پایان ۳۰ سال چشم انتظاری مادر شهید گیلانی + فیلم
پیکر شهید گیلانی دوران دفاع مقدس "شهید سید منصور میرحسینی" پس از ۳۰ سال انتظار شناسایی شد.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از رشت، ساعت 10 صبح زمان حرکت همراه با سردار عبداللهپور فرمانده سپاه قدس گیلان و امیر شهیدی فرمانده مرکز آموزشهای تخصصی دریایی باقرالعلوم نداجا بهسمت منزل شهید سید منصور میرحسینی است.
در طول مسیر نگرانی و اضطراب نسبت به واکنش خانواده شهید و بهویژه مادر وی درباره خبر بازگشت پیکر فرزندش آن هم بعد از 30 سال در چهره همه مشخص بود.
منزل شهید شلوغ است؛ برادران، بستگان و خانواده شهید در کنار مادر حضور دارند تا مراقب واکنش و وضعیت جسمی او باشند.
سردار عبداللهپور صحبت را شروع کرد و بعد از احوالپرسی از مادر شهید کمی پای صحبتهای او نشست؛ پای گلایههای مادر شهید که در طول این سی سال کسی به آنها سر نزده و سراغی نگرفته است.
مادر شهید از بیماریاش میگوید؛ میگوید تحمل چشم انتظاری فرزند شهیدش او را از پای درآورده و توان راه رفتن را از او گرفته و زانوانش دیگر توان سابق را ندارند.
چادر سفیدش را روی سرش جا به جا میکند و با اطمینان اعلام میکندکه فرزندم را در راه خدا و قرآن دادم و از این بابت خوشحالم و از همین که گاهی او را در خواب میبینم دلخوش و راضیام.
به اینجا صحبت که رسید برادر شهید از خواب عجیبش در ایام اربعین سال گذشته گفت که برادر شهیدم را در خواب دیدم؛ به او گفتم چه میکنی؟ گفت آماده میشوم اربعین بروم کربلا.
شهیدی که به گفتهاش عمل کرد و در ایام اربعین آمد
دیگر کسی نمیتواند اشک هایش را کنترل کند؛ آخر عجیب است این رویای صادقه؛ کربلا، امروز و اربعینی که در راه است و شهیدی که به گفتهاش عمل کرد و در ایام اربعین آمد.
حجت الاسلام تسخیری مسئول نهاد نمایندگی ولیفقیه در سپاه قدس گیلان باید خبر را برساند؛ مادر منتظر است تا بشوند که این تعداد مهمان چرا در خانهاش جمع شدهاند.
خبر بازگشت و شناسایی پیکر شهید سید منصور میرحسینی را گفتند؛ اقوام و بستگان آرام در گوشه خانه گریه میکنند ولی مادر آرام گوش میدهد و منتظر است تا بداند چه زمانی پیکر فرزندش را میآورند اما این آرامش، آرامش قبل از طوفان است.
تصمیمات بر عهده خانواده شهید گذاشته شد؛ غروب دوشنبه مراسم وداع، سه شنبه تشییع جنازه و مراسم سوم شهید در روز اربعین برگزار میشود؛ همانطور که خود سید منصور قولش را داده بود.
حال و هوای مادر شهید کم کم تغییر میکند؛ از او میپرسند که چه حسی دارد و ناگهان طوفان دل این مادر بعد از 30 سال سرباز میکند و هقهق گریه هایش دیگر مجال آرامش را به کسی نمیدهد.
مادر آرام میشود، لیوانی آب مینوشد و خدا را شکر میکند که چشم انتظاری به پایان رسیده است و دیگر میتواند فرزند شهیدش را در آغوش بگیرد اما فقط استخوانهای فرزندش را.
گزارش از علی دارا
انتهای پیام/