شخصیت رهبری فیدل و کشاورزان رنج دیده، پایههای انقلاب کوبا
شخصیت بزرگ فیدل کاسترو و دستاوردهای تاریخی که وی به آن دست یافت، در کنار شرایط استثنائی که کوبا در آن زمان با آن مواجه بود، ریشههای انقلاب نوپای این کشور را بنا گذاشت.
به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری تسنیم، رشد و آگاهی افکار عمومی جهان در مواجهه با سیاستهای استثماری کاخ سفید ، نظام سلطه را در اجرای سناریوها و طرحهای استعماری در 5 قاره جهان با چالشهای جدی مواجه کرده است.
شکلگیری قیامها و خیزشهای مبارزاتی در دهههای اخیر در کشورهای مختلف مصداقی بر این واقعیت است. افکار عمومی جهان با نامهایی مانند مهاتما گاندی، عمر مختار، مایکل ایکس، لوئیس فراخان، ارنستو چهگوارا و .... که در مسیر مبارزه با امپریالیسم و نظام سلطه جان خود را از دست داده اند، آشنا هستند.
امروزه نام و آوازه انقلاب اسلامی برآمده از اندیشه و تفکر آزاد اندیشی و دین مداری تئوریهای نظام سلطه را به نقد جدی کشیده است. این الگو گر چه مورد استفاده بسیاری از جنبشهای منطقهای قرار گرفته و مشربی از رویکردهای ضد استعماری را فرا روی مبارزان قرار داده است، با این وجود اما بررسی مبارزات ضد استعماری گذشته نیز خالی از لطف نیست. در این روزها که مصادف با سالروز درگذشت چه گوارا است، بر آن شدیم تا متن کامل کتاب "مبانی جنگ های چریکی" وی را منتشر کنیم.
3- انقلاب کوبا؛ آغاز دوره مبارزه ضد گردنکشی
قاره آمریکا هیچ وقت در میان جنبشهای مترقی شاهد حادثهای نبوده است که ویژگیهای منحصر به فرد آن چون نبرد انقلابی ما بوده و ریشهها و نتایج آن دارای چنین عمقی باشد. به گونهای که برخی آن را نخستین اتفاق بزرگ قاره آمریکا میدانند و معتقدند آن یکی از سه حادثه مهمی است که در پی انقلاب روسیه و تحولات بعد از شکست ارتش هیتلر در اروپای شرقی و انقلاب چین بوجود آمده است.
گرچه این حرکت دارای اشکال و نمودهای مختلف است، اما - به ناچار- در مسیر کلیاتی گام برداشته است که زمینه تمامی حوادث بزرگ تاریخی را فراهم کرده است. حوادثی که از مشخصههای آن ضد استعمار بودن و گام برداشتن به سمت سوسیالیسم است.
با این حال، گروهی چه با نیت خیرخواهانه و چه به خاطر مصالح سیاسی سعی کردهاند در این انقلاب رشتهای از اسباب و مشخصههای استثنایی بیابند. آنها در خصوص اهمیت این موارد استثنائی بسیار مبالغه میکنند و این اسباب و مشخصهها را از عواملی حتمی جهت تفسیر حوادث عمیق اجتماعی و تاریخی به شمار میآورند. این افراد با مقایسه انقلاب کوبا با نحوه فعالیت سایر احزاب ترقیخواه قاره آمریکا، این انقلاب را یک «مورد استثنایی» میدانند. در حقیقت آنها معتقدند شکل و ساختار این انقلاب بینظیر است و تحولات تاریخی دیگر ملتهای این قاره با این انقلاب متفاوت خواهد بود.
عوامل استثنائی انقلاب کوبا
ما معتقدیم عواملی استثنایی وجود دارند که باید ویژگیهای خاصی به انقلاب کوبا ببخشد. به روشنی مشخص شده است که هر انقلابی دارای این نوع از عوامل استثنایی است، همچنین ثابت شده است که انقلابها متأثر از برخی قوانین میباشد که جوامع گریزی از آنها ندارند. از همین رو ما به بررسی عوامل این انقلاب که از آن به «مورد استثنایی» یاد میشود، میپردازیم.
الف. فیدل کاسترو: اولین، بزرگترین و مهمترین این عوامل همان قدرتی طبیعی به نام «فیدل کاسترو» است که در طی یک سال به ابعادی تاریخی دست یافت. او دارای همان افتخاراتی است که بزرگترین شخصیتهای تاریخی آمریکای لاتین از آن برخوردار بودهاند. حال شرایط «استثنایی» که شخصیت فیدل کاسترو وابسته به آن است؛ چیست؟ در زندگی و منش او عواملی وجود دارند که او را از یاران و پیروانش متمایز میسازد. فیدل دارای شخصیت بزرگی است که به او امکان میدهد رهبری هر جنبشی را برعهده بگیرد. او از زمانی که دانشجو بوده و حتی آنگاه که رهبری ملتها و دیگر ملتهای مظلوم قاره آمریکا را برعهده گرفت؛ دارای چنین شخصیتی بوده است.
او دارای صفات یک رهبر بزرگ است. فیدل کاسترو بیش از هر کوبایی دیگری، در شکلگیری دستگاه عظیم فعلی انقلاب کوبا سهیم بوده است. این امر مرهون توانایی او در برقراری ارتباط، حفظ وحدت، مقاومت در برابر تفرقههای موهن دشمن، مهارت در رهبری فعالیتهای ملت و تمایل شدید و همیشگی او برای توجه به خواسته ملت، بوده است.
با این حال کسی نمیتواند ادعا کند که شرایط سیاسی و اجتماعی کوبا کاملاً با شرایط دیگر کشورهای قاره آمریکا متفاوت بوده و انقلاب به واسطه این اختلاف بوجود آمده است. همانطور که نمیتواند بگوید، فیدل بدون توجه به این اختلافات، انقلاب را بوجود آورده است. در حقیقت، فیدل آنگاه رهبری انقلاب را برعهده گرفت که همزمان با عملکرد او آشفتگیهای عمیق سیاسی، ملت را با گامهای بزرگ در مسیر انقلاب قرار میداد.
وضعیتی که باید آن را «استثنایی» نامید، این بود که استعمار آمریکای شمالی در برآوردهای خود اشتباه کرده بود و قادر نبود عمق واقعی انقلاب را درک کند. تفسیر بسیاری از تناقضات ظاهری سیاست آمریکای شمالی نیز مربوط به این موضع است، استعمارگران در ابتدا مانند موارد مشابه در اندیشه انتخاب جانیشنی برای باتیستا [فرمانده خودکامه کوبا] بودند. انتخاب "جوانانی" که میتوانستند در زمان مناسب، به بهترین وجه در جهت حفظ منافع استعمار حرکت کنند، در چنین شرایطی بسیار هوشمندانه و مدبرانه بود ، در این صورت "دیکتاتور کوچک" که دیگر مهرهای سوخته بود، از عرش قدرت به پایین کشیده میشد.
استعمارگران، گاهی از این برگه استفاده کردند اما ضرر کردند. ما قبل از پیروزی آنها را نگران میکردیم، اما هرگز آنها را نمیترساندیم. آنها میبایست ضمن بازی با دو برگه، تجربه خود را نیز در این بازی دوگانه که در آغاز فکر نمیکردند در آن ناکام بمانند، به کار گیرند. بارها، هیئت هایی از وزارت خارجه ایالات متحده در لباس روزنامهنگاران به منظور درک این انقلاب عاصی و متمرد وارد کوبا شدند، اما هرگز نتوانستند نشانههای خطر پنهانی را تشخیص دهند. آنها وقتی از خود واکنش نشان دادند که دریافتند گروهی از "جوانان بیتجربه" با ریختن به خیابانهای لاهابانا، به مفهوم روشنی از وظیفه سیاسی و سنت هوشمندانه پیوند زندگی خود دست یافتهاند. در این زمان دیگر همه چیز برای استعمار دیر شده بود.
بدین ترتیب در ژانویه 1959 اولین ثمره اجتماعی منطقه کارائیب و عمیقترین انقلاب قاره آمریکا، به وجود آمد. ما معتقد نیستیم امری استثنایی وجود داشته است تا تمام طبقه بورژوازی و یا حداقل بخش بزرگی از آن بخواهد با نبرد انقلابی بر ضد انقلاب همراه شود. ما براین باوریم که در آن زمان، این طبقه با حمایت خود دست به حرکاتی زد تا با انجام گفتگو بتواند با راهکارهایی این زمینه را فراهم کند تا عناصر مناسبتری را در راستای تسلط بر انقلاب، جایگزین باتیستا نماید.
با توجه به شرایطی که نبرد انقلابی در آن شکل گرفت و ناشناخته بودن قدرتهای سیاسی که مخالف طغیان بودند، عجیب به نظر نمیرسید اگر عناصری از ملاکان بزرگ موضعی بیطرفانه اتخاذ میکردند یا حداقل نسبت به قدرتهای انقلابی موضع احترام را در پیش میگرفتند. بورژوازی داخلی که بواسطه امپریالیسم و طاغوتیان از بین رفت، دلسوزانه میدید که این جوانان کوهستان، به تعقیب ارتش مزدوران میپردازد. ارتشی که ابزاری در جهت خدمت به امپریالیسم بود. در حقیقت گرچه این نیروی جوان انقلابی نبود، اما به انقلاب کمک کرد تا قدرت حاکم را از بین ببرد.
ب. کشاورزان: اگر به گذشته برگردیم، میتوانیم عامل استثنایی دیگری را مورد توجه قرار دهیم و آن ارتزاق ملت در بیشتر اراضی بواسطه فعالیت سرمایهگذاری بزرگ در کوبا و مکانیزه کردن جزئی کشاورزی بود. امری که باعث افزایش آگاهی مردم شد.
ما میتوانیم این موضوع را بپذیریم لیکن به منظور بیان واقعیت باید گفت: ارتش انقلابی، از افرادی تشکیل شده بود که بعد از شکست نخستین زنده ماندند. این افراد جزئی از همان ستونی بودند که از کشتی «گرانما» وارد ساحل شدند. نکتهای دیگر که باید گفت، این است که ساکنان اولین سرزمینی که این ارتش انقلابی فتح کرد، کشاورزانی بودند که از لحاظ ریشه اجتماعی و فرهنگی متفاوت از کشاورزانی بودند که در منطقه نیمه صنعتی و مکانیزه زندگی میکردند. کوههای سیرا مایسترا نخستین مرکز انقلابی بود که پناهگاهی برای کشاورزان مبارز با ملاکان به شمار می رفت، آنها در اراضی دولتی یا یکی از ملاکان بزرگ کار میکردند و سعی داشتند به تکهای زمین و اندکی رفاه دست یابند. آنها باید همیشه در برابر گروههای سربازان مقاومت میکردند، چرا که این افراد مدام با ملاکان بزرگ همکاری میکردند و آن کشاورزان بختی برای دستیابی به سند مالکیت زمین نداشتند. سربازانی که اولین ارتشهای چریکی ما از آنها به وجود آمد، بخشی از همان طبقه اجتماعی خود بودند. بخشی که به نظر میرسید تمایلش برای دستیابی به زمین هجومی باشد و به خوبی نشان دهنده روح «بورژوای کوچک» آن سربازان باشد. کشاورز از این رو میجنگید که خواهان دستیابی به زمین برای خود و فرزندانش بود. او میخواست مدیریت و فروش زمین خود را در دست داشته باشد و از کارش بهرهمند شود.
بعد از مدتی کشاورز، با وجود روح «بورژوازی کوچک» خود خواهد فهمید که نمیتواند بدون فروپاشی نظام فئودالیته، رغبت خود را برای دستیابی به زمین کامل کند.
اصلاحات بنیادین اراضی که به تنهایی میتواند زمین در اختیار کشاورزان قرار دهد، به طور مستقیم با منافع امپریالیستها و ملاکان بزرگ اراضی و چپاولگران شکر و حیوانات در تضاد است. بورژواها برای مبارزه با منافع آنها خود را آماده میکنند، ولی «طبقه زحمتکش» چنین توانایی را ندارد. بستر کلی انقلاب، با اتحاد کارگران و کشاورزان خواستار مبارزه آنان علیه مالکان بزرگ شده بود. با این حال کشاورز فقیری هم که به زمین دست مییابد، خالصانه از حکومت انقلابی حمایت میکند و در برابر دشمنان استکباری آن و مخالفان انقلاب، از آن دفاع مینماید.
ما معتقدیم عوامل استثناء دیگری وجود ندارد و از همین رو اکنون باید به بررسی اصول همیشگی تمامی پدیدههای اجتماعی قاره آمریکا و تناقضاتی که در جوامع جدید به وجود میآید و باعث ایجاد تغییرات در ابعاد انقلابی چون انقلاب کوبا میشود، بپردازیم.
از لحاظ تسلسل زمانی حوادث، آنچه قبل از هر چیز در حال حاضر برای بررسی اهمیت دارد، نظام مالکان بزرگ است. این نظام، اساس قدرت اقتصادی طبقه حاکم در طول سالهای بعد از شکل گیری انقلابهای آزادیخواهانه و ضد استعماری قرن گذشته بود.
طبقه فئودالی در همه کشورها وجود دارد و به طور کلی از حوادث اجتماعی جهان، عقب میماند. اما خوش بیان ترین و دوراندیشترین افراد این طبقه تا حدی متوجه خطر میشوند و سعی میکنند نحوه به کارگیری سرمایههای خود را تغییر دهند. آنها گاهی تولیدات کشاورزی را در اولویت قرار میدهند و مقداری از ثروتهای خود را به صنعت اختصاص میدهند و یا اینکه خود به نمایندگان تجاری امپریالیستها تبدیل میشوند.
این نخستین انقلاب آزادی خواهانه، ملاکان بزرگ را به عنوان یک اصل اقتصادی از بین نبرد و عنصری واپسگرا که در عمل از اصل بردهداری حمایت میکند، را به حال خود واگذاشت. این پدیده بدون استثنا در تمامی کشورهای قاره آمریکا وجود دارد و اساس تمام مظالم صورت گرفته در زمانی است که پادشاهان اسپانیا زمینهای پهناور را به اصیلترین فاتحان میبخشیدند. آنها که در کشوری چون کوبا همانند متولدین آنجا و دو رگهها بوند، زمینهایی را به نام «ریالنگو» در اختیار اهالی منطقه قرار میدادند.
این زمینها قطعات کوچک باقیمانده در بین سه قطعه بزرگ بودند که این قطعات بزرگ از اطراف آنها را در بر میگرفتند. طولی نمیکشید که مالک زمین در بیشتر کشورها احساس میکرد به تنهایی نمیتواند دوام بیاورد، از همین رو با امپریالیستها که واقعاً سرسخترین و تندخوترین استعماگران ملتهای قاره آمریکا بودند، متحد میشد.
نژادپرستی استعماری
قاره آمریکا، میدان درگیری استعمارگران امپریالیستی بزرگ بوده است. این درگیری، با پایان جنگ جهانی دوم، تقریباً به صورت کامل به نفع استعمارگران آمریکای شمالی پایان پذیرفت و از آن زمان، امپریالیستها به خود قول دادند کنترل مستعمرههای خود را به دست گیرند و با تقویت خود مانع از دخالت دشمنان امپریالیستی قدیم یا جدید شوند.
تمامی این اقدامات، اقتصادی کاملاً نابسامان را به وجود آورد و اقتصاد دانان نظامهای سرمایهداری با کلماتی بیآلایش حاکی از محبت عمیق نسبت به ما «عقب ماندهها» به توصیف آن پرداختند. آنها سرخ پوستان ما را که در زیر فشار بهرهکشی و ظلم و جهالت، بیچاره شدهاند «بچه سرخ پوست» مینامند و سیاه پوستان و دو رگهها را که از تحقیر و تبعیض در عذابند «رنگین پوست» میخوانند.
آنها این افراد و طبقات مردمی را ابزاری جهت پراکنده ساختن تودههایی به شمار میآورند که در راه دستیابی به آینده اقتصادی بهتر، سرسختانه مبارزه میکنند.
ادامه دارد...