«خواب باران» تازهترین اثر وجیهه سامانی
«خواب باران» عنوان تازهترین رمان وجیهه سامانی است که از سوی انتشارات کتابستان معرفت منتشر شد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، تازهترین رمان وجیهه علیاکبری سامانی با عنوان «خواب باران» از سوی نشر کتابستان معرفت که بهعنوان ناشر برگزیده شناخته شده بود منتشر و روانه بازار شد.
سرنوشت بازیهای عجیب و غریبی دارد، مثلاً اگر آن نیمهشب بهاری، «هما» پشت در هر خانه دیگری رگ دستش را زده بود؛ شاید سرنوشتش چیز دیگری میشد.
شاید اصلاً زنده نمیماند تا بین شک و یقین و ایمان به مهربانی خدا، عاجزانه دست و پا بزند و با تمام تلخیها و سیاهیهای کفر و عنادش، اسیر چهاردیواری تنگ و تاریکی میشد که مشتی خاک او را از دنیای زندگان جدا میکرد.
اما اینکه دست سرنوشت او را از میان تمام در و دیوارهای سنگی و سیمانی، و از میان آنهمه کوچه پسکوچههای شهر، پشت در خانهای کشیده بود که آدمهای قصهاش عزیزخانم و حسام بودند، برای این بود که مسیر زندگیاش جور دیگری رقم بخورد.
رمان «خواب باران» بهقلم وجیهه سامانی؛ با نثر و بیانی لطیف و روان، و نگاهی واقعبینانه به مسائل اخلاقی اجتماعی جوانان، تلاش میکند در پس قصهای عاشقانه، تعریفی درست و واقعی از سرنوشت و قضا و قدر ارائه کند و مرز باریک میان تردید و ایمان را بهدرستی به تصویر بکشد.
«خواب باران» رمانی است در 200 صفحه با مضمون دینی ــ اجتماعی که انتشارات کتابستان در روزهای پایانی سیامین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران، آن را روانه بازار نشر کرد.
بریدهای از رمان:
گذشته برایش زمان و مکان نبود که پشت سر جا مانده باشد و زیر گردوغبار فراموشی، محو و ناپدید شود. گذشته تمام خاطرات و احساساتی بود که وجودش را پر کرده بود، مثل آینهای که تصویرها را در خود منعکس میکرد، همهجا مقابلش بود و مدام در ذهنش تکثیر میشد.
نمیتوانست از آن فرار کند. نمیتوانست آن قسمت از زندگیاش را بکند و دور بریزد و انگار که هرگز نبوده، به جریان سیال و بیدغدغه زندگی بپیوندد.
برای یک لحظه دلش هوای آغوش گرم مادرش را کرد. دلش میخواست حالا مادرش آنجا بود تا سر روی شانهاش بگذارد و یک دل سیر گریه کند. دستهای زبر و کارکردهاش را توی دست بگیرد و به سر و صورت بکشد. اما مادرش مرده بود و این آرزویی محال بود. باید با این واقعیت کنار میآمد. نمیتوانست انتظار معجزه داشته باشد. خاک سرد بود و خاکهای انباشته شده روی مزار، مصیبتدیده را دلکن و صبور میکرد. اما هما هنوز مزاری ندیده بود که خاکش او را سرد کند، هنوز خاکی ندیده بود که سرمایش او را دلکن کند. هنوز داغ مادرش تازه بود، مثل روز اول... .
انتهای پیام/*