سروده‌ آقاسی در فراق جاویدالاثر متوسلیان+ صوت

صوت شعرخوانی زنده‌یاد محمدرضا آقاسی در وصف فرمانده جاویدالاثر، احمد متوسلیان، در آستانه سالروز اسارت وی منتشر می‌شود.

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، چهاردهم تیر سال 1361، اتومبیل هیئت نمایندگی دیپلماتیک کشور حین ورود به شهر بیروت و در هنگام عبور از پست ایست و بازرسی توسط  مزدوران حزب فالانژ لبنان متوقف شده و چهار سرنشین خودروی مزبور به‌رغم مصونیت دیپلماتیک، توسط آدم‌ربایان دست‌نشانده رژیم تروریستی به گروگان گرفته شدند. در این آدم‌ربایی سردار احمد متوسلیان وابسته نظامی سفارت ایران در بیروت، سید محسن موسوی کاردار سفارت ایران در بیروت، تقی رستگار مقدم کارمند سفارت ایران و کاظم اخوان عکاس خبرگزاری جمهوری اسلامی به اسارت درآمدند و طی اخباری رسمی و غیررسمی بعداً تحویل رژیم صهیونیستی داده شدند. دقایقی بعد از ربوده شدن احمد متوسلیان و همراهانش، رادیو اسرائیل اعلام می‌کند: ژنرال احمد متوسلیان، طراح عملیات فتح المبین و بیت المقدس، در پست بازرسی «برباره» به اسارت گرفته شد. حالا با گذشت 35 سال از این واقعه هنوز اطلاعی از زنده بودن یا شهادت آنان به‌طور کامل در دسترس نیست.

زنده‌یاد محمدرضا آقاسی که زندگی خود را وقف ائمه اطهار(ع) و ارزش‌های اسلامی و انقلابی کرده بود، در مثنوی بلندی با عنوان «یک قوم تو را شهید می‌دانند» به شخصیت حاج احمد متوسلیان، فرمانده لشکر محمد رسول‌الله(ص)، می‌پردازد. شاعر با زبان شعر تأکید دارد که سرباز امام(ره) آبروی خود را از امام(ره) کسب کرده است.

این سروده به همراه فایل صوتی شاعر در ادامه منتشر می‌شود:

«گر کشته و گر اسیری ای احمد!
در خاطر من نمیری ای احمد!

تا چرخ به دور خویش می‌چرخد
بر مصر دلم امیری ای احمد!

ای یک تنه از هزاران افزون‌تر!
اسب تو ز صد سوار افزون‌تر!

از ناله‌ هر چه لاله، دل‌ خون‌تر
آلاله‌ از بهار افزون‌تر!

ای با نفس امام خو کرده!
زان رایحه کسب آبرو کرده

سرمست ز باده‌ کلام او
توفیق شهادت آرزو کرده

یک قوم تو را شهید می‌خوانند
یک قوم تو را اسیر می‌دانند

اما چه کنم؟ که ناجوانمردان
تصویر تو را ز خویش می‌رانند

ای بلبل در چمن نگنجیده!
ای یوسف در وطن نگنجیده!

ای نور دو چشم پیر کنعانی!
زندانی در بدن نگنجیده!

تو کیستی؟ آن که نور نوشیده
پیراهنی از حضور پوشیده

تندیسه‌ غیرت و جوانمردی
بر ظلمت شام غم خروشیده

من کیستم؟ آن که در وطن مانده
در بند حجاب خویشتن مانده

چشمی به در امید خشکیده
در حسرت بوی پیرهن مانده

ای زمزم کوثری! مرا دریاب
وی پنجه‌ حیدری! مرا دریاب

دستان من هر تپش عطش دارد
وی لطف برادری! مرا دریاب

دریاب که بی‌تو سخت درماندم
در مصر غم تو در به درماندم

از پیرهنت حوالتی بفرست
بی‌برگ عبور، پشت در ماندم

ای جبهه به خاک جبهه‌ها سوده
در معرکه‌ها دمی نیاسوده

وی اسوه استقامت و ایثار
در مصر شکنجه‌ها نفرسوده

ای گمشده‌ حصار پیچیده
وی ماه به شام تار پیچیده!

دستان کدام فتنه رویت را
در پرده‌ای از غبار پیچیده»

 

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط