پابهپای پزشکان در جمع آوارگان میانمار؛ از نوزادان گرسنه تا نگاه حسرتبار مادران
جلوی در اولین اتاق زنی بهنام «کوه نور» با رنگ زرد و نزار نوزاد بسیار لاغرش را به آغوش کشیده است. یاد نوزادهای نارس داخل شیشههای الکل آزمایشگاهی میافتم.
گروه دفاتر خارجی خبرگزاری تسنیم: آنچه میخوانید روایتی است از آنچه این روزها بر سر آوارگان روهینگیایی میرود. راوی با سفر به کمپهای برپاشده در مرز بنگلادش و میانمار، بخشی از روزگار سیاه مردمان در این سرزمین سبز را به تصویر میکشد.
روز دوم
با دو پزشک جهادگر به مرکز بهداشت بخش «اوکیا» از شهرستان «کاکس بازار» استان «چتیاکونگ» میرویم. من حالا به دکترها "طبیبان حبیبان" (دو دوست پزشک) میگویم. پرتلاش و خستگیناپذیرند. دکتر فرخی که از نهسالگی آمریکا زندگی کرده، چمرانوار خانواده و شغل پردرآمد و ... را رها کرده و به ایران بازگشته است. دکتر انجم شعاع هم از خیّرین و فعالین پزشکان مشهدی است.
زنها و بچهها بیشترین آوارگان هستند
اینجا به اولین بیماران روهینگیایی برمیخوریم. بیشتر زنها و بچهها. جلوی در اولین اتاق زنی بهنام «کوه نور» با رنگ زرد و نزار نوزاد بسیار لاغرش را به آغوش کشیده است. یاد نوزادهای نارس داخل شیشههای الکل آزمایشگاهی میافتم. او مدتها در راه بوده و حالا شانس آورده که فرزندش را در جایی امن و آرام زمین گذارده است. دوستان بنگلادشی به او پیشنهاد میدهند اسم فرزندش را «رضا» بگذارد. رضا جزو اسامی مرسوم میان اهل سنت و شیعیان بنگلادش است.
با دکترها اتاقها را یکییکی بازدید میکنیم. اینجا سوءتغذیه شاید مهمترین مشکل همه بیماران باشد. در آخرین اتاق به جوانی برمیخوریم؛ با سر باندپیچیشده. ابتدا فکر میکنیم مجروح روهینگیایی است. حسین آرام میگوید: جاسوس میانمار در یکی از کمپهای این طرف بوده که مردم شناسایی کرده و حسابی کتکش زدهاند.
در مرکز بهداشت، کارتنهای اهدایی جمهوری اسلامی
پس از دیدار و تبادل نظر پزشکان درباره کمبودهای دارویی و مریضیهای مرسوم؛ بهطرف شاملاپور میرویم. منطقهای در خط ساحلی که آقای یونس عضو شورای منطقه، 8 هکتار زمین و درآمد حاصل از این زمین را وقف آوارگان میانماری کرده است. ابتدای روستا پیاده میشویم. اینجا وضعیت آوارگان شاید کمی بهتر باشد. اما نه بهاندازه قابل محاسبه بودن.
وارد یکی از خانهها میشویم. خانه به این شکل که کنار راه روستا سقفی زدهاند با حصیر و کف سیمانی که در و دیواری هم ندارد و نزدیک 30 نفر در یک فضای 6*4 بیشتر زن و بچه، گُله به گُله روی زمین نشستهاند. باز هم لاغری و بدون لباس بودن دیده میشود. یونس انسان خوشقلبی است. صدها روهینگیایی را پناه داده و حتی به پسرانش سفارش کرده عواید این زمینها را هم برای آوارگان مصرف کنند.
خانوادهای که میهمان منطقه "یونس" هستند
بهطرف خانه یونس میرویم. توی حیاط چند صندلی پلاستیکی میگذارند. مینشینیم. زنها و بچهها حیاط را پر میکنند. نگاهها قلب انسان را ذوب میکند. دکترها توی خودشان رفتهاند. یک سینی آب نارگیل میآورند. چند نفر برمیدارند و چند نفری برنمیدارند. یکی از بچهها لیوانش را دست پسربچهای میدهد. کمی میخورد و به برادرش میدهد. دومی باز کمی و به برادر بعدی. نفر آخر که مقدار کمی به او رسیده با حسرت ته لیوان را نگاه میکند. اینجا آب نارگیل از آب معدنی ارزانتر است.
از میان جمعیت زنی با نوزادان دوقلویش جلو میآید. تازه به دنیا آمدهاند. بدون لباس لای پارچهای. جلوی دکترها مینشیند و میگوید شیر برای تغذیهشان ندارد. تازه میفهمیم اینجا یکی از کمبودهای بزرگ، شیرخشک و شیشه شیر است. با یونس خداحافظی میکنیم و بهطرف کمپی دیگر بهراه میافتیم.
باید برای احداث سرپناه زمین را خشک کنند
گستردگی مهاجرتها که اینجا تا بیش از یک میلیون نفر هم میگویند و پراکندگی زیاد آوارگان باعث میشود که هر کمپی را فقط برای یکبار بازدید کنیم. در همین منطقه «شاملاپور» ــ از پسوند پور مشخص است که اینجا را فارسیزبانها نامگذاری کردهاند ــ به کمپی میرسیم کنار یک رودخانه بزرگ. اینجا ماجرا و سختیها درست عکس دیروز است. آنجا تپه بود و اینجا یک زمین پست و آبگیر که آوارگان باید زمین را خشک کنند و تکهتکه لجن و گل و لای را خالی تا بتوانند سرپناه بسازند.
چشمهای حسرتزده مادر به نوزاد گرسنهاش
اینجا یک کمپ قدیمی شاید مربوط به بیش از 5 سال پیش است. این یک میلیون آواره چندروزه شکل نگرفته و پیشینه حمله به مسلمانان به حداقل 40 سال پیش میرسد. دو مهاجرت بزرگ یکی 2012 و یکی 2017 بوده است. برای رسیدن به کمپ باید از بین دو شالیزار که درست بهاندازه قدمهای یک نفر جا دارد عبور کنیم. اولین چیزی که میبینم و همانجا زمینگیر میشوم، نگاههای حسرتبار مادری به نوزاد تازهمتولدشدهاش است. این لحظه را ثبت میکنم.
اینجا تعداد مردها بیشتر است و همه مشغول کارند. حتی پسربچهها مشغول گِلبرداری، مرتب کردن حصیر و نی برای ساخت سرپناه، ماهیگیری و ... این کمپ را که میبینم، به دولت بنگلادش برای نپذیرفتن فلهای آوارگان حق میدهم. بوداییها و شرکای خارجیشان که چشم به آراکان دوختهاند؛ همین را میخواهند. خروج مسلمانها از سرزمین اصلی و زمینگیر شدن در بنگلادش. میمانی از وضع بد آوارگان ناراحت باشی یا از وضع "کمی بهترشان" نگران.
سرچشمه شاید گرفتن بهبیل / چو پرشد نشاید گذشتن بهپیل
در آوارگی پسربچهها زود مرد میشوند
ادامه دارد ... .
عکس و گزارش: محمدمهدی خالقی ــ مستندساز
انتهای پیام/.*