اشغال تاریخی؛ مقدمه اشغال جغرافیایی

اهل کلام باید تمامی رسالتشان این باشد که قدرت را به کلام، به زبان و به زمان برگردانند و کاری کنند که اشغالگری‌های زمان به پایان برسد.

به گزارش گروه بین الملل باشگاه خبرنگاران پویا، در نشست «قدس ما را آزاد خواهد کرد» آقای حسین جانی شاعر معاصر با بیان یک تفکر مبنی بر اینکه اشغال جغرافیایی همیشه پس از یک اشغال تاریخی صورت گرفته است، ضمن جملاتی به تشریح مسئله اشغالگری و اندیشه مقاومت پرداختند ایشان در این زمینه گفتند: زندگی یعنی حرکت و آن کسی که حرکتی نمی کند یعنی دچار ضعف است نه می تواند خود را نجات دهد و نه می تواند پیامی برای دیگران داشته باشد. دوستانمان که از شعر و رابطه اش با فلسطین و ستم ها و ستم ستیزی ها گفتند اما من می خواهم بر قدرت کلمات تأکید کنم. اصلا ما مسلمان ها معجزه مان کلمه است این قرآن . که بتوانیم بخوانیم، بیندیشیم، بنویسم. بسیاری از سوره های قرآن با «قل» آغاز می شود. من مخالف این مصرع هستم که می گوید: « آن را که خبر شد خبری باز نیامد» . این که می گوید کسی که بداند دیگر چیزی نمی گوید یک عرفان منفی است. اتفاقا همین بلا را به سر ما می آورد که فلسطین مان و فلسطین جانمان را و فلسطین جهان و فلسطین زندگی و حیات مان را اشغال کنند. اشغال از کجا شروع می شود. نکته ای که می خواهم تأکید کنم در این سؤال است که اشغال از زمین شروع می شود یا زمان؟ تمام اشغالگران تاریخی و اشغالگران زمانی باعث شدند که اشغالگران زمینی به وجود آمدند. متأسفانه همه می گویند که در زمین غصبی نمی شود نماز مقبول خواند. اما هیچ کس نمی گوید که در زمان غصبی می شود نماز مقبول خواند یا نه ؟ تمام کسانی را که مسئول نیستند اما جای مسئولیت ها را اشغال کرده اند. اینها اشغالگران زمان اند و اینها سردمدار اشغالگری های زمین اند . و اینها باعث می شوند که زمین را نمی شود آزاد کرد. چون نمی گذارند انسان ها آزاد شوند. آزادی را از ذهنمان ، زبان مان و زمان مان بایدشروع کنیم. من می خواهم روی این تأکید کنم. نماز چیست؟ اگر نماز یک نیاز است، نیاز به ارتباط دادن یک بینهایت کوچک با بینهایت بزرگ ، پس در آن صورت جز قدرت کلمه چیزی نیست که بتواند این ارتباط را ایجاد کند.

او در خصوص نقش نظام سلطه در انتشار اخبار گفت: بعضی ها سرفه هایشان مخابره می شود اما خیلی ها تفکرات آزادی بخش شان جایی برای مخابره و انتشار ندارد. این اشغال است . اشغال از اینجا شروع می شود. تأکیدم بر روی این مسئله است که تمام شاعران ، نویسندگان یعنی اهل کلام باید تمامی رسالتشان این باشد که قدرت را به کلام، به زبان و به زمان برگردانند و کاری کنند که اشغالگری های زمان به پایان برسد. تاریخ را باید آزاد کرد تا جغرافیا آزاد شود.

ایشان با همین مقدمه دو شعر به قرار ذیل قرائت کردند:

این سرابی که به تو می دهند آب نیست

 پلک هایت را بتکان فلسطین

تا وقتی که دیگران به جای تو فال می زنند

تا وقتی که دیگران به جای تو بال می زنند

تو هیچ وقت برنده نخوانی تو هیچ وقت پرنده نخواهی شد

تعریف تازه ای دست و پا کن

تصمیم تازه بگیر

وگرنه تعریف دیگران، تصمیم دیگران همه بود و نبودت را خواهد گرفت.

شیطان ، اگرچه موافق نیست ،منافق هم نیست

این آبدزدکان همه جایی اما، همه ی تردستی های تزویر را روانند مثل آب

تصمیم تازه ای بگیر ، تعریف تازه ای دست و پا کن

وگرنه تعریف دیگران که کم هم نیست

هر روز تحریف تازه ای است

با این سوداگران صنعت نعل و میخ، هیج گاه

به هیچ کجا نمی شود رسید

گریه هاشان را با تو تقسیم می کنند ،

خنده هاشان را با دگران

این خوش خدمتانِ خوش خط و خال

چیزی مقدس تر از کفر نیست

وقتی به شیرینی، شیطان را نشانه رفته ای

فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى

امنیت در جایی که ایمان نیست بی معنی است

هر چند شورایش را هم که داشته باشند

قانون دروغ بزرگی است وقتی که هیچ وقت نیست

هر چند امنیت ، در جایی که ایمان نیست بی معنی است

هر چند شورایش را هم که داشته باشند

قانون دروغ بزرگی است وقتی که هیچ وقت نیست

 و دروغ فراوان ترین قانون در هر کوچه و کانون

پلک هایت را بتکان فلسطین

از خارزار نمی شود انگور چید

این سراب برای تو آب نمی شود.

یک غزل:

وقتی سرم ، دلم ، دهنم درد می کند

شعرم ترانه ام سخنم درد می کند

یک سینه حرف دارم و زخمی است تیشه ام

فریادهای کوهکنم درد می کند

دریا ، درخت، جنگل و مرداب تشنه اند

در خشکسال نِی جگرم درد می کند

دیگر تبر به دست دلم نیست، نیستم

جان خلیل بت شکنم درد می کند

من کشوری غریبم و در راه مانده ام

پیر و جوان و مرد و زنم درد می کند

دنیا و دین من همه پهلو شکسته اند

تا روضه هست ، پنج تنم درد می کند

این قدر از مصیبت و ماتم به من مگو

 وقتی تمامی بدنم درد می کند

یک تن به فکر چاره و درمان درد نیست

بالاتر از تنم وطنم درد می کند

از بس که جای پنجه ی گرگ است در تنم

آن یوسفم که پیرهنم درد می کند

 خاک مرا بر آتش تزویر سوختند

از مصرو شام تا یمنم درد می کند

در من کسی نشسته که با من رفیق نیست

من، من نِیَم تمام منم درد می کند

از مرگ هم مضایقه کردند کوفیان

تابوت زخمی ام، کفنم در می کند

ادامه دارد ...

انتهای پیام/