سفر آخر ناخدا


تناقض عجیبی است. اینکه پاییز به دنیا بیایی و بهار فصل رفتنت باشد. صاحب «مخلوق» نزد خالقش برود و دیگر مجبور نباشد نویسنده داستان ما اینهمه درد را تحمل کند. آقای فیروز زنوزی جلالی ۵ اردیبهشت‌ماه و همزمان با مبعث پیامبر اکرم (ص) درگذشت.

به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، تناقض عجیبی است. اینکه پاییز به دنیا بیایی و بهار فصل رفتنت باشد. صاحب «مخلوق» نزد خالقش برود و دیگر مجبور نباشد نویسنده داستان ما اینهمه درد را تحمل کند. آقای فیروز زنوزی جلالی 5 اردیبهشت‌ماه و همزمان با مبعث پیامبر اکرم (ص) درگذشت.

مرحوم زنوزی جلالی تیرماه 95 و در مراسم اختتامیه چهاردهمین دوره جایزه قلم زرین با اشاره به بیماری‌اش گفته بود: الان مسأله‌ام این است که آیا وقت دارم کارهای نیمه تمامم را به پایان برسانم؟ یک هفته پیش نوه‌ام روزنامه‌ای مربوط به فروردین‌ماه به دستمان داد و من وقتی روزنامه را نگاه می‌کردم دیدم چهار اسم را پایین روزنامه با عکس کار کرده‌اند و نوشته‌اند این افراد سرطان دارند.


 آقای سبزواری، آقای شجریان، آقای کیارستمی و من. وقتی آقای سبزواری و کیارستمی از دنیا رفتند و آقای شجریان هم در خارج از ایران مشغول شیمی درمانی است، ما چون نویسنده‌ایم تخیل می‌کنیم و الان من فکر می‌کنم شاید نوبت من باشد. با این حال آرزو دارم کارهای ناتمامم را به پایان برسانم. البته من از مرگ نمی‌ترسم و معتقدم مرگ حق است. در کارهایم هم همیشه عنصر تصادف و مرگ وجود داشته، اما امیدوارم وقت داشته باشم کارهای نیمه تمام‌م را به پایان برسانم.

زندگی فیروز
وی اول آبان‌ماه 1329 درشهر خرم آباد به دنیا آمد. پدرش نظامی بود و هر از چندگاه از شهری منتقل می‌شدند به شهری دیگر. پس از پایان کلاس چهارم راهی «بروجرد» شدند. یک سال را در «بیشه» و «یخچال» گذراندند و آنگاه به تهران آمدند. با تماشای فیلم «هنگامه» و دیدن بهروزوثوقی با لباس نیروی دریایی وسوسه پوشیدن لباس، سفید نیروی دریایی در سر فیروز که هجده ساله بود افتاد و درسال 1349به بندر بوشهر رفت.


اولین مکتوب چاپ شده همان وقت و در همان جا متأثر از رنج واقع ناگزیر شروع به نوشتن کرد و اولین داستانش به نام «یک لحظه بیش نیست» را نوشت و برای مجله «فردوسی» فرستاد. چاپ که شد انگار دنیا را به او دادند و دیگر اصلاً برایش مهم نبود کجاست و چه می‌کند و چرا.


تقریباً هر هفته یک داستان برای مجله فردوسی می‌فرستاد. داستان‌های طنز هم می‌نوشت و برای مجله «کاریکاتور» می‌فرستاد تا داستان بلند «مرغی درقفس» که دنباله‌دار بود و هنوز قسمت‌های پایانی‌اش چاپ نشده بود که درهمان اثنا ضد اطلاعات نیروی دریایی مطلع شد و بازخواستش کرد که نظامی حق نوشتن و چاپ داستان ندارد.


 از آن زمان تا سال 53 ننوشت و فقط خواند. در این سال به تهران منتقل شد و سپس برای خدمت در ناو «فرامرز» به ایتالیا رفت.

پس از انقلاب
سال‌ها گذشت، تاسال 57 که انقلاب شد و به عنوان افسر کمیسر دریایی ناوچه‌های56 پایی به پایگاه دریایی خرمشهر منتقل شد. 6-5 ماه بعد مصادف شد با شروع جنگ ایران و عراق. پس ازسقوط خرمشهر و انتقال ناوچه‌ها به بندر بوشهر مدتی در نیروی رزمی 421، که اتاق جنگ نیروی دریایی بود، به پایگاه دریایی بوشهر مأمور شد.


