پسرم اجازه نداد اسلحه‌ام روی زمین بماند

پسرم اجازه نداد اسلحه‌ام روی زمین بماند

پدر شهید خود از رزمندگان دفاع مقدس است. از ایشان می‌خواهم کمی از دوران رزمندگی‌اش بگوید: «من متولد ۱۳۲۸ هستم و از سال ۱۳۶۰ به امر امام خمینی که باید جبهه‌ها را پر کنید، داوطلبانه راهی مناطق جنوب و میدان جهاد شدم.

به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، برای دیدار و مصاحبه با خانواده شهید مدافع حرم محسن کمالی دهقان به استان البرز رفتیم. منزل شهید در باغستان کرج واقع است. پیشتر با هماهنگی یکی از همرزمانش آشنایی مقدماتی با خانواده شهید صورت گرفته بود. به خانه‌شان که رسیدیم، پدرش با گرمی به استقبالمان آمد و مهربانی و خونگرمی مادر شرمنده‌مان کرد. شهید محسن کمالی دهقان جوانی از نسل بعد از دفاع مقدس بود که جهاد و غیرت دینی‌اش او را رهسپار جبهه مقاومت اسلامی کرد. گزارش «جوان» از حضور در خانه شهید کمالی دهقان و گفت‌وگو با پدرش یدالله کمالی دهقان را پیش‌رو دارید.

        
    مراسمی که شگفت انگیز بود


اولین نکته‌ای که در خانه شهید کمالی دهقان جلب توجه می‌کند، ویترین وسایل اوست که توسط خانواده با نظمی خاص چیده شده‌اند. از لوح‌های تقدیرش گرفته تا عکس‌ها، چفیه، تصاویر شهدا و پول‌های نوعیدی سال 1394 (سال شهادتش) که در لابه‌لای اوراق قرآن به یادگار مانده، همگی در این ویترین دیده می‌شوند. در کنار این نمایشگاه کوچک نیز قاب عکس دیدار پدر شهید با مقام معظم رهبری قرار دارد.


دیدن این تصویر، اولین سؤال را در ذهنم تداعی کرد و از پدر در خصوص دیدارش با حضرت آقا پرسیدم که ایشان پاسخ می‌دهد: «بعد از شهادت محسن سعادت دیدار با امام خامنه‌ای عزیز برایمان فراهم شد. در اثنای گفت‌و‌گو با آقا از ایشان خواستم تا سی دی مراسم تشییع شهید را که با خودم برده بودم را در فرصتی مناسب ملاحظه کنند. برای من مراسم تشییع شهیدم بسیار شگفت انگیز بود. به ایشان هم گفتم مردم رجایی شهر و کرج برای محسن سنگ تمام گذاشته بودند. گویی شهادت محسن اثر عجیبی در منطقه گذاشته بود. خدمت شان هم عرض کردم که در طول جنگ تحمیلی من این عظمت را در تشییع هیچ شهیدی ندیدم. با توجه به اطلاع رسانی محدودی که انجام شده بود مراسم پرشکوهی برگزار شد. از ابتدای رجایی شهر تا فلکه سیزدهم همه مغازه‌دارها کرکره مغازه‌شان را به حرمت تشییع شهید پایین کشیده بودند و در مراسمش شرکت کردند. کسی فکر نمی‌کرد با توجه به محدودیت اطلاع رسانی این مراسم خودجوش اینگونه برگزارشود. مردم از همه اقشار و با همه عقاید و تیپ‌های مختلف در این مراسم حضور داشتند. آنها آمدند تا بگویند شهید متعلق به جبهه و قشر خاصی نیست.»


خانه شهید کمالی دهقان با زیبایی معنوی‌اش چنان آرامش بخش است که تا مهمان خانه شان نشوید این حس و حال را از میان سطور کلمات و لغات درک نخواهید کرد. در ادامه پدر شهید می‌گوید: «محسن متولد بهمن ماه 1363 و فرزند سوم من بود. من چهار فرزند داشتم که محسنم در سال 1394 در نبرد با تکفیری‌ها به شهادت رسید.»


    مسئول پادگان بعلبک لبنان


پدر شهید خود از رزمندگان دفاع مقدس است. این نکته را از لابه‌لای صحبت‌هایش متوجه می‌شوم. از ایشان می‌خواهم کمی از دوران رزمندگی‌اش بگوید: «من متولد 1328 هستم و از سال 1360 به امر امام خمینی که باید جبهه‌ها را پر کنید، داوطلبانه راهی مناطق جنوب و میدان جهاد شدم و تا سال 1361 یعنی قبل از عملیات والفجر مقدماتی مسئول اردوگاه پشتیبانی قدس جنوب و در خدمت رزمندگان بودم. اما کمی بعد بنا به حساسیت شغلی و مسئولیتم در محل کار به درخواست مسئولان به پشت جبهه برگشتم. سال 1362 دوباره به دعوت سپاه به غرب کشور رفتم و در قرارگاه حمزه و سردشت فعالیت ‌کردم. برای بار سوم سال 1365 باز به دعوت سپاه مأموریت پیدا کردم به لبنان اعزام شوم. من تا سال 1367 در لبنان در خدمت رزمندگان حزب الله انجام وظیفه می‌کردم. مسئول پادگان بعلبک به عنوان یکی از بزرگ‌ترین پادگان‌های نظامی این کشور بودم.»


  مکارم اخلاق


از گفته‌های پدر شهید فهمیدم که خط جهاد در خانواده کمالی دهقان موروثی است. سال‌ها پیش پدر این خانواده رزمنده جبهه مقاومت اسلامی می‌شود و برای دفاع از اسلام ناب محمدی در آن سوی مرزها خدمت می‌کند و سال‌ها بعد پسرش محسن اسلحه پدر را برمی‌دارد و راهش را ادامه می‌دهد. از پدر شهید می‌پرسم به نظر شما آقا‌زاده چه شاخصه اخلاقی داشت که شهادت نصیبش شد؟ پاسخ می‌دهد: «به جرئت می‌توانم بگویم محسن یک نمونه کامل از اخلاق اسلامی را دارا بود. بسیار خوش اخلاق و با سخاوت بود. خوش سخن و خوش گفتار هم بود. نه اینکه چون پدرش هستم بخواهم از او امروز که شهادت نصیبش شده تعریف کنم، نه! همه آنها که با محسن معاشرت داشتند صحبت‌های من را تأیید می‌کنند.»
پدر شهید ادامه می‌دهد: «محسن هرگز باعث رنجش کسی نمی‌شد. اهل بخشیدن مال بود. بی‌درنگ می‌بخشید. بی‌هیچ توقعی. محسن بسیار مؤدب و مهربان بود. کسی از اهل خانه صدای بلندش را نشنید. نجابت عجیبی داشت. این پسر جاذبه زیادی داشت و هیچ گاه کسی را از خودش دفع نمی‌کرد. جوانان زیادی را به مسجد و بسیج جذب می‌کرد. به فاصله چند روز بعد از شهادتش جوانی پیش من آمد و خاطره جالبی از پسرم تعریف کرد. آن جوان می‌گفت: دزد مغازه‌ام را سرقت کرده بود با اینکه تنها چند روز از آشنایی ام با شهید می‌گذشت، اما آقا محسن کارت عابر بانکش را به من داد و گفت برو هر چه دوست داری برای مغازه تهیه کن. آن جوان می‌گفت من تا آن روز بسیج نمی‌رفتم اما بعد از این اقدام محسن به بسیج رفتم و امروز چهار سال است که بسیجی هستم و در فعالیت‌های بسیج شرکت می‌کنم بدون اینکه حتی کارت عضویت بگیرم. الحمدلله وضع مالی خوبی هم دارم. یکی دیگر از اقداماتی که ما بعد از شهادت محسن متوجه آن شدیم سرکشی به خانواده شهدای دفاع مقدس بود که گمنام هستند. ایشان ضمن سرکشی هر کاری که مادر شهدا نیاز داشتند برایشان انجام می‌داد».


    شاد کردن دل مستمندان


مادر شهید تا این لحظه ساکت است و تا می‌خواهد از پسرش بگوید، گریه امانش نمی‌هد. اما اشاره‌ای به لباس‌های خاکی آقا محسن می‌کند. از پدر شهید ‌در این خصوص می‌پرسم و می‌گوید: «پسرم چند باری با لباس‌های گچی و خاکی به خانه می‌آید. مادرش می‌پرسد تو که بنا نیستی چرا لباس هایت اینطور شده‌اند. محسن فقط لبخند می‌زند و چیزی نمی‌گوید. گویی بی‌خبر از ما، خانواده‌های محروم کرج را شناسایی و بعد از پی بردن به مشکلاتشان به آنها رسیدگی می‌کرده و برای آنها حمام می‌ساخته است.


محسن دوست داشت مردم محروم را خوشحال کند، لذا در محله بررسی می‌کرد و بچه‌هایی که تنها بودند را جذب می‌کرد. از مردم محروم گرفته تا بچه‌های افغانستانی. یکی از افتخارات پسرم این بود که با بچه‌های فاطمیون همراه شد. این اواخر می‌گفت آقا فرمودند به اینها باید رسیدگی شود.


    پای ثابت خاطرات جبهه


در اثنای گفت‌وگو به اتفاق پدر و مادر شهید به اتاق آقا محسن می‌رویم. اتاقی که همه دیوارهایش با عکس خود او تزئین شده است. ارادت شهید کمالی دهقان به شهدا از میان تصاویری که در اتاقش نصب شده بود، مشخص است. پدر شهید در این باره می‌گوید: «پسرم همیشه پای خاطرات، حرف‌ها و واگویه‌های من از جنگ و جبهه می‌نشست و بسیارمشتاق بود که از آن دوران بداند. با بسیاری از دوستان و همرزمان جنگ من باب رفاقت باز کرده بود. آنها هم محسن را دوست داشتند. با یکی از بچه‌های حزب الله لبنان که رفت و آمد داشتیم بسیار رفیق شده بود. محسن خیلی ایشان را دوست داشت. وقتی خبر شهادت محسن به گوش آن دوست لبنانی رسید با همه مشغله‌هایی که داشت خود را به مراسم تشییع پیکر محسن رساند تا رسم رفاقت را به جا آورد. پسرم طبق وصیت خودش در بهشت معصومه(س) در کنار مزار مادربزرگش به خاک سپرده شد. محسن همه امید مادربزرگش بود. خیلی به هم علاقه داشتند.»


    روزهای دلتنگی


کمی به عقب‌تر برمی‌گردم و از خانواده شهید مدافع حرم می‌خواهم از چرایی راهی شدن محسن برایم بگویند. از اینکه تصمیم محسن برای مدافع حرم شدن از روی شوق جوانی بوده یا دلیل دیگری داشته است پدر پاسخ می‌دهد: «من و خانواده شناخت کافی نسبت به امنیت کشورهای اسلامی و جهان اسلام داشتیم. می‌دانستیم که استکبار جهانی برای از بین بردن مقاومت اسلامی با تمام توان وارد میدان شده است. محسن در اوج جوانی با تعصب ملی و غیرت دینی راهی را انتخاب کرد که در انتهایش به آرزویش رسید. من این مسیر را سال‌ها پیش رفته بودم و می‌دانستم که انتهای این مسیر یا اسارت است یا شهادت و یا جانبازی. احتمال شهادت محسن را هم می‌دادم اما هرگز جلوی تصمیمش نایستادم و افتخار شهادت نصیب فرزند ما شد. افتخار مااین بود که خانواده کمالی دهقان‌ها هم سهمی از امنیت ایجاد شده در منطقه و جبهه مقاومت اسلامی داشته باشند. شرایط امروز کشور ما شرایط خاصی است. ما در منطقه‌ای هستیم که دور تا دورمان را ناامنی و اغتشاش و کشتار گرفته است. اما درامنیت کامل زندگی می‌کنیم. ما باید یادمان بماند که این امنیت را مرهون و مدیون خون شهدا و جانبازان جبهه مقاومت اسلامی هستیم. محسن راهی شد. اولین اعزامش سال 1392 بود. آمد و بعد مجدد در سال 1393 راهی شد. ما بی‌صبرانه روزها را می‌شمردیم تا اینکه این بار هم با خاطراتی از شهدا و جبهه مقاومت اسلامی بازگشت. آخرین اعزامش در 6 فروردین ماه سال 1394 بود که به سوریه اعزام شد. محسن در 27 فروردین سال 1394 درجاده دمشق،حماء به حلب منطقه خناصر(روستای خناصر) به شهادت رسید. خبر شهادتش را هم برادرش به ما داد. می‌دانستیم راهی را که محسن رفته، برگشتش با خدا‌ست.»


پدر شهید ادامه می‌دهد: «جوانانی که در دفاع مقدس به میدان جهاد می‌رفتند، روحیه انقلابی داشتند. یکسری برای خودشان وظیفه انقلابی می‌دانستند که باید از وطنشان دفاع کنند که بسیار هم ارزشمند بود اما امروز که ما در مرزهای‌مان جنگی نداریم جوانان ما هزاران کیلومتر آن طرف‌تر در غربت و شرایط سخت منطقه‌ای به مصاف دشمنان می‌روند. آن زمان در جنگ با عراق جبهه ما مشخص بود. ما این طرف و حزب بعث آن طرف بود. حمایت داخل کشور هم نسبت به رزمندگان اسلام وجود داشت و خطری از پشت سر نبود ولی الان در سوریه و عراق با همه مشکلات موجود گروهک‌های مخالف در داخل و حمایت استکبار جهانی از داعش و تروریست‌ها از خارج و غربت و دوری از وطن، جنگیدن را سخت کرده است. همه این عوامل ارزش کار این عزیزان را بالا می‌برد.


اینگونه است که رهبری می‌فرمایند این شهدای مدافع حرم اجر دو شهید را می‌برند. این را باید درک کرد، مدافعان حرم دشمن مقاومت اسلامی را در هزاران کیلومتر آن طرف‌تر از مرزهای کشور زمینگیر کرده‌اند. ما امن‌ترین کشور را در منطقه داریم که حاصل خدمات و فداکاری مدافعان حرم و شهداست».


    گله شهید از جوانان


در پایان پدر شهید از سفارش‌های محسن برایمان می‌گوید: «یکی از توصیه‌های مهم شهیدم این بود که هرگزمساجد را خالی نگذارید و نماز اول وقت بخوانید. اما پسرم یک گله هم از جوانان داشت می‌گفت یک بسیجی نباید نماز اول وقتش را به تأخیر بیندازد و مسجد را خالی بگذارد.
همیشه می‌گفت نباید برخورد بدی با مردم داشته باشید، اگر امر به معروف و نهی از منکر می‌کنید باید با حسن خلق همراه باشد. نکته مهم این بود که محسن اهل عمل بود و با عمل کردن مردم را جذب می‌کرد. از این رو حرف‌هایش به دل مردم می‌نشست. محسن در انجام کار خیر بی‌ریا بود و کسی متوجه آن نمی‌شد. مسجدبان می‌گفت وقتی همه مراسم‌ها در مسجد به پایان می‌رسید و همه می‌رفتند محسن همراه من می‌ماند و همه مسجد را تمیز می‌کرد بدون اینکه کسی او را ببیند. به نظر من همه این کارها باعث شد تا به درجه شهادت برسد و برای خود وخانواده‌اش افتخاری باشد. خدا را شاکرم که چنین فرزندی به ما عنایت کرده بود.»

منبع: جوان

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار رسانه ها
اخبار روز رسانه ها
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
میهن
طبیعت
گوشتیران
triboon