زندگی متفاوت یک زوج نابینا را بخوانید؛دیدن خوشبختی بدون چشم!
زوج نابینا شاید برای خیلی از ما یک ترکیب عجیب باشد اما در کشور تعداد زیادی از این زوجهای خاص وجود دارند.آقای پوریا نامدار و خانم مریم ریحانی، یکی از این زوجهای جوان هستند که به رغم محدودیتی که در زندگی عادی خوددارند، باهم تشکیل خانواده دادهاند.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، زوج نابینا شاید برای خیلی از ما یک ترکیب عجیب باشد اما در کشور تعداد زیادی از این زوجهای خاص وجود دارند.آقای پوریا نامدار و خانم مریم ریحانی، یکی از این زوجهای جوان هستند که به رغم محدودیتی که در زندگی عادی خوددارند، باهم تشکیل خانواده دادهاند و برعکس انتظار عمومی معتقدند همهچیز زندگیشان بر وفق مرادشان است. نامدار دانشجوی ترجمه زبان انگلیسی است و همسر او نیز که لیسانس روانشناسی دارد، اکنون درمقطع فوقلیسانس ترجمه زبان انگلیسی در حال تحصیل است. مردی شیرازی و خانمی تهرانی که در دانشگاه اصفهان باهم آشنا شده و ازدواجکردهاند.
قبل از هر چیز، رفتیم سراغ همین آشنایی و پرسیدیم که چطور باهم آشنا شدید؟
آقای نامدار: من کارم تدریس کامپیوتر و طراحی وبسایت است؛ همسرم در کلاس من دوره میدید. اخلاقیات ایشان را که دیدم شبیه خودم بود و خوشم آمد.
فقط نابینایان شاگرد شما بودند؟
نه؛ در کلاس من همه نوع افراد هستند؛ بینا و نابینا.
زندگی دو فرد نابینا سخت نیست؟
اینکه چقدر استقلال دارند مشکل نیست، اتفاقاً بهتر هم میتوانند همدیگر را درک کنند و مشکل زیادی پیش نمیآید.
چند زوج مثل خودتان میشناسید؟
زیادند ولی اکثراً مثل خانم خودم نبودند یعنی مثل ایشان مستقل نبودند تا از پسکارهایشان بربیایند، همسرم جسارت و مقاومت زیادی دارد.
ظاهراً الآن دانشجو هستید و به همین دلیل، هریک از شهر خود به اصفهان آمدهاید. بعد از اتمام تحصیل در اصفهان میمانید؟
نه؛ ما موقتاً اصفهان هستیم؛ بعد به تهران میرویم.
سختترین مسائل بهعنوان زوج نابینا در شهر اصفهان ازنظر شما چیست؟
اینکه کسی ما نابینایان را بهعنوان انسان قبول دارند؛ میگویند شما معلول هستید درحالیکه معلولیت محدودیت نیست. نهتنها شهروندان، حتی دولت هم ما را قبول ندارد. خیلی از امکانات موردنیاز ما را نمیدهند. از مشکلات اصلی ما، راه و ترابری است. مسیریابی برای ما خیلی سخت است. (خانم نامدار هم که بیشتر شنونده صحبتهاست، این حرف را قطعاً تائید میکند.)
بدترین خاطرهای که از زندگی خودتان داشتید چه بوده؟
یکبار دنبال کار خیلی مهمی رفتم. با یک سری افراد مواجه شدم که فقر فرهنگی داشتند. سر راهم ایستادند و گفتند آخی خدا مرگم بده، شما چشمات نمیبینه! (این جملات را او با لهجهای خاص ادا میکند) یعنی با این حرفش، آن روز به من ترحم کرد. خیلی از این ترحم ناراحت شدم. چون درست است چشمانم نمیبیند، ولی برای خودم شخصیتی اجتماعی دارم و نمیخواهم کسی ترحم کند؛ خیلی رنجیدهخاطر شدم.
چند وقت است که ازدواج کردهاید؟
دو سال است، خانوادههایمان البته خیلی مخالفت داشتند ولی خدا را شکر تفاهم ما، مخالفتهای آنها را برطرف کرد.
شما از دو شهر متفاوت هستید، اختلاف فرهنگی نداشتید؟
نه؛ من و همسرم میتوانیم خودمان را با تفاوتهای فرهنگی وفق بدهیم و خوشبختانه مشکلی در این زمینه نداشتهایم. چیزی که برای من ملاک بود اخلاق خوب خانمم بود که میتواند با همهچیز کنار بیاید.
بدترین خاطره در زندگی مشترک
نداشتیم.
بهترین خاطره زندگی مشترک شما
زمان آشناییمان برای من بهترین و مهمترین است.
چطور در دانشگاه درس میخوانید؟
خانم نامدار: در دانشگاه اصفهان نابینا زیاد است. با افراد عادی پیش میرویم، کتابها را اسکن میکنیم. کتابهای دانشگاهی افراد، هر یک رشته خاصی دارند و هر استادی کتاب خودش را تدریس میکند؛ برای همین ما ضبط و کتابها را اسکن میکنیم تا بخوانیم.
نابینایان از خط بریل استفاده میکنند؛ این خط یکزبان جهانی است یا فقط یک روش برای نوشتن است؟
زبان بریل زبانی جهانی است که میتوانیم زبان تمام کشورها را روی آن ترجمه کنیم، ولی این روزها کمتر استفاده میشود و هر زبانی برای خود ترجمه میشود.
مترجمی زبان باوجود نابینایی سخت نیست؟
نه؛ بستگی به علاقه فرد دارد؛ ما هم مثل بقیه افراد کتابها را مطالعه میکنیم.
برنامهنویسی چطور؟
آقای نامدار: نه؛ راحت هستم؛ اکثر کدها آماده است؛ مشکلی نیست.
شما از پیامرسانهای موبایلی هم استفاده میکنید؟
من خودم با شبکههای اجتماعی مخالفم، چون احتمال نشر ویروس به دستگاهها رادارند. احتمال هک شدن زیاد است، ولی چون خودم مربی هستم، یاد میدهم. ازلحاظ فرهنگی هم زیاد جا نیفتاده است؛ نه فقط ایران، بلکه در جهان هم استفاده درست از آن فرهنگسازی نشده است.
پیام شما به مردم چیست؟
مهم نیست که ما معلولیت داریم یا نه؛ مهم نیست که محدودیتهای جسمی داریم یا نه. سه رکن اصلی ایمان به خدا، تلاش و امید به زندگی میتواند زندگی را بهراحتی پیش ببرد. من در اجلاسهایی که به زبان انگلیسی دارم، همیشه یک شعار را میگویم؛ شعاری که ترجمه فارسی آن میشود؛ نابینایی محدودیت نیست.
الگوی شما در بحث افراد نابینا کیست؟
آقای نامدار: الگوی خاص نابینا نداشتم؛ اما بینایان زیادی بودند که بخواهم الگو بگیرم.
خانم نامدار: بسته به علایق خودم بوده و سعی کردم به چیزی که تمایل دارم برسم. فرد خاصی را الگو قرار ندادم؛ از هر جا یا هرکسی، نکته خاصی بوده استفاده کردم.
در خانواده فقط شما نابینا هستید؟
آقای نامدار: بله.
خانم نامدار: بله.
برخوردهای خانواده با شما چطور بوده است؟
کم پیش میآید منطقی برخورد کنند، آنها همیشه نگران ما هستند. باور نمیکنند که پیشرفت کردهایم و مستقل هستیم.
در بحث برنامهنویسی، نرمافزارکامپیوتری مناسب نابینایان بهاندازه کافی در بازار وجود دارد؟
بد نیست؛ اما یک سری نرمافزارهای محبوبی هم که وجود دارند با توجه به شیوه برنامهنویسی که در آن بکار برده شده است برای نابینایان دسترسپذیر نیستند، مثل تلگرام.
ظاهراً شما شغل موردنظر خودتان را پیدا کردهاید؛ از درآمدتان راضی هستید؟
بد نیست. همهچیز بستگی به علاقه دارد؛ با توجه به کلاسهایی که برای افراد گذاشتیم، بهعنوان دورههای ترجمه زبان بهصورت آنلاین.
انجمن یا جمعی از روشندلان عضو هستید؟
در مرکز نابینایان دانشگاه اصفهان هستم ولی همسرم فارغالتحصیل شده دیگر عضویت ندارد.
بهزیستی به شما خدماتی هم میدهد؟
نه؛ اصلاً هیچی. میخواهم صریح بگویم، بهزیستی کاری به افراد معلول ندارد.
شما در مترجمی زبان در حوزه فضای بینالمللی، با مخاطبانی از کشورهای مختلف دنیا مرتبط هستید؛ برخورد با نابینایان در خارج از کشور را چطور میبینید؟
با افراد نابینا درکشورهای خارج ارتباط دارم. میگویند برخوردهای انسان دوستانه میشود. بسیاری از رفتارها پخته و بسیار جا افتاده است و از روی ترحم نیست.
نابینای خاص که کار شاخص داشته، به خاطر دارید؟
خانم نامدار: افراد زیادی بودند؛ مثلاً چند وقت پیش در سایت نابینا زده بود، یکی از آقایان بهتنهایی کوهنوردی میکند، قلههای ایران و کشورهای دیگر را بهتنهایی فتح کرده بود یا خانمی که با زبان سوزن نخ میکند.
شما از اول نابینا بودید؟
خانم نامدار: بیناییام بهتر بود در دوره راهنمایی، ولی الآن کمتر شده است. به دلیل فشار چشمی، به شکلی که الآن شما را که در فاصله بسیار کم از ما ایستادهاید، میتوانم بهصورت کاملاً ناواضح ببینم.
آقای نامدار: از همان ابتدا نابینا بودم
مهمترین کاری که فکر میکنید در زندگی انجام دادید چه بوده؟
آقای نامدار: اینکه توانستم به هم نوع خودم خدمت کنم؛ اینکه افراد مثل خودم را به کامپیوتر علاقهمند کنم.
خانم نامدار: توانستم روی پای خودم بایستم و استقلالم را در هر شرایطی حفظ کنم؛ کسانی را که ترس در جهتیابی و رفت آمد داشتند، به استقلال رساندم.
کتاب هم ترجمه کردهاید؟
آقای نامدار: بله؛ کتاب داستان سفیدبرفی را برای دل خودم ترجمه کردم ولی منتشر نکردم و در کنار آن، چند بازی انگلیسی را هم ترجمه کردهام.
قصد بچهدار شدن دارید؟
بله؛ ولی فعلاً نه.
فکر نمیکنید مراقبت از بچه برای پدر و مادر نابینا سخت خواهد بود؟
آقای نامدار: استقلال پدر و مادر نابینا مهمترین نکته است تا بتوانند فرزند خودشان را تربیت کنند؛ افراد نابینای زیادی بودند که بچهدار شدند و زندگی موفقی هم دارند.
برخورد دانشگاه و استادان در دانشگاه چطور بود؟
خانم نامدار: به نسبت خوب است.
تا حالا شده خیلی ناامید بشوید؟
آقای نامدار: بله، بخصوص وقت ازدواج؛ چون از اینکه بتوانم به همسرم برسم ناامید شده بودم.
در زمان ناامیدی چه میکنید؟
حضرت زهرا (س) را صدا کردم. من وقتی ناراحت میشوم بهتنهایی پناه میبرم.
چرا حضرت زهرا (س)؟
به ایشان ارادت خاصی دارم؛ آرامش میگیرم.
خانم نامدار: من با امام زمان (عج).
خانم نامدار: قبل از ازدواج خیلی فشار روی من بود؛ گریه میکردم یا گاهی نمازم را دیرمیخواندم، ولی نصف روز میگذشت، به حالت عادی برمیگشتم.
چند تا دوست دارید؟
آقای نامدار: یکی که بیناست.
خانم نامدار: چندنفری هستند.
منبع: صبح نو
انتهای پیام/