ارکسترها از فرهنگ عامه ایران دور شدهاند / اشتباهات فاحشی در مدیریت موسیقی داریم
آهنگساز و رهبر ارکستر گفت: موسیقی هیچگاه در طول این سالها در زندگی اغلب مردم جاری و ساری نبوده است. در حالی که اگر شرایطی پیش بیاید که موسیقی در زندگی عامه مردم کاربردی شده و از حالت تزئینی خارج شود، میتوانیم شاهد اتفاقات خوبی در این عرصه باشیم.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، نادر مشایخی هنرمند شناختهشدهای برای آن دسته از مخاطبانی است که به موسیقی علاقه دارند و آن را دنبال میکنند. او آهنگساز و رهبر ارکستر است و تا امروز فعالیتهای زیادی در عرصه موسیقی انجام داده است. مشایخی که در طول یکسال گذشته رهبری «اینترارکستر تهران» را برعهده گرفته تاکنون در تهران و شهرهای مختلف ایران به برگزاری کنسرت پرداخته است. برپایی کنسرت «اینترارکستر تهران» طی روزهای اخیر در فرهنگسرای ارسباران و شهرهایی چون همدان از این جمله بوده است. با این رهبر ارکستر پیشکسوت درباره برنامههای این ارکستر به گفتوگو نشستهایم، هرچند در میانه گفتوگو صحبت به دیگر مباحث حیطه موسیقی نیز کشیده شد.
سوال اول من درباره اینترارکستر تهران است که در سالهای اخیر به وسیله شما راهاندازی و تاسیس شد، نکته جالب درباره این ارکستر این است که با وجود نوپا بودن، بیش از آنکه از حمایتهای دولتی بهرهمند شود با کمک بخش خصوصی فعالیت کرده است.
اینترارکستر تهران از بدو شکلگیری تا امروز ارکستری غیردولتی به شمار میرود. در جریان تاسیس این ارکستر تلاش کردیم به جای استفاده مستقیم از حمایتهای دولتی به شکل مستقل کار کنیم. البته در ماههای اخیر رایزنیهایی با برخی از نهادها و ارگانها داشتیم تا بتوانیم مقداری از هزینههای ارکستر را به کمک این نهادها برآورده کنیم. البته نه اینکه بخواهیم به شکل دائمی از حمایت دولت برخوردار باشیم، چون آزادی عمل در ارکستر برایمان اولویت دارد. طبعا اگر بخواهیم به شکل مستمر از دولت کمک بگیریم نمیتوانیم این آزادی عمل را داشته باشیم.
خود شما زمانی که تصمیم به راهاندازی چنین ارکستری گرفتید چه در ذهن داشتید؟ یعنی اینترارکستر تهران آمده که چه وجه افتراقی با دیگر ارکسترهای ملی و سمفونیک داشته باشد؟
وقتی ایده شکلگیری اینترارکستر تهران در ذهنم به وجود آمد، تصمیم گرفتم چارچوب و شیوه عملکرد ارکستر بهگونهای باشد که بیانگر صدای شهر تهران باشد. هرچند پیدا کردن این صدا، چندان هم آسان نبود. درواقع میخواستم به مدد اینترارکستر تهران نقشه صوتی از تهران ارائه دهم.
چقدر در این زمینه موفق شدهاید؟
با وجود کنسرتهایی که از ماههای گذشته تا امروز انجام دادهایم احساس میکنم این موفقیت تا حدود زیادی حاصل شده است، البته با کمک دوستانی که در ارکستر هستند بهویژه، وحید افتخارحسینی که مدیرهنری ارکستر است و کمک زیادی در این مسیر به من کرده، برنامهریزیهایی انجام دادهایم تا این نقشه صوتی بیش از آنچه هست، رنگ و بوی ایرانی بودن به خود بگیرد تا صدایی که از این ارکستر بیرون میآید به سبک زندگی و فرهنگ ایرانیان نزدیکتر باشد و مخاطبانی که به تماشای کنسرتهای اینترارکستر تهران میآیند با آن ارتباط برقرار کنند.
یک سالونیم است که اینترارکستر تهران تاسیس شده و حتما راه زیادی برای آنچه میخواهید در پیش دارید. با اینحال فکر میکنید چقدر در این یک سال به ایدهآلهایتان درباره این ارکستر نزدیک شدهاید؟
هنوز در ابتدای راه هستیم و ارکستر مثل حلزون پیش میرود، ولی آنچه برایم بیش از هرچیز دیگر در این ارکستر جالب توجه است، حضور گسترده هنرمندان جوان است. آنها با حضور در این ارکسترانگیزه پیدا کردهاند و طبعا هرجا که انگیزه باشد نوآوری هم به همراه میآورد. دلیل اینکه از حضور جوانان در این ارکستر استفاده کردهام هم این بوده که من هیچوقت به نقشه مشخص و ثابت معتقد نبودهام. فکر میکنم متریال و محتوا همیشه قابل تغییرند و حالا محتوای این ارکستر را افکار جوانانی تشکیل داده که هم تحصیلات آکادمیک در زمینه موسیقی داشتهاند و هم به مدد ابداعاتی که در ذهن دارند تلاش میکنند این ارکستر را به ایدهآلها نزدیکتر کنند. درواقع هرکدام از هنرمندان ایرانی که در این ارکستر هستند تلاش میکنند تا اثری ارائه دهند که به نحوه تفکر ایرانی نزدیک باشد، این برایم خیلی مهم است.
در همه جای دنیا مرسوم است که شهرداریها از تئاترها و ارکسترها حمایت میکنند، حتی کارخانهها و اساسا سرمایهداران بزرگ در کشورهای آمریکایی و اروپایی برای فرار از مالیات به حمایت از برنامههای فرهنگی هنری میپردازند، ولی در ایران چنین مسالهای هنوز به آن شکلی که باید باب نشده است، به نظر شما بخش خصوصی چه زمانی در عرصه فرهنگ و هنر ما پا میگیرد؟
زمانی که موسیقی جسمیت پیدا کند. آدمها پول میدهند و یک تابلوی نقاشی را میخرند و در خانه نصب میکنند و هرازگاه آن را لمس میکنند. ما جزء معدود کشورهایی هستیم که موسیقی را در زندگی روزمرهمان لمس نکردهایم. بنابراین موسیقی هیچگاه در طول این سالها در زندگی اغلب مردم جاری و ساری نبوده است. در حالی که اگر شرایطی پیش بیاید که موسیقی در زندگی عامه مردم کاربردی شده و از حالت تزئینی خارج شود، میتوانیم شاهد اتفاقات خوبی در این عرصه باشیم. آن وقت است که دیگر بخش خصوصی هم بیشتر جرات به خرج میدهد و به حمایت مادی از ارکسترها میپردازد. مردم هم ترغیب میشوند که به جای کپی و دانلود غیرقانونی به خرید سیدی بپردازند.
مساله خرید سیدی موسیقی از سوی شما درحالی مطرح میشود که امروز اغلب هنرمندان ترجیح میدهند بهواسطه هزینههای سرسامآور برای تولید یک سیدی، به انتشار تکآهنگ در فضای مجازی بپردازند؟
اتفاقا جریان آنالوگ دوباره دارد در هنر جان میگیرد و احیا میشود. بهعنوان مثال در سالهای اخیر بازهم خرید گرامافون و صفحات قدیمی باب شده است، این نشان میدهد که مردم از جریان دیجیتال و مصنوعی خسته شدهاند، طبیعی هم هست. جریان دیجیتال هیچگاه آن حس و حالی که آدم میخواهد را در موسیقی به او نمیدهد. کما اینکه اخیرا خود من یک گرامافون هدیه گرفتم و وقتی این هدیه به دستم رسید احساس کردم بهترین کادویی بوده که درطول این سالها دریافت کردهام. حالا هرچقدر هم که کیفیت گرامافون از سیدی بدتر باشد من حسو حالی که گرام به آدم میدهد را به سیدی ترجیح میدهم چون باعث میشود بدون واسطه به هنر مشغول شوید و همین ارزشمند است.
بازهم یک سوال درباره اینترارکستر تهران، آیا در این مدت از بنیاد رودکی و معاونت هنری وزارت ارشاد برای حمایت کمک گرفتهاید؟
بله، بههرحال پیشنهادهایی دادهایم که اگر تمایل داشته باشند میتوانند به حمایت از این ارکستر بپردازند.
سوال بعدی من درباره موسیقی کلاسیک است، این موسیقی در حالی در کشور ما جریان دارد که تعداد مخاطبان و بهتبع آن حامیان مالی آن انگشتشمار است، اینکه برخی به دلیل نداشتن دانش و شناخت ترجیح میدهند اگر هم قرار است اسپانسر موسیقی باشند، موسیقی پاپ را انتخاب کنند برای شما آزاردهنده نیست؟
نه، چون معتقدم هر ژانری از موسیقی یک تکلیف و رسالتی دارد و بهلحاظ اجتماعی کارکرد هر نوع از موسیقی با نوع دیگر متفاوت است. موسیقی پاپ مثل آبنبات چوبی است، آدامسی است که میخوری و خوشت میآید، من هم دوست دارم آدامس بخورم. ولی مساله این است که این آدامس خوردن مداوم ویتامین ندارد. موسیقی پاپ برای تفریح و لذت بردن است، البته چندان که اشاره کردم وجود آن در هر جامعهای، الزامی و ضروری نیز هست، چون هر ژانری باید در جامعه فعالیت کند، در همه جای دنیا هم همین است. ولی موسیقی میتواند درنهایت تاثیر بگذارد که الهامبخش و امیدبخش باشد، موسیقی که الگوسازی کند، من به دنبال این نوع موسیقی هستم و در این سالها اهمیتی ندادهام که چقدر حامیان مالی نسبت به موسیقی کلاسیک توجه نشان دادهاند یا نه. من رسالت موسیقی کلاسیک را دوست دارم و این نوع موسیقی از زمانی که فعالیتم را در این عرصه شروع کردهام تا امروز روی من خیلی تاثیرگذار بوده است.
شما از هنرمندانی هستید که طی سالهایی که با شما گفتوگو میکردهام به مساله چطور شنیدن موسیقی تاکید داشتهاید؛ تربیت شنیداری. اگر ممکن است در اینباره بیشتر توضیح دهید؟
اساسا تصور میکنم به دلیل افتوخیزهایی که در حیطه موسیقی داشتهایم به آن شکلی که باید نتوانستهایم در تربیت شنیداری روی مخاطبان عملکرد موفقیتآمیزی داشته باشیم و به نظرمیرسد باید در این زمینه بیشتر کار شود. من همیشه فکر میکنم من یا در یک قطعه موسیقی دخیلم یا نیستم، اگر نیستم فقط دارم به تفسیر صداهایی میپردازم که دریافت میکنم، این تفسیر هم تا لحظهای که بار عاطفی به همراه دارد ارزشمند است ولی زمانیکه «خبری» میشود دیگر نام آن موسیقی نیست. مثالی میزنم، من صدای رعد و برق را میشنوم، میدانم اگر بیرون بروم خیس میشوم، در حالی که شاید رفتن زیر رگبار و قدم زدن خیلی هم الهامبخش باشد.
میخواهید بگویید هرچیزی که جوششی و برآمده از دل باشد میتواند تاثیرگذار باشد و نزد مردم موفقتر عمل کند؟
دقیقا همینطور است، اصلا موسیقی یعنی پایبندی به همان جنبههای عاطفی که اشاره کردم.
پیش از شروع گفتوگو به این مساله اشاره کردید میخواهید در اینترارکستر تهران گونهای تلفیق انجام دهید، یا به قول خودتان «سرهمبندی»، این مساله چگونه شکل میگیرد؟
وقتی ایدهاش به ذهنم رسید به این فکر کردم که موسیقی ایرانی دارای چنین امکاناتی هست که بتوان از تلفیق صداها استفاده کرد. تصور کنید سرزده میهمانی به خانه میآید و شما از هر موادی برای غذا درست کردن کم دارید، ولی با هوش و درایت تلاش میکنید آن مواد را با هم تلفیق کنید و غذایی مقابل میهمان بگذارید که در عینحال خوشمزه هم باشد، خوشمزه بودن این غذا زمانی میسر میشود که شناخت کافی نسبت به تلفیق متریال موجود وجود داشته باشد و کسی که دارد این کار را میکند بداند اگر فلان متریال را با فلان چیز تلفیق کند مزه خوبی از کار درمیآید. در گبهبافی هم همین است، نقشه و اجرا از هم سوا نیستند و همزمان صورت میگیرند، بافنده از آنجاکه آیندهنگری ندارد، در حین بافتن خطا میکند و برای آنکه یک خطا را اصلاح کند دست به خطاهای دیگری میزند. به تدریج آمار خطاها بالا میرود و تکرار باعث میشود این اشتباهات در بافت تبدیل به جزئی از فرم در قالیچه و گبه میشود و زیبایی این کلاژ را دوچندان میکند.
موسیقی در کشور ما در زمره هنرهایی بوده که در برخی برهههای تاریخی با گسست مواجه شده است، یعنی گاهی موسیقی به شکل علنی و رسمی در جامعه وجود داشته و گاهی در پستو پنهان میشده، حالا ظاهرا موسیقی، شکلی رسمی در جامعه ما دارد، ولی بازهم شاهد فعالیتهای پرافتوخیز گروههای موسیقی هستیم، خاصه درباره ارکسترها، چرا اساسا ارکستر به شکل مدون در ایران دستکم، در سالهای اخیر مستمر فعالیت نکرده است؟
به نظرم شوراهای سیاستگذاری در این سالها در ارکسترها عملکردهای ناموفق داشتهاند و همین مساله باعث شده ارکسترها به شکل مدون فعالیت مستمر نداشته باشند. اعضای شوراهای سیاستگذاری هربار اشتباهات فاحشی انجام میدهند، ضمن اینکه اصلا خودشان هم نمیدانند که از یک ارکستر چه انتظاری دارند و چه میخواهند. البته اغلب اعضای شورای سیاستگذاری از دوستان من هستند و وقتی با هم حرف میزنیم نظرات دیگری دارند، ولی وقتی در شورا قرار میگیرند مکانیک شورا برآنها اثر میگذارد.
راهکار شما در این زمینه چیست؟
مساله این است کسانی که در شوراهای سیاستگذاری ارکسترها فعالیت میکنند در درجه اول باید فکر کنند اگر قرار است ارکستر داشته باشیم، اصلا رپرتوار این ارکستر باید چه باشد؟! پلنگ صورتی باشد؟ شاگرد جادوگر باشد؟ دریاچه قو باشد؟ متاسفانه اغلب قطعاتی که در ارکسترها نواخته میشود آن ارزشمندی را ندارد و الهامبخش نیست، دلیلش هم واضح است، چون این نوع موسیقی که در ارکسترها نواخته میشود متعلق به فرهنگ ایران نیست و ربطی به زندگی عامه مردم ندارد.
ولی شما هم در اینترارکستر تهران از قطعات موسیقیدانان برجسته جهان بهره میگیرید؟
ما در اینترارکستر تهران یک کنسرت بریکلاژ ارائه میدهیم، یعنی تلفیقی از داشتهها و اساسا چیزهای در دسترس. علاوهبراین تلاش کردهایم این نوع موسیقی را به لحاظ فرمی بهگونهای اجرا کنیم که مردم با آن احساس صمیمیت داشته باشند، موسیقی که مخصوص زندگی و فرهنگ یک ایرانی باشد، این کاری است که ما در اینترارکستر تهران میکنیم. وگرنه اجرای موسیقی که دستاورد کشوری اروپایی است آن هم به بهترین شکل، برآیندی در پی نخواهد داشت، چراکه رنگوبوی اصیل ایرانی را ندارد و ازهمه مهمتر مردم نمیتوانند با آن ارتباط برقرار کنند.
بیتوجهی به آثار آهنگسازان ایرانی مسالهای است که در قالب گلهمندی از سوی بزرگان عرصه موسیقی شنیده میشود، آنها به این مساله اشاره میکنند که ایکاش به جای بها دادن بیش از اندازه به کارهای باخ و بتهوون و... کمی هم به آثار آهنگسازان پیشکسوت در ارکسترها اهمیت داده شود، در اینترارکستر تهران برنامهای در این زمینه دارید؟
صد درصد، قرار است در برنامههای آتی قطعاتی از آهنگسازانی چون محسن میرمهدی، هوشنگ کامکار و دیگر بزرگان موسیقی اجرا شود. یا همینطور آثاری از کیهان کلهر که به نظرم هنرمندی درجه یک و استثنایی است. تردیدی نیست به واسطه حضور هنرمندانی چون کلهر و دیگر هنرمندان، موسیقی ایرانی توانسته در این سالها به خوبی در مجامع بینالمللی بدرخشد.
ولی واقعا چند درصد موسیقی ما جهانی شده است؟
اگر نظر مرا بخواهید به شما میگویم موسیقی ایرانی اصلا لازم ندارد که جهانی بشود، چون موسیقی منحصربهفرد و استثنایی است و درک آن بسیار مشکل است و به زمان و تربیت شنیداری احتیاج دارد. گوش ایرانی میخواهد، این از همه مهمتر است. ریزپردههایی که یک مخاطب ایرانی میشنود و از آن لذت میبرد هیچگاه یک اروپایی را تحتتاثیر قرار نمیدهد، ولی همین ریز پردهها حتی میتواند سبزیفروش محله را به قدری متاثر کند که او از شنیدن چنین صدایی به گریه بیفتد. ولی اگر یک اروپایی همین ریز پردهها را بشنود میگوید فالش است، چون نمیتواند درک کند. چون ما ایرانیها عادت کردهایم از این ریزپردهها جنبه عاطفی پیدا کنیم، برای همین لذت میبریم. من حاضر نیستم این مساله را با یک لحظه جهانی شدن عوض کنم. گامها، دستگاهها و مقامهای ما، بدیع و در نوع خود تک است، اصلا موسیقی ایرانی تفکری دیگر میخواهد، البته با جهانی شدن مشکلی ندارم، فقط فکر میکنم ما در قبال موسیقی کشورمان وظیفهای داریم و آن اینکه این موسیقی نزد ما امانت است و ضرورت دارد در حفظ و صیانت و اصالت آن تلاش کنیم.
همانطور که میدانید دولت در آستانه تغییر کابینه است و تا مدتی دیگر وزیر فرهنگ و ارشاد جدید معرفی میشود، مطالبات خود شما بهعنوان یک هنرمند از وزیر جدید چیست؟
تنها چیزی که دلم میخواهد صورت بگیرد این است که شوراها منحل شود، منظورم همه شوراهای تصمیمگیری برای دادن مجوز به موسیقی است، فقط بگویند هنرمندان باید دو نکته را در جریان ارائه یک اثر رعایت کنند، یکی اینکه مطالب سیاسی و ضد نظام نباشد و دیگر اینکه با عرف و اخلاق اجتماعی مغایرت نداشته باشد، باقی هر اثری که بود به آن مجوز اجرا و انتشار بدهند.
یکی از کارهایی که شما در جریان برگزاری کنسرت در اینترارکستر تهران کردهاید آهنگسازی حین اجراست، ایده این کار از کجا آمد؟
این همان تلفیق و بریکلاژی است که پیشتر اشاره کردم، یعنی من بهعنوان رهبر ارکستر در عین حال که دارم ارکستر را رهبری میکنم به آهنگسازی هم میپردازم. این کار نویی نیست و هفت هزار سال قدمت دارد، پیشتر در مصر هم این روش متداول بوده و به آن «کایرونومی» میگویند، نحوهای از رهبری است که با آهنگسازی توام میشود.
یعنی مانند ورکشاپی که نقاش نشسته و جلوی مردم به شکل زنده دارد کار میکند؟
دقیقا همینطور است، نتی در کار نیست.
اتفاقی که درباره اینترارکستر تهران افتاده این است که به قول شما توانسته الهامبخش باشد، یعنی حالا شهرهای دیگر هم میخواهند یک اینترارکستر برای خودشان داشته باشند؟
درست است، ما در روزهای اخیر به همدان رفتیم تا با کمک هنرمندان این شهر به راهاندازی یک اینترارکستر بپردازیم، بعد هم قرار است به آمل سفر کنیم و بعد به تبریز، چون این دو شهر هم ابراز علاقه کردهاند که یک اینترارکستر در شهرشان داشته باشند. امیدوارم روزی فرا برسد که هر شهر برای خودش یک ارکستر داشته باشد. به شرط آنکه اجازه بدهیم هر شهر، صدای مخصوص به خود را ارائه دهد و برای خود یک نقشه صوتی داشته باشد. مخاطب امروز موسیقی فهیم است و بهشدت طالب موسیقی است، این را زمانی فهمیدم که چندوقت پیش برای اجرای یک پرفورمنس به علیآبادکتول رفتم و پرفورمنس را آنجا اجرا کردم و با واکنشهای متفاوتی مواجه شدم. مردی را دیدم که پای پرفورمنس گریهاش گرفت، میگفت هیچوقت تا امروز پرفورمنس ندیده است، نوجوانی را دیدم که با جدیت و شهامت به ما انتقاد میکرد و ما را به چالش میکشید، اصولا دیدن تمام این عکسالعملها به من امید دوباره داد تا به کارم ادامه بدهم.
منبع:فرهیختگان
انتهای پیام/