امیری اسفندقه: بیتهای محمود اکرامی فر پناهگاههایی برای روانهای دردمند و خسته است
جریان معمول و عادی که در دهه ۴۰ و ۵۰ به آرامش نسبی رسیده بود عملا متوقف شد و غزل وارد حوزه دیگری شد که قبل از آن حداقل تجربه نکرده بود.
پنجمین برنامه از سلسله جلسات «کتاب تازه» با محوریت تازهترین اثر دکتر محمود اکرامیفر با عنوان «اجازه هست بگویم که دوستت دارم» در باشگاه خبرنگاران پویا خبرگزاری تسنیم با حضور شاعران و صاحبنظرانی چون مرتضی امیری اسفندقه و غلامرضا طریقی برگزار شد. در ابتدای جلسه محمد امین اکبری مجری برنامه پس از خواندن غزلی از «اجازه هست بگویم که دوستت دارم» برای حضار در جلسه از غلامرضا طریقی دعوت کرد که به ارائه دیدگاههای خود بپردازد.
غلامرضا طریقی: محمود اکرامیفر به مانند دیگر شاعران خراسانی بر زبان تسلط دارد
در ابتدای برنامه غلامرضا طریقی، صحبتهای خود را اینگونه آغاز کرد : «با سلام و عرض ادب، خوشحالم که در خدمت شما هستم. البته همانطور که به آقای اکبری هم گفتم چندان مایل نبودم که برای نقد این کتاب در خدمتتان باشم به دلیل اینکه آقای اکرامی بزرگتر ما و مایه مباهات ما هستند و حرمت بزرگی و دوستی ایشان همواره برقرار است. در ابتدا انتشار این چنین مجموعهای را تبریک میگویم امیدوارم مثل کتابهای پیشینشان مایه درخشش بیشتر برایشان باشد. به طور کلی فکر میکنم در واقع برداشت من به عنوان مخاطب غزل و یک غزلسرا این است که بعد از این که در دهه 50 غزل معاصر شکل گرفت، اتفاقات مهمی در جریان نو شدن غزل به وقوع پیوست. پس از پیروزی انقلاب نیز تغییراتی در جامعه به وجود آمد که طبیعتا در غزل و شعر و ادبیات و همه جلوه ها و شکل های هنری تاثیر گذار بود.
به همین دلیل جریان معمول و عادی که در دهه 40 و 50 به آرامش نسبی رسیده بود عملا متوقف شد و غزل وارد حوزه دیگری شد که قبل از آن حداقل تجربه نکرده بود. شاعران آن دوره به تبع وقایعی نظیر انقلاب و جنگ نوآوریهایی را در زبان شعر معاصر و فضای غزل آن روزگار رقم زدند که طبیعتا آثار بسیار خوب و ارزشمندی برای ما خلق شد و میتوان گفت که این نوآوری دریچه دیگری بر روی غزل معاصر باز کرد. بعد از دوران دفاع مقدس جریانات دیگری در غزل معاصر شکل میگیرد که به نظر من غزلهای آن زمان بیش از همه تحت تاثیر انتشار شعرهای آقای بهمنی در سال 69 تحت عنوان «گاهی دلم برای خودم تنگ میشود» است. انگار دوباره بعد از جنگ غزل هم به جریان عادی خود برمیگردد، اما غزلهای این دوره وجه تمایزی با غزل پیش از جنگ دارد و آن هم این است که هنوز متاثر از فضای دفاع مقدس است چه در مضامین و چه در جهتگیری، حتی در غزلهای عاشقانه هم این تاثیر دیده میشود. نکته دیگر در مورد غزل پس از جنگ اهمیت پیدا کردن غزل اجتماعی ست که رگههای اعتراضی غزل دوران دفاع مقدس را هنوز در خود حفظ کرده است اصلا پس از جنگ است که غزل اجتماعی هویت مستقلی پیدا میکند. با این توضیحات میتوان فهمید که در این دوران گوناگونی مضامین و جهتگیری در غزل شاعران به وجود میآید، یعنی در کنار مضامین عاشقانه مضامین اجتماعی نیز حضور پررنگی در غزل معاصر پیدا میکند. یک نکته مهم دیگر این است که غزل زمان جنگ بر خلاف غزل پیش از خود کلاسیک زده است و این هم شاید اقتضائات آن دوران برمیگردد. از این دستهبندیها میگذریم و به کتاب «اجازه هست بگویم که دوستت دارم» جناب آقای اکرامیفر میپردازیم.
در بین شاعرانی که غزل عاشقانه میگویند و کسانی که صرفا به مضامین اجتماعی میپردازند تعدادی از شاعران هستند که از قابلیتهای هر دو شاخه بهره میبرند در واقع این گروه در عین حال که غزل معمول خود را مینویسند بارقههایی از مضامین اعتراضی در غزلهایشان هست به عقیده من محمود اکرامی فر جزو این شاخه است به بیان دیگر ایشان شاعر غزلسرای عاشقانهسرای مسلطی هستند که رگههایی از اعتراض و اجتماعینویسی در آثارشان هست کما اینکه در این مجموعه هم چنین است. در این بین اما نکتهای در مورد این نوع شعر حائز اهمیت است اینکه پرداختن به مضامین اعتراضی و اجتماعی در غزل خواه ناخواه به ایجاد یک فاصله میان مردم و شاعر منجر میشود، البته این معضل در شعرهای آقای اکرامیفر بسیار اندک است ولی خب در شعر برخی از همنسلان ایشان به وضوح قابل مشاهده است. اگر روشنتر بخواهم بگویم این است که ویژگی بارز اغلب غزلهای اعتراش این نسل این است که خطاب به مردم نوشته میشود مردم شما این کار را نمیکنید انگار شاعر خودش را سوا از جامعهای میداند که آن را مخاطب قرار میدهد و انگار همیشه خودش را در شرایط جدایی میگذارد و تقریبا میشود گفت خودش را بهتر از دیگران میداند و درک بیشتری برای خودش قائل است.
خوشبختانه آقای اکرامیفر با وجود اینکه در غزلشان از رویکرد اعتراضی بهره بردهاند کمتر به این دام افتادهاند تنها میتوان به ذکر چند نمونه از این نوع غزل در این کتاب اکتفا کرد؛ به عنوان مثال غزل صفحه 93 با مطلعِ:
چه شد که حرف صمیمانه را نفهمیدیم
چه شد نجابت پروانه را نفهمیدیم
البته نمونههای خوب شعر اعتراض در این دفتر کم نیست که نمونه فوقالعادهاش در صفحه 39 آمده است غزلی با مطلعِ:
چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند
و تماشای تو زیباست اگر بگذارند
در اینجا خطاب شاعر به مردم نیست بلکه در کنار مردم ایستاده است و دردهای آنها را واگویه میکند. یکی ویژگی مثبت این شعر در واژه «بگذارند» است که ردیف غزل است و قابلیت تاویلپذیری زیادی دارد.
یک نکته بسیار مهم در شعر آقای اکرامیفر زبان کم نقص ایشان است که به نظر من بخش عمدهای از آن بر میگردد به خراسانی بودن ایشان در واقع ما شاعران غیر خراسانی چه اعتراف بکنیم یا نکنیم چه قبول داشته باشیم و چه نداسته باشیم تسلط شاعران خراسانی بر زبان دو سه پله بیشتر از شاعران دیگر نقاط کشور است و همین هم باعث میشود که من به عنوان یک شاگرد که با سختترین ذرهبینم کل این مجموعه را خواندم چه بسا دو تا نکته قابل ذکر پیدا کردم. باز هم میگویم که این میزان از تسلط به زبان و درست نوشتن برمیگردد به این نکته که ایشان خراسانی هستند سوای این ویژگی مثبت غزل محمود اکرامیفر روان، سلیس و بیپیرایه است ویژگی که میتوان در غزل بزرگانی چون آقای بهمنی سراغ گرفت. البته جناب اکرامیفر در چند مورد مثل غزل صفحه 91 با مطلعِ:
به سمت خانه میخواند مرا چاووش و نگذارند
دلم میخواهد از نو بانگ نوشانوش و نگذارند
از این رواننویسی فاصله میگیرد و به زبان آرکائیک رو میآورد که خب به نظر من در این نمونهها موفقیت کمتری را به دست میآورند، حداقلش این است که آدم فکر میکند زیبایی و پختگی آن غزلها در این غزل نیست. یک نمونه دیگر از زبان روان غزل فوقالعاده صفحه 33 با مطلعِ:
کسی که بود دیدنش همیشه آرزویِ من
سلام کرد، سرخ شد، نشست روبرویِ من
حالا انشاءالله نکات دیگری هم هست که در بخش دوم به آن اشاره میکنم.»
مرتضی امیری اسفندقه: اکرامیفر در سرایش شعر شتابزده عمل نمیکند
در ادامه این برنامه مرتضی امیری اسفندقه شاعر و پژوهشگر معاصر صحبتهای خود را اینگونه آغاز کرد: «با نام و یاد خداوند متعال، خب من باید در باب کتاب ارجمند «اجازه هست بگویم که دوستت دارم» صحبت بکنم. پیش از هرچیز باید بگویم من با محمود اکرامی دوست هستم و خیلی هم دوستش دارم، البته من همه را دوست دارم اما بعضیها را به صورت ظاهری دوست دارم خودم اینگونه احساس میکنم، اما محمود اکرامی را از جان دوست دارم چرا؟ به دلیل اینکه شعرهایی از او احوال وهمچنین مسیر فکری من را عوض کرده. و میتوانم بگویم با بسیاری از شعرهای این کتاب خاطره دارم، حتی گمان میکنم یکی از ابیات خوب کتاب مصرعهایش جا به جا است، به نظرم اصل شعر اینگونه بود:
سلام کرد سرخ شد نشست روبه روی من
کسی که دیدنش مدام آرزوی من بود
من این را قبلا این طور شنیده بودم حتی جایی که این شعر از خود محمود اکرامیفر شنیدم را به یاد دارم، در یک عصر بسیار دل پذیر در اداره آموزش و پرورش مشهد، این خاطره برای سالهای دور است، این غزل به مانند بسیاری از اشعار این دفتر هم حسن مطلع دارد هم حس مقطع دارد این غزل حال من را عوض کرده کسی که حالش با یک بیت عوض شود مدیون آن بیت است. چون بیت به معنی خانه است و شاعر خانهساز است خانهسازی میکند برای پناه بردن ارواح و دلهای سرگردان و نگران و پریشان و هیچ انسان حال بدی به زیر سقف سستی نخواهد رفت انسان سرگردان حتما به خانهای پناه می برد که آن خانه گرم باشد چشم انداز خوب داشته باشد سقف محکم داشته باشد. شعر محمود اکرامی برای بنده که خودم معلم و اهل کلمه و کلام هستم و زندگی میکنم و دوست میدارم همیشه بیتهایی، خانههایی، پناهگاههایی داشته است یکی از ویژگیهای اصلی و اساسی کلام دکتر محمود اکرامی صراحت لحن و لهجه است که شبیه بادی ست که از کوهستان می وزد، اما واقعا این صراحت نه در حوزه عاشقانههایش نه در حوزه اجتماعیاتش زننده نیست. اعتراضهای محمود اکرامی به صراحت سرزمینی که در آن بزرگ شده که شما میگویید خراسان البته خراسان است ولی بخش خاصی از خراسان هستند که دروغ برنمیتابند دردمند هستند میخندند در سوگ سرشار از موسیقی هستند یعنی منطقه شعر خیزی که شعرش بر خراسان تاثیرگذار بوده است.
واقع امر این است که محمود اکرامی اجازه نمی دهد تا شعرش ستایش کنیم چون خودش اهل ستایش نیست ستیز با نادرستی و ناپاکی دارد حتی ستیز با خود دارد یعنی شاعری است که دلم شکفتهترین بغض ناگهان دارد به اعتبار این مصرعش عرض میکنم: «دلم شکفتهترین بغض ناگهانم را» شکفتهترین بغض ناگهان یک ترکیب بسیار تازه از اکرامیفر است، اکرامی وار است این را نمی توانید در جای دیگری پیدا کنید مثل خیلی از تعبیرات که خاص خود اوست. به عنوان مثال نمیگوید گریه کردم میگوید باران شدم باید در طبیعت خودش زندگی کرده باشی تا متوجه شوی که بعضیها گریه نمیکنند بلکه باران میشوند، نکته دیگر در شعر محمود اکرامی اجراهای خاصی است که از اشعار گذشتگان دارد، فی المثل نگاه میکنی و میبینی این شعر همان شعر حافظ است اما اجرا اجرای حافظ نیست اجرای محمود اکرامیست. شعرهای دکتر اکرامی پر است از تصویر، مثلا در این بیت از کوهها عکس گرفته:
من روستایی و بچه دهاتم و از روی سادگی
گاهی که می خورم قسمی سرخ می شوم
این یک اجرای اکرامی وار است، در حالی اخوانثالث جور دیگری میگوید:
من روستاییم نفسم پاک و راستین
باور نمی کنم که تو باور نمی کنی
چه قدر خوشحال کننده است که اکرامی در سرایش شعر یا سرایش شعر در اکرامی اصلا شتاب زده و حریص نیست اگر کسی غیر از اکرامی این غزل را دلم شکفته ترین بغض ناگهانم را گفته بود حتما از ده بیت غزلش تجاوز می کرد اما اکرامی به 5، 6 بیت اکتفا کرده خودش هم میگوید که در مصرف شعر صرفه جویی کنید واقعا کلمات را مصرف نکرده واژه ها را اسراف نکرده در تبع خیلی ها نیست غزلی که قافیه آزاد است به 5 بیت اکتفا کرده چون همه حرفی که باید می زده را در همین 5 بیت تمام کرده است.»
ادامه دارد...
انتهای پیام/