پس ازمدتی به تهران منتقل شد و پس از آن داستان «لک‌لک‌ها» را برای گاهنامه داستان حوزه هنری فرستاد. خواندن و چاپ داستان مصادف شد بادعوت چند نویسنده تا به حوزه هنری برود و همان دیدار شد باب آشنایی با برو بچه‌های داستان نویس بعدانقلاب و تداوم شرکت در جلسات داستان‌نویسی دوشنبه‌های حوزه هنری.

شروع دوره دوم فیروز نویسنده
و این بارهمراه نسل جدیدی از نویسندگان که امروزه بیشترشان نامی پرآوازه در عرصه ادبیات کشور دارند دوره دوم نویسندگی‌اش آغاز شد؛ آن هم پس از سیزده سال جدایی از بسترخیال و قلم. چاپ مجموعه داستان «سال‌های سرد» در سال 1368، سرآغازی شد برای انتشار باقی کارها.

مجموعه داستان‌های : «خاک وخاکستر»،«روزی که خورشید سوخت»،«سیاه بمبک»،«مردی با کفش‌های قهوه‌ای»(که بعدها بعنوان یکی از بیست اثر برتر بعد از انقلاب شناخته شد) و… در همین ایام نوشته شد. در طول همین سال‌ها، در نیروی دریایی نیز هم زمان ده‌ها نمایشنامه را به مناسبت‌های مختلف نوشته و کارگردانی کرده به روی صحنه برد و چندین فیلم مستند و داستانی هم مانند « آلفا هنوز زنده است» 16‌میلیمتری و «آینه و مرداب»35میلیمتری ساخت.

شوق جایزه بردن
یکی از نمایشنامه‌هایش به نام «درختی در برزخ» برنده رتبه اول در چهارمین دوره مسابقه نمایشنامه‌نویسی فرهنگی هنری فجر استان تهران در سال 1366شناخته شد. و نمایشنامه دیگرش «مثنوی کوچه» توسط آقای امیر دژاکام کارگردانی و در تالار هنر خردادماه‌1368به‌روی صحنه رفت.  


فیلمنامه‌های دیگری مانند «دیوانه‌وار» و «سالاد فصل» نیز توسط سایر کارگردانان سینما به فیلم برگردانده شد. زنوزی در عرصه نقد هم دستی داشته است و نقدهای متنوع و مکتوبی بر آثار بسیاری از نویسندگان خارجی و ایرانی مکتوب کرده است و همچنین نقد حضوری در بسیار برنامه‌های مختلف تلویزیونی ازجمله «نقدچهار» و در همین رابطه «باران بر زمین سوخته» مجموعه نقدهایی است که بر کلیه رمان‌های احمد محمود، از رمان «همسایه‌ها» تا «درخت انجیر معابد» نوشته و منتشر شده است.

سوابق و جوایز
زنوزی هجده سال در فرهنگسراهای مختلف تهران تدریس داستان‌نویسی مستمر داشت و سمت‌های متنوع بسیاری درکانون‌ها، سازمان‌ها و مراکز ادبی هنری کشور و به دفعات به‌عنوان داور و کارشناس در جشنواره‌های مختلفی چون : کتاب سال. جلال آل احمد ، قلم زرین انجمن قلم ایران ، نقدسال ، گام اول ، داستان انقلاب ، کتاب فصل و… .


پاره‌ای از داستان‌های کوتاهش به زبان‌های عربی‌، انگلیسی، چینی و روسی ترجمه شده‌اند. چند مجموعه داستان و رمان وی نیز برنده جوایزی از جشنواره‌های مختلف شده‌اند. رمان «قاعده بازی» زنوزی برنده پنج جایزه مطرح کشور از جمله جایزه کتاب سال 1378 ، جایزه قلم زرین انجمن قلم ایران، تقدیر شده جایزه جلال آل احمد و… شد.


وی بازنشسته نیروی دریایی با درجه ناخدا یکمی است و از زمستان سال 94 با عفونت ریه دست‌به‌گریبان بود. روحش شاد.

منبع: صبح نو

انتهای پیام/