تو در کدام صفی؟

سیدیحیی یثربی با انتشار سروده‌ای به‌مناسبت اربعین حسینی، می‌نویسد: «اربعین حسینی ادامه دست هدایت و حمایت پروردگار جهان است تا انسان‌ها را در برابر تهدید همیشگی شرک و ستم پناه ببخشد».

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، هرچند سرودن درباره اربعین حسینی در ادب فارسی سابقه دارد، اما در سال‌های اخیر و با استقبال مردمی از مراسم‌های این ایام، این دسته از سروده‌ها از نظر کمی و کیفی رشد داشته است؛ به طوری که در آینده به عنوان یکی از شاخه‌های قوی حوزه شعر عاشورایی معرفی خواهد شد.

سیدیحیی یثربی، استاد دانشگاه و پژوهشگر، نیز در آستانه فرارسیدن اربعین، تازه‌سروده‌ای را منتشر کرده که به این شرح است:

«اربعین حسینی ادامه دست هدایت و حمایت پروردگار جهان است تا انسان‌ها را در برابر تهدید همیشگی شرک و ستم پناه ببخشد»

به واپسین بدرود،
چه بی‌قرار و چه بی‌تاب،
گفتمت که:
- کجا؟!
جواب دادی:
- خواهر! چه جای این سخن است؟!
من و تو، هر دو به یک سنگریم و در یگ راه!
تو دخت فاطمه‌ای! باز همتی! زینب!
که خصم سخت دلیر است و بی‌امان با ما!
چون من فتادم، برخیز و بی‌امان برخیز!
مباد آن­که ز پیکار خصم خسته شوی!

***

به ناله گفتمت:
- آخر چسان؟!
چگونه؟!
کجا؟!
شرار صاعقه بر خرمنم، چنان بی‌رحم
که ذره ­ذره­ من، آتش است و خاکستر!
کجا توانم من؟!
نه! نه!
نمی‌توانم من!

***

تو دست بر دل خواهر نهادی و گفتی:
صبور باش! که این راه، بس گران راهی است!
عنان مگیر!
مزن دم که:
وقت می‌گذرد!
مرا به صبر جمیل خدا سپردی و ...
رفتی...

***

چو رفتی از بر من،
من ز پای افتادم!
ولی تپید دلم:
«هان! مباد خسته شوی!
تو با امام به یک سنگری و در یک راه!»
همه کشاکش دل بود و خستگی... ناگه!
خبر رسید، بیایید:
ذوالجناح آمد!!
چه گویمت که:
چه شد! من دگر نمی‌دانم!

***

چو ذوالجناح تو برگشت،
من بلند شدم، که:
کار باید کرد!

***

در آن زمانه­ بی‌رحم و بی‌پناهی‌ها
هراس غارت و آتش گرفته راه نفس!
چنان نهیب زدم من که آسمان لرزید:
- کجاست سجادم؟!
هلا گروه یتیمان و جمع بیوه ­زنان!
چه جای بیم و هراس است؟!
هان خدا با ماست!
از این سیاهی و جهل و ستم، چرا ترسیم؟
هنوز شعله­‌ای از خیمه ­حسین برجاست!

***

من ایستاده،که این­جا، نه جای تسلیم است!
مگر نه در رگ ما، خون مصطفی جاری است؟!
مگر معلم صبرم علی و زهرا نیست؟!
من ایستاده که این­جا، نه جای تسلیم است!

***

همیشه هر دل پاکی که می‌تپد، با ماست!
چه جای ترس که ما بر حقیم و حق با ماست!
خدا و آیت قرآن،
ورق،
ورق، با ماست!

***

چه جای گریه؟! نمی‌گریم و شکیبایم!
فرات، اگر همه اشک است،
اشک زینب نیست!
***

من و رباب صبوریم!
و آب،
می‌­گرید!

***

تو را به دشت و بیابان سپردم و رفتم...!
کجا؟!
به کوفه!
به شام!
چگونه رفتم و باز آمدم؟!
نمی‌گویم!
تو خود حدیث مفصل بخوان!
از این مجمل!
گذشت،
آن­چه
گذشت...!

***

به بزم وحشت ابن زیاد!
و بزم یزید!
نه خسته از زنجیر!
نه بیمی از تحقیر!
من ایستاده­ که این­جا، نه جای تسلیم است!
نهیب من، همه بگسست تار و پود حریف!
فتاد تیشه ز دستی که:
زد به ریشه ما!
ز ایستادن من، رنگ باخت زنجیرم!
فتاد روبهک از پا، چو دید من شیرم!
سپر فکند به پیش زبان شمشیرم!
عصا به دست شده دشمنت ز هیبت من!
گرفت از لب تو،
انتقام، جرأت من!
ز دست می‌شدم از درد و تو،
دلم دادی:
«صبور باش! بگو! جان من! فدای لبت!
بگو! ای منادی توحید!
بگو! ای صدای آزادی!»

***

مباد آن­که نشینم ز پای، تا هستم
چه جای ذلت و تسلیم؟!
هنوز بر سر پیمانم و نمی‌گیریم!
فرات اگر همه اشک است،
اشک زینب نیست!
من و رباب صبوریم و
آب می ­گرید

اگرچه ناله و شیون به آسمان رفته
صدای ناله­ من نیست!
من نمی‌نالم!
صدای خون شهید است و قبر می‌­گرید!
نوای سنگ صبور است و صبر می‌گرید!

***

جدال کفر و ستیز ستمگران، با خلق
همیشه بوده و
هست و
همیشه خواهد بود!
مباد آن­که:
به عذری ز کار وامانیم!
مباد آن­که:
عزاداری شهیدان را، جهاد پنداریم!
چه جای گریه؟!
که جای قیام با شمشیر!
چه جای ناله؟!
که جای نهیب و نعره­ شیر!

***

تو را به دشت و بیابان سپردم و رفتم:
نه دفن نعش عزیزان و
نه عزاداری!
به خویش گفتم:
- آری! جهاد باید کرد!
جهاد!
جهاد با زر و تزویر و زور!
جهاد با همه دد سیرتان ضدّ بشر!

***

جهاد با زر و زور نهفته در تزویر!
نبرد شرک و نفاق نهفته در توحید!
نبرد با همه طاغوتیان پر نیرنگ!
به نیزه­‌شان، قرآن!
شعارشان، تکبیر!
نبرد با فرعون!
در ردای پیغمبر!
به سنگر محراب!
به مسند منبر!
در این مبارزه­ بی­‌امان و جاویدان،
هر آن کجا که تو هستی،
زمین کرب و بلاست!
همه زمانه تاریخ، روز عاشوراست!
هلا مسلمانان! به هوش باید بود!
که در همیشه­ تاریخ زندگانی ­مان،
همیشه جبهه تزویر و زور و زر برپاست!
همیشه آل علی در نبرد با این هاست!
همیشه و همه جا کربلا و عاشوراست!
به یاد دار که گفتم: حسین!
حسین من!
حسین تو!
حسین ما تنهاست!
تو خویش را دریاب!
در این نبرد، نبرد یزیدیان و حسین!
از این دو صف: صف سفیانیان و آل علی (ع)
تو در کدام صفی؟!
جایگاه تو، به کجاست؟!
در این مبارزه امان و جاویدان
من ایستاده و توحیدیان، صف اندر صف!
چه جای ترس که ما بر حقیم و حق با ماست!
خدا و آیت قرآن،
ورق،
ورق
با ماست!

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط