روح فریادگر و عقیدهمند علی محمد مؤدب
شیبانی در یادداشتی نوشته است: عصیانی مقدس در هندسه کلام علی محمد مؤدب می جوشد که دوست را به وجد و دشمن را به خشم می آورد.این برای بزرگ بودن یک شاعر لازم است.
خبرگزاری تسنیم - رضا شیبانی
به گمانم ، علی محمد مودب اگر چهار دهه پیش، می زیست، چریک می شد.این توصیف، مزاحی ست که حقیقت را در خود نهان کرده است. به آن اعتبار که اگر سلاح را از انسان های عدالت طلب بگیرند ، به قلم پناه می برند.
ظلم به مودب است که نقد اندیشه های او را در دایره کلمات محصور کنیم.همچنان که ظلم است به یک جنگجو که ، از جنگیدنش در میدان هیچ نگوییم و بسنده کنیم به روایت رجزی که پیش از نبرد خوانده ست.به عبارت دیگر ، مودب تنها آنچنان نیست که بهمنی می گوید «شاعر شنیدنی ست» .مؤدب هم شنیدنی ست و هم دیدنی و داستان جنگاوری نمام ناشدنی این شاعر خراسانی جمعی را از دوست و دشمن به تماشا کشانده است.
باور من بر این است که گذشته است آن دورانی که شاعران به صرف شعر گفتن شاعر شوند.صد البته شعر ، لازم است اما کافی نیست.جوهره دیگری در وجود شاعر باید باشد که شعر او را واجد هدف و مقصد کند و به جریان بیندازد.
روح فریادگر و عقیده مند مؤدب ، این جوهره را دارد.عصیانی مقدس در هندسه کلام علی محمد مودب می جوشد که دوست را به وجد و دشمن را به خشم می آورد.این برای بزرگ بودن یک شاعر لازم است.
به مودب و جریانی که مودب از چهره های آن است ، خرده می گیرند که چرا این همه آشکارا ، در شعر به غرب و آمریکا می تازد.بگذریم که غربگرا بودن ، یک اصل نانوشته اما مقدس برای شاعر بودن در اصول نقد روشنفکری ست ؛مانند سکولار بودن ، از سیگار و الکل و مسایل اروتیک نوشتن و ...
اما اگر روشنفکری را به کناری نهیم وبخواهیم چهار کلمه حرف عاقلانه بزنیم ، فی المثل می توانیم به آقایان روشنفکر بگوییم که ظاهرا با معیار شما ، حتی پابلو نرودا ، شاعر نیست.چرا؟چون اسم کتابش « انگیزه نیکسون کشی و جشن انقلاب شیلی » ست.چه خبطی غیر ادبی تر از این که شاعری به جان رییس جمهور آمریکا در شعرش متعرض شود.علی الخصوص در این اجتماع که از صدر تا ذیل ، چنین تبلیغ می شود که نوشداروی تمام دردهای جامعه ، دوستی با آمریکاست.شاعر ضد آمریکایی بودن ، از جنس مودب ، چه بسا سخت تر از چریک بودن است. برخلاف آنکه شاعری در ایران امروز ، بسیار راحت شده است.برای شاعر شدن و برای تحسین شدن و یدک کشیدن عنوان شاعر مردمی ، شاعر فقط باید مویی آشفته کند و از ویسکی و ودکا الهام بگیرد و غرایز لذید ملت را قلقلک دهد و از ترشحات غدد مخاطب عوامی که اتفاقا خود را طبقه الیت و پیشرو می داند ، کسب توجه کند و به عبارتی تصویر برهنه ی معشوقه را به شعرش الصاق کند و آن را از طناب لباس آویزان نماید!
این میان ، مودب و رفقایش چه می کنند؟
تاختن به آمریکا؟ این چه حرفی ست که امثال مودب می زنند؟ این خلاف جهت آب شنا کردن و خون دل خوردن و درد روی درد انباشتن در زمانه ای که خوشی های الکی ، مجامع ادبی را تا خرخره در خود فرو کرده است نمی دانم نشانه سادگی ست یا شیدایی.اما همین قدر می دانم که شعر ناب از آتشفشان چنین دلسوختگی هایی فوران می کند.
یکی از آثارجدید مودب مثنوی ست که از زبان بابا رجب جانباز معروف با نسل زمانه سخن می گوید.بابا رجب همان جانباز شهیدی ست که ترکش صورت او را از بین برده بود.از همین پندار شاعرانه مودب در این اثر می توان خلاف جهت آب شنا کردن او را دریافت.
شاعران عشق و حال غالبا دربند ظواهر و قشنگی های دنیوی اند علی الخصوص در شهری که پر است از هوسک ها و صورتک های رنگین .با این همه ، مودب می رود و از جانبازی که صورت خود را نیز فدا کرده است ، شعری زیبا می آفریند.این ستیزه با وضع موجود و سخن گفتن از منظری متفاوت ، راهی ست طولانی.
این راه ادامه دارد...
انتهای پیام/