مواجهه فکری و فرهنگی، وظیفه حوزه علمیه در برابر غرب است
حجتالاسلام آقاجانلو در بیان وظیفه حوزه در مواجهه با غرب گفت: آن چیزی که وظیفه حوزه است، اولاً و بالذات مواجهه فکری و فرهنگی است. حوزه باید غرب را تا آنجا که ممکن است دقیق و عمیق بشناسد، بعد به سنت خود برگردد و آن را به استنطاق بیاورد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، دومین جلسه از درسگفتارهای مدرسه آفاق ویژه مدارس علمیه با عنوان دوره آموزشی «فردایی دیگر» به همت مؤسسه علمی فرهنگی آفاق حکمت با موضوع «ضرورتها، ابعاد و لوازم مواجهه فکری و فرهنگی حوزه و روحانیت با غرب» و با سخنرانی حجتالاسلام امیر آقاجانلو از مدرسان و پژوهشگران حوزه علمیه قم و با حضور طلاب مدرسه معصومیه برگزار شد.
حجتالاسلام آقاجانلو اظهار کرد: اولین نکتهای که باید به آن توجه کنیم این است که چرا برای ما مواجهه با غرب اینقدر اهمیت یافته است و نه شرق و نه هیچ جای دیگر؟ در واقع این توجه به واسطه غلبه و سیطرهای است که غرب مدرن پیدا کرده و زندگی ما را نیز تحت تأثیر قرار داده و در برگرفته است. امروز یکی از دستهبندیهای موجود و مشهور در مواجهه با غرب از دستهبندیهای معرفتشناختی الگو میگیرد و البته خالی از اشکال نیست. طبق این تقسیمبندی، سه نوع جریان در مواجهه با غرب وجود دارد: 1. جریانهای غربپذیر که شامل افرادی مانند ملکمخان است که غرب را دربست میپذیرند. 2. جریانهای غربستیز که در ستیز و مخالفت با غرب هستند و برخی جریانهای سلفی و سنتی را در آن قرار میدهند. 3. جریانهای غربگریز که سعی میکنند مواجههای با غرب نداشته باشند و بهگونهای از غرب فرار کنند و شامل برخی جریانات سنتی حوزوی میشود. 4. جریانهای غربگزین که به صورت گزینشی با غرب مواجه میشوند.
وی تأکید کرد: اولین اشکال این تقسیمبندی این است که وقتی در کنار بقیه دستهها گفته میشود غربگزین، پیشاپیش این دسته را بالاتر نشانده است. کسی پیدا نمیشود که بگوید من غربگزین نیستم! تمام جریانات فکری کشور در ساحتهای مختلف از مدرنیته بهرهمند میشوند؛ حتی جریانهایی که مخالف مدرنیته و به دنبال عبور از آن هستند. اشکال دوم این است که موجب سادهسازی مسأله میشود. در واقع، ما این تقسیمبندی را فرض میگیریم و مصادیق را بر آن تحمیل میکنیم؛ مثلاً بسیاری از جریانهای سنتی و حتی سلفی را میبینیم که تمتعاتشان از غرب و تکنیک آن، کمتر از سایر جریانها نیست. اشکال سوم این است که خود جریانها و افراد راضی نمیشوند تا ذیل این دستهها قرار بگیرند. اشکال چهارم این تقسیم این است که ملاک خاصی ندارد. اشکال دیگر این است که خود مفهوم «غرب» در آن روشن نیست. یک فرض این تقسیمبندی این است که گویا غرب یک کل است که میتوان در مورد آن نظر داد؛ درحالیکه بسیاری این مطلب را نمیپذیرند. اگر غربشناسی کنیم، دیگر اینقدر این مسأله برای ما بغرنج نخواهد بود؛ مشکل ما این است که در مورد غرب نمیدانیم با چه چیزی در طرفیم و تصویری که از رسانهها گرفتهایم را غرب میپنداریم.
لایههای مواجهه با غرب
این مدرس حوزه علمیه در رابطه با جریانشناسی مواجهه با غرب، بر اساس لایههای مواجهه، تقسیمبندی دیگری را مورد توجه قرار داد و گفت: گاهی ما در لایه تکنیک و ابزار با غرب مواجه میشویم و آن را یاد میگیریم و یا وارد میکنیم. در این لایه ما مواجهههای زیادی داشتیم. جلال آل احمد وقتی از مواجهه با غرب صحبت میکند، این لایه را منظور دارد. لایه دوم، سطح فرهنگ و رفتار و عرصه سبک زندگی است. در لایه سوم ما با مسائل امنیتی، سیاسی و نظامی غرب مواجهیم که کریهترین چهره غرب است. چهارمین و بنیادیترین لایه، لایه فلسفی و فکری غرب است.
حجتالاسلام آقاجانلو خاطرنشان کرد: هرکدام از لایههای مواجهه با غرب، اقتضائات خاص خود را دارد و باید متناسب با همان لایه با غرب برخورد کرد. در مواجهه تکنیکی و ابزاری، شاید خود ابزار و تکنیک آن روح کفر را نداشته باشد، اما در سبک زندگی ما تأثیر میگذارد و سبک زندگیای که از غرب میآید، نوع فرهنگ، رفتار و اعتقادات خاص خود را هم میآورد؛ در این لایه باید برخورد ما فرهنگی باشد. عرصه اجتماعی، امنیتی و سیاسی که عرصه درگیری منافع است، نه جای کار فرهنگی است و نه کار فلسفی. بنابراین نباید این لایهها را با هم خلط کنیم. مهمترین و محوریترین لایه مواجهه با غرب، لایه فکری و فلسفی است. در این لایه باید متخصصین وارد شوند و باید زبان آن را داشت. باید دقت کرد که فلسفه با علم تفاوت دارد؛ فلسفه مجموعه مسائل نیست؛ در حالی که ما با فلسفه هم مانند فقه که مجموعهای از مسائل است مواجه میشویم. فلسفه، فهمی است که تبدیل به آن مسائل میشود. فلسفه، نحوه سلوک انسان است. فلسفه ملاصدرا نحوه سلوک انسان اسلامی و ایرانی است و فلسفه غرب، نحوه سلوک و زندگی انسان غربی. صدرا اسم کتابش را هم اسفار میگذارد چون قرار است انسان را به یک سفر ببرد.
مسیر مواجهه حوزه با غرب
حجتالاسلام آقاجانلو در بیان وظیفه حوزه در مواجهه با غرب بیان داشت: آن چیزی که وظیفه حوزه است، اولاً و بالذات مواجهه فکری و فرهنگی است. امور مختلفی در نحوه مواجهه حوزه با غرب تعیینکننده هستند. گاهی چون غرب را دیگری خودمان میدانیم از همان ابتدا یا میگوییم حرفی برای گفتن ندارد و آن را جدی نمیگیریم و یا از همان ابتدا میخواهیم آن را رد کنیم که در این صورت نه فهمی از فلسفه غرب به دست میآید و نه نتیجهای دربر خواهد داشت. حوزه باید غرب را تا آنجا که ممکن است دقیق و عمیق بشناسد، بعد به سنت خود برگردد و آن را به استنطاق بیاورد.
آسیبشناسی مواجهه ما با غرب
وی به آسیبشناسی مواجهه با غرب پرداخت و گفت: در مسأله مواجهه فلسفی ما با غرب، در پنج یا شش دهه اخیر اتفاقات خوب و بد زیادی افتاده است. اتفاقات خوب مانند عدهای از نسل جدید طلاب جوان که این فلسفهها را به خوبی یاد میگیرند و با پایبندی به سنت خودمان کارشان را ادامه میدهند؛ اما اشتباهات و آسیبهایی هم وجود داشته است. یکی از اشتباهات ما در فهم فلسفه غرب، جایگزینی فلسفه علم به جای فلسفه غرب بوده است. آقای سروش با بسط فلسفه علم و فلسفه پوپر در دانشگاهها و حوزه، به عنوان فیلسوف در کشور مطرح شد و ما فلسفه علم را بهعنوان و به جای فلسفه غرب شناختیم؛ حالآنکه فلسفه علم در مقابل متافیزیک است. فلسفه علم مدعی است که تاریخ، تاریخ فلسفه و اندیشه فلسفی نیست، بلکه تاریخ علم است. بستر این نوع فهم در فلسفه تحلیلی است. بعد از آن سراغ فلسفههای مضاف رفتیم و الگویی ریخته شد که مثلاً از فلسفه محض (مثلاً فلسفه صدرا) فلسفه مضاف (فلسفه فیزیک و شیمی و حقوق) بیرون میآید و از فلسفه مضاف نیز علم بیرون میْآید؛ درصورتیکه همیشه اینطور نیست که علوم از دل فلسفههای مضاف بیرون بیاید، بلکه برخی علوم از فلسفههای مطلق بیرون میآید. این باور، ما را دچار سردرگمی و درگیر مسیر بیراهه کرد. علم برای تولید شدن نیازی به این سهگانه ندارد. فلسفههای مضاف، علم درجه دوم است؛ یعنی اینکه برگردیم و دوباره به امری نگاه کنیم.
این مدرس حوزه افزود: آسیب دیگر این است که فکر میکنیم تمام مباحثی که در غرب، به نقد غرب میپردازد به ما کمک میکند. برای مثال تمام آثار فوکو که فیلسوفی پستمدرن است در ایران ترجمه شده است. غافل از اینکه آنگونه که فوکو مدرنیته را نقد میکند، از دین و سنت ما هم چیزی باقی نمیماند. بر شاخ نشستهایم و بن میبریم.
انتهای پیام/