تئاتر استبدادی

تئاتر مدعی دموکراسی است؛ اما می‌تواند خود به ابزار استبدادی بدل شود. آن هم در حالی که خود را ارتشی علیه استبداد می‌پندارد؛ اما این حرف در زمانه ما صرفاً یک توهم است. تئاتر امروز ایران ما را به انفعال دعوت می‌کند و ما را از گفت‌وگو محروم می‌کند.

باشگاه خبرنگاران پویا - احسان زیورعالم

15 آذر 1395 در یادداشتی با عنوان «پنج ثانیه از مرگ هوتن»، با اشاره به دو نمایش آن روزهای تئاتر ایران، یعنی «مرگ هوتن» و «پنج ثانیه برف» نقبی به ساختار و اندیشه‌های «حلقه تئاتر دانشگاهی» زدم تا برخی از گفته‌های آنان را مورد نقد قرار دهم.

در آنجا با اشاره به بیانه‌ این حلقه به خانه تئاتر و مصاحبه خود با یوسف باپیری، بر این نکته انگشت نهادم که مهمترین کلیدواژه این گروه «گفتگو» است. آنان همواره درباره گفتگو کردن و به گفتگو نشستن حرف می‌زنند. نمونه خوب این مسئله دیالوگی است که جابر رمضانی با عباس غفاری در هنر آنلاین داشته است. در این گفتگو که با عنوان «دایره‌ زیبایی‌شناسی مخاطب تئاتر ما کم شعاع است / حلقه تئاتر دانشگاهی در مسیر اهدافش درجا می‌زند»  منتشر شده است، جابر رمضانی از فقدان گفتگو در جامعه می‌گوید و نسبت به آن اعتراض می‌کند.

در مواجهه به گفته‌های جابر رمضانی می‌توان این نکته را پرسید که آیا آثار جابر رمضانی فتح بابی برای گفتگو کردن به حساب می‌آیند؟ پاسخ این پرسش با قطعیت خیر است. کافی است پیرامتن اثر اخیر او را در نظر بگیریم. آنچه چشمان تیزبین یک ژورنالیست در لابی ایرانشهر می‌بیند و دیگران خموش در پی گرفتن عکسی با ستاره نمایش از کنار آن می‌گذرد.

نام اثر رمضانی «نمی‌تونیم راجع بهش حرف بزنیم» است. نمایش درباره شخصیت گمشده‌ای است که به دغدغه اعضای یک خانواده، به دور میزی مملو از غذا بدل شده است. پدر در نقش سالار خانواده، بالای میز نشسته و می‌گوید نمی‌توان درباره این موضوع حرف زد یا می‌توان حرف زد. برخی حرف می‌زنند، برخی نمی‌زنند و برخی تمرد می‌جویند. در آن سوی میز یک روای بر میز نشسته و به شرح صحنه می‌پردازد. او کنش‌هایی را روایت می‌کند که رخ نمی‌دهد. او خدایی است برفراز المپ ساختگی که قرار است بازیگران را هدایت کند. او مهر تأییدی است بر استبداد پدر. خدایی که در نهایت با تمرد فرزندان نمی‌تواند کنش‌هایش را قالب کند. پدر در موقعیت انفعال قرار می‌گیرد و در نهایت کسی برای یافتن فرزند گمشده اقدامی نمی‌کند. نمایش برشی از یک استبداد خانوادگی است که می‌توان آن را اعتراضی علیه فقدان دموکراسی دانست. تصویری از جهان امروز ما که در آن پدربودگی یا خدابودگی می‌تواند عامل انفعال جامعه شود.

حال یک پرسش: «نمی‌تونیم راجع بهش حرف بزنیم» چه کمکی به شکست این استبداد انفعال‌ساز می‌کند؟ پاسخ هیچ است؛ چون نمایش خود مستبد است. باید به سراغ پیرامتن اثر برویم. در حالی که نمایش‌های ایرانشهر با فروش پایین کار خود را خاتمه دادند، این نمایش به فروش بالا دست می‌یابد و حتی به اجرای دوم در یک روز می‌رسد. نمایش در برنامه عوامانه «خندوانه» تبلیغ می‌شود؛ در حالی که هیچ نمایشی در آن روزگار فرصتی برای تبلیغ شدن در باکس صدا و سیما پیدا نمی‌کند. بازیگر مرکزی نمایش - که صددرصد آتیلا پسیانی نیست - در آخرین قسمت سری نهایی «خندوانه» ظاهر می‌شود تا هم از فیلمش بگوید و هم از تئاترش، یعنی رفتار نادعادلانه‌ای که برخلاف دموکراسی ادعایی جابر رمضانی است.

کمی پیشتر برویم. اگر شما مشغول به تلفن همراه خود وارد سالن شوید با برخورد تند عوامل مواجه می‌شوید. آتیلا پسیانی به شما تذکر تندی می‌دهد. در برابر دیدگان خویش دیدم که تلفن همراه دختری توسط نیروی سالن ضبط شد، یعنی نوعی فضای پلیسی.

چیدمان صندلی‌ها به نحوی بوده که شما در صورت نارضایتی از نمایش نمی‌توانید سالن را ترک کنید. اگر هم بتوانید از ردیف‌های خود کنده بشوید باید از میان صحنه‌پردازی عبور کنید و با تجربه‌های سابق شاید مورد شماتت و واکنش برخی بازیگران نمایش مواجه شوید.

حال به سراغ مخاطب برویم. آیا مخاطب نمایش، مخاطب همیشگی تئاتر است؟ اگر پاسخ آری باشد؛ باید پرسید چرا فروش دیگر نمایش‌ها پایین است؟ چرا این مخاطب مستعد میان دیگر نمایش‌ها تقسیم نشده است؟ پاسخ روشن است. او برای سلبریتی آمده است. او آمده بازیگر محبوبش را ببیند. او جابر رمضانی را نمی‌شناسد. همانطور که «صدای آهسته برف» او با مخاطب بسیار اندکی دنبال شد. آنان حتی برای آتیلا پسیانی هم نیامده است. به یاد داشته باشیم که «گنگ خواب‌دیده» پسیانی در همان سالن با فروش بسیار پایین به کار خود خاتمه داد؛ اما وقتی او برای «باغ آلبالو» یا «دیابولیک: رومئو و و ژولیت» به سراغ ستاره‌ها رفت، وضعیت دگرگون شد.

پس مخاطب نه برای دیدن تئاتر که برای دیدن ستاره آمده است. چهل هزارتومان هزینه داده تا عکس بگیرد. برای او ابتدا و انتهای نمایش مهم است، نه آنچه می‌بیند. اگر هم مخاطب شاکی باشد، سانسور می‌شود.  برخی مدعی‌اندبرخی نظرات مخاطبان در صفحه تیوال حذف می‌شود. با این همه همین نمایش دموکراتیک بیش از آنکه نظر موافق را جلب کند، در میان دوستداران دموکراسی، کسانی که می‌خواهند نسبت به اثر کنشگر باشند، با واکنش منفی روبه‌رو می‌شود. نمونه خوبش آنکه طراحی به نحوی است که شما از ردیفی به بعد چیزی نمی‌بینید.

همه آنچه می‌بینیم چیزی فراتر از مشق دموکراسی است. ما با یک استبداد تئاتری مواجهیم. استبدادی به مخاطب می‌گوید چه بکند و چه نکند. او را اسیر می‌کند. او را به انفعال تشویق می‌کند. او را از بدو ورود اخته می‌کند. او را می‌ترساند که مبادا دچار نیروی اهریمنی پلیسی آن شود. به او هشدار می‌دهد پول داده‌ای و بابت آن تا انتها بنشین؛ مبادا پول داده شده هدر رود. اعتراض نکن، هو نکش، فریاد نزن.

حال به گذشته بازگردیم. به آگوستو بوآل فقید رجوع کنیم که بدون‌شک در جامعه‌ای به مراتب ضددموکراتیک‌تر از ما، تئاتری می‌آفریند که هنوز مشق دموکراسی است. در آن به تو اجازه می‌620دهد اعتراض کنی؛ آن هم در برزیلی که حکومت پلیسی و کودتایی مردم را سرکوب می‌کرد. بوآل به مردم اجازه می‌دهد حرف بزنند و آنان را به گفتگو دعوت می‌کند. تئاتر آن سترونی جامعه استبدادی برزیل را از مردم می‌زداید و فضا را برای او مهیا می‌کند تا زاینده باشد.مخاطب گفتگو می‌کند؛ همانطور که اثر با مخاطب گفتگو می‌کند. این دموکراسی تئاتری است.

حال به «نمی‌تونیم راجع بهش حرف بزنیم» بازگردیم. آیا به شما در این نمایش فرصت گفتگو داده می‌شود؟ آیا به صرف نشان دادن استبداد شما مشق گفتگو می‌کنید؟ آیا نمایش از جنبه اقتصادی که قاتل گفتگوست، مجزا می‌شود؟ چرا این نمایش در یک فضای مستقل روی صحنه نمی‌رود؟ چرا از سوبسید دولتی سالن ایرانشهر بهره‌مند می‌شود که خود برخلاف ادعای دموکراسی است؛ چرا که در سیستم شبه‌استبدادی ایرانشهر هر کسی حق بهره‌وری از این سوبسید را ندارد.

نه تنها اثر جابر رمضانی که اکثر آثار حلقه دانشگاهی علیه گفتگو هستند. آنان هنوز موفق به برگزاری یک نشست با حضور همه اعضا نشده‌اند تا در آن موافقان و مخالفان به گفتگو بنشینند. کافی است به این بخش گفتار رمضانی دقت کنید: «حتماً اهمیت دارد که این گفت‌وگو شعاع بزرگ‌تری پیدا کند و وسیع‌تر شود اما همانطور که اشاره کردم، متأسفانه سرعت ما کند است و ما هنوز در همان مرحله اول که مرحله گفت‌وگو با خود است، مانده‌ایم که دلیلش هم دغدغه‌های شخصی و مشغله‌های کاری اعضای این حلقه است. من معتقدم که در این حلقه کسانی هستند که دارند در حوزه تئاتر بدنه ایران تولید تئاتر می‌کند. منظورم از تئاتر بدنه تئاتری است که قرار است با 90 درصد تماشاگران سالن ارتباط برقرار کند و 90 درصد تماشاگران را راضی از سالن بیرون بفرستد.»

آنان همیشه مجزا از یکدیگر حرف زده‌اند که در آن خبرنگار صرفاً خبرنگار، با انبوهی از پرسش‌های اولیه و فارغ از پرسش‌های ثانویه، از کلیات می‌پرسد. آثار این گروه هیچ رویه دیالوگی ندارد. گاهی اوقات پرسش‌ها چنان منسجم‌اند که شائبه تنظیم‌شده بودن مصاحبه‌ها وجود دارد. هیچ فرصتی نیز میان تماشاگر و هنرمند برای ایجاد دیالوگ وجود ندارد. پس ما همه بردگانی هستیم که در برابر خدایگان زانو زده‌ایم. این یک استبداد است، این استبداد تئاتری است.

شاید در این بین «پسران تاریخ» خیل‌نژاد را بتوان مجزا کرد که علیه استبداد، دموکراتیک‌تر عمل می‌کند که آن هم جای بحث دارد. امید است فاز گفتگو میان اعضای تئاتر دانشگاهی باز شود، حلقه‌ای که هم‌اکنون اعضایش در سالن‌های مختلف تهران صاحب امتیاز اجرا هستند.

انتهای پیام/

 

بیشتر بخوانید...