آیا میتوان واقعه عاشورا را به تصویر کشید
کلّیت ماجرای عاشورا میتواند یک شخصیت مطلق محسوب بشود که پرداخت به آن تاکنون دارای سه الگو در جهان و جمهوری اسلامی بوده است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، مسئله تصویر و نسبت آن با مفهوم بخصوص مفاهیم متعالی یک مسئله غامض و پیچیدهای بوده و هست. چگونگی پرداخت به مفهوم عاشورا به عنوان یک شخصیت مطلق در به تصویر کشیدن آن و سپس ترکیبش با نور، صوت و... در قالب مدیوم سینما یکی از مسائل اساسی سینمای دینی و تاریخی در جمهوری اسلامی است. برای بررسی رابطه مفاهیم متعالی نظیر عاشورا با تصویر در قالب سینما، سلسله گفتوگوهایی با حضور برجستگان عرصه نظر و فیلمسازی برگزار کردیم که اولین جلسه از این سلسله نشست با حضور شهریار بحرانی(کارگردان فیلم ملک سلیمان)، سید محمد حسینی(فیلمنامه نویس و منتقد سینما) و سید مهدی ناظمی قره باغ(استاد فلسفه هنر و عضو هیئت علمی پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی) برگزار شد.
حسینی: برای طرح بحث چون فضا را عام و باز میبینم به نظرم رسید که ما طرح بحث عملیاتیتری را پیش بگیریم برای مثال ما در نگاه اجتماعی خودمان میتوانیم به تاثیر برخی عناصر مثل زمان برسیم که عنصر بی ربطی نیست و در فضای اجتماعیِ جامعه ما نگاهی ارگانیک نسبت به آن هست که خدای متعال در بافت فرهنگی جامعه ما تنیده یعنی مثلا وقتی ماه مبارک رمضان میشود میزان جرم و جنایت به صورت مشهود پایین میآید و میزان علاقه مندی مردم بالا میرود، ماه محرم هم به همین شکل است. اگر به عاشورا نگاه دقیقی بیندازیم متوجه میشویم اتفاقات متفاوتی در فضای جامعه ما میافتد که قابلیت تصویرگری دارد.
بنده معتقدم اینکه مشخصا سراغ روایت تاریخی محرم و روایت تاریخی عاشورا برویم، با آن مُتیف شخصیت مطلق در حوزه نگارش فیلم نامه میتواند به نوعی هم خانوادگی داشته باشد. به معنای دقیقتر، در برخورد با پدیده شخصیت مطلق (شخصیتی که قابل تغییر نیست) مثل انبیا و اولیای الهی، هالیوود یک نسخهای دارد که مخصوص خودش است و انقلاب اسلامی هم نسخه دیگری دارد که رد این چند سال عملا به آن رسیده است البته شاید یک نسخه سومی هم بشود برایش پیچید.
مدل هالیوود درباره شخصیت مطلق
نسخه هالیوود این است که میگوید شما باید برای نگارش فیلم نامه این پیش فرض را داشته باشید که شخصیت و انسان مطلقی وجود ندارد، در این تلقی باید اصلا آدم را از عالَم اطلاق بیرون بکشید و تغییرات آن را به نمایش درآورید نمونه این تلقی در فیلمهایی نظیر ده فرمان، کتاب آفرینش و... کاملا مشهود است که پیامبر خدا را به مثابه انسانی پیشیمان به تصویر میکشد.
در انقلاب اسلامی ما به یک نوع تصویرگری دیگری میرسیم که ضمن اینکه میخواهد یک بیوگرافی و پرترهای از شخصیتها بدهد، میخواهد به نوعی قداست این آدمها را هم به تصویر بکشد و تلاش میکند به این قداست لطمهای وارد نشود مثلا نمونه این را در سریال یوسف، ملک سلیمان و مریم مقدس داریم.
در نسخه سوم، کار به شکل این است که از حواشی بیاییم و از عوارض، به آن شخصیت برسیم یعنی خود شخصیت را به صورت مستقیم بیان نکنیم و نگوییم. نمونه این کار در ادبیات ما خیلی زیاد است مثلا وقتی به حضرت سلیمان(ع) می رسیم شاید بیش از اینکه در مورد حضرت سلیمان(ع) در ادبیات ما صحبت شده راجع به عاصف ابن برخیا صحبت شده است. این بیشتر صحبت شدن، یک جور رسیدن از حاشیه به متن است. نمونه این کار در فیلم سازی ما هم در سریال مختار و یا فیلم روز واقعه مشهود است.
بنده معتقدم عاشورا منهای شخصیتهایش یعنی اساسا اگر شخصیتهایش را در نظر نگیریم که اساسا کار خیلی سختی است، خود عاشورا در مدیوم سینما در ذهن مردم، یک شخصیت مطلق است البته در نمایش، این طوری نیست زیرا آنجا میشود شبیه خوانی و یا پرده خوانی کرد که نمونهاش را هر سال در خوانسار میبینید ولی وقتی وارد سینما میشویم فضا خیلی جدیتر است در حدی که خود واقعه، شخصیت مطلق است و بهش نزدیک شدن قدری سخت است، این سختی در حدی است که در جنجالهایی که بر سر فرجام رستاخیز شد، دیدیم. به نظرم در این جلسه قدری درباره تصویرگری در حوزه عاشورا صحبت کنیم تا شاید بتوان به راهکاری رسید و به این شخصیت مطلق نزدیکتر شد.
ناظمی: چون فکر میکنم سوال اصلی این جلسه درمورد تصویر و مناسک محرم و ماجرای عاشورا در تصویر بود لذا صرف نظر از سینما، خود تصویر بسیار مسئله بحث انگیزی است تا جاییکه در صد سال اخیر بسیاری از اندیشمندان جهان در مورد خود تصویر بسیار صحبت کردند و اینکه هر تصویر چه منطق خاصی دارد، این نشان میدهد که تصویر برای خودش موجودیتی دارد و مثل مومی در دست ما نیست که به هر شکلی خواستیم و طلب کردیم تسلیم ما شود بلکه اقتضائات خودش را دارد و باید این را بفهمیم. نکاتی که میشود درباره تصویربدان پرداخت بسیار است منتهی بنده اجمالا یکی دو پرسش را پیش روی بحث میگذارم تا دوستان هر چه قدر صلاح دانستند درباره آن صحبت کنند.
چیستی و ماهیت تصویر
یک بحثی که مطرح است اینکه آیا سخنی که تصویر سخنی که تصویر مطرح میکند، سخن مطلق و ثابتی است یا سخن قابل بسط و قابل تفسیری است؟! برخی از فیلسوفان فرانسوی به طور خاص اعتقادشان این است که تصویر ذاتا امر مقدسی است، منتهی آن مقدسی که اینها توضیح می دهند با مقدسی که ما میگوییم تفاوت دارد. وقتی میگویند تصویر، مقدس است معتقد هستند که اصلا فلسفه ساختِ شمایل در تاریخ و شمایلهای مقدسی که مسیحیان درست میکردند یا قبل از مسیحیان هم اقوام بت پرست در جاهای مختلف دنیا درست میکردند یا به تصویر میکشیدند یا به شکل تندیس درست می کردند، این است که تصویر نوعی اطلاق ایجاد میکند یعنی شما با تصویر و یا تندیس فلان الهه یا قدیسی که درست میکنید در واقع نوعی اطلاق ایجاد میکنید. چون به طور طبیعی تصویر یا تجسیم، نوعی ثبوت برای ما ایجاد میکند برای مثال برای خیلی از ماها واقعا هیچ وقت سوال اساسی نیست که ظاهر حضرت اباعبدالله(ع) چه چهرهای بوده البته اگر موفق به دیدار این چهره سراسر نورانی بشویم آنگاه همه خوشحال خواهیم شد اما سوال اساسی هیچ فرد مسلمان و یا شیعهای این نبوده و نیست حتی در میان اهل سنت هم همین طور است.
وقتی که این نکته برای ما مسئله نیست، خود به خود آنچه که از هرکدام از اولیای دین و قدیسان برای ما مهم میشود، افکار، رفتار و گفتار آنهاست که چون آنها را به صورت یک امر ثابت نمیدانیم، خود به خود به دنبال آن چه که از آنها اتفاق افتاده است میرویم. در همین ادبیاتی که دست ما رسیده برخی مفاهیم نظیر حدیث، روایت و... نشانگر یک نوع وجه زمانی، سیّالیت و انبساط در مفاهیم دینی است که به دست ما میرسد، البته این به این معنا نیست که در دین ثبوت وجود ندارد بلکه هر کس در مقامی که برحسب ظرفیت خودش به دست میآورد، ثبوتی پیدا میکند ولی انسان مادامی که انسان است در حال تکاپو و تلاش است و اگر جهت دهی شود میتواند موجب رشد او شود.
برای مثال شما می توانید در فرهنگ خودمان مشاهده کنید که چه کسانی دوست دارند تمثیلهای منصوب به امیرالمومنین(ع) را به دیوار بزنند و چه کسانی دوست دارند حدیثی از امیرالمومنین(ع) را به دیوار بزنند؟ این خودش نشان دهنده دو سنخ انسان مختلف است. انسانی که خیلی مطلق و منجمد است البته به این معنا نیست که لزوما انسان بدی است ولی منجمد است و رشد نمیکند و دیگری، انسانی که اهل رشد، بیان و فکر است. مفاهیم دینی نیز تا جاییکه به دست ما رسیده همه از سنخ کلام بودند. در خود ادیان، پیام به صورت کلام است و انسانها با سمع خود مطلب را می فهمیدند و بیان میکردند.
یک فیلسوف فرانسوی دیگری که آثارش به فارسی هم ترجمه و منتشر شده است این مطلب را بیان می کند که اصلا تصویر آنقدر ثابت، راکد و منجمد است که ما نمیتوانیم پیامی بصورت مستقیم از آن دریافت کنیم. او به شکل مطالعه موردی، عکسهای پیامهای بازرگانی را بررسی میکند و اثبات می کند آن تصاویری که به نظر ما پیامشان ظاهر و مشخص است، بدون یک زیرنویس، توضیح اضافه و کَپشنی که ملزم به تصویر شود قابل فهم و تفسیر برای مخاطب نیست و مخاطب همواره به شکل زبانی تصویر را به استنطاق می کشد و پیام را از او دریافت میکند. در دنیای به شدت تصویریِ امروز، اگر به عکسها و تصاویر سیاسی که در شبکههای اجتماعی رد و بدل میکنیم نگاه کنیم مشخص است که معمولا این تصاویر را با توضیح مکتوبِ اضافه میفهمیم مثلا میگوییم که این تصویر فلان کودک سوری است که فلان شد. اما در سینما، جنس بحث ما متفاوت می شود زیرا در سینما تصویر را در محوریت داریم اما از سوی دیگر دیالوگ، موسیقی و انواع تکنیک ها را نیز داریم.
تسنیم: در مقابل فرمایش شما، نظراتی مطرح است که تفکر تصویر محور را نوعی تفکر مستقل میداند که نحوه انتقال مفاهیم خاص خودش را بصورت مستقل دارد و نیازی به این نوع استنطاقی که شما فرمودید ندارد.
ناظمی: بله نظر که زیاد است منتهی ما باید ببینیم چه دلایلی برای این نظر هست، مثلا شما همین بالا عکس امام را گذاشتید، شما فی نفسه چه پیامی از این عکس دارید؟! فقط ما می توانیم در موردش بگوییم که این عکس است منتهی اینکه این عکس کجا گذاشته شود معانی متفاوتی خواهد داشت، عکس به طور طبیعی هیچ وقت نمی گوید چه حرفی میزند.
بله فرهنگ غربی فرهنگ تصویر محور است، فرهنگی است که تصویر در فرآیند تاریخی که بحث مفصل خودش را می خواهد، قدرت گرفته و اقتضائاتی را ایجاد کرده. این اقتضائات بدین نحو است که شما اگر چیزی را بخواهید برای مخاطب ملموس کنید اگر بر تکنیکهای تصویری مسلط باشید میتوانید این کار را بکنید اما اگر چیزی را بخواهید برای مخاطب تعمیق کنید و بسط بدهید آن وقت دیگر تکنیکهای تصویری زیاد به کمک شما نخواهد آمد.
نسبت تصویر با سطحی شدن اندیشه
تسنیم: از قضا برخی از اساتید فلسفه اسلامی نیز بحثشان این است که چون تصویر مربوط به قوه خیال است اگر شما مفهوم را به تصویر تبدیل کنید، این نوعی ظلم به مفهوم است زیرا موجب سطحی کردن اندیشه بشری میشود.
ناظمی: بله این مسئله مطرح است. به طور کلی سینما هم علی رغم اینکه از وجوه مثبتی نظیر کلام، صوت، روایت و زمان نیز استفاده میکند و به ما تجربه زمانی میدهد اما با این همه با تصویر کار میکند و به طور طبیعی خیلی سخت است که با این تکنیکهای تصویری بتوانیم مفاهیم را عمق ببخشیم. به خاطر همین مشکل و معضل، من پیشنهادم این است در پیامی که میخواهیم به صورت تصویری منتقل کنیم باید بدانیم که چه به دست میآوریم و چه از دست میدهیم. اگر فقط آوردهها را ببینیم آنگاه متضرر میشویم و اگر صرفا از دست دادهها را ببینیم بازهم هم متضرر میشویم.
باید ببینیم در مدیوم تصویر که ادراک بصری اولویت دارد ما چه نوع مواجههای با پدیدهها پیدا میکنیم و وقتی در تصویر کنار میرود یا از محوریت به حاشیه منتقل میشود ادراک ما جنس دیگری پیدا میکند، چه اتفاقاتی رخ میدهد و چه به دست میآوریم یا چه از دست میدهیم. نکتهی دیگر اینکه ما در کار تئاتر متکی بر شخصیت هستیم یعنی الان یک بحثی هم که چند سال است انجام میشود اینکه تئاترهایی هست که به مناسبت ماه محرم انجام میشود. در فعالیت تئاتر عمده کار برعهده شخصیت است و اجرای آن توسط بازیگر انجام میشود اما در سینما، ما این فرصت را داریم که فضاسازی کنیم و به دلیل قاب سینما و میزانسن میتوانیم فضا را در نسبت با تئاتر، بهتر انتقال بدهیم.
تفاوت زبان سینما و تئاتر در تصویرسازی
شما ببینید به خاطر همین نباید بین تئاتر و سینما اشتباه کنیم و نوع شخصیت پردازی فیلم روز واقعه را با فیلمهای دیگر خلط کنیم. زیرا فیلم روز واقعه علی رغم زحمت فوق العاده و ماندگاری که کشیده شد اما کاری بود که به تئاتر بیشتر نزدیک بود چون تخصص اصلی و تعلق کارگردان محترم بیشتر تئاتر بوده نتوانسته خیلی موفق باشد. یکی از چیزهایی که باید در تمام هنرهایی که با تصویر سر و کار دارند مثل عکس، پوستر، کمیک استریپ، سینما و... دقت کنیم این است که هر کدام از این مدیومها باید منطق مستقل خودش را کشف کند و براساس این منطق کار کند. منطق تئاتر اما در عین حال میتواند عمیق تر از سینما حرف بزند چون در آنجا مخاطب به بازیگر خوب گوش میدهد و سعی میکند با او ارتباط بگیرد اما سینما برای ما به ویژه با تکنیکهای امروزی فضا و جهانی را ایجاد میکند که البته این هم یک مزیت دیگری که در تئاتر خیلی ضعیف است و قابل انتقال نیست. شاید بهتر باشد اهل سینما به این مسئله هم توجه کنند.
تسنیم: شما فیلم حضرت سلیمان(ع) را ساختید و چیزهای مختلفی را در مدیومهای گوناگون ساختید ولی ساخت اثری درباره عاشورا همیشه با مشکلات و مسائلی مواجه بوده است که منجر شده اثر خاص و درخوری درمورد این واقعه عظیم ساخته نشود. بخشی از دلایل این عدم ساخت را دوستان از منظر فلسفی و تئوریک بیان کردند. با توجه به تجربه عملی شما، اگر امکانش باشد از منظر تکنیکی به این موضوع بپردازیم.
بحرانی: جلسه ما درباره تصویر کردن یک مفهوم بزرگ است. همان طور که دکتر ناظمی فرمودند این موضوع، بحث تئوریک و نظری مفصلی دارد که اصلا تصویر چه هست و ماهیتش چیست و به چه صورت استفاده میشود و...، من قصد دارم یکی دو قدم این بحث را جلو ببرم، چون خوب است ما نسبت به آسیبهایی که در تصویرسازی مفاهیم، با آن مواجهیم یک مقدار آگاه باشیم.
جایگاه تصویر در تمدن غربی
آنچه که غرب در دوران کنونی از خودش بروز میدهد ، یک دنیای تصویری است یعنی با تصویر یا به تعبیر بهتر با تصویرِ روایت گر به ما حمله و تهاجم میکند، خب پرسش این است که این از کجا آمده؟ این سیستم تصویریِ روایتگر از کجا ناشی شده است؟ ببینید، انسان اول در حوزه فکری-نظری کار میکند سپس این فکر را تبدیل به فرهنگ میکند و این فرهنگ وارد تمدن میشود و در دنیا ایجاد یک تمدنی میکند. تمدن آن چیزی نیست که ظاهرا به عنوان معماری و شهرسازی میبینیم یا نگاه می کنیم.
تفاوت معنای تمدن در اندیشه غربی و اندیشه اسلامی
تمدن در واقع ساختارهای اجتماعی، قوانین، رفتارها، مناسبات بین ابنای بشر و... است، غرب خودش وقتی میخواهد از بهشت موعودش صحبت کند، مفهوم مدینه فاضله را بکار میگیرد یعنی آن را به شهری یا به یک موقعیت مکانی منصوبش میکند اما در آن، مفهومی بهشتی وجود دارد یا مثلا وقتی که مسلمانها به شهر یثرب مهاجرت کردند دیگر به نام مدینة النبی شناخته شد یعنی همان شهر است اما ساختار اجتماعیاش تغییر کرده است. تعاریفی که از بهشت داریم نیز به همین صورت است یعنی یک ایده آلی است، یک موقعیت خیلی زیبا، الگو و ایده آلی است که در آن بیشتر روابط توصیف شده است. مثلا گفته میشود که اینها وقتی روبه روی هم مینشینند، در کنار هم از مصاحبت با یکدیگر لذت میبرند اما میبینیم که بحث تمدن در غرب کاملا برعکس است.
شان پیدایش غالب قوانینِ مدون در غرب به این خاطر بوده که میگویند انسان گرگ انسان است، انسان حیوان وحشی است که در جامعه شهری دچار دیوانگی و افسردگی میشود پس قوانینی ایجاد کنیم که همدیگر را ندرند. خود غربیها میدانند که در عرصههای مفهومی دچار ضعف هستند و معمولا کمتر وارد مسائل مفهومی میشوند. جبهه دشمن در بحث مفاهیم خیلی ضعیف است و برای جبران این ضعف، از زمان یونان باستان سعی کردند که بحثهای عقیدتی خودشان را تبدیل به تماثیل، مجسمهها و داستانهای اساطیری کنند و در قالب یک فرم روایی آن را پیاده کنند.
بعدا کم کم سعی کردند تصویری عرضه کنند که از طریق آن بتوانند ضعفِ کم عمقیِ تفکرات خودشان را بپوشانند اما موفق نشدند در مقابل جبهه حق که مدام پیامبران میآمدند و معنویت مردم را بالا میبردند و مفاهیم زندگی مردم را ارتقا میدادند و قوانین و شرایعی را میآوردند لذا فقط میتوانستند در بُعد سطحی دنیا و تصویر پیش بروند و موفق نمیشدند ذهن مخاطبین خودشان را جذب بکند و روح مردم را آن طور که می خواهند تسخیر کنند، در این تطور تاریخی همین طور تلاش هایشان را ادامه دادند تا بعد از یونان باستان که اوج فرهنگ غربی محسوب میشود، در رنسانس به یک سرآمدی رسیدند و در این دوره میبینیم که هنرِ تصویری مثل نقاشی و... به شکل عجیبی به سمت عریان گرایی می رود تاجاییکه تصاویر قدیسان و افراد الهی را نیز بصورت عریان میکشند اما این کار در حیث تاثیرگذاری بر مردم و مخاطبین چندان موفق نبود تا اوایل قرن بیستم که سینما به وجود آمد و توانست آن سابقه تئاتری که یک بار در یونان و رم و بار دیگر در اوایل رنسانس تجربه کردند را به همراه ماجراها و جریانهای دیگر فرهنگی منفی که در دربارها، بالماسکهها وانجمنهای مخفی داشتند را منسجم کنند تا با اختراع جدیدی که اوایل قرن بیست یا حول و حوش سال 1904 همزمان در آمریکا و اروپا اتفاق افتاد بتوانند با استفاده از این اختراع ، یک باره جهشی در نفوذ به روح مردم دنیا را تجربه کردند.
یهود و سینمای آمریکا
البته می توان بر سر این بحث کرد که خود این کار هم یک لشکرکشیِ کامل از طرف جبهه باطل است. براساس اسناد تاریخی که موجود است، یهودیها پس از مهاجرت به آمریکا به سراغ سینما رفتند و آن را به تسلط خودشان درآوردند و از آن موقع تا کنون کاملا مشهود است که سلایق و روحیات مردم دنیا را این نوع تصویرسازیِ ویژه و خاصِ یهود رقم میزند. متاسفانه این روندی که عرض کردم منجر به این شده که تلقی ما از تصویرسازی، روایت تصویری، قصه و... یک تلقی باشد که یهود آن را ساخته پرداخته است و این باعث شده که وقتی می خواهیم درباره تصویرسازیِ مفاهیم صحبت کنیم اولین مشکلمان با همین محصولات است یعنی میدانیم این محصولات نمی تواند و قادر نیست که به مفاهیم بلند، بزرگ و متعالی بپردازد. در سینما، تئاتر و خیلی از هنرها تا می خواهید وارد کار خلاق شوید، می بینید که ناخودآگاه در زمینِ از پیش ساخته شده دشمن قدم گذاشتید که قواعد و قوانینی را حاکم کرده و بواسطه آن، مانع شما می شود تا به مفاهیم و محتواهای با ارزشِ متعالی فکر کنید.
از طرف دیگر ما بعد از انقلاب اسلامی شاهد این بودیم که انقلاب یک انفجاری در روح و ذهن مردم ایران به وجود آورد و تمام دنیا را متاثر کرد و ضربهای بود از سوی جبهه حق به جبهه باطل که در این زمینه هم متاسفانه وارد شد ولی ناموفق بود یعنی ما در زمینه سینما و هنرهای نمایشی نتوانستیم گام مثبتی برداریم و هنوز منتظریم که اتفاقی بیفتد تا بتوانیم وارد تصویر کردن مفاهیمی بشویم که مورد نیاز انقلاب، عالم تشیع و آینده مهدوی ماست.
ادامه دارد...
انتهای پیام/