از خانواده ادبی تا حوزه علمیه با شاعر «مرز ما عشق است»
سیدمهدی شفعی در خانواده ای روحانی و در فضایی کاملا ادبی و فرهنگی بزرگ شده است .
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، «مرزها سهم زمیناند و تو اهل آسمان / آسمان شام یا ایران چه فرقی میکند» این بیت، شاه بیت شعرهای «سیدمحمدمهدی شفیعی» است که نامش را چند سال پیش بر سر زبانها انداخت. جالب اینجاست که شعر مذکور در دیدار شاعران با رهبر معظم انقلاب توسط شفیعی خوانده شد. با مهدی شفیعی که طلبه باسوادی است و شعرهای خوب زیاد دارد به گفت و گوی مفصلی نشستهایم. از شعر امروز و نقد شعر و نقد شعر حوزهی علمیه تا مسایل دیگر در این مصاحبه دو ساعته سخن راندیم. گفت و گوی مفصل ما با این روحانی شاعر خوزستانی را بخوانید.
تسنیم: خدمت آقای سیّد محمّد مهدی شفیعی هستیم آقای شفیعی دقیقاً خودتان را معرّفی کنید و بگویید چه سالی به دنیا آمدید؟
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
سیّد محمّد مهدی شفیعی، متولّد شهریور ماه 1370
تسنیم: چند شهریور؟
13/6/1370، اهواز.
تسنیم: یعنی 26 سال دارید؟
بله، شهریور ماه 26 سالم تمام میشود.
فضای زندگی پدر و پدر بزرگ
تسنیم: با توجّه به مطالعهای که در خانوادهشما داشتم، پدر معمّم است و برادر نیز طلبه. احساس میکنم توجّه به فرهنگ، توجّه به مذهب و مقولههایی از این دست در خانواده شما نهادینه شده است و نقش پدر پررنگ است. از پدر و مادر و فضای خانوادگی خود که در حوزه فرهنگ هستند، بگویید.
خانوادهام کلاً یک خانواده روحانی هستند، یعنی نسل به نسل روحانی بودیم. پدر بزرگم من از علمای شهر و نمایندگان خوزستان در مجلس خبرگان هستند و گاهی هم حاکم شرع استان خوزستان بودند.
تسنیم: در اوایل انقلاب؟
بله، اوایل انقلاب تا سال 70 یا 72 که به خاطر خستگی بعد از چندین سال کار، آن هم سالهای پرتنش کار خود را تحویل دادند. پدرم که روحانی است، الآن 20 سال است که در دانشگاه مشغول هستند، مسئول نهاد رهبری دانشگاه هستند و با جوانها سر و کار داشتند و دارند. یکی از ویژگیهای ایشان این است که اوّلاً هر چند خود ایشان شعر نمیگویند ولی شعر شناس خوبی هستند این را بگویم که پدر بزرگم شعر میگویند، پدر ایشان که از علمای بزرگ استان بودند شعر میگفتند، حالا اگر از نظر کمّی دیوان حافظ را در نظر بگیریم ما دو برابر این کتاب از ایشان شعر داریم.
تسنیم: از پدر بزرگ خود؟
از پدرِ پدر بزرگم. خود حاج آقا هم شعر میگویند، پدر ایشان شعر را خیلی جدّی میگرفت؛ یعنی استعداد خانوادگی است. منتها پدرم شعر نمیگویند، ولی یکی از ویژگیهای ایشان که حتّی بعضی از دوستان شاعر ما به اهواز آمدند و ایشان را دیدند و تعجّب کردند این است که مقیّد به خواندن شعر معاصر و فضای ادبی و حتّی مجلّههای روشن فکری هستند. یعنی پدرم همین الان هم حتّی مجلّههای غیر ادبی، مجلّههای سیاسی و همینطور مجلّههای ادبی را میخوانند. جمله روشن فکرها را میخوانند، این طرفیها را میخوانند. یعنی در مجلّه و روزنامه خوانی از قدیم یک همّ جدّی داشتهاند که بخوانند.
من حتّی به یاد دارم که دو یا سه نفر از بزرگان الآن ادب فارسی به اهواز آمده بودند. اتّفاقاً از دو حزب سیاسی مختلف بودند. به یک مناسبتی جلوی پدر من بحث سیاسی اتّفاق افتاد. یعنی با پدر من صحبت میکردند یکی از آنها با پدر صحبت میکرد. از نظر طرف دیگر او تند پیش رفت و همانجا جلوی پدر شروع به زدن این کرد. از نظر سیاسی با هم ارتباط دارند، دوست هستند. آن زمان پدرم شروع به بحث کردن در حوزهی ادبیات برای این دونفرکردند. بعدها که من هر دوی آنها را با هم در یک جا دیدم. گفتند پدر شما یک آخوند داخل شهرستان است و اینقدر اطّلاعات دارد! حتّی ایشان آدمهای پرتی را که روشن فکرها میخواستند او را علم کنند میشناخت و سابقهی آنها را میدانست.
دستور زبان عشق
یاد دارم که ابوی ما «دستور زبان عشق» قیصر را به خانه میآورد. خواهرم هم علاقه داشت؛ من، بچّهی اوّل خانه هستم و خواهرم 4 سال از من کوچکتر است. ما مینشستیم و پدر برای ما قیصر میخواند. کار او خیلی هم زیاد بود. مسجد و برنامههای خود را هم داشت. علاوه بر کارهای اجرایی هنوز 26 یا 27 سال است که امام جماعت یک مسجد است. با این حال، آخر شب که گاهی مینشستیم دور هم چایی بخوریم «قیصر» میخواندیم، بحث سیاسی میکردیم و شعر میخواندیم.
همینها علاقه به شعر را در من ایجاد کرد. یعنی شاید من بر خلاف خیلی از هم نسلهای خود از معاصرین با «قیصر» شروع کردم و بعد هم با «سیّد حسن حسینی». من دو سال بعد از شروع شعر خود با «منزوی» آشنا شدم؛ منزوی که از بزرگان غزل معاصر است و نسل من به شدّت میل به منزوی دارد. تقریباً دو سال با سیّد حسن و قیصر محشور بودم. شعرهای سیّد حسن و قیصر را حفظ بودم. یعنی شما هر جایی از دستور زبان عشق یا آینههای ناگهان را شروع میکردید، من ادامه میدادم، اینقدر اینها را خوانده بودم. من با اینها شروع کردم یا مثلاً ماه محرّم که میشد پدرم یک سال کتاب «با کاروان نیزه» آقای قزوه را آورد و ما طی دو شب مینشستیم و میخواندیم؛ نصف آن را یک شب و نصف دیگر آن را شب دوم. پدر چون خیلی عاطفی است میخواند و شروع به گریه کردن میکرد. چهارده غزل. مثلاً هفت غزل را امشب میخواندیم. پدرم همینطور که بیت ها را میخواند گریه میکرد. شاید مثلاً یک ساعت طول کشید که هفت غزل را خواندیم، خیلی طولانی و طی یک فرآیند؛ در واقع در خانهی ما یک مجلس روضهای بود، فردا شب هم همینطور. یعنی من از طریق پدر خود با شعر معاصر آشنا شدم، با اینکه خود ایشان اینطور نیست. الآن هم شما بگویید شاید هر از چند گاهی، ولی هیچ وقت به طور جدّی به سرودن شعر ورود نکردند. دقیقاً مطالعه و نکتهای که شما گفتید درست است، من از طریق خانوادهی خود با فضای ادبیات آشنا شدم.
تسنیم:یعنی بستر خانواده شما یک بستر ادبی، مذهبی؟ درست میگویم؟
بله، یک خانواده کاملاً روحانی، حدوداً مذهبی هم نه، خانواده تمام آخوندی، با تمام سنّتهای آخوندی و علمایی، منتها به علاوه این ویژگی که ادبیات و شعر از قبل داخل اینها رسوخ داشته است. حتّی با وجود اینکه ما یک خانواده سنّتی و آخوندی هستیم. شاعران و نویسندههای روشن فکر را هم دنبال میکرد و میخواند. مثلاً بعضی از کتابهای ایشان را که برای دهه 70 بود، بعد از اینکه من شروع به خواندن شعر کردم را از ایشان گرفتم. بعضی از آنها دیگر چاپ نمیشود.
دوستی با میلاد عرفانپور
تسنیم:مثلاً در این فضای روشن فکری چه شاعران و نویسندگانی بیشتر مدّ نظر ایشان بود؟
حالا نمیخواهم اسمی از روشن فکرها ببرم، عمداً نمیخواهم چون شاید خود پدر نخواهد، ولی پیگیر بود. مثلاً حالا اگر اسم مجلّه را ببرم شاید خود روشن فکرها هم مجلّه بخارا را نخوانند. بخارا یک مجلّه تخصّصی است که یک جمعیّت خاص روشن فکر دنبال میکنند. همین الآن به شما بگویند یک آخوند امام جماعت مسجد با تمام ویژگیهای آخوند سنّتی داریم، مقیّد است هر شمارهی بخارا را بخواند. مثلاً پرونده ای برای منوچهر آتشی، پرونده برای شاملو درست میکردند. شما پروندههای مجلّههای ادبی آن موقع را به یاد دارید، مثلاً با صد شاعر، هر کدام از یک وجه راجع به شاملو مصاحبه میکردند و ایشان مقیّد بود که اینها را بخواند اینکه یک طلبهای در شهرستان باشد، ممکن است شما بگویید شاید این مطالب هیچ زمانی برای این آدم کاربرد نداشته باشد، امّا آشنایی با فضای ادبیّات؛ چه ادبیات انقلاب و چه ادبیات روشن فکری در برنامه ایشان است. آن اوایل که با «میلاد عرفان پور» دوست شدیم، یک وقت اسم «میلاد» را نزد پدر آوردم و ایشان یک رباعی از میلاد خواند و گفت برای او است، گفتم بله.
تسنیم: از حفظ خواند؟
بله، از حفظ خواند. یک رباعی از میلاد گفت که این فلان رباعی است، گفتم بله. یعنی با ادبیات، حتّی ادبیات این نسل هم آشنا است. میلاد متولّد سال 1367 یا 1368 است.
تسنیم: 1367 است.
بله، 1367 است. یعنی دروازهی ورودم به شعر گفتن و مشوّقم ایشان بود. بعد از مطالعه با ایشان شروع به شعر گفتن کردم.
وارد شدن در فضای شعر
تسنیم: با همین شروع کنیم. یعنی با تشویق پدر فقط شروع به شعر گفتن کردید یا نه چیز دیگری دخیل بود؟ مدرسه، معلّم یا فرد دیگری؟
نه، در دوره راهنمایی یک معلّم به نام آقای سنجری داشتیم، ایشان خیلی آدم اهل ادبیّاتی بود. الآن هم در قید حیات هستند، خدا ایشان را حفظ کند. ایشان بچّهها را خیلی به ادبیات علاقمند میکنند. من که به شعر علاقه داشتم و شعرهای کتاب ادبیات را حفظ میکردم، هر وقت مادرم میگفت که برو درس بخوان، اولویّت با ادبیات بود، حوصلهی بقیّه را نداشتم. با اینکه رشته ام در دبیرستان، انسانی نبود، ولی واقعاً شعر را دوست داشتم. واقعاً حوصلهی نوشتن معنی شعر را سر کلاسهای ادبیات نداشتم، ولی معلّم ما ،آقای سنجری، که خدا ایشان را حفظ کند، در کلاس ادبیات یک جلسه در میان، مشاعره برگزار میکرد. به نماز خانهی مدرسه میرفتیم و حالت رقابتی هم بود. دو تیم میشدیم. در حدّ یک فوتبال ما برای هم کُری میخواندیم. بعد در مشاعره امتیاز بندی میشد، شما برنده میشدید و طرف مقابل بازنده. ایشان هم خیلی اثر داشت، منتها فاصله داشت. شعر را از پیش دانشگاهی شروع کردم و ایشان با راهنمایی این علاقه را در من ایجاد کردند. ولی شاید یک اندوختهای هم از آن دوره برایم مانده بود که بعداً خود را نشان داد.
تسنیم: از آن سالهای دبیرستانی که اشاره کردید، کتابهای ادبیات فارسی 1 و 2 و 3 و کتابهای ادبیات پیش دانشگاهی بر ذوق شما تأثیری داشت؟
تأثیر داشت، نمیتوانم بگویم تأثیر نداشت، ولی خیلی کم بود. همان مقداری که تأثیر داشت هم با خود شعرها بود. من اصلاً با حاشیهها کاری نداشتم، همین الآن هم حوصله ندارم تاریخ ادبیات بخوانم. یعنی الآن اگر شما از من بپرسید، نمی دانم که بعضی از بزرگان ادبیات ما در قرن چند زندگی می کردند، یا نمی دانم معاصر بوده است یا نه. اصلاً حوصلهی اینها را نداشتم. شاید یک دلیل اینکه با این همه علاقه به ادبیات رشتهی علوم انسانی نرفتم به خاطر همین زوائدی است که اضافه شده است. الآن هم همان مقداری که به شعر نزدیک است را میخوانم، حوصله ندارم. آن وقت هم از کتابها خود شعرها را میخواندم و حفظ میکردم. حتّی آن قسمتهایی که برای حفظ شعر نبود چون با علاقه میخواندم حفظ میکردم، ولی همین مقدار بود. بیشترین تأثیر واقعاً همان حافظ خواندنهای من بود. حافظ را خیلی دوست داشتم. یک دیوان حافظ کوچک داشتم که در خانه خیلی با آن مأنوس بودم.
شروع سرودن
تسنیم: شروع شعر خوانی و شعر سرودن از چه زمانی بود؟
من از سالی که پیش دانشگاهی بودم سال 88 یا 89، دقیق به یاد ندارم. یا انتهای 88 یا ابتدای 89 بود که شعر را شروع کردم. همان وقتها بود که شروع کردم.
تسنیم: اوّلین شعرها را در حوزه علمیه گفتید؟
نه، سال آخر یعنی پیش دانشگاهی بودم. من پیش دانشگاهی خود را هم خواندم، بعد دانشگاه نرفتم. رشتهی ریاضی بودم، تقریباً از سال سوم مطمئن شدم که میخواهم به حوزه بروم، ولی حس میکردم که اگر پیش دانشگاهی را رها کنم کارم ناتمام مانده است. آن وقت شاید هنوز پیش دانشگاهی مهم بود، بعد از ما کمی که گذشت، در آن سالها میگفتند؛ پیش دانشگاهی اصلاً مهم نیست. دانش آموزان مدارس خوب، دیگر کلاس نمیرفتند، میگفتند برای کنکور میخوانیم. ولی آن وقت هنوز اینقدر پیش دانشگاهی بیقیمت نبود و ما هم حس میکردیم که مهم است. بنابراین مادرم میگفت: «درس خود را تمام کنید و این چند سالی که خواندید را به یک سرانجامی برسانید». پیش دانشگاهی را خواندم و بعد به حوزه رفتم. پیش دانشگاهی که بودم شعر را شروع کردم. علاقهام خیلی شدید شد؛ با یک هیجان و عشقی شروع کردم. آن سالی که پیش دانشگاهی بودم، همان دو یا سه ماه اوّل 40 ، 50 مورد از بهترین کتاب شعرهای معاصر را یا امانت گرفتم و یا خریدم و خواندم. در حالی که الآن خیلی از شعرهایی که حفظ هستم برای همان دو یا سه ماه است، ولی اینقدر با علاقه خواندم
تسنیم: شعرها از چه کسانی بود؟
از خیلیها خواندم.
تسنیم: مثلاً چه کسانی؟
از جوانتر ها به یاد دارم که... قیصر و اینها که سر جای خود.
تسنیم: قیصر و چه کسی؟
قیصر و خصوصاً سیّد حسن، بعد با سلمان آشنا شدم. یعنی قیصر و سیّد حسن برایم یک فاز مجزّا بودند.
تسنیم: این دو بیشتر جلوه جمالی و جلالی شعر انقلاب بودند.
بله، اصلاً با اینها شروع کردم. آخر سال 88 شروع کردم و یک سال بعد، آخر سال 89 با حسین منزوی آشنا شدم. بعد هم در شهرستان بودیم، انجمنی باب میلم نبود. « مرتضی حیدری آل کثیر» بود که دوست ما بود، در شوش بود و بعد به اهواز آمد و هنوز هم خیلی با هم دوست هستیم. بعد هم با « محمّد مهدی سیّار » دوستی برقرار کردیم.
تسنیم: او که شیراز بود.
نه سیّار آن وقت دانشگاه امام صادق (ع) بود. من کتاب سیّار را خواندم. یکی از مجموعههایی که آن وقت خواندم «بیخوابی عمیق» بود.
تسنیم: سوره مهر چاپ کرده بود.
بله، سوره چاپ کرده بود، مثلاً مجموعههای سوره را کامل خواندم.
تسنیم: مجموعهی «بادبادکهای دیار مادری» اصغر معاذی و ...
مثلاً مجموعههای مهدی عبادی، اصغر معاذی، امید مهدی نژاد، زهیر توکّلی اینها همه یک سری بودند.
تسنیم: «می خانقاه »، اثر « زهیر توکلی »
بله، آن وقت من همه را خواندم، شاید بیش از یک دور خواندم. این را هم بگویم یک چیزی خوبی هم به دست ما رسید. تعدادی از این مجموعههای تکا به دستم رسید.
تسنیم: صد جلدی است.
بله. آن وقت ما وارد حوزه شدیم و یک اتّفاق جالب افتاد. حوزهی ما خیلی کوچک است.
ورود به حوزه علمیه
تسنیم: کدام حوزه است؟
مدرسهی آل طیّب اهواز.
تسنیم: کجای اهواز است؟
مرکز شهر است، 24 متری. خیلی مدرسهی کوچکی است. یعنی صد متر زیربنا است بدون حیاط. چهار طبقه را درست کردند و مثلاً 110 طلبه در آنجا هستیم کتاب خانهی ما هم خیلی کوچک است. خیلی از کتابها وقف است. مدیر ما، که خدا ایشان را حفظ کند، عادتی داشت و هنوز هم دارد و آن این است که مثلاً کتاب در حوزهی ادبیات میآمد، مثلاً این را از طرف مؤسّسهای یا جایی هدیه میدادند، میدانست که علاقمند به ادبیات در حوزهی ما فقط من هستم. تا پنج سال دیگر هم کسی سراغ کتاب ها را نمی گیرد، این کتابها را که از سال قبل مانده بود آوردند. بعد ایشان به من گفت من از مسئول کتاب خانه پرسیدم گفته است که چند بار تو آمدی و این کتابها را بردی! هیچ کسی حتّی یک بار هم نیامده که یکی از این کتابها را ببرد، بخواند. این کتابها به حوزه هدیه شده است و برای کتاب خانه نیستند. اختیار اینکه به طلبهها داده شوند یا نه برای ماست. اینها را شما ببرید، برای شما باشد. البته فکر می کنم آن سال معدّلم در پایهی حوزه، نفر اوّل شد. کتاب های تکاه را به عنوان هدیه به من داد. یک کارتن کتاب تکا به خانه آوردم. خیلی خوشحال بودم، من بودم و تعداد زیادی کتاب تکا! حالا بعضی از کتابهای تکا نه، ولی بعضی از آنها واقعاً گزیده بود، مثلاً از خوبهای فلان شاعر در آن کتاب بود. از جوانها مهدی فرجی را به یاد دارم. مثلاً دو یا سه شعر فرزند شهید خانم نجاتی خیلی مطرح شد.
« عاقد دوباره گفت وکیلم؟ پدر نبود
ای کاش در جهان ره و رسم سفر نبود.»
بله، خانوادهی ما مذهبی و خیلی انقلابی هستند. پدرم هم همینطور است، انقلابی است. خواهرم همینطور است و در فضای دانشجویی فعّال است. مثلاً آن وقتها خانم « پروانه نجاتی » برای بچّههای شهدا میخواند. پدرم روی بچّههای شهدا خیلی حسّاس است، ارتباط عجیبی با آنها دارد. آن شعر مدافعان حرم، هم یک داستانی دارد. آن موقع مجموعه تکای خانم نجاتی بود، سال 89 بود که آنها را خواندم. یک تعداد از این مجموعههای تکا که شاید اینها را طی چند ماه خواندم. شش یا هفت ماه پرخوان در ادبیات داشتم. مثلاً ماههای آخر پیش دانشگاهی خود تا سال اوّل طلبگی خیلی شعر میخواندم و اتّفاقاً کم شعر میگفتم. بعد انگار طبع من باز شد و الآن هم در مجموعهی شعرم از شعرهای سال 89 هم یک یا دو مورد است.
آشنایی با مهدی سیار
تسنیم: در «مرز ما عشق است»؟
بله، یک یا دو مورد برای سال 89 است. زیر هر کدام تاریخ زدم. یعنی از همان وقت، شعری که در کتاب باشد دارم. ولی بعد این ارتباط با «سیّار» برقرار شد. در بچّههای شاعر من با سیّار و آل کثیر ارتباط داشتم، بعد از طریق سیّار با میلاد عرفان پور دوست شدیم.
تسنیم: همدیگر را در تهران میدیدید؟
وقتی تهران میآمدم یکی دو بار زنگ به سیّار میزدم. یک بار سیّار در خوابگاه دانشگاه امام صادق (ع) نهار برایم جوجه کباب خرید، که مهمان سیّار بودم. بعد یک اتّفاق خوب برایم افتاد و آن هم این بود که من همین شاعران جوان را خوانده بودم. مثلاً «طوفان واژهها» از سیّد حمید رضا برقعی، که یک طوفانی به پا کرده بود و کتاب رایج بچّههای مذهبی در فضای شعر شد. آن را خوانده بودم، کتاب سیّار را خوانده بودم، مهدی نژاد را خوانده بودم. سیّار دید اینها را خواندم، گفت نقدهای آن را هم بخوان. اگر مثلاً شعرهایم را خواندید، اشکالاتم را هم بخوانید که در شعر خود رعایت کنید. به من پیشنهاد «رصد صبح» آقای کاظمی را داد که من اصلاً آشنا نبودم، چون ما شهرستان بودیم. بعداً فهمیدم که تمام بچّهها و دوستانم در تهران آن را خواندند ولی نمیدانستم. بعد به سیّار گفتم ندارم باید بروم بخرم. گفت شما سخت پیدا میکنید، من برای شما تهیّه کنم. نسخهی خود را که در اثر مطالعهی زیاد خیلی کهنه شده بود، به من داد.
تسنیم: خود او هم یکی از شاعرهایی است که اثر او در «رصد صبح» نقد شده است.
بله. کارهای مهدی نژاد هم آنجا نقد شده است
تسنیم: با هم در« نشریه سوره بودند. ؛ سوره وحید جلیلی.
آنها با هم «دادخواست» را چاپ کرده بودند.
تسنیم: با مقدّمه محمد کاظمی.
بله، با مقدّمه کاظمی. «دادخواست» جزو کتابهای مورد علاقهام بود که آن زمان خواندم. «دادخواست» را خیلی دوست داشتم.
تسنیم: شعر اعتراض بود.
بله،
تسنیم: صد شعر اعتراض.
بله، صد شعر اعتراض که انتشارات سپیده باوران کلّاً صد شعر، صد شعر منتشر میکرد، بعد «عاشقانه» آن را هم منتشر کرد که علیرضا بدیع انتخاب کرد. طنز آن را هم منتشر کرد که اگر اشتباه نکنم خود مهدی نژاد انتخاب کرده بود. سیّار «رصد صبح» را به من داد. رصد صبح را که خواندم واقعاً در کتابهایی که راجع به شعر هستند، شاید هیچ کتابی حتّی «روزنه» آقای کاظمی اندازهی «رصد صبح» روی من اثر شعری نداشته است. حتّی «روزنه» با اینکه شاید مهمتر و مدوّنتر باشد، امّا «رصد صبح» کتاب خیلی خوبی برای من بود. کلاً من از آثار آقای کاظمی خیلی استفاده کردم. بله، آن شروع ارتباط من با سیّار و آل کثیر بود. همینطور یعنی زنگ میزدم و شعرهای خود را تلفنی میخواندم.
تسنیم: برای چه کسی؟
یک مدّت اوّل برای سیّار و بعد آل کثیر. شاید یک مدّت، چند بار برای سیّد حمید رضا برقعی هم شعر خواندم، چون استاد نداشتم.
ادامه دارد...
گفتوگو از حسین قرایی
انتهای پیام/