مرحوم دولابی: آخرت، شب ندارد
مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: آخرت، شب ندارد. غصه ندارد. شب یعنی غصّه و هجران و حزن و اندوه درونی. قیامت؛ شب و روز، هر دو روز است – چون قیامت است و کار تمام شده است.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: آخرت، شب ندارد. غصه ندارد. شب یعنی غصّه و هجران و حزن و اندوه درونی. قیامت؛ شب و روزف هر دو روز است – چون قیامت است و کار تمام شده است.
شبهای دنیا شب است، روزهایش هم شب است. آخرت، روزهایش که روز است، شبهایش هم روز است. آخرت یعنی آن جایی که همیشه هست. دنیا، فقرش فقر است، غنایش هم فقر است. آیا چنین نیست؟ آیا در دنیا هر کس غنیتر است فقیرتر نیست؟ آخرت؛ غنایش که غناست، فقرش هم غناست. الفقرُ فَخری. دنیا؛ علمش جهل است، جهلش هم که جهل است. آیا این طور نیست؟ آخرت چگونه است؟ همانطور است که علی(ع) گفت. در دنیا هستید، اما چون توجهتان به آخرت است؛ علمش که علم است، جهلش هم علم است. مگر عیب دارد که آدمی چیزی را نداند؟ نمیدانم، خود، نصف علم است. اگر دوبار بگویید نمیدانم، همه علم است. راحت یله میدهید و مینشینید. همین طور دنیا، مرضش مرض است، صحتش هم مرض است. دنیای پست را میگویم که سزاوار مذمّت است، نه آن دنیایی را که آن فرد در پیش حضرت امیر(ع) مذمّت کرد. دنیای سالم که همان آخرت است، صحتش صحّت است، مرضش هم صحّت است. آدمی مریض که میشود کیف میکند. وقتی که نفس او در رختخواب تب میکند – تب محبّت – این قدر قشنگ است! خنک هم هست. هر تبی داغ است مگر تب محبت که سرد و خنک و شیرین و لذیذ است. مرد، وقتی تب می کند همه زمین و همه مخلوقات خدا را میشوید و پاک می کند.
محبّت هم تب میکند. هر چیزی یک تبی دارد و آن تب، خیلی مقام دارد. بچههای شیری تب میکنند. تب، انسان را چه در دنیا و چه در آخرت میسازد. کوهها را میسازد. کوهها سالی دو بار تب میکنند؛ اوراق میشوند و سنگ بیرون میدهند که بر روی جادهها هم میافتد. آن وقت در میان آن تبف طلا و جواهر رشد میکند. سالی دوبار این تب، چند روز و چند وقت روی میدهد؛ وقتی که کوهها نفس میکشند و از تب، سنگها را بیرون میریزند.
دوست و دوست خیلی نزدیک است. همین دوستان مجازی را در دنیا دیدهام؛ از خانهاش راه میافتد و میل میکند به خانه دوستش برود و وقتی میرسد میبیند او هم از خانهاش به طرف خانه او راه افتاده است. از اهل خانهاش میپرسد فلانی کجاست؟ میگویند همین الان طرف خانه شما آمد. عجب! تازه این مجاز است. حقیقت چطور است؟ حقیقت! آب هم که میخورند با هم قاطیاند. هر جا این آب بخورد، آن هم میخورد. اگر این بخورد او هم میخورد. خیلی قشنگ به هم بستهاند.
طوبی محبت؛ جلد چهارم - ص 57
مجلس حاج محمد اسماعیل دولابی