تهران شهر خوبی نیست؛ پس چرا موسیقی‌اش باید خوب باشد

فردین خلعتبری، آهنگساز و موسیقی‌دان معتقد است توسعه شهر تهران در زمان فعلی تکثیر غیراصولی سلول‌هاست و با این تفسیر می‌توان گفت تهران شهر خوبی نیست پس نباید انتظار داشت موسیقی خوبی از آن بیرون بیاید.

به گزارش باشگاه خبرنگاران پویا، آهنگسازی که تجربه‌ی بسیاری در ساخت موسیقی فیلم داشته است. سومین برنامه‌ی «آهنگ» به علت هم‌زمانی با پخش برنامه‌ی جشن خانه‌ی سینما با یک روز تاخیر برگزار شد تا «خلعتبری» که موسیقی تیتراژین برنامه‌ی «آهنگ» نیز از ساخته‌های اوست؛ ناگفته‌هایش را از سینما و موسیقی بیان کند.

«فردین خلعتبری» اما ترجیج داد تا این گفت‌وگو را با پرسشِ خود آغاز کند؛ اینکه «موسیقی خوب یا بد کدام است؟» و چرا در جامعه‌ی ما در این باره صحبت می‌کند؟ او در برابر پاسخِ «تنکابنی» که اصولا از آنجا که یک متر و معیار علمی در هنر وجود ندارد؛ سلیقه‌ی افراد معیار قضاوت است؛ ادامه داد: «این اتفاقِ خوبی نیست؛ چون سلیقه‌ی من ممکن است با کسِ دیگری تفاوت کند؛ ضمن اینکه اگر موسیقی بد است اصلا چرا باید درباره‌ی آن صحبت کرد؟ من جواب این سوال را ندارم. روزی سوار تاکسی شدم که موسیقی‌ای در آن در حال پخش بود؛ راننده‌اش اعتقاد داشت که من این اثر را گوش می‌کنم تا به چیزی فکر نکنم؛ این در حالی است که من موسیقی می‌سازم تا مخاطبم فکر کند. پیش خودم فکر کردم شاید چیزی که من را به به فکر واردار می‌کند، دیگری را از فکر گریزان می‌کند. تکلیف من در این میان چیست؟ آیا باید فکر کنم که کسی به این موسیقی گوش می‌کند یا خیر؟ آیا باید مسیر را بروم؟»

او در پاسخ به این سوال که چرا با وجود 30 سال فعالیت در موسیقی فیلم، تاکنون سیمرغ بلورین جشنواره فجر را دریافت نکرده است؛ تنها به گفتنِ این مساله بسنده کرد که دلیل خاصی نمی‌تواد داشته باشد: «هیات داوران یک نظرات شخصی دارند و احساس کردند که کارهای دیگر بهتر است. من به این چیزها فکر نمی‌کنم، چون در نت زندگی می‌کنم. از صبح تا شب فکر می‌کنم چه بسازم تا آنچه درونم است را به ظهور برساند؛ چون درونم مدام تغییر می‌کند؛ اما به طور کلی سعی می‌کنم به این مسایل توجه نکنم؛ چون یک سری الگو مثل احمد پژمان دارم که ممکن است خیلی‌ها حتی اسم او را هم نشنیده باشند؛ اما اگر از آهنگسازان بزرگ بپرسید، همگی به تاثیر فراوان او در موسیقی اشاره می‌کنند. ایشان کار خودش را کرده است و هنوز که هنوز است کار می‌کند و هر کاری که می‌کند من را تحت تاثیر قرار می‌دهد نه فقط از نظر حسی که به عنوان الگو. او در چشم‌انداز همه‌ی ماست. صرف‌نظر از آثارش او می‌تواند برای من حد اخلاقی تعیین کند . اصولا یک آهنگساز دلش نمی‌خواهد بگوید از آدم دیگر تاثیر گرفته است؛ اما آثار او برای من همه‌اش کلاس درس است . او ماها را به خاطر خودمان می‌خواهد نه به خاطر خودش و به همین خاطر نمی‌خواست مثل او آهنگسازی کنیم؛ او تنها مسیر را به ما نشان داد. او استادی است که می‌توان چیزهای بسیاری از او یاد گرفت؛چه در ارکستراسیون و هارمونی‌ و چه در زندگی‌.»

او درباره‌ی واژه‌ی «حد اخلاقی» هم توضیح داد: «نگاهِ احمد پژمان بیشتر از اینکه به بیرون باشد به درون است. او از انسان‌های اطرافش متوقع نیست و برای همین چه به او جایزه دهند یا نه؛ در روحیه‌اش تاثیر نمی‌گذارد. یک عرفانی در وجود این آدم است که استغنایی را در او به وجود آورده و می‌تواند الگو باشد.»

او در پاسخ به این سوال که چرا با وجود آنکه شهر تهران به سرعت از نظر فرهنگی و اجتماعی در حال تحول است؛ اما همچنان فقدان موسیقی در بدنه‌ی شهر را احساس می‌کنیم هم چنین توضیح داد: «شهر ما تغییر می‌کند؛ اما متحول نمی‌شود؛ چون فاقد روند است؛ شهر ما تنها بزرگ می‌شود؛ «سرطان» تکثیر غیر اصولی سلول‌هاست و شهر ما سرطان‌زده است. تهران شهر خوبی نیست؛ پس چرا ما انتظار داریم که موسیقی‌اش خوب باشد؟ ما در شهری زندگی می‌کنیم که به گواه تمام متخصصان فاجعه‌بار است؛ شهر ما زمانی خوب می‌شود که آدم‌ها تحت تاثیر آن شهر به مدنیتی دست یابند که روی رفتارهایشان تاثیر بگذارد؛ خیلی از ما به این سراشیبی کمک می‌کنیم و هنرمندان هم از این قاعده مستثنی نیستند. با همه‌ی اینها تهران جای عجیبی است؛ معرفت ممکن است لابه‌لای چیزهای جنگلی پنهان باشد و پیدا شود؛ مثلِ اینکه موسیقی جدی در اینجا طرفدران بسیاری دارد حتی بیشتر از اروپا؛ آدم‌هایی در تهران هستند و گاه جرقه‌های رخ می‌دهد که روح به سمت چیز زلال و خوبی می‌رود که می‌توان به آن رجوع کرد.»

آهنگسازِ کهنه‌کار زندگی عجبی داشته است، در دوازده سالگی در نوشهر فلوت می‌نوازد، بعد در دانشگاه صنعتی شریف مهندسی سازه می‌خواند، مدتی سه‌تار می‌نوازد و معلم ورزش و مربی سرود مناطق می‌شود، جبهه می‌رود و بعد در دانشگاه هنر، موسیقی می‌خواند، او در توضیح این زندگی می‌گوید همیشه برای خودش حق انتخاب قایل بوده است: «من زمانی تصمیم به مهاجرت گرفتم و بعد برگشتم؛
چون من اینجایی بودم. مدتی مربی بسکتبال بودم و مینی‌بسکتبال را راه‌اندازی کردم؛ بعد بین موسیقی و بسکتبال، موسیقی را انتخاب کردم، در زندگی به من بد نگذشته است و خیلی در گرفتاری نبودم؛ اما هر کجا بودم سعی می‌کردم اثری داشته باشم.»

او درباره‌ی آهنگسازی در حوزه‌ی موسیقی فیلم می‌گوید: «سینما در کشور ما بنا به دلایل بسیار زیاد بعد از انقلاب قوام بیشتری پیدا کرد و موسیقی نیز بالتبع آن به همین شکل. قبلا موسیقی فیلم‌ها در ایران یک سری اورتور بود و کارگردانان از کسانی دعوت می‌کردند تخصصی در زمینه‌ی موسیقی فیلم نداشتند؛ اما یک جریانی در دهه‌ی شصت و هفتاد به وجود آمد و کسانی مثل کارن همایون‌فر و پیمان یزدانیان موسیقی را از اورتور بیرون آوردند و به آن هویت دادند. در موسیقی در سینما بسیار رشد کرده است؛ اما بهترین کارگردانان سینما موسیقی متن ندارند و آن را حذف می‌کنند. چون مابه‌ازای موسیقی را در آثار موجود پیدا نمی‌کنند. مقصر را باید در خودمان جست‌وجو کنیم.»

او درباره‌ی تجربه‌ی خود در آهنگسازی فیلم نیز می‌گوید: « من همواره تحت تاثیر فیلم هستم و می‌تواند مرا به تکاپو وادارد. ممکن است فیلم‌هایی کار کرده باشم که خیلی دوستشان ندارم اما حتما در آن چیزی پیدا کرده‌ام که به آن دل باخته‌ام. وقتی قرار است موسیقی فیلمی را بسازم، تمام تلاشم را می‌کنم که ببینم اگر کارگردانی که با او کار می‌کنم آهنگساز بود؛ چطور موسیقی می‌ساخت؟ مثلا فکر می‌کنم آقای کیارستمی با وجود آنکه اصلا در زمینه موسیقی در فیلم‌‌هایش موفق نبود؛ اما آهنگساز خوبی می‌شد. ایشان سال‌های بسیار قبل یک بار به من گفت برایم موسیقی بساز؛ گفتم اگر بسازم و شما از آن استفاده نکنید، درون خودم نابود می‌شوم.»

او همچنین می‌گوید بیشترین نمود موسیقی در کشور ما در ادبیات آهنگین (ترانه و تصنیف) است: «من تصانیف زیادی دارم که خیلی‌هایش را با شعر افشین یداللهی (که یادش گرامی باشد) کار کردم؛ اما به عنوان کسی که کار موسیقی می‌کند، موسیقی خالص دغدغه‌ام بوده است. من چهار فصل باغ ایرانی را بنویسم و هنوز نمی‌دانم سرنوشت آن کار نمی‌شود. رامین فاروقی از آنسامبل ذاستا فیلم‌برداری خوب کرده است اما باز هم معتقدم که موسیقی باید مستقل باشد نه به شعر وابسته باشد نه به سینما. امیدوارم در آینده از آثار موسیقی بدون کلام حمایت شود؛ چون ما در این زمینه فقیریم. آثار حنانه و استوار اصلا چاپ نشده است. استادم آققای علیرضا مشایخی با زحمت بسیار جریان موسیقی مدرن را ایجاد کرده است اما از او حمایتی نشده است.»

او درباره‌ی حاشیه‌ی سریال «شهرزاد» و رابطه‌ی این روزهایش با «حسین فتحی» که آثار بسیاری را با او ساخته است نیز می‌گوید: «اگر می‌خواستم دربااره‌ی آن حرف بزنم که تاکنون حرف زده بودم. من هنوز مرگ افشین را نمی‌‌توانم درک کنم؛ هنوز برایم سخت است و فکر می‌کنم ای کاش با او نگاه مهربان‌تری انجام شود، همان شب با او تلفنی حرف زدم و یکی از قطعاتی که با ارکستر ضبط کرده بودم برایش گذاشتم، گفت این یک شب دهم دیگر است؛ تکرار برای او معنای گذشته را نداشت؛ معنای آینده را داشت. روز سوم ایشان تنها کسی که توانست کاری کند که احساساتم را بیرون بریزم، حسن فتحی بود. ما با هم بزرگ شدیم. برای یک نسل هستیم. چطور وقتی به کسی می‌گوید آهنگ بساز آدم فهمیده‌ای است و اگر نگوید این طور نیست‌؟ همان‌طور که در بسیاری از سریال‌های او حضور داشتم؛ به همان دلیل در شهرزاد نبودم.»

انتهای پیام/