مشکل اصلی هنر درک فرهنگی دولتهاست نه کمبود بودجه
علیرضا سمیعآذر، نویسنده، مدرس و پژوهشگر تاریخ هنر و استاد دانشگاه است. او در فاصله سالهای ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۴ مدیریت موزه هنرهای معاصر تهران را برعهده داشته است.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، طی سالهای اخیر «حراج تهران» تاثیر زیادی در حوزه هنرهای تجسمی داشته است. واقعیت این است که این حراج نوپاست و کشورهای دیگر خیلی زودتر از ما چنین حرکتهایی را شروع کردهاند. این نشان میدهد که آنها پیشتر و بیشتر از ما به اقتصاد هنر اهمیت میدهند. نظرتان درباره چرایی تعلل ورود ما به این حوزه چیست؟
پیش از این ایران مارکت قدرتمندی برای مبادلات آثار هنری نداشت. حراج آثار هنری زمانی معنا دارد که متقاضیان پرشماری آماده خریداری آثار باشند، بهطوری که برای هر اثر چندین نفر متقاضی باشند تا مزایده برای فروش آن اثر مفهوم پیدا کند. البته تلاشهایی از ابتدای دهه 80 برای تقویت اقتصاد هنر صورت گرفته بود اما در عمل از دهه 90 بود که فضای مساعد برای شکلگیری یک حراج را میشد احساس کرد. بر مبنای درک این احساس، اولین حراج تهران در سال 1391 برگزار شد. در میان کشورهای منطقه تنها در ترکیه از سالیان دور، حراجهایی منظم برگزار میشده است. با این وجود آن بخش از حراج که به هنر معاصر اختصاص دارد تنها پنج سال زودتر از ما برپا شده است.
در سالهای اخیر و بهطور مشخص در 10 سال گذشته وجود دو حراجی مهم «کریستی» و «ساتبی» که غالبا هم در کشورهای حاشیه خلیج فارس برگزار میشوند، توانسته در پررنگ کردن هنر ایرانی و مطرح کردن هنرمندان تجسمی معاصر نقش بسزایی داشته باشد. نقاشیخط بیش از سایر شاخههای تجسمی در این دو حراج بازار اقتصادی خوبی دارد. دلیل گرایش خریداران به این هنر در چیست؟ آن هم در شرایطی که برخی عنوان میکنند عربها خودشان در زمینه خط و خوشنویسی پیشینه و قدمت طولانی دارند.
از همان اولین حراج کریستی در دبی که سال 2006 برگزار شد، مشخص بود علاقهمندی قابلتوجهی نسبت به نقاشیخط نزد مجموعهداران عرب و ایرانی وجود دارد. شاید یکی از دلایل آن سابقه بسیار درخشان فرهنگ نوشتاری، کتابت و صنایع هنری و تزیینی وابسته به آن در تاریخ ایران و بهطور کلی جهان اسلام باشد. دلیل دیگر هم میتواند علایق مجموعهداران به نوعی هنر خاص این منطقه باشد. اینکه یک نقاشی انتزاعی با کیفیت فرمالیستی با استفاده از نشانههای خطی و عناصر نوشتاری خلق شود، یک رهیافت هنر مدرن ایرانی خاورمیانهای است که در دنیای غرب چندان رایج نبوده است. نقاشی آبستره یک پدیده ذاتا غربی است و در برخی تجربیات هنری در غرب هم با دستنوشتهها قیاس شده است، اما شکل فراگیر آن را فقط در حوزه کشورهای اسلامی میتوان یافت. بنابراین طبیعی است که نقاشیخط با فرهنگ و زیباییشناسی این منطقه مانوس باشد و از طرفداران قابلتوجهی هم برخوردار باشد.
به نظر شما چند درصد خریداران حراجهای بینالمللی به زوایای پیدا و پنهان هنر ایران اشراف دارند و چند درصد فقط به خاطر ارزش افزودهای که این آثار به مرور زمان پیدا میکنند به خرید این آثار مبادرت میورزند؟ اساسا سطح دانش و بینش خریداران آثار هنری در جریان برپایی حراجها نسبت به هنرهای تجسمی در چه سطحی است؟
خریداران خارجی تنها به خاطر کیفیت و جلوههای مفهومی و زیباییشناختی هنر ایران مبادرت به خرید آثار میکنند، در حالی که خریداران ایرانی به جنبه سرمایهگذاری آن هم توجه دارند. یک دهه پیش، چهرههای مهمتر مارکت هنر ایران کسانی بودند که مجموعهداران خارج ایران بیشتر میپسندیدند، اما الان مجموعهداران داخل کشور، نظر تعیینکنندهتری در مورد اهمیت و قیمت آثار هنرمندان دارند. بهنظرم هر چه جلوتر میرویم کیفیت هنری و ظرایف خلاقانه یک اثر هنری بیشتر برای خریداران مهم میشود و این نشاندهنده بلوغ تدریجی مارکت است. بهعنوان مثال هنرمندانی چون بهمن محصص، منصور قندریز و بهجت صدر امروز بسیار پرطرفدار هستند، در حالی که در سالهای اولیه شکلگیری مارکت، علاقهمندان اندکی داشتند، قیمتشان بسیار پایینتر از الان بود و برای همین در حراجهای بینالمللی هم کمتر ارائه میشدند. علت افزایش توجه به اینها ارزش مفهومی و جایگاه تاریخ هنری آنهاست و نه جلوه تزیینی یا خوشایندی بصریشان. این نکته به وضوح مبین ارتقای سطح آگاهی هنری مجموعهداران است.
در سالهای گذشته قرار بود طرحی مبنیبر تخصیص یک درصد از بودجه عمرانی کشور به خرید آثار هنری تصویب شود اما این طرح هیچگاه به سرانجام نرسید، خود شما فکر میکنید به انجام رسیدن چنین طرحی چقدر میتواند در رونق هنرهای تجسمی و اساسا تقویت اقتصاد هنر ما موثر باشد؟
تاثیر این طرح به قدری است که میتوانست تاریخ هنر این کشور را وارد عصری جدید کند. فرصت وانگیزه زیادی برای تولید هنر در مقیاسی بیسابقه، گسترش چشمگیر خوداشتغالی هنرمندان، توسعه اقتصاد هنر و از همه مهمتر ارتقای کیفیت معنوی فضاهای عمومی بخشی از نتایج اجرای این طرح میتوانست باشد. تصور میکنم در مجموعه دولتی و قانونگذاری بیشتر از کمبود بودجه، مشکل درک فرهنگی مانع اجرای آن شد.
خود شما بهعنوان یکی از فعالان عرصه تجسمی که هم مسئولیت اجرایی دارید و هم دستاندرکار برگزاری برخی حراجهای تجسمی بودهاید، فکر میکنید مهمترین معضلی که در حالحاضر در عرصه هنرهای تجسمی وجود دارد چیست و چه راهکاری برای آن پیشنهاد میکنید؟
بهنظر من هنرهای تجسمی ایران با مشکل بنیادی مواجه نیست و حرکت شتابنده و رو به جلویی را طی میکند. علاقهمندی به هنر در ایران بیسابقه است، کمتر خانوادهای است که یک هنرمند یا دانشجوی هنر در آن نباشد. تعداد دانشکدههای هنری ما به نسبت جمعیت، از کشورهای پیشرفته هم بیشتر است. البته کیفیت آموزش آنها در حالحاضر چندان مطلوب نیست، اما شکی نیست که بهتدریج آن هم بهتر خواهد شد. هنر قیمت پیدا کرده و در سطح قابلتوجهی خواهان دارد. آثار هنری حالا مثل فرش یک کالای سرمایهای است. همزمان تعداد گالریها، مجموعهداران و نمایشگاههای هنری نیز بیشتر شده است. اگر بخواهم به نارساییها هم اشاره کنم، تنها باید به کمبود زیرساختها اشاره کنم. موزههای شایسته بهخصوص در دیگر شهرهای بزرگ، یک نمایشگاه سالانه یا آرتفر بینالمللی، بیینال هنر در سطح منطقهای یا بینالمللی و تسهیلاتی برای ارتباط نهادینه شده هنرمندان ایران با هنرمندان کشورهای همسایه و مجامع جهانی ازجمله کمبودهای ماست. اینها در بلندمدت در توسعه هنر بسیار موثر خواهند بود اما ذات پویای هنرمندان ایران با همه این کمبودها مدتهاست که راه پیشرفت را در پیش گرفته است.
به نظر شما ورود بخش خصوصی در سالهای اخیر در حوزه تجسمی امیدوارکننده بوده است؟
بله، خیلی زیاد امیدوارکننده است. این موضوع شرایطی را بهوجود آورده که در تجربه کشورهای پیشرو در این زمینه با نتایج خوبی همراه بوده است. در اینجا هم آینده مطلوبی را نوید میدهد. تجربه اتکای مطلق به دولت و نهادهای دولتی در هیچ جای دنیا سرنوشت خوبی را رقم نزده است. شمار فزاینده گالریها و مجموعهداران در کنار حراج تهران همگی یک محیط حرفهایتری را باعث شدهاند که قدری رقابتیتر است و طبعا برای هنرمندان کمی سختتر اما در مجموع بسیار امیدبخشتر است. حضور بخش خصوصی متضمن یک اقتصاد قویتر و یک توسعه پایدارتر برای هنر است و بنابراین در مجموع بسیار مثبت است. ممکن است شما ایرادهایی به برخی رویههای بخش خصوصی مطرح کنید که درست هم باشد، اما من هم میتوانم ایرادهای بیشتری را برای دولتی بودن مدیریت هنر و انبوه ناکارآمدیهای آن مطرح کنم که مانع پیشرفت هنر و فعالیتهای هنر در کشور بوده است.
به نظر شما چه وقت پیوند نزدیکی بین مردم و آثار هنری ایجاد میشود؟ منظورم فرهنگسازی است که عامه مخاطبان به این نتیجه برسند یک تابلوی نقاشی، یک اثر حجمی، یک سفال و یک عکس هم میتواند به اندازه یک تابلوی فرش و حتی بهمراتب بیشتر از آن ارزشمند باشد؟
البته درک هنر همیشه خیلی پیچیدهتر از یک شئ تزیینی یا کاربردی است. خوانش یک اثر هنری حتی در مردمیترین شکل آن هم به راحتی صورت نمیگیرد. لذت هنر اتفاقا در همین پیچیدگی زبانی و دنیای رمزگان نهفته و کشف و تاویل آن است. بنابراین مردمی کردن هنر نباید به مفهوم ساده کردن آن باشد بلکه باید نقش معنوی هنر در محیط زندگی را پیوسته یادآور شد و در مورد آن فرهنگسازی کرد. البته یک تلقی رایج هم در مورد شی هنری که ارزش مادی چندانی ندارد وجود دارد. در این صورت برخی ارزش معنوی آن شی را هم به سختی باور دارند. فرش ایرانی عزیز بود و پرطرفدار، چون قیمت داشت و میتوانست یک سرمایه تلقی شود که هر زمان قابلیت تبدیل شدن به پول را دارد. تصور میکنم همچنانکه ارزش مادی هنر در حال افزایش است، ارزش معنوی آن نیز در سطح جامعه به تدریج ارتقا پیدا میکند. در این رابطه باید نقش رسانهها را هم ذکر کرد که در تنویر افکار عمومی و ارتقای آگاهیهای هنری قادرند نقش مهمی را ایفا کنند. باید یادآور شد که ما ملتی بودیم که در طول تاریخ همواره مکان زندگی، اشیای کاربردی، وسایل شخصی و حتی نشانههای آیینی و مذهبیمان آکنده از هنر و زیبایی بوده و بنابراین حیات معاصرمان هم باید با هنر درهم تنیده باشد.
منبع:فرهیختگان
انتهای پیام/