله محض) را نزد امام صادق(ع) فرستاد و یا به قولی عبدالله بن حسن مانع از دعوت حضرت به جلسه شده بود، اما بنی‌­هاشم بدون اطلاع او، خبر جلسه را به امام صادق(ع) رسانده بودند. ...

ایشان (امام صادق ع) درپاسخ دعوت «عبدالله محض» فرمود: تو بزرگتری و اگر بخواهی با تو بیعت مى‏‌کنیم، اما به خدا قسم با بودن تو هرگز با پسرت بیعت نمى‌‏کنم. پس عبد­الله بن حسن او را کنار خود نشاند وگفت: مى‏‌دانی که بنى­‌امیه با ما چه کرده‌‏اند و ما صلاح دیده‌‏ایم که با این جوان بیعت کنیم. امام صادق(ع) فرمود: این کار را نکنید که هنوز وقت این کار نرسیده است. عبداللَّه بن حسن عصبانی شد وگفت: تو خود می‎دانى که اشتباه می‌‏کنی وحسادت به پسرم تو را به مخالفت واداشته است. امام فرمود: به  خدا قسم چنین نیست، اما می‌دانم که این مرد و برادران او و فرزندانشان به حکومت می­‌رسند نه شما ـ و دستش را به پشت ابوالعباس(سفّاح) و سپس به پشت ابوجعفر(منصور) زد ـ سپس برخاست و رفت.

 ابوجعفر(منصور) خود را به او رساند و گفت: یا ابا­عبد­الله، شما چنین قائل هستید؟ فرمود: بله به خدا سوگند. چنین می‏‌گویم و می‌‏دانم.... عبد­الله بن جعفر بن مسور در حدیثش گفت: جعفر بن محمد در حالی خارج شد که به دست من تکیه داشت و فرمود: آیا صاحب رداى زرد رادیدى ـ و منظورش ابوجعفر منصوربود؟ گفتم بله. فرمود: به خداقسم ما چنین یافته‌‏ایم که او قاتل محمد است. پرسیدم: واقعاً او محمد راخواهد کشت؟ امام فرمود: بله، من در ضمیر خود گفتم: به خدای کعبه قسم که به محمد حسادت می‌کند، اما به خدا قسم زنده ماندم ودیدم که او را کشت.

تسنیم: آنها شروع به بدل‎سازی روایات آخرالزمانی کردند و در اولین گام نفس زکیه را وارد صحنه کردند؟ مصادیق دیگری را هم در این زمینه بدل زدند؟

قیام ابومسلم خراسانی یادآور سید خراسانی در آخرالزمان شد
به صراحت فعلاً عرض نمی‌کنم بدل‎سازی کرده‎اند و با مطالعه دقیق‎تر هر کسی می‌تواند خودش قضاوت کند؛ اما درباره اینکه آیا حوادث دیگری در این راستا رخ داد، باید عرض کنم تاریخ، مصادیق زیادی را نشان می‌دهد از جمله اینکه در همین سال بین دو گروه اصلی از اعراب که در ایران ساکن بودند(یمانیان به فرماندهی کرمانی و نزاریان به فرماندهی نصر بن سیار) اختلاف و در گیری به وجود آمد، علاوه بر آن نصر بن سیار که از جانب حکومت مرکزی حاکم بر خراسان بود، با حکومت مرکزی همکاری لازم را نداشت و حکومت مرکزی نیز درگیر اختلافات داخلی بین مدعیان حکومت بود. در چنین فضایی، «ابومسلم خراسانی» معروف به امیر آل محمد در سال 129(ه. ق) برای دومین بار از جانب ابوسلمه خلال معروف به وزیر آل محمد برای دعوت مردم به قیام علیه بنی­امیه(مروان بن محمد معروف به مروان حمار) و سپردن حکومت به یک نفر از خاندان بنی هاشم که مورد رضایت ایشان باشد به خراسان فرستاد.

ابومسلم از فضای اختلاف به وجود آمده به نفع خود استفاده کرد و به درگیری بین این دو گروه دامن زد و توانست در مدت زمان کوتاهی تعدا زیادی از مردم را با قیام خود همراه کند. او با شعار «الرضا من آل محمد» و با پرچم‌­های سیاه که به نشانه عزاداری بر شهادت زید بن علی و یحیی بن زید و یا به نشانه کینه داشتن از بنی­‌امیه، در روز عید فطر قیام خود را از مرو علنی کرد. به علت تضعیف نیروهای دولت مرکزی که درپی درگیری‎های متعدد به وجود آمده بود و همچنین همکاری چشم­گیر عموم مردم با قیام‎کنندگان در مدت کوتاهی شهرهای مختلف فتح شد، چرا که آنان روایات متعددی را به نقل از بزرگان دینی خود شنیده بودند که پرچم‌­هایی سیاه برای بیعت با منجی(مهدی) از خاندان رسول خدا برخواسته خواهد شد.

دوران امام کاظم(ع) اوج فتنه مهدویت دروغین بود

تسنیم: یعنی به باور شما مردم در آن زمان تصورشان این بود که مصادیق آخرالزمان در حال رخ دادن است؟

بله همین طور است؛ به این علت عرض کردیم بحث «مهدویت دروغین» مهم‎ترین فتنه آن دوران بود. مردم با توجه به فضای ظالمانه موجود و همچنین شعار قیام‎کنندگان و رنگ سیاه پرچم آنان، این ماجرا را همان قیام وعده‎شده از سوی مشرق پنداشتند و لذا در جهت همکاری با قیام‎کنندگان از چیزی کوتاهی نکردند و لشگر توانست خود را به منطقه کربلا برساند. لشگر «یطلبون للمهدی؛ طلب‎کنندگان مهدی» با پرچم‌­های سیاه از مشرق، در روز عاشورا و از کربلا به سمت کوفه حرکت کرد و به علت آمادگی و همراهی مردم کوفه که توسط «ابوسلمه» ایجاد شده بود، این شهر بدون درگیری فتح شد.

تحقق فرمایش امام صادق(ع)
مغز متفکر قیام یعنی «ابوسلمه خلال»، از بزرگان بنی‌هاشم برای رهبری و ادامه قیام دعوت به عمل آورد و برای این منظور نامه‌­هایی جداگانه به ترتیب نزد جعفر بن محمد(ع)، عبدالله بن حسن(محض) و (بنا به برخی روایات) عمر اشرف، برادر زید شهید فرستاد که از این بین «عبدالله محض» که مدت‎ها قبل فرزندش محمد را مهدی و منجی امت می‌دانست، دعوت را پذیرفت اما اوضاع آنگونه که او می­‌خواست جلو نرفت و فرمایش امام صادق(ع) به تحقق پیوست.

عباسیان که بعد از قیام امام حسین(ع)، در قبال سکوت در برابر فاجعه کربلا، روستای حمیمه در نزدیکی شام به آنان بخشیده شده بود، با شنیدن خبر فتوحات، به همراه خانوادهایشان به سمت کوفه حرکت کردند و چند روز بعد از فتح کوفه وارد آنجا شدند و یا به قول عموم تاریخ‎نویسان، «ابوسلمه خلال» که خود جیره‎خوار و مبلغ عباسیان بود، بعد از دستگیری ابراهیم عباسی معروف به امام که بزرگ عباسیان در آن زمان بود در دل متمایل به علویان شده بود، عباسیان را تحت محافظت در گوشه­‌ای پنهان نگه داشت تا رهبری قیام را به علویان بسپارد، اما به علت تعلل «عبدالله محض» و عدم حضور دیگر بنی­‌هاشم در کوفه که قرابت بیشتری از عموزادگان عباسی داشته باشند، سپاهیان خراسانی مخفیانه با ابوالعباس(سفاح) به نام امامی از خاندان رسول خدا که مورد رضایت تمامی ایشان است، بیعت کردند و «ابوسلمه خلال» برای حفظ اتحاد در مقابل دشمن اصلی یعنی بنی­‌امیه که در حال آماده نبرد با فاتحان خراسانی می‌شدند، مجبور به سکوت و بیعت شد. بعد از نبردهای متعدد که همگی با شکست بنی‌­امیه همراه بود، بسیاری از آنان کشته و عده کمی موفق به فرار به سوی آندلس شدند و برای چند قرن به حکومت خود در آنجا ادامه دادند.

تسنیم: محمد بن عبدالله حسن یا نفس زکیه چه عاقبتی پیدا کرد؟

قیام نفس زکیه و کشته شدن وی
تنها بعد از چند ماه از بیعت مردم با عباسیان و آرام شدن نسبی اوضاع، عباسیان ابتدا «ابوسلمه خلال» را ترور کردند و بعد از مدتی «ابومسلم خراسانی» به دست ابوجعفر منصور به قتل رسید. محمد بن عبدالله بن حسن که در تاریخ از او با نام «نفس زکیه» یاد شده خود را مستحق و صاحب خلافت می­‌دانست، چرا که عموم عباسیان و در رأس آنها ابوجعفر منصور، طوقِ بیعت با او را از سالیان قبل برگردن خود داشتند، به صورت مخفیانه به فعالیت‎های خود ادامه می­‌داد تا اینکه در رمضان سال 145 در مدینه قیام کرد. محبوبیت او به قدری بود که بیشتر بزرگان دینی مطرح جامعه آن روز با او بیعت کردند؛ بزرگانی چون ابوحنیفه، مالک بن انس، ابن هرمز، ثفیان ثوری، محمد بن عجلان، خاندان زبیر، خاندان عمر بن خطاب و اکثریت بنی‌هاشم از جمله فرزندان زید و حتی عبدالله افطح فرزند امام صادق(ع) و بسیاری دیگر.

اما همانطور که امام صادق(ع) از قبل فرموده بودند، در «احجار الزیت» کشته شد و در ادعای مهدویت خود ناکام ماند. مشهور است که تعداد یارانی که تا پایان در رکاب او ماندند سیصد و اندی(به تعداد سربازان اسلام در جنگ بدر) بودند. در منابع مختلف تاریخی آمده است که او خالی در کتف خود(همان، ج2: 210). که در برخی روایات از نشانه‌­های منجی ذکر شده، داشته است(ابن حماد،1424. ج1: 312). همچنین در برخی روایات منسوب به آخرالزمان کشته شدن «نفس زکیه» در «احجار الزیت» گفته شده است.

بعد از «نفس زکیه» راه برای مدعیان دروغین هموار شد
بعد از کشته شدن این مدعی بزرگ و خطرناک که امام صادق(ع) او را از ناپاک­ترین افراد نامیدند، راه برای مدعی دیگری هموار شد. محمد پسر عبدالله، ابوجعفر منصور، ملقب به مهدی، سومین حاکم عباسیان که بعد از پدرش منصور دوانیقی به حکومت رسید. زمینه‌­های ادعای مهدویت او توسط پدرش منصور شروع شد و کار او چنان بالا گرفت که امروزه کمتر کسی او را با نام محمد عباسی می‌­شناسند و اکثر مورخان از او با نام مهدی عباسی یاد می­‌کنند.

انتهای‌پیام/