افشاگری شکنجه‌های انتقام جویانه در بحرین

افشاگری‌های مطبوعاتی زندانیان آزاد شده از وقایع ساختمان شماره ۱۰ نشان می‌دهد همواره شکنجه‌های انتقام جویانه شدیدی در انتظار انقلابیون بحرین بوده است.

به گزارش گروه بین‌الملل خبرگزاری تسنیم، "زفرات" نام کتابی است که تعدادی از فعالان حقوق بشری بحرین نوشته و سعی کرده اند در آن گوشه ای از جنایت های صورت گرفته در زندان های رژیم آل خلیفه در این کشور بویژه در زمان انتفاضه اسرا در زندان "جو" در مارس 2015 را مستند کنند. این کتاب شامل 67 گزارش دست‌نویس از داخل زندان جو بعلاوه مجموعه ای از تصاویر و مستندات دیگر است که مجموعا 28 روش شکنجه در آن ترسیم شده است. نام 63 تن از مهم ترین شکنجه گران رژیم آل خلیفه و عناصر پلیس و نیروهای ژاندامری بحرینی بعلاوه نیروهای مزدور اردنی و اماراتی نیز در این کتاب آمده است. راویان این کتاب مشاهداتشان در شکنجه خود و دوستانشان را که در برخی موارد به شهادت افراد شکنجه ‌شده از جمله عباس السمیع و سامی مشیمع و علی السنکیس منجر شده را تشریح می کنند. 

گزارش‌های منتشر شده در این کتاب نمونه ای از پایداری و استقامت اسرای بحرین را نشان می‌دهد که در برابر مشکلات و سختی‌ها با عزم و ایمان و اراده مقاومت می‌کنند و ثابت کردند که اسارت نمی‌تواند آنها را از اهداف خود مبنی بر رسیدن به آزادی و کرامت انسانی و حقوق اولیه بشری بازدارد.

 

عباس احمد عبدالحسین العکری

سن: 37 سال

حکم: 5 سال زندان

منطقه: الدیة

در تاریخ 10 مارس 2015 نیروهای ضد شورش به سلول ما حمله کردند ، هنوز وارد نشده بودند که شروع به کتک زدن ما با باتوم کردند آنها ما را به خارج از ساختمان شماره چهار بردند و در آنجا دستانمان را از پشت سر بستند و حدود دو ساعت ما را در این شرایط نگه داشتند. بعد از آن ما را به ضرب کتک و باتوم و ضربات کابل های برق به محوطه خارجی ساختمان شماره چهار بردند و تا ساعت 8 و نیم بعد از ظهر در همانجا باقی ماندیم.

در ادامه من را به همراه تعداد دیگری از زندانیان به ساختمان شماره 10 منتقل کردند. دستانم همچنان از پشت به هم بسته شده بودند و از شدت فشاری که به آن وارد می شد، درد شدیدی را احساس می‌کردم تا جایی که خون به کف دست‌هایم نمی‌رسید. بعد از آن ما را وارد سلول‌ها کردند و آن شب را بدون زیر انداز ‌یا پتو پشت سر گذاشتیم. سلول ها برای شش نفر تهیه شده بود ، اما ما هشت نفر بودیم. ما در آن شب نتوانستیم بخوابیم. شب ترسناک و مملو از رعب و وحشتی بود چرا که صدای داد و فریاد و کتک خوردن زندانیان به گوش می‌رسید.

در روز بعد یعنی 11 مارس ما را از رفتن به سرویس‌های بهداشتی و ادای نماز و حتی غذا خوردن تا ساعت 2 ظهر منع کردند. گروهی از افراد منتسب به وزارت کشور با درجه های مختلف وارد شدند، از جمله آنها سروان بسام الحنیطی اردنی و عبدالله عیسی و عیسی الجودر و حمد الذوادی بودند. آنها به همراه نیروهای ویژه سلول‌ها را یکی‌یکی خالی کردند و زندانیان را به محوطه خارجی بردند. تا اینکه نوبت اتاق ما رسید. آنها ما را نیز از سلول ها خارج کردند و موهای سر ما را به صورت توهین آمیزی به همراه شکنجه و توهین‌های متوالی تراشیدند، به‌ مجرداینکه تراشیدن موی سر من تمام شد ، گروهی از نیروهای ویژه بر سر من ریختند و به شدت و با باتوم و سیم برق من را کتک زدند. آنها من را مجبور کردند طول محوطه را به صورت سینه خیز بروم. گروه دیگری نیز بودند که متولی کتک زدن ما در جریان سینه خیز رفتن بودند.

بعد از آن من را به همراه تعداد دیگری از زندانیان در مقابل دیوار نشاندند. آنها ما را مجبور می کردند شعارهایی را در حمایت از نظام حاکم سر بدهیم وهمزمان ضربات باتوم به پشت ما فرود می آمدند. بعد از آن تعدادی از افراد پلیس ما را با آب سرد خیس کردند و تا شب مجبور شدیم در محوطه باقی بمانیم. سپس ما را وارد سلول‌ها کردند. ما حدود یک ماه تحت مسئولیت نیروهای موسوم به سافرة قرار داشتیم و در این مدت شکنجه‌ها و کتک و توهین‌های زیادی را متحمل شدیم.

در تاریخ 18 مارس یکی از زندانیان بنا به ضرورت درخواست رفتن به سرویس‌های بهداشتی داشت، اما این درخواست از سوی محمد سلیمان رد شد. مشاجره‌ای کلامی بین این دو نفر درگرفت. سلیمان نیروهای ضد شورش را احضار کرد و آنها ما را از سلول خارج کرده و به شدت کتک زدند . آنها دستان ما را بستند و مجبور کردند در محوطه ساختمان روی زمین بخوابیم. بعد هم با تمام ابزارهایی که در دست داشتند به ما حمله کردند. در ادامه ما را به ساختمان مدیریت بردند و وارد کابین بازجویی کردند. آنها ما را مجبور کردند به مدت سه ساعت سرپا بایستیم. طی این مدت دو نفر از زندانیان بیهوش شدند. در نهایت با کتک ما را به زندان بازگرداندند و از ما تعهد گرفتند که هر اندازه هم که ضرورت باشد، درخواست رفتن به سرویس‌های بهداشتی را نداشته باشیم.

 

در روز اول ماه می 2015 ما را از سلول‌ها خارج کردند تا در رابطه با اقدام یکی از زندانیان آزاد شده به افشاگری‌های به مطبوعات در مورد اوضاع موجود در ساختمان شماره 10 تحقیق کنند. انتشار این خبر خشم نیروهای پلیس مستقر در زندان را برانگیخته بود. آنها ما را از سلول‌ ها خارج ‌کردند و به شدت مورد ضرب و شتم قرار دادند. تنها به این علت که اسامی آنها در رسانه‌ها منتشر شده بود. در تاریخ 25 جولای 2015 شکنجه‌ها بعد از اینکه نیروهای پلیس با درخواست یکی از زندانیان مبنی بر رفتن به سرویس‌های بهداشتی مخالفت کردند، ادامه پیدا کرد. اضطرار این فرد به گونه‌ای بود که در نهایت خود را خیس کرد، اما نیرو‌های پلیس اجازه رفتن وی به سرویس‌های بهداشتی را نمی‌دادند. در پی این اتفاق  مشاجره لفظی با محمد سلیم از افراد پلیس درگرفت و او با ساختمان مدیریت تماس گرفت و گروهی از نیروهای ویژه به سرپرستی محمد عبدالحمید وارد ساختمان شدند و تعدادی از زندانیان از جمله من را انتخاب کرده و به ساختمان مدیریت بردند. ما را وارد مینی‌بوس کردند و وقتی به مقابل ساختمان مدیریت رسیدیم ، ما را مجبور کردند به مدت بیش از یک ساعت و در حالی که پنجره‌ها و کولرها بسته بود، در داخل مینی‌بوس بمانیم. این موضوع باعث از هوش رفتن تعدادی از زندانیان شد. بعد از آن ما را به ساختمان مدیریت بردند و به شدت کتک زدند، بدون اینکه تحقیقات و سؤالی مطرح کنند. این شکنجه زیر نظر محمد عبدالحمید صورت گرفت.

طی این سه ماه ما از انواع مختلف شکنجه‌ها رنج می‌بردیم که از جمله آن‌ها عبارت بودند از:

  • اجازه ندادن برای برپایی نماز و سایر شعائر اسلامی
  • اجازه ندادن برای پخش اذان.
  • اجازه ندادن برای رفتن به سرویس‌های بهداشتی غیر از دو مرتبه در روز که در آن هم تنها یک دقیقه فرصت داشتیم.
  • اجازه ندادن به استحمام طی ماه اول و اکتفا به لباس‌هایی که در زمان ورود به زندان پوشیده بودیم.
  • مجبور کردن به ایستادن طی ساعت‌های طولانی که گاه تا چندین روز ادامه پیدا می‌کرد.
  • اجازه ندادن به خوابیدن تا چند روز.
  • عدم تهیه لوازم بهداشتی که باعث بروز برخی بیماری‌های پوستی شد.
  • بازرسی توهین‌آمیز روزانه اتاق‌ها
  • مجبور شدن به نظافت روزانه ساختمان.
  • مجبور شدن به سر دادن شعارهایی در تأیید نظام حاکم و شعارهای توهین‌آمیز ضد نمادهای مقاومت.
  • کتک‌ها و توهین‌های روزمره.
  • اجبار به تقلید صدا و حرکات حیوانات.
  • اجبار روحانیان دینی و مداحان برای غنا و رقص.

 

عبدالله مکی مهدی

سن: 28 سال

حکم: 5 سال زندان

منطقه: ابوقوة

در تاریخ 17 مارس نیروهای ضد شورش به ساختمان شماره 4 حمله کردند. من در آن زمان در بخش شمالی نشسته بودم ، ناگهان دیدم نیروهای ویژه سلاح ساچمه‌ای خود را به سمت زندانیان گرفته و شلیک می‌کنند. یکی از زندانیان که رضا عبدعلی بود، مورد اصابت مستقیم قرار گرفت و زخمی شد.

بعد از آن تیمی از نیروهای ویژه وارد زندان شدند و با باتوم ما را کتک زده و از بخش ها خارج کردند. آنها ما را مجبور کردن که روی زمین دراز بکشیم و سپس تعداد دیگری از زندانیان را مجبور کردند که از روی ما راه بروند. نیروهای پلیس آنها را با ضربات باتوم و لگد کتک می‌زدند. از آن تاریخ تا روز 13 مارس من در محوطه خارجی زندان باقی ماندم و مجبور بودم دستانم را روی سرم بگذارم. ما از هر نوع تحرک یا درخواست برای رفتن به سرویس‌های بهداشتی یا غذا خواستن منع شده بودیم. من از همان ابتدا زخمی در سرم ایجاد شده بود که خون آن روی سر و صورتم ریخته بود.

برهنه کردن زندانیان

عصر ما را به ساختمان شماره 10 منتقل کردند. ابو معاویه لباس های ما را در برابر همه زندانیان کند، و از آنجا که من به این اقدام اعتراض کرده بودم، من را به ساختمان شماره 10 بردند. در این ساختمان بلال به استقبال من آمد. محمد سلیمان و محمد محسن نیز با او بودند. آنها موهای سر من را تراشیده و بعد با نوار پلاستیکی به شدت من را کتک زدند. در ادامه من وارد این ساختمان شدم و دوره‌ای دیگر از شکنجه ها آغاز شد. در این ساختمان من نمی‌توانستم به مدت طولانی بخوابدم. آنها ما را مجبور کردند که طی ساعت‌های طولانی روی پا بایستیم ، همچنین من اجازه تماس تلفنی و ملاقات خانوادگی را به مدت سه ماه نداشتم. هر موقع که تلاش می‌کردم به سرویس‌های بهداشتی بروم مورد ضرب و شتم قرار می‌گرفتم. ما از در اختیار داشتن لوازم بهداشتی منع شده بودیم و همواره مورد روش‌های مختلف شکنجه روانی قرار می‌گرفتیم.

 

علاء عارف سلمان

سن: 32 سال

حکم: 6 سال

 

در تاریخ 10 مارس من در ساختمان شماره دو بودم. ساعت حدود سه و نیم یا 4 بود که نیروهای ضد شورش برای سرکوب اعتراضات زندانیان وارد ساختمان شدند. در پی تجاوز به یکی از زنان از خانواده بازداشتی ها در بخش ملاقات تمامی ساختمان‌ها شورش کرده بودند. نیروهای ضد شورش در هنگام حمله به ما زندانیان را با باتوم کتک می‌زدند و دستان آنها را از پشت بسته بودند و آنها را در معرض توهین و ناسزا و تمسخر عقاید قراردادند.

در محوطه خارجی (فنس) که بین بخش شماره 2 و 3 قرار داشت، احمد الکاتب آمد. وی یکی از افراد پلیس ساختمان مدیریت بود و لیستی در دست داشت که شامل اسامی تعدادی از زندانیان بود. من نیز در میان آنها بودم. تمامی این شکنجه‌ها زیر نظر گروهی از افراد ژاندارمری اردن و ستوان عیسی الجودر و سروان حسن جاسم و ستوان محمد عبدالحمید و دیگر نیروهای کوماندویی و ضد شورش صورت گرفت.

بعد از آن ما را سوار اتوبوس کردند و به ساختمان شماره 10 بردند و در سلول ها توزیع کردند. بعد از توزیع ما در سلول ها تعدادی از نیروهای ضد شورش آمدند و به مدت زمانی نسبتاً طولانی شکنجه کردند. آنها به ما دستور دادند که روی زمین دراز بکشیم و با کفش روی ما راه می رفتند. وقتی آنها رفتند ما را در سلول هایی بدون غذا یا آب یا زیرانداز و پتو و بالش تنها گذاشتند، ‌تنها یک تخت آهنی بود و هوا نیز به شدت سرد بود.

روز بعد یعنی 11 مارس و به صورت مشخص بعد از ظهر بود که نیروهای امنیتی بار دیگر آمدند و ما را به همراه سایر بازداشتی های ساختمان شماره 10 به محوطه خارجی بردند. در آنجا موهای سر ما را تراشیدند و دستور دادند که سینه‌خیز برویم. هم زمان ضرباتی را به پشت و پاهای ما وارد می‌کردند. در ادامه ما را مجبور کردند در مقابل دیوار بایستیم.

مجموعه شکنجه‌ها تا حدود ساعت دوازده و نیم یا یک بعد از نیمه شب ادامه پیدا کرد. آنها از ما می‌خواستند که صدای حیوانات را در بیاوریم، علاوه بر اینکه آب سرد روی ما می ریختند. حتی یک ساعت پس از اینکه ما را وارد سلول‌ها کردند، باز هم به سلول آمدند و مجموعه شکنجه‌ها و کتک‌های ما را با انواع مختلف شکنجه تکمیل کردند. چند دقیقه بعد من درخواست رفتن به سرویس‌های بهداشتی را داشتم. تنها به صرف این درخواست، قبل از اینکه با رفتن من به سرویس‌ بهداشتی موافقت شود ، من باز هم شکنجه شدم. در هنگام ‌رفت و برگشت از سرویس‌های بهداشتی نیز همین شکنجه‌ها تکرار شد.

 

لیستی از شکنجه‌های ساختمان شماره 10

در ساختمان شماره 10 من شاهد مجموعه ای از شکنجه‌ها بودم که عبارتند از:

  • یکی از شب‌ها تمامی زندانیان حاضر در اتاق‌های شماره شش ، هفت و هشت را به محوطه وارد زندان بردند. آنها دستانمان از پشت سر بستند و ما را مورد توهین و فحش و ناسزا قرار دادند. یک پلیس پاکستانی ما را مجبور کرد که روش شکم بخواهبیم، او به شدت ما را کتک می‌زد و هر بار که اسمم را می پرسید و من پاسخ می دادم، می گفت که باید احترام پلیس را نگه دارم و به شکنجه و کتک ها اضافه می کرد. این شکنجه‌ها با تمامی زندانیان حاضر در سه سلول مذکور تا نیمه‌های شب ادامه پیدا کند.
  • یکی از شب‌ها نیروهای ضد شورش من را از سلول خارج کردند. تعدادی از آنها اردنی بودند. آنها به من می‌گفتند تو اصالت اردنی داری و گذرنامه و تابعیت بحرینی گرفته‌ای؟ چرا جانب شیعیان را گرفته و با آنها مخالف نیستی؟ من به آنها گفتم اصل موجودیت من در اینجا است. فضیل افسر اتاق ملاقات و احمد الکاتب من را تهدید کردند که در نزدیکی سرویس‌های بهداشتی که هیچ دوربینی در آنجا وجود ندارد، من را کتک می زنند.
  • در شیفت محمد زکریا همیشه ما را به بخش نزدیکی یخچال در نزدیکی بخش شماره دو می‌بردند و از طریق آویزان کردن بدن به صندلی مجازات می کردند. آنها به پاها و تمامی نقاط بدن ما ضربه می زدند. آنها همچنین به صورت شبانه به سلول‌ها حمله می‌کردند و ما را با شکم به روی زمین می‌انداختند و شکنجه می‌کردند. نیروهای ضد شورش دستور می‌دادند که روی بدن‌های ما راه بروند.
  • نیروهای امنیتی همواره ما را مجبور می‌کردند سرود ملی بحرین را بخوانیم، آنها گاه ما را به زور در داخل سطل زباله یا سرویس‌های بهداشتی می‌انداختند یا مجبور به سینه‌خیز رفتن و شعار دادن می کردند. آنها همچنین ما را مجبور می کردند صدا و حرکات حیوانات از جمله مرغ یا سگ و گربه و الاغ و دیگر حیوانات را تقلید کنیم. یکی از نیروهای پلیس اردن فارس نام داشت که معمولاً نیمه شب‌ها می‌آمد و با هر چیزی که در دست داشت به درهای زندان می‌کوبید تا زندانیان را آزار دهد. او ما را با اسامی سگ ها صدا می کرد.
  • یک روز تعدادی از زندانیان از جمله سلمان محمد علی المتروک، محمدجعفر الشمالی، عیسی المنسی، حسن جابر القطان و علی عقیل را از زندان خارج کردند و به نزدیکی سرویس‌های بهداشتی بردند و آنها را به شدت شکنجه کردند. صدای فریاد آنها تمامی ساختمان را پر کرده بود و به ساختمان‌های دیگر نیز می‌رسید. حسن جابر القطان بیشترین سهم از این شکنجه‌ها را به خود اختصاص داده بود. او از شدت شکنجه ها روی زمین می‌خزید. نیروهای امنیتی او را مجبور کرده بودند عبارت "من خوک هستم" را بگوید. یک بار محمد المکاوی از نیروهای اردنی من را از سلولم به سلول دیگر کرد. او می گفت در هر ساعتی سلول تو را تغییر خواهم داد که شکنجه شوی و نتوانی بخوابی. با این وجود سید الشاخوری از زندانیان آن سلول تخت خود را به من داد. این در حالی بود که ظرفیت سلول شش نفر بود، اما 9 نفر در آنجا حضور داشتند.

در پایان باید بگویم که شکنجه‌هایی که ما طی سه ماه با آن مواجه بودیم، باعث شده این ماه ها جزو بدترین ماههای زندگی ما باشد. ما در این مدت در معرض شکنجه جسمی و روانی قرار داشتیم، تا جایی که حتی از خوابیدن و رفتن ما به سرویس‌های بهداشتی جلوگیری می‌شد. ما همواره مورد شکنجه و کتک و توهین به اعتقادات و مذهب رنج می‌بردیم. در نتیجه شکنجه‌ها بسیاری از بیماری‌ها در میان زندانیان ایجاد شد، ما همچنین از اختلالاتی در مجاری ادراری رنج می بریم، علاوه بر این که شکنجه‌های مختلف باعث بروز جراحت‌های گوناگون خطرناک و متوسط در میان زندانیان شد. این شکنجه‌ها علاوه بر کسانی که به صورت مستقیم در آن نقش داشتند، تحت مسئولیت و نظارت مستقیم وزیر کشور صورت می‌گرفت که در رسانه‌های رسمی کشور به صراحت اعلام کرده بود مسئول تمام حوادثی است که در زندان جو اتفاق می افتد.

علی احمد حبیب عاشور

سن: 24 سال

حکم: 15 سال زندان

منطقه کرزکان

صبح روز 10 مارس 2015 به همراه یک زندانی بیهوش در درمانگاه بودم. من از درمانگاه بازگشتم و به ساختمان مدیریت رفتم تا بیمار مذکور را بنا به درخواست آنها به این ساختمان ببرم، چرا که او قادر به راه رفتن نبود. حدود ساعت 12 ظهر بود که به کونتر بازگشتم. بعد از این ساعت بود که در پی حوادث به وجود آمده پس از تجاوز به یکی از زنان خانواده علی حسین عبدالنبی شورش در زندان ایجاد شده بود. ما از نیروی پلیس آنجا خواستیم که در را باز کند و ما به داخل ساختمان برویم، اما او این خواسته را رد کرد. ما در جایی که بودیم تا عصر باقی ماندیم. تا آن موقع چندین بار درخواست ورود کردیم، اما آنها این درخواست را رد کردند.

عصر بود که نیروهای ضد شورش آمدند و با پرتاب گاز اشک‌آور و گلوله‌های صوتی به ساختمان و اتاق کونتر یورش بردند. آنها در برابر دوربین‌ها ما را کتک می‌زدند. محمد علی همراه با تعدادی از نیروهای امنیتی از ساختمان شماره یک  آمد تا این افراد را به ساختمان شماره 10 منتقل کند. حدود ساعت 9 شب بود که ما را به ساختمان شماره 10 منتقل کردند. برای ورود به این ساختمان به بهانه تفتیش لباس‌هایمان را از تنمان درآوردند و به شدت ما را کتک زدند. آنها آب دهان به روی ما می‌ریختند و در نهایت ما را در سلول ها توزیع کردند. ما سه شبانه روز بدون رختخواب یا لحاف در سلول‌ها بودیم و اجازه نماز و استحمام به ما داده نمی‌شد. ما حتی اجازه خوردن غذا و خوابیدن هم نداشتیم.

در روز 11 مارس شکنجه دسته‌جمعی زندانیان ساختمان شماره 10 آغاز شد. آنها موی سر زندانیان را از ته تراشیدند و لباس‌های آنها را خارج کردند و آنها را مجبور کردن به مدت طولانی روی یک پا بایستند. زندانیان همچنین مورد ضربات شدید نیروهای امنیتی قرار می‌گرفتند و مجبور بودند روی زمین به سمت سرویس‌های بهداشتی سینه‌خیز بروند. آنها زندانیان را مجبور کردند که در مقابل دیوار بایستند. آنها در همین شرایط زندانیان را با باتوم می زدند و آب سرد به روی آن‌ ها می‌ریختند. این شرایط ساعت 11 شب ادامه پیدا کرد.

همان‌طور که گفتم زندانیان به مدت سه روز اجازه غذا خوردن و استحمام و خوابیدن  نداشتند. در ادامه به مدت 11 روز از استحمام آنها جلوگیری به عمل آمد، ما حتی نمی‌توانستیم نماز بخوانیم، چرا که به علت خونریزی هایی که داشتیم، لباس هایمان نجس شده بود. حتی هنگامی که اجازه استحمام به ما دادند، صابون لباسشویی و پودر مخلوطی از قهره و آب میوه و صابون لوکس که سفید کننده لباس بود، به ما دادند. این شرایط به مدت دو ماه ادامه داشت.

طی سه ماه روش‌های مختلف شکنجه های جسمی و روحی ضد ما دنبال می‌شد. آنها به مدت 10 ساعت متوالی ما را سر پا نگه می‌داشتند یا از طریق اقدام‌ به آزارهای عمدی به مدت یک هفته یا 4 روز مانع از خوابیدن ما می‌شدند. فحش و استفاده از الفاظ رکیک بر ضد زندانیان و نوامیس و اعتقادات آنها از دیگر شکنجه‌های رایج در زندان بود. آنها همچنین با باتوم و جارو و لگد زندانیان را کتک می‌زدند، آنها همچنین از شلنگ آب و سیم های برق برای کتک زدن استفاده می‌کردند. نیروهای رژیم آل خلیفه ما را مجبور می کردند صدا و حرکات حیوانات را تقلید کنیم یا زندانیان را در داخل سطل زباله می انداختند یا در سرویس‌های بهداشتی آنها را مجبور به دراز کشیدن روی زمین می‌کردند.

من برخی از انواع شکنجه‌هایی که با مواجه بودم را در موارد زیر برای شما برمی‌شمارم:

  • جلوگیری از تماس با خانواده به مدت 15 روز و جلوگیری از ملاقات با خانواده به مدت دو ماه.
  • اجبار برای رفتن به پیاده روی در نیمه‌های شب با انجام تمرین‌های ورزشی و شکنجه به وسیله بی‌خوابی.
  • نیروهای امنیتی به بهانه اینکه مرا به درمانگاه می‌برند ، از سلول خارج کردند و به نزد یخچال برده و به شدت شکنجه کردند.
  • عدم توزیع وعده‌های غذایی یا انداختن آنها در سطل زباله برای شکنجه کردن بیشتر زندانیان با گرسنگی.
  • سرقت و مصادره لباس‌ها و لوازم شخصی زندانیان بعد از اینکه آنها را از بوفه زندان خریداری می‌کردند.
  • جلوگیری از استفاده زندانیان از خمیر دندان و مسواک و شامپو و انواع لوازم نظافت به مدت دو ماه.

علی احمد هارون

سن: 21 سال

حکم: حبس ابد ( 25 سال)

منطقه: بنی جمرة

در تاریخ 10 مارس 2015 و حدود ساعت پنج بعدازظهر بود که نیروهای یگان ویژه به ساختمان شماره دو حمله کردند در کنار این نیروها افسران بحرینی از جمله سرهنگ خلیفه بن احمد و ناصر بخیت و حسن جاسم و عیسی الجودر و عبدالله عیسی و دیگران نیز حضور داشتند. آنها من را کتک زده و به محوطه خارجی زندان بردند و بعد از  سه ساعت کتک زدن و شکنجه من را به همراه تعداد دیگری از زندانیان به ساختمان شماره 10 بردند. در آن ساختمان ما را به سلولی که فرش یا زیر اندار یا ملحفه یا بالشی نداشت، انداختند. ما در آنجا به مدت سه شبانه روز از رفتن به سرویس‌های بهداشتی و خوردن آب و غذا منع می شدیم.

یک روز بعد حدود ساعت 2 ظهر بود که ما را از سلول‌ها خارج کرده و موهای سرمان را تراشیدند و مجبور به سینه‌خیز رفتن کردند. علاوه بر این که آن زمان ما را با باتوم کتک می زدند و بدنمان را خیس می کردند. این شکنجه های سخت مدت هشت ساعت یا بیشتر ادامه پیدا کرد. به گونه‌ای که خون از پاها و پشت من جاری شده بود. سر من نیز چند خراش برداشته بود.

شکنجه‌های روشمند زندانیان به مدت سه ماه و بیشتر ادامه پیدا کرد، آنها من را به صورت شبانه از سلول خارج می‌کردند و به شدت کتک می‌زدند. بیشتر این موارد هنگامی رخ می‌داد که من در خواب بودند. آنها من را مجبور کردند که بیدار شوم و همراه با کتک و شکنجه‌ها و فحش‌ها و ناسزا هایی که می‌دیدم، اقدام به نظافت بکنم. آنها لباس‌های من را از تنم خارج می کردند  و من را برهنه می کردند. علاوه بر این که من را مجبور به رقص و غنا و مسخره بازی می کردند. علاوه بر این ها لوازم بهداشتی شخصی به ما داده نمی‌شد و ما از کوچک‌ترین حقوق خود از جمله در رابطه با ارتباط با خانواده و ملاقات خانواده محروم بودیم.

چهار ماه بعد من به ساختمان شماره شش رفتم. در آنجا هم صالح الجهنی از نیروهای پلیس اقدام به کتک زدن من کرد. آنها من را مجبور می‌کردند که به تمامی نیروهای پلیس وارد می‌شوند، سلام نظامی بدهیم. ما همچنین مجبور به انجام تمرین‌های نظامی بودیم و تمامی این موارد با توهین‌ها و شکنجه‌ها و کتک همراه بود.

علی ابراهیم علی ابراهیم

سن: 27 سال

حکم: دوسال زندان

منطقه:  سند

در تاریخ 10 مارس نیروهای ویژه وارد سلول‌ها شود و با باتوم اقدام به کتک زدن زندانیان کردند. بخش عمده‌ای از این کتک ها نصیب من شد. یکی از زندانیان بدون این که من اطلاع داشته باشم، شکنجه‌هایی که بر ضد من صورت گرفته بود را در سایت‌های اجتماعی منتشر کرده بود. در پی این اتفاق من در تاریخ 11 مارس به ساختمان مدیریت زندان احضار شدم. آنها لباس‌های من را از تنم خارج کردند. این اتفاق در حضور عیسی الحودر و عبدالله عیسی و حسن جاسم رخ داد و آنها همراه با سیل عظیمی از فحش و ناسزا، اقدام به کتک زدن من با باتوم کردند. در پی این اتفاق من به ساختمان شماره 10 منتقل شده و به این ترتیب شکنجه‌های روزانه من به مدت سه ماه آغاز شد. من به صورت روزانه کتک می‌خوردم و مجبور به ایستادن روی پاها بودم یا از خوابیدن من طی ساعت های طولانی جلوگیری می‌شد. آنها لباس‌هایمان را با آب سرد خیس می‌کردند و ما را در هوای سرد رها می کردند. با گرم شدن هوا آنها به عمد کولرها را خاموش می کردند.

طی سه ماهه اول آنها ما را مجبور کردند تا با معجونی از قهره و افزودنی های دیگر خودمان را بشویم. ما تنها یک دست لباس در اختیار داشتیم و همین موضوع باعث شده بود دچار بیماری‌های پوستی شویم. مدت استفاده از سرویس‌های بهداشتی تنها یک دقیقه بود.

علی جاسم علی الغانمی

سن: 30 سال

حکم: 13 سال

منطقه: بنی جمره

در تاریخ 10 مارس تعداد زیادی از نیروهای پلیس به ساختمان شماره چهار که من در آن بودم، حمله کردند. آن‌ها از خشونت مفرط بر ضد زندانیان استفاده کردند. به گونه ای که یک ضربه شدید باتوم به سر من خورد. بعد از این که مرا به زور کتک ورزشگاه خارجی بردند، من را از سایر زندانیان جدا کرده و به گروهی از زندانیان مجروح ملحق کردند. سپس من به درمانگاه منتقل شدم. در آنجا نیز از سوی پرستاران و پزشک درمانگاه هدف ضرب‌وشتم قرار گرفتم.

در روز 11 مارس من را به ساختمان شماره 10 منتقل کردند. در آنجا نیروهای امنیتی به ما حمله کردند و ما را از سلول ها خارج کردند. به مجرد خروج از زندان‌ها ، آنها به ما حمله کرده و ما را مجبور کردند موهای سرمان را به طرز توهین‌آمیزی بتراشیم. بعد از آن دستور دادند که سینه‌خیز برویم و همزمان ضربات باتوم را بر بدن ما می زدند. سپس به ما دستور دادند که در مقابل دیوار بایستیم و شعارهایی را در حمایت از رژیم حاکم بحرین سر بدهیم. هم زمان آنها آب سرد روی ما می‌پاشیدند، ما از شدت سرما به خود می‌لرزیدیم.

 

اعترافات ساختگی و امضاهای اجباری

شب 27 مارس بود که من را به ساختمان مدیریت زندان بردند تا بازجویی کنند. به مجرد ورود من به این ساختمان نیروهای امنیتی به من حمله کرده و با سیم‌ برق به پشت و کتف من ضربه می زدند. آنها من را مجبور کردند تا تعدادی برگه را امضا کنم.  در روز اول می و ساعت 7 صبح ما را یکی یکی از سلول ها خارج کردن و برای تحقیقات و بازجویی به دفتر پلیس در ساختمان بردند. این اتفاق در شیفت کاری خالد صورت گرفت که اصالتی اردنی داشت. بازجوی ها پس از آن صورت می‌گرفت یکی از زندانیان آزاد شده در کنفرانس مطبوعاتی برخی مصیبت‌های زندانیان را فاش کرده بود. نیروهای امنیتی در انتقام این اقدام به شدت ما را کتک زدند. آنها به روی ما آب دهان می انداختند.

یکی از انواع شکنجه‌ها این بود که تیسیر آن را ایجاد کرده بود و در صورت ورود یک فرد پلیس به بخش، من مجبور بودم فریاد بزنم و کلمه ثابت را بگویم. اگر این کار را انجام نمی‌دادم، شکنجه می‌شدم یا طی ساعت های طولانی در برابر آفتاب قرار می‌گرفتم. همین موضوع باعث شده بود نتوانم در طول روز بخوابم، چرا که باید مواظب ورود نیروهای پلیس می بودم.  

مجموعه شکنجه زندانیان

از جمله شکنجه های زندانیان عبارت بود از:

  • آنها به زندانیان اجازه نماز خواندن و پخش اذان و همچنین روزه‌ گرفتن را نمی دانند.
  • ما مجبور بودیم طی ساعت‌های متوالی که گاه تا چند روز ادامه داشت، سرپا بایستیم.
  • ما از استحمام و استفاده از لوازم شخصی بهداشتی به مدت بیش از یک ماه منع ‌شدیم.
  • ما از رفتن به سرویس‌های بهداشتی منع می‌شدیم و تنها دوبار در روز به ما اجازه قضای حاجت داده می شد که هر کدام حدود یک دقیقه طول می کشید.
  • ما مجبور بودیم تمرین‌های سختی را انجام دهیم، علاوه بر این که باید برخی شعارها را تکرار می کردیم و سلام نظامی می دادیم.
  • ما از طریق دیدن شکنجه مستقیم زندانیان شکنجه روانی می‌شدیم. اتاق ما در مقابل درب خروجی بخش بود و در مقابل محوطه ساختمان قرار داشت.

ادامه دارد